eitaa logo
ذاکرین آل الله
281 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
302 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
ㅤ شیر عرب که لرزه به ارکان کفر زد ! کِشتی شکست خورده ی هجران فاطمه است
13.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ: 🔺 نماهنگ صلاة الفراق 🔹بامداحی مهدی رسولی ویژه ایام شهادت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)
کمی از غسل زیر پیرهن ماند کمی از خون خشک بر بدن ماند کفن را در بغل بگرفت و بو کرد همان طفلی که آخر بی کفن ماند عرب خالقی
گذشته نیمه اى از شب، دریغا رسیده جانِ شب بر لب، دریغا چراغ خانه مولاست، خاموش که شمع انجمن آراست خاموش فغان تا عالم لاهوت مى رفت به روى شانه ها، تابوت مى رفت على زین غم چنان مات ست و مبهوت که دستش را گرفته دست تابوت! شگفتا! از على، با آن دلیرى کند تابوت زهرا، دستگیرى! به مژگان ترش یاقوت مى سُفت سرشک از دیده مى بارید و مى گفت که: اى گل نیستى تا بوت بویم مگر بوى تو از تابوت بویم جدا از تو دل، آرامى ندارد على بى تو دلارامى ندارد چنان در ماتمش از خویش مى رفت که خون از چشم غیر و خویش مى رفت که دیده در دل شب، بلبلى را که زیرِ گل نهان سازد گلى را ز بیتابى، گریبان چاک مى کرد جهانى را به زیر خاک مى کرد على با دست خود، خشت لحد چید بساط ماتم خود تا ابد چید دل خود را به غم دمساز مى کرد کفن از روى زهرا باز مى کرد تو گویى ز آن رخ گردیده نیلى به رخسار على مى خورد سیلى! از آن دامان خود پر لاله مى کرد که چون نى، بندبندش ناله مى کرد على، در خاک زهرا را نهان کرد نهان در قطره، بحر بى کران کرد گُل خود را به زیر گِل نهان دید بهار زندگانى را، خزان دید شد از سوز درون، شمع مزارش على با آب و آتش بود کارش! چنان از سوز دل، بیتاب مى شد که شمع هستىِ او، آب مى شد غم پروانه اش، بیتاب مى کرد على را قطره قطره آب مى کرد چو بر خاک مزارش دیده مى دوخت سراپا در میان شعله مى سوخت مگر او گیرد از دست خدا، دست که دشمن بعد او، دست على بست مجاهدی (پروانه)
مرا از لحظه ی پیدایش عالم دعا کردی همیشه هر کجا نام تو را بردم دعا کردی هزاران سال طی شد تا خدا بخشید آدم را یقینا لحظه ی بخشایش آدم دعا کردی مسیح و حضرت موسی و ابراهیم مدیونت برای هاجر و اسیه و مریم دعا کردی جهان را می توانستی به نفرینی بسوزانی ولی در پاسخ بی مهری عالم دعا کردی تو معنا کرده ای الجار ثم الدار را وقتی که آن همسایه های بی وفا را هم دعا کردی مسلم شد برای اهل خانه رفتنی هستی از آنجا که برای رفتنت ، هردم دعا کردی 🔸شاعر:
در گوشه یِ یک اتاق منبر دارم تصویرِ به آتشِ زدنِ در دارم هر سال به یادِ فاطمه در خانه مرثیه یِ جمع و جورِ مادر دارم
