eitaa logo
ذاکرین آل الله
244 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
272 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
مدینه در سکوتی مبهم و حُزن‌آور است، امشب گمانم در وصیّت فاطمه با حیدر است، امشب چنین می‌گفت با مولا، به صد اندوه و غم، زهرا که یابن عمّ مرا با تو، وداع آخر است، امشب دل شب شو مهیّا، غسل و کفن و دفن زهرا را که جانم خسته زآن دو کافر بداختر است، امشب الا ای جان و جانانم! تو و جان یتیمانم که بر طفلان بی‌مادر، دلم در آذر است، امشب به یک‌سو مجتبی در اشک و در یک‌سو حسین‌ او نوای زینبینش، بانگ مادر مادر است، امشب ز داغ بانوی محشر، تو ای "خادم"! مگو دیگر که در جنّت پریشان زین عزا، پیغمبر است امشب عرفانی «خادم»
کار تنش زیاد ولی وقت من کم است یک شب برای شست و شوی این بدن کم است بانوی من نحیف نبود، این چنین نبود وقتی نگاه می کنمش ظاهراً کم است در زیر پارچه ورمش گم نمی شود آن قدر واضح است که یک پیرهن کم است باید چگونه جمع کنم این بساط را فرصت کم است و آب کم است و کفن کم است مسمار را خودم زده بودم به تخته ها باید بمیرم آه، پشیمان شدن کم است گیرم حسین دق نکند این چنین ولی گریه بدون داد برای حسن کم است آئینه آمدی و ترک خورده می روی یعنی برای بردن تو چهار زن کم است پیراهن حسین که کارش تمام شد پس جای غُصّه نیست اگر یک کفن کم است بالت، پرت، تنت، هم پیکرت خدا این زخم ها زیاد ولی وقت من کم است اکبر لطیفیان
دخترم خوش آمدی جای تو در دنیا نبود بی وجود تو صفا در در گلشن عقبا نبود جان بابا بارها مرگ از خدا کردم طلب بی تو جز خون جگر در دیده زهرا نبود دخترم روزی که من دست علی دادم تو را جای پنج انگشت سیلی بر رخت پیدا نبود بر رخ زهرا نقش این سیلی گواهی می دهد از علی مظلوم تر مردی در آن دنیا نبود دخترم روزی که بر ما رخت سیلی زدند هر چه می پرسم بگو آیا علی آنجا نبود جان بابا بود اما دستهایش بسته بود هیچ کس در بین دشمن یار آن مولا نبود دخترم آیا حسینم دید مادر را زدند در میان کوچه آیا زینب کبری نبود سازگار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|⇦•بمیرم که تو بستر افتاده ای... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها بمیرم که تو بستر افتاده ای برا رفتن انگار که آماده ای  ازم رو نگیری شب آخری تویی که فقط همدم حیدری  نداری تَوُونی دیگه نیمه جونی  نرو از کنارم تو خیلی جَوُونی  سکوتت رو بشکن بزن حرفی با من عزیزم نمیشه ازت دل بریدن چه روزای سختی شده  دل نگرون بچه هام  چه شهریِ هر جا میرم  بهم نمیدن جواب سلام  حیدرو تنها نذار... حسن که نگفت از تو‌کوچه برام واسه اینکه بیشتر نشه غصه هام غمت رو‌ تو‌دیگه نریز تو دلت بگو‌ از توی کوچه و قاتلت بگو‌ که یه نامرد تو اون روز پردرد چطور اومد و‌ چادرت رو لگد زد بگو از چشِ تار، کبودیِ رخسار بگو‌چی شد اون روز که خوردی به دیوار با کینه ی از من اومدن سیلی به روی تو زدن دیگه نرفت از اون به بعد یه خواب راحت حسن نمازات عزیزم‌نشسته شده بمیرم‌ که پهلوت شکسته شده اینا از همون روز که پشت در تو رفتی که باشی برا من سپر رسیدن با هیزم در خونه مردم توی اون شلوغی صدای تو‌ گم‌ شد تا بال وپرت سوخت دل دخترت سوخت تو بودی تو آتیش ولی حیدرت سوخت زندگیم وبهم زدن تا که لگد زدن به در در افتاد و رد شدن از روی تنت چهل نامرد صدای در، دری که تو شغله سوخت دری که میخ و‌ توی سینه دوخت صدای جیغ، تویِ خاکستر و دود کی میدونه، چرا تمام صورتت شده کبود یا زهرا ...
|⇦•اسوه ي من مادرمه... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها قالَ المَهدی في إبنةِ رَسولِ الله لي اُسوَةٌ حَسَنه اسوه ي من مادرمه مادر من باورمه بهشته منه زیر پاش نفس میکشم با دعاش میمیرم میمیرم میمیرم براش منم وارثِ عزت فاطمی منم وارثِ غیرت فاطمی منم وارثِ قدرت فاطمی منم وارثِ شجاعت فاطمی اَنَا المَهدی.... قالَ المَهدی في إبنةِ رَسولِ الله لي اُسوَةٌ حَسَنه اسوه ي من مادرمه مادر من باورمه ای اصل اذانم علی ای نام و نشانم علی ای جانم ای جانم ای جانم علی منم وارثِ هیبت حیدری منم وارثِ شوکت حیدری منم وارثِ صولت حیدری منم وارثِ ولایت حیدری اَنَا المَهدی.... قالَ المَهدی في إبنةِ رَسولِ الله لي اُسوَةٌ حَسَنه اسوه ي من مادرمه مادر من باورمه
|⇦•محاله که نشنوم صداتو... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها محاله که نشنوم صداتو، پسرعمو نمیشه یادم بره غماتو، پسرعمو محاله خودم نشم فداتو، پسر عمو نمیشه که جون ندم براتو، پسر عمو واللهِ لااُکَلِّمُ با اونکه دست تو رو بست و جفا کرد واللهِ لااُکَلِّمُ با اونکه پاشو توی این خونه وا کرد واللهُ لااُکَلِّمُ با اونکه توی دلت آتیش به پا کرد موندم به پایِ غمت موندم برایِ غمت تنها نموندی علی زهرا فدایِ غمت... دلیلِ قیام من تو هستی، پسرعمو شکوهِ پیام من تو هستی، پسرعمو خروش کلام من تو هستی، پسرعمو همیشه امام من تو هستی، پسرعمو من راضی نمیشم از اونکه با غم تو رو توی خونه نشونده من راضی نمیشم از اونکه امروز من و پای این در کشونده من راضی نمیشم از اونکه هر روز دل تو رو می سوزونده من رو تو خونه زدند با هر بهونه زدند دیدی چطوری منو با تازیونه زدند زهرا فدای غمت... محاله که تو خطر نباشم، پسرعمو زحال تو باخبر نباشم، پسرعمو نمیشه که پشت در نباشم، پسرعمو محاله برات سپر نباشم، پسرعمو از یادم نمیره این خونه جای همه فقرا بوده هر روز از یادم نمیره این در که سوخته روی همه وا بوده هر روز از یادم نمیره جبراییل اينجا منتظر ما بوده هر روز اومد سپاهه خزون شد باغمون پُرِ خون من تا همیشه علی بیزارم از همه شون زهرا فدای غمت... تا حالا دروغ ازم شنیدی؟ پسرعمو تا حالا بدی ازم تو دیدی؟ پسرعمو تا حالا هواتو خیلی داشتم، پسرعمو تا حالا برا تو کم نذاشتم، پسرعمو من هیچ موقع ازت نخواستم چیزی به خدا تو نه سال زندگی من هر کاری هم ازم براومد، کردم تو رو نبینم، تو شرمندگی در می سوخت و منم تو آتیش سوختم این سوختنِ اوج بندگی بازوم شکسته شده پهلوم شکسته شده نامرد یه جوری زده اَبروم شکسته شده زهرا فدای غمت...