در عزای مادرت یابن الحسن، یک دم بیا تا نپرسند این جماعت، بانی مجلس کجاست صلی الله علیک یا مولانا یا صاحب العصر و الزمان
هر ‌دم به ‌ضر‌یحِ بی ‌نشانت ای ماه بسته ‌ست دخیل قلبِ من با هر آه عمریست ‌تپش ‌هایِ دلم می‌گوید یا فاطمه ا‌شفعی لنا عندالله #
حاج غلامرضا سالار کانال ذاکرین آل الله(علیهم السلام اجمعین): گاهی به یک نگاه سخن گفته میشود ناگفته های شوهر و زن گفته میشود حالا که ظاهر تو به سنت نمیخورد راز سه ماهه پیر شدن گفته میشود دست مرا که بست به دستت قلاف زد! در این ورم خجالت من گفته میشود یکروز میرسد که دراین کوچه های تنگ حتما دلیل بغض حسن گفته میشود تب کردن از علائم آتش گرفتن است حال تو از حرارت تن گفته میشود  ای شمع آب رفته ی من!دلخوشم فقط... به چند استخوان که بدن گفته میشود! شانه بزن که درد دل بچه ها به تو درلحظه های شانه زدن گفته میشود روزی به چادر تو حیا گفته شد ولی.. روزی به چادر تو کفن گفته میشود 🔸شاعر: ____
. ‍ ‍ 🔷🔷🔷🔷🔷 کجای روضه ایی، ای ماه بی نشون دستم بدامنت،یا صاحب الزمون دورت بگردمو، دوای دردمو برای تو ولی یه بار کاری نکردمو امشب برای تو، برا رضای تو اشک خجالت از گناهامو آوردمو آقای خوب من آقای خوب من یه بار نگام بکن، به جون مادرت جوونیمون فدا، اون چشمای ترت تو صاحب منی، میشه نگام کنی توی قنوت سحرت یه بار دعام کنی منم یه سر به زیر، دست منم بگیر کاشکی که از گناه خودت منو جدام کنی آقای خوب من آقای خوب من جز در خونتون، جایی نمی رمو آرزومه که من، برات بمیرمو روضه بخون برام، با اشک و سوز و آه از اون تنی که بردنش میون قتلگاه خنجر کشیدنو، حلقو بریدنو جلوی چشای خواهری که مونده بی پناه غریب مادرم غریب مادرم حسین کریمی نیا✍ 👇
گریه‌های فاطمه زهرا سلام الله علیها: عرش را به لرزه می‌انداخت اما مردم غافل شهر را از خواب بیدار نکرد!! زخم‌هایی که بر پیکرت زدند، کمترین رنجی بود که‌در این دنیا کشیدى. درد تو از زخم دیگری بود ... شهادت مظلومانه تو آغاز شهادت‌های پی در پی تاریخ بود. فاطمه سلام الله علیها رایحه بهشتی است‌ که مشام کفر ، هرگز او را حس نخواهد کرد‌. مادر جان : هرگز شما را رها نخواهم کرد، وگرنه گمراه خواهم شد ...
مدینه در سکوتی مبهم و حُزن‌آور است، امشب گمانم در وصیّت فاطمه با حیدر است، امشب چنین می‌گفت با مولا، به صد اندوه و غم، زهرا که یابن عمّ مرا با تو، وداع آخر است، امشب دل شب شو مهیّا، غسل و کفن و دفن زهرا را که جانم خسته زآن دو کافر بداختر است، امشب الا ای جان و جانانم! تو و جان یتیمانم که بر طفلان بی‌مادر، دلم در آذر است، امشب به یک‌سو مجتبی در اشک و در یک‌سو حسین‌ او نوای زینبینش، بانگ مادر مادر است، امشب ز داغ بانوی محشر، تو ای "خادم"! مگو دیگر که در جنّت پریشان زین عزا، پیغمبر است امشب عرفانی «خادم»