|⇦•محاله که نشنوم صداتو... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها محاله که نشنوم صداتو، پسرعمو نمیشه یادم بره غماتو، پسرعمو محاله خودم نشم فداتو، پسر عمو نمیشه که جون ندم براتو، پسر عمو واللهِ لااُکَلِّمُ با اونکه دست تو رو بست و جفا کرد واللهِ لااُکَلِّمُ با اونکه پاشو توی این خونه وا کرد واللهُ لااُکَلِّمُ با اونکه توی دلت آتیش به پا کرد موندم به پایِ غمت موندم برایِ غمت تنها نموندی علی زهرا فدایِ غمت... دلیلِ قیام من تو هستی، پسرعمو شکوهِ پیام من تو هستی، پسرعمو خروش کلام من تو هستی، پسرعمو همیشه امام من تو هستی، پسرعمو من راضی نمیشم از اونکه با غم تو رو توی خونه نشونده من راضی نمیشم از اونکه امروز من و پای این در کشونده من راضی نمیشم از اونکه هر روز دل تو رو می سوزونده من رو تو خونه زدند با هر بهونه زدند دیدی چطوری منو با تازیونه زدند زهرا فدای غمت... محاله که تو خطر نباشم، پسرعمو زحال تو باخبر نباشم، پسرعمو نمیشه که پشت در نباشم، پسرعمو محاله برات سپر نباشم، پسرعمو از یادم نمیره این خونه جای همه فقرا بوده هر روز از یادم نمیره این در که سوخته روی همه وا بوده هر روز از یادم نمیره جبراییل اينجا منتظر ما بوده هر روز اومد سپاهه خزون شد باغمون پُرِ خون من تا همیشه علی بیزارم از همه شون زهرا فدای غمت... تا حالا دروغ ازم شنیدی؟ پسرعمو تا حالا بدی ازم تو دیدی؟ پسرعمو تا حالا هواتو خیلی داشتم، پسرعمو تا حالا برا تو کم نذاشتم، پسرعمو من هیچ موقع ازت نخواستم چیزی به خدا تو نه سال زندگی من هر کاری هم ازم براومد، کردم تو رو نبینم، تو شرمندگی در می سوخت و منم تو آتیش سوختم این سوختنِ اوج بندگی بازوم شکسته شده پهلوم شکسته شده نامرد یه جوری زده اَبروم شکسته شده زهرا فدای غمت...
نه توان مانده که نالیم و نه گریه نه سخن نوحه خوان! مادر ما رفته بیا نوحه بخوان...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قامت خمیده بود ولی سرفراز بود زهرا میان آتش و خون در نماز بود در را شکست آن که نفهمیده بود که حتی به روی او در این خانه باز بود از فضهُ خذینیِ او اینقدر بدان وضعی درست شد که به یک زن نیاز بود بازوش سرّ قوت بازوی مرتضاست اما غلاف در پی افشای راز بود حبل المتین شده است گرفتار ریسمان مضطر شده همان که خودش چاره ساز بود گفتند زخم پهلوی او بسته شد ؟ نشد حتی زمان غسل هم این روضه باز بود آری مزار گمشده ی بی نشان او بی انتهاترین غزل اعتراض بود آخر جهاز فاطمه بر دخترش رسید وقتی سوار بر شتر بی جهاز بود محمد رسولی
روضه حضرت زهرا سلام الله علیها قامت خمیده بود ولی سرفراز بود زهرا میان آتش و خون در نماز بود در را شکست آنکه نفهمیده بود که حتی به روی او در این خانه باز بود از فِضةُ خُذینی او این قدر بدان وضعی درست شد که به یک زن نیاز شد  توضیح نمیخواد...نانه نوشت به معاویه...گفت زهرا پشت در اومد...چنان لگد به در زدم  از فِضةُ خُذینی او این قدر بدان وضعی درست شد که به یک زن نیاز شد بازوش سِرِّ قُوَّت بازوی مرتضی است اما غلاف در پی افشای راز بود حبل المتین شد است گرفتار ریسمان مضطر شد آنکه خودش چاره ساز بود گفتم زخم پهلو ی او بسته شد نشد حتی زمان غسل هم این روضه باز بود آری مزار گمشده ی بی نشان او شور آفرین ترین غزل اعتراض شد آخر جَهاز فاطمه بر دخترش رسید وقتی سوار بر شتر بی جهاز شد مادرتو چقدر دوست داری...؟حاضری جلو صد نفر وایسی ولی یه نفر به گریه ی مادرت نخنده....جوونای با غیرت داد بزنن یا دستت رو روی گوشِت بگیر...گفت: مگه زهرا مرده علی بخواد بره...الان میرم خودم پشت در...همونجا میگم :دختر پیغمبرم ،شاید حیا کنن برگردن...مادر ما اومد پشت در...نامرد نعره زد ،گفت: میخوام این خونه رو با صاحبش به آتیش بکشم...وقتی برا معاویه نوشت...گفت معاویه یاد کینه هایی که از علی داشتم افتادم...صدای نفسای فاطمه رو میشنیدم...میدونستم پشت دره...آی جوونا روضه ی امشب رو زنا میفهمن...زنی که وقتی بچه داشته باشه مراقبه...میگن: یدفعه بلند نشه...آروم راه بره...قدیمیا میگن این مادر بار شیشه داره...مادر ما بار شیشه داشت...نامرد گفت معاویه...دیگه دلم کم کم داشت گرم میشد یاد علی افتادم...هرچی بغض و کینه داشتم جمع کردم...چنان لگد به در زدم...صدای شکستن استخوان هارو شنیدم...چنان داد زد گفت: بابا...تا دید بچشو کشتن صدا زد :یا فضة خذینی...یه چی بگم زنا داد بزنن...مادر ما میخواست مادرشو صدا بزنه...اما مادر نداشت...ریختن تو خونه...ریسمان به گردن علی انداختن...چهل نفر علی رو پا برهنه میبرن...گفت مگه زهرا مرده علی رو پا برهنه میبرن...اومد وسط کوچه...گفت نمیذارمآقامو ببرید...همیشه روضه رو وسطای کوچه رها کردم...گفت دست زهرا رو باید کوتاه کنی...بازوشم شکستن......میخوام روضه رو به اینجا برسونم...مادر ما با قد خمیده اومد جلو مسجد...دید جمعیت ایستاده...اون نانجیب اون مرد کثیف...با اون یکی بی حیا شمشیر بالاسر علی گرفتن...میگن: علی بیعت نکنی سرت و جدا میکنیم...مادر ما فرمود :مگه خیال کردید علی کسی رو نداره...من هستم اگر شمشیر از بالاسر علی کنار نکشید رهاش نکنید...موهامو پریشون میکنم...نفرینتون میکنم...سلمان میگه: نفرین نکرده مسجد شروع کرد لرزیدن...امیرالمومنین پیغام داد...سلمان اومد گفت خانوم جان برگرد...گفت مگه سلمان نمیبینی علی رو چیکار کردن...حرمت آقامو شکستن...بچمو کشتن...بیا خانوم برگرد...صدا زد :آخه خانوم جان آقا فرموده به زهرا بگو برگرده...بی بی گریه اش بیشتر شد فرمود :اگر علی میگه چشم...اما به من بگن علی رو آزاد کنن...علی رو رها کردن...من از اینجا به بعد نمیدونم تو چیکار میکنی...یا امام رضا به حق مادرت یه نیگا کن...