کار تنش زیاد ولی وقت من کم است یک شب برای شست و شوی این بدن کم است بانوی من نحیف نبود، این چنین نبود وقتی نگاه می کنمش ظاهراً کم است در زیر پارچه ورمش گم نمی شود آن قدر واضح است که یک پیرهن کم است باید چگونه جمع کنم این بساط را فرصت کم است و آب کم است و کفن کم است مسمار را خودم زده بودم به تخته ها باید بمیرم آه، پشیمان شدن کم است گیرم حسین دق نکند این چنین ولی گریه بدون داد برای حسن کم است آئینه آمدی و ترک خورده می روی یعنی برای بردن تو چهار زن کم است پیراهن حسین که کارش تمام شد پس جای غُصّه نیست اگر یک کفن کم است بالت، پرت، تنت، هم پیکرت خدا این زخم ها زیاد ولی وقت من کم است اکبر لطیفیان
دخترم خوش آمدی جای تو در دنیا نبود بی وجود تو صفا در در گلشن عقبا نبود جان بابا بارها مرگ از خدا کردم طلب بی تو جز خون جگر در دیده زهرا نبود دخترم روزی که من دست علی دادم تو را جای پنج انگشت سیلی بر رخت پیدا نبود بر رخ زهرا نقش این سیلی گواهی می دهد از علی مظلوم تر مردی در آن دنیا نبود دخترم روزی که بر ما رخت سیلی زدند هر چه می پرسم بگو آیا علی آنجا نبود جان بابا بود اما دستهایش بسته بود هیچ کس در بین دشمن یار آن مولا نبود دخترم آیا حسینم دید مادر را زدند در میان کوچه آیا زینب کبری نبود سازگار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|⇦•بمیرم که تو بستر افتاده ای... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها بمیرم که تو بستر افتاده ای برا رفتن انگار که آماده ای  ازم رو نگیری شب آخری تویی که فقط همدم حیدری  نداری تَوُونی دیگه نیمه جونی  نرو از کنارم تو خیلی جَوُونی  سکوتت رو بشکن بزن حرفی با من عزیزم نمیشه ازت دل بریدن چه روزای سختی شده  دل نگرون بچه هام  چه شهریِ هر جا میرم  بهم نمیدن جواب سلام  حیدرو تنها نذار... حسن که نگفت از تو‌کوچه برام واسه اینکه بیشتر نشه غصه هام غمت رو‌ تو‌دیگه نریز تو دلت بگو‌ از توی کوچه و قاتلت بگو‌ که یه نامرد تو اون روز پردرد چطور اومد و‌ چادرت رو لگد زد بگو از چشِ تار، کبودیِ رخسار بگو‌چی شد اون روز که خوردی به دیوار با کینه ی از من اومدن سیلی به روی تو زدن دیگه نرفت از اون به بعد یه خواب راحت حسن نمازات عزیزم‌نشسته شده بمیرم‌ که پهلوت شکسته شده اینا از همون روز که پشت در تو رفتی که باشی برا من سپر رسیدن با هیزم در خونه مردم توی اون شلوغی صدای تو‌ گم‌ شد تا بال وپرت سوخت دل دخترت سوخت تو بودی تو آتیش ولی حیدرت سوخت زندگیم وبهم زدن تا که لگد زدن به در در افتاد و رد شدن از روی تنت چهل نامرد صدای در، دری که تو شغله سوخت دری که میخ و‌ توی سینه دوخت صدای جیغ، تویِ خاکستر و دود کی میدونه، چرا تمام صورتت شده کبود یا زهرا ...