یا حجت ابن الحسن از اینجا به بعد آقا ببخش منو حلال کن...اینجا مادر ما یاد داد با باز و و پهلوی شکسته...اومد جلوی مسجد علی رو وسط اون همه دشمنا آزادش کرد...علی رو رها کردن... دلت برا کربلا تنگه؟زینبم یاد گرفت...گفت هرجوریه میرم از گودال برش میگردونم...من دختر همون فاطمه ام...اما وقتی زینب اومد رسید نالش بلند شد...دید نانجیب رو سینه ی حسیننِ...صدات میخوام برسه ان شاءالله کربلا...دستت بیاد بالا ببینم...حسین یه خونه میسازم ، دوباره برا تو که شاید ببینم ، بازم خنده هاتو۲ یه خونه میسازم ، که توش غم نباشه یه خونه که قدت، دیگه خم نباشه یه خونه که تو اون، برا غصه جا نیست یه خونه که روی، درش جای پا نیست یه خونه میسازم،درش گُر نگیره که آتیش هیزم، به چادر نگیره فاطمه جان ببین زندگیمو، سوزوندن یه روزه علی مرده باشه،که سینت بسوزه بسوزه همونی،که هیزم آورده الهی بمیرم ،به پهلوت چی خورده تو اون دود و شعله ، چه زجری کشیدی از امروز تو دیگه ، یه مادر شهیدی اگه محسنت رفت ، می مونی به یادش سه ما دیگه میخواست ، به دنیا بیادش عزیز دلم
اَلسَّلامُ‏ عَلَیکِ اَیتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَه،اَلسَّلامُ‏ عَلَیکِ اَیتُهَا الْحَوْرآءُ الْأِنْسِیه،اَلسَّلامُ عَلَیکِ اَیتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّکیه..." تو زهرایی، تو زهرایِ پیمبر پروری، زهرا رسول الله را هم  مادری، هم دختری،زهرا  نبی را پاره ی تن، روحِ مابینِ دو پهلویی  امیرالمومنین را، رُکن و کُفو و همسری،زهرا  گهی گویم امیرالمؤمنین برتر بود از تو  گهی بینم تو از او در جلالت برتری،زهرا تو والفجری،تو والشمسی، تو والعصری، تو واللیلی، تو نوری، هل اتایی،و الضحایی، کوثری،زهرا کجایِ قرآن رو نگاه کنیم اسمی از تو نباشه...حالا می فهمی چه کسی رو از علی گرفتن؟ که چند روز دیگه وقتی سنگِ لحد رو گذاشت،دستاش رو زد به هم،یعنی علی همه دار و ندارت زیرِ خاک رفت...چه کسی رو از علی جدا کردن؟... تو از مریم، تو از هاجر، تو از حوا، تو از سارا  نه، تو از انبیا، جز احمدِ مُرسل سَری،زهرا  امیدِ رحمة للعالمین، محبوبه ی داور  پناه انبیا در گیر و دارِ محشری، زهرا  روز قیامت رو یه پرده رو کنار بزنم،بی بی واردِ محشر میشه،الله اکبر،قیامتِ اصلی وقتی است که فاطمه وارد میشه،وقتی منادی میگه: "غُضُّوا اَبْصَارَکُمْ "  سرهارو بندازید پایین،چشم ها رو ببندید،چه خبره؟ میگن: زهرا میخواد رد بشه... این ندا می رسد از جانبِ ذاتِ الله فاطمه حاجت خود را ز خداوند بخواه منادی ندا میده:فاطمه! حرف و حاجت و خواسته ات رو مطرح کن، خدا میخواد کاری کنه همه ی قیامت قدرِ تو رو بفهمند،مقامِ تو رو ببینند،الان حاجتت رو بخواه... من خدایم، ولی امروز خدایی با توست حُکمِ آغاز ز تو، حُکمِ نهایی با توست تو بگو تا همگان را به حُسِینت‌ بخشم تو بخواه تا همه را بر حَسَنینت بخشم در کنارِ پدر و شوهر و مام و پسرت تو روی سوی جنان،خلق به دنبال سرت همه در وحشت میزانند و حسابند و کتاب همه گویند که یا فاطمه ما را دریاب بس که از چادر خاکیت کَرَم می بارد قاتلت هم به تو امید شفاعت دارد به شرارِ جگر و ناله و سوزت سوگند به مناجاتِ شب و گریه ی روزت سوگند که به آن جانیِّ قَدار، محبت نکنی قاتلت را به صفِ حشر شفاعت نکنی ظلم و جور و ستمِ بی عددش یادت هست جایِ دست و ضرباتِ لگدش یادت هست یاد داری که چگونه پسرت می لرزید نَفَسِ شوهر خونین جگرت می لرزید خاطرت هست که سوزاند دلِ مولا را خاطرت هست که می گفت بزن زهرا را مدینه کار گره خورد،ورق داشت بر میگشت،همه چی داشت عوض میشد،یه مرتبه نانجیب دید اینجوریِ،سریع گفت: بزن قنفذ...بزن زهرا رو...کربلا هم یه جایی دیدن کار گره خورد...جنگ داره عوض میشه،شمشیرهارو انداختن،ورق داره بر میگرده،نانجیب گفت: بزن حرمله...مدینه با غلاف زدن...کربلا با سه شعبه زدن...ای خدا! به اون لحظه ای که...امام باقر فرمود: ضربه های غلاف، مادرِ ما فاطمه رو به شهادت رسوند...به اون لحظه...خدایا! فرجِ امام زمانِ ما برسان...
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ" مادر مادر...  با حال و روزِ حیدرت اینگونه تا مكن این خانه را به حالِ خودش تو رها مكن حرفت درونِ سینه یِ تو گیر میكند این دنده ات شكسته، كسی را صدا مكن زحمت مكش، كه فضه كمك حالِ زینب است دستت شكسته است به زور آسیا مكن  پیچیده بین كوچه، كه حالِ شما بد است اما شما به حرف زنان اعتنا مكن داری دوباره در بَرِ من كار میكنی؟ حیدر نمرده فاطمه، كاری شما مكن  این خانه ام كه بی تو به دردی نمیخورد اینگونه در برم كفنت را سوا مكن زهرا نفس نفس زدنت می کُشد مرا این رازداریِ حسنت می کُشد مرا زهرا خودت بگو چه کنم با نبود تو حیدر فدایِ چهره ی زرد و کبود تو چشم و چراغ خانه ی کم سوی من ! مرو از من گذشته...محض رضایِ حسن مرو جای غلاف مانده سَرِ بازویت ولی فریاد می زدی که فدایِ سر علی ای کشتیِ نجاتِ علی، رو گرفته ای؟ من مُرده ام مگر، که تو پهلو گرفته ای ای سربلند ها، همه پیش تو سر به زیر پیش حسین دست به پهلوی خود مگیر مویت در این سه ماه، حسابی سپید شد محسن میانِ شعله ی آتش شهید شد این روزها بی بی می خواست موهای زینبش رو شانه کنه نمی تونست...دیگه دستش یاری نمی کرد... شانه ی ضرب دیده اش نگذاشت موی او را دوباره شانه کند باید انگار جای بازوی خود مادرش شانه را بهانه کند زینب از دست های لرزانش خوب فهمید هُرم آتش را مادرش زیر لب چنین می گفت با تو هم اینچنین زمانه کند اشک ها شان برای هم زیباست کربلا و مدینه ای بر پاست زینب افتاده است یاد غلاف مادرش یاد تازیانه کند آن زمانی که دید آتش را آستین در دهان گذاشت ولی خوب فهمید روز عاشورا خیمه ها را عدو نشانه کند دربِ آتش گرفته سویی بود روی دیوار جای خون مانده با وجود هجوم خاکستر خانه را او چگونه خانه کند می زد مرا مغیره و یک کس به او نگفت زن را کسی مقابلِ شوهر نمی زند هر نفسی که بی بی می کشید، از سینه اش خون جاری میشد،..... توکه رفتی همه ی خیمه به هم ریخت حسین   دیدم از دور پرت ریخت، پرم ریخت حسین تو نگاهت به حرم بود و سنان خیره به تو از نگاهش به تو بد جور دلم ریخت حسین شمر هم آمد و دیدم به دوچشم تر خود کار گشت تمام و اثرم ریخت حسین نفسم حبس شد و بین حرم سرگردان دشمن از  راه رسید و به سرم ریخت  وصیت هاشو کرد به علی، علی جان! شب ها بالا سر حسینم،ظرفِ آب بذار...گفت:فاطمه جان! خیلی زود داری از کنار من میری،اینجوری نبود قرارِ من و تو...راوی میگه: آخرین سنگِ لحد رو که علی میخواست بذاره،..گفت:  زهرا! یه قراری با هم گذاشتیم...چه زمانی... خوشی ز عُمر ندیده خدا نگهدارت صنوبری که خمیده خدا نگهدارت قرار بعدی ما ظهر روز عاشورا کنار رأس بریده خدا نگهدارت چه زمانی؟ "الشمر جالسٌ علی صدره..."
کفنم ‌را ببر ولی طفلِ بی کفن را بیاور‌ ای فضه از میان امانتی هایم پیرهن را بیاور ای فضه روز آخر کنار بستر خود میزنم بوسه نور عینم را با همین بازویِ ورم کرده بغلش میکنم حسینم را گفتم امروز نان درست کنم آمدم خسته باز پای تنور ناگهان تا تنور روشن شد یادم افتاد روضه هایِ تنور یادم افتاد خانه خولی حق بده سینه ام‌کباب شود خانه او ‌کجا حسین کجا کاشکی خانه اش خراب شود به علی گفته ام برای حسین سایه در آفتاب بگذارد نیمه شبها کنار بالینِ پسرم ظرف آب بگذارد پسرم تشنه آمده دنیا پسرم تشنگی ش آبم کرد شیر من خشک شد دلم‌خون شد اناالعطشان او‌کبابم‌کرد داده ام دست دخترم زینب نذر اصغر ، لباس محسن را برسانید بعد من به رباب گاهوار و اثاث محسن را از خدا خواستم هزاران بار پیکرم زیر دست و‌پا برود که مبادا حسین بی کفنم سینه اش زیر چکمه ها برود رنج بسیار برده را آنکه غم بسیار خورده میفهمد درد سرنیزه خورده را تنها زخم‌مسمار خورده می فهمد فضه به زینبم عروس‌که شد جای من گوشواره هدیه بده سینه ریز عروسی من را به عزیز دلم‌رقیه بده بخدا بی وضو در این مدت نزدم شانه ای به گیسوی او آه باور نمیکنم روزی برسد دست شمر بر موی او
قدّم نمیرسه خودمو سپر کنم ای کاش می شد برم بابامو خبر کنم نامرد! بگو با یه زن آخه دعوا چرا نامرد! اگه میزنی بی محابا چرا نمی بینی چشمایِ تَرَمو بسه دیگه کُشتی مادرمو آبرومُ بردی پیش بابام چطوری بلند کنم سرمو دستت آخه مگه نمی دونی سنگینه می بینی مادرم جایی رو نمی بینه نامرد تو که سیلیِ بی هوا میزنی نامرد به سینه اش دیگه چرا پا میزنی اومدی جلو با داد و هوار چطوری زدی که خورد به دیوار نامه رو گرفتی و حالا از سر راهمون نمیری کنار نمی بینی چشمای تَرَمو بسه دیگه کُشتی مادرمو آبرومُ بردی پیش بابام چطوری بلند کنم سرمو هرچی تو این کوچه،که داره سرم میاد بدتر تو کربلا سَرِ خواهرم میاد امروز یه نفر فقط جلویِ مادرِ فردا ولی دخترش وسطِ لشگرِ یتیما تو شعله گیر می کنن سه ساله ی ما رو پیر می کنن برادرمو که سر می بُرن خانواده اش و اسیر می کنن وای..حسین حسین