|⇦•اسوه ي من مادرمه... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها قالَ المَهدی في إبنةِ رَسولِ الله لي اُسوَةٌ حَسَنه اسوه ي من مادرمه مادر من باورمه بهشته منه زیر پاش نفس میکشم با دعاش میمیرم میمیرم میمیرم براش منم وارثِ عزت فاطمی منم وارثِ غیرت فاطمی منم وارثِ قدرت فاطمی منم وارثِ شجاعت فاطمی اَنَا المَهدی.... قالَ المَهدی في إبنةِ رَسولِ الله لي اُسوَةٌ حَسَنه اسوه ي من مادرمه مادر من باورمه ای اصل اذانم علی ای نام و نشانم علی ای جانم ای جانم ای جانم علی منم وارثِ هیبت حیدری منم وارثِ شوکت حیدری منم وارثِ صولت حیدری منم وارثِ ولایت حیدری اَنَا المَهدی.... قالَ المَهدی في إبنةِ رَسولِ الله لي اُسوَةٌ حَسَنه اسوه ي من مادرمه مادر من باورمه
|⇦•محاله که نشنوم صداتو... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها محاله که نشنوم صداتو، پسرعمو نمیشه یادم بره غماتو، پسرعمو محاله خودم نشم فداتو، پسر عمو نمیشه که جون ندم براتو، پسر عمو واللهِ لااُکَلِّمُ با اونکه دست تو رو بست و جفا کرد واللهِ لااُکَلِّمُ با اونکه پاشو توی این خونه وا کرد واللهُ لااُکَلِّمُ با اونکه توی دلت آتیش به پا کرد موندم به پایِ غمت موندم برایِ غمت تنها نموندی علی زهرا فدایِ غمت... دلیلِ قیام من تو هستی، پسرعمو شکوهِ پیام من تو هستی، پسرعمو خروش کلام من تو هستی، پسرعمو همیشه امام من تو هستی، پسرعمو من راضی نمیشم از اونکه با غم تو رو توی خونه نشونده من راضی نمیشم از اونکه امروز من و پای این در کشونده من راضی نمیشم از اونکه هر روز دل تو رو می سوزونده من رو تو خونه زدند با هر بهونه زدند دیدی چطوری منو با تازیونه زدند زهرا فدای غمت... محاله که تو خطر نباشم، پسرعمو زحال تو باخبر نباشم، پسرعمو نمیشه که پشت در نباشم، پسرعمو محاله برات سپر نباشم، پسرعمو از یادم نمیره این خونه جای همه فقرا بوده هر روز از یادم نمیره این در که سوخته روی همه وا بوده هر روز از یادم نمیره جبراییل اينجا منتظر ما بوده هر روز اومد سپاهه خزون شد باغمون پُرِ خون من تا همیشه علی بیزارم از همه شون زهرا فدای غمت... تا حالا دروغ ازم شنیدی؟ پسرعمو تا حالا بدی ازم تو دیدی؟ پسرعمو تا حالا هواتو خیلی داشتم، پسرعمو تا حالا برا تو کم نذاشتم، پسرعمو من هیچ موقع ازت نخواستم چیزی به خدا تو نه سال زندگی من هر کاری هم ازم براومد، کردم تو رو نبینم، تو شرمندگی در می سوخت و منم تو آتیش سوختم این سوختنِ اوج بندگی بازوم شکسته شده پهلوم شکسته شده نامرد یه جوری زده اَبروم شکسته شده زهرا فدای غمت...
|⇦•محاله که نشنوم صداتو... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها محاله که نشنوم صداتو، پسرعمو نمیشه یادم بره غماتو، پسرعمو محاله خودم نشم فداتو، پسر عمو نمیشه که جون ندم براتو، پسر عمو واللهِ لااُکَلِّمُ با اونکه دست تو رو بست و جفا کرد واللهِ لااُکَلِّمُ با اونکه پاشو توی این خونه وا کرد واللهُ لااُکَلِّمُ با اونکه توی دلت آتیش به پا کرد موندم به پایِ غمت موندم برایِ غمت تنها نموندی علی زهرا فدایِ غمت... دلیلِ قیام من تو هستی، پسرعمو شکوهِ پیام من تو هستی، پسرعمو خروش کلام من تو هستی، پسرعمو همیشه امام من تو هستی، پسرعمو من راضی نمیشم از اونکه با غم تو رو توی خونه نشونده من راضی نمیشم از اونکه امروز من و پای این در کشونده من راضی نمیشم از اونکه هر روز دل تو رو می سوزونده من رو تو خونه زدند با هر بهونه زدند دیدی چطوری منو با تازیونه زدند زهرا فدای غمت... محاله که تو خطر نباشم، پسرعمو زحال تو باخبر نباشم، پسرعمو نمیشه که پشت در نباشم، پسرعمو محاله برات سپر نباشم، پسرعمو از یادم نمیره این خونه جای همه فقرا بوده هر روز از یادم نمیره این در که سوخته روی همه وا بوده هر روز از یادم نمیره جبراییل اينجا منتظر ما بوده هر روز اومد سپاهه خزون شد باغمون پُرِ خون من تا همیشه علی بیزارم از همه شون زهرا فدای غمت... تا حالا دروغ ازم شنیدی؟ پسرعمو تا حالا بدی ازم تو دیدی؟ پسرعمو تا حالا هواتو خیلی داشتم، پسرعمو تا حالا برا تو کم نذاشتم، پسرعمو من هیچ موقع ازت نخواستم چیزی به خدا تو نه سال زندگی من هر کاری هم ازم براومد، کردم تو رو نبینم، تو شرمندگی در می سوخت و منم تو آتیش سوختم این سوختنِ اوج بندگی بازوم شکسته شده پهلوم شکسته شده نامرد یه جوری زده اَبروم شکسته شده زهرا فدای غمت...
نه توان مانده که نالیم و نه گریه نه سخن نوحه خوان! مادر ما رفته بیا نوحه بخوان...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قامت خمیده بود ولی سرفراز بود زهرا میان آتش و خون در نماز بود در را شکست آن که نفهمیده بود که حتی به روی او در این خانه باز بود از فضهُ خذینیِ او اینقدر بدان وضعی درست شد که به یک زن نیاز بود بازوش سرّ قوت بازوی مرتضاست اما غلاف در پی افشای راز بود حبل المتین شده است گرفتار ریسمان مضطر شده همان که خودش چاره ساز بود گفتند زخم پهلوی او بسته شد ؟ نشد حتی زمان غسل هم این روضه باز بود آری مزار گمشده ی بی نشان او بی انتهاترین غزل اعتراض بود آخر جهاز فاطمه بر دخترش رسید وقتی سوار بر شتر بی جهاز بود محمد رسولی
روضه حضرت زهرا سلام الله علیها قامت خمیده بود ولی سرفراز بود زهرا میان آتش و خون در نماز بود در را شکست آنکه نفهمیده بود که حتی به روی او در این خانه باز بود از فِضةُ خُذینی او این قدر بدان وضعی درست شد که به یک زن نیاز شد  توضیح نمیخواد...نانه نوشت به معاویه...گفت زهرا پشت در اومد...چنان لگد به در زدم  از فِضةُ خُذینی او این قدر بدان وضعی درست شد که به یک زن نیاز شد بازوش سِرِّ قُوَّت بازوی مرتضی است اما غلاف در پی افشای راز بود حبل المتین شد است گرفتار ریسمان مضطر شد آنکه خودش چاره ساز بود گفتم زخم پهلو ی او بسته شد نشد حتی زمان غسل هم این روضه باز بود آری مزار گمشده ی بی نشان او شور آفرین ترین غزل اعتراض شد آخر جَهاز فاطمه بر دخترش رسید وقتی سوار بر شتر بی جهاز شد مادرتو چقدر دوست داری...؟حاضری جلو صد نفر وایسی ولی یه نفر به گریه ی مادرت نخنده....جوونای با غیرت داد بزنن یا دستت رو روی گوشِت بگیر...گفت: مگه زهرا مرده علی بخواد بره...الان میرم خودم پشت در...همونجا میگم :دختر پیغمبرم ،شاید حیا کنن برگردن...مادر ما اومد پشت در...نامرد نعره زد ،گفت: میخوام این خونه رو با صاحبش به آتیش بکشم...وقتی برا معاویه نوشت...گفت معاویه یاد کینه هایی که از علی داشتم افتادم...صدای نفسای فاطمه رو میشنیدم...میدونستم پشت دره...آی جوونا روضه ی امشب رو زنا میفهمن...زنی که وقتی بچه داشته باشه مراقبه...میگن: یدفعه بلند نشه...آروم راه بره...قدیمیا میگن این مادر بار شیشه داره...مادر ما بار شیشه داشت...نامرد گفت معاویه...دیگه دلم کم کم داشت گرم میشد یاد علی افتادم...هرچی بغض و کینه داشتم جمع کردم...چنان لگد به در زدم...صدای شکستن استخوان هارو شنیدم...چنان داد زد گفت: بابا...تا دید بچشو کشتن صدا زد :یا فضة خذینی...یه چی بگم زنا داد بزنن...مادر ما میخواست مادرشو صدا بزنه...اما مادر نداشت...ریختن تو خونه...ریسمان به گردن علی انداختن...چهل نفر علی رو پا برهنه میبرن...گفت مگه زهرا مرده علی رو پا برهنه میبرن...اومد وسط کوچه...گفت نمیذارمآقامو ببرید...همیشه روضه رو وسطای کوچه رها کردم...گفت دست زهرا رو باید کوتاه کنی...بازوشم شکستن......میخوام روضه رو به اینجا برسونم...مادر ما با قد خمیده اومد جلو مسجد...دید جمعیت ایستاده...اون نانجیب اون مرد کثیف...با اون یکی بی حیا شمشیر بالاسر علی گرفتن...میگن: علی بیعت نکنی سرت و جدا میکنیم...مادر ما فرمود :مگه خیال کردید علی کسی رو نداره...من هستم اگر شمشیر از بالاسر علی کنار نکشید رهاش نکنید...موهامو پریشون میکنم...نفرینتون میکنم...سلمان میگه: نفرین نکرده مسجد شروع کرد لرزیدن...امیرالمومنین پیغام داد...سلمان اومد گفت خانوم جان برگرد...گفت مگه سلمان نمیبینی علی رو چیکار کردن...حرمت آقامو شکستن...بچمو کشتن...بیا خانوم برگرد...صدا زد :آخه خانوم جان آقا فرموده به زهرا بگو برگرده...بی بی گریه اش بیشتر شد فرمود :اگر علی میگه چشم...اما به من بگن علی رو آزاد کنن...علی رو رها کردن...من از اینجا به بعد نمیدونم تو چیکار میکنی...یا امام رضا به حق مادرت یه نیگا کن...یا حجت ابن الحسن از اینجا به بعد آقا ببخش منو حلال کن...اینجا مادر ما یاد داد با باز و و پهلوی شکسته...اومد جلوی مسجد علی رو وسط اون همه دشمنا آزادش کرد...علی رو رها کردن... دلت برا کربلا تنگه؟زینبم یاد گرفت...گفت هرجوریه میرم از گودال برش میگردونم...من دختر همون فاطمه ام...اما وقتی زینب اومد رسید نالش بلند شد...دید نانجیب رو سینه ی حسیننِ...صدات میخوام برسه ان شاءالله کربلا...دستت بیاد بالا ببینم...حسین یه خونه میسازم ، دوباره برا تو که شاید ببینم ، بازم خنده هاتو۲ یه خونه میسازم ، که توش غم نباشه یه خونه که قدت، دیگه خم نباشه یه خونه که تو اون، برا غصه جا نیست یه خونه که روی، درش جای پا نیست یه خونه میسازم،درش گُر نگیره که آتیش هیزم، به چادر نگیره فاطمه جان ببین زندگیمو، سوزوندن یه روزه علی مرده باشه،که سینت بسوزه بسوزه همونی،که هیزم آورده الهی بمیرم ،به پهلوت چی خورده تو اون دود و شعله ، چه زجری کشیدی از امروز تو دیگه ، یه مادر شهیدی اگه محسنت رفت ، می مونی به یادش سه ما دیگه میخواست ، به دنیا بیادش عزیز دلم
اَلسَّلامُ‏ عَلَیکِ اَیتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَه،اَلسَّلامُ‏ عَلَیکِ اَیتُهَا الْحَوْرآءُ الْأِنْسِیه،اَلسَّلامُ عَلَیکِ اَیتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّکیه..." تو زهرایی، تو زهرایِ پیمبر پروری، زهرا رسول الله را هم  مادری، هم دختری،زهرا  نبی را پاره ی تن، روحِ مابینِ دو پهلویی  امیرالمومنین را، رُکن و کُفو و همسری،زهرا  گهی گویم امیرالمؤمنین برتر بود از تو  گهی بینم تو از او در جلالت برتری،زهرا تو والفجری،تو والشمسی، تو والعصری، تو واللیلی، تو نوری، هل اتایی،و الضحایی، کوثری،زهرا کجایِ قرآن رو نگاه کنیم اسمی از تو نباشه...حالا می فهمی چه کسی رو از علی گرفتن؟ که چند روز دیگه وقتی سنگِ لحد رو گذاشت،دستاش رو زد به هم،یعنی علی همه دار و ندارت زیرِ خاک رفت...چه کسی رو از علی جدا کردن؟... تو از مریم، تو از هاجر، تو از حوا، تو از سارا  نه، تو از انبیا، جز احمدِ مُرسل سَری،زهرا  امیدِ رحمة للعالمین، محبوبه ی داور  پناه انبیا در گیر و دارِ محشری، زهرا  روز قیامت رو یه پرده رو کنار بزنم،بی بی واردِ محشر میشه،الله اکبر،قیامتِ اصلی وقتی است که فاطمه وارد میشه،وقتی منادی میگه: "غُضُّوا اَبْصَارَکُمْ "  سرهارو بندازید پایین،چشم ها رو ببندید،چه خبره؟ میگن: زهرا میخواد رد بشه... این ندا می رسد از جانبِ ذاتِ الله فاطمه حاجت خود را ز خداوند بخواه منادی ندا میده:فاطمه! حرف و حاجت و خواسته ات رو مطرح کن، خدا میخواد کاری کنه همه ی قیامت قدرِ تو رو بفهمند،مقامِ تو رو ببینند،الان حاجتت رو بخواه... من خدایم، ولی امروز خدایی با توست حُکمِ آغاز ز تو، حُکمِ نهایی با توست تو بگو تا همگان را به حُسِینت‌ بخشم تو بخواه تا همه را بر حَسَنینت بخشم در کنارِ پدر و شوهر و مام و پسرت تو روی سوی جنان،خلق به دنبال سرت همه در وحشت میزانند و حسابند و کتاب همه گویند که یا فاطمه ما را دریاب بس که از چادر خاکیت کَرَم می بارد قاتلت هم به تو امید شفاعت دارد به شرارِ جگر و ناله و سوزت سوگند به مناجاتِ شب و گریه ی روزت سوگند که به آن جانیِّ قَدار، محبت نکنی قاتلت را به صفِ حشر شفاعت نکنی ظلم و جور و ستمِ بی عددش یادت هست جایِ دست و ضرباتِ لگدش یادت هست یاد داری که چگونه پسرت می لرزید نَفَسِ شوهر خونین جگرت می لرزید خاطرت هست که سوزاند دلِ مولا را خاطرت هست که می گفت بزن زهرا را مدینه کار گره خورد،ورق داشت بر میگشت،همه چی داشت عوض میشد،یه مرتبه نانجیب دید اینجوریِ،سریع گفت: بزن قنفذ...بزن زهرا رو...کربلا هم یه جایی دیدن کار گره خورد...جنگ داره عوض میشه،شمشیرهارو انداختن،ورق داره بر میگرده،نانجیب گفت: بزن حرمله...مدینه با غلاف زدن...کربلا با سه شعبه زدن...ای خدا! به اون لحظه ای که...امام باقر فرمود: ضربه های غلاف، مادرِ ما فاطمه رو به شهادت رسوند...به اون لحظه...خدایا! فرجِ امام زمانِ ما برسان...