کمک کن امشب ای اسماء دلِ دریایی ام درده ببین خیبر شکن امشب چه زانویی بغل کرده تو سینه م کوهِ فریاده ولی به صبر مامورم نمیشه باورم دارم تن زهرامُ میشورم دارم دق میکنم از غم نبین اینقدر آرومم ببین اسماء چقدر سرده تنِ زخمیِ خانومم تن زخمیِ خانومم چه خاکی بر سرم کرده بریز آب روان آروم به بازوی ورم‌کرده بریز آب روان اسماء علی دلتنگ و بیتابه تو هرچی آب میریزی ازش میریزه خونابه خدایا کاش میمیردم علی چی داره میبینه حالا باید بفهمم که چه زخمی داشت رو سینه دیدی واسه چی بود وقتی میشد بعضی شبا بیهوش چجوری زندگی کرده با این زخمِ روی پهلوش سه ماه از من چه پنهون کرد همه آزردگی هاشُ نگاه‌کن زیر چشمش رو ببین خون مردگی هاشُ برای من سپر کرده چطور کل وجودش رو بذار بیشتر ببینم من یکم رویِ کبودش رو داره میره ولی خونش هنوزم روی دیواره داره میره نگفت آخر کجا افتاد گوشواره همین که دست من خوردش به زخم بازو اُفتادم منی که گریه ام آروم بود دراومد دیگه فریادم حسن جانم ، حسین جانم بیایید مادر داره میره به داد من برس زهرا که زینب داره میمیره دوباره فاطمه جانم ،خودت مشکل رو حل کردی برای آخرین دفعه یتیماتُ بغل کردی .. خدا نیاره به آدم بگن بیا برا آخرین بار با مادرت وداع کن .. امشب شبیِ که دادِ علی بلند شد .. بچه ها نتونست گریه کنن آستین به دهان گرفته بودن .. خدا نیاره آدم ببینه چطور مادرشُ کفن میکنن .. علی بدنِ زهرا رو غسل داد تا دستش رسید به بازو دادش بلند شد .. شروع کرد بند کفنُ  بستن سادات نوکرا من معذرت می خوام .. شروع کرد علی بدنِ زهرا رو کفن کردن ...  اول گره رو بست ، تا اومد گره بالاسرو بزنه صورت زهرا رو آروم تو کفن گذاشت یه وقت نگاه کرد دید بچه ها دارن نگاه میکنن .. یا مرتبه رها کرد ، گفت بچه ها بیاید با مادرتون وداع کنید .. همه از هم سبقت میگرفتن بزار زبانِ حال بگم .. یکی میگفت مادر من حسنم .. من همون کسی ام که تو کوچه خاکایِ چادرتو تکوندم .. یکی میگه مادر من زینبم .. یکی میگه مادر من کلثومم .. اما یه آقایی یه جور دیگه صدا زد هی میگفت مادر تو مادری نبودی که وقتی حسین صدات بزنه جواب ندی .. میدونی چی شد ؟ شیخ عباس قمی میگه یه وقت دیدن بند کفن آروم آروم باز شد دست شکستۀ زهرا بالا اومد بچه هارو بغل گرفت .. منادی بین زمین و آسمان صدا زد علی ، بچه هارو از فاطمه جدا کن .. این منظره رو ملائکه طاقت ندارن .. عرش ولوله شده وقتی حسن و حسین گریه میکنن .. وقتی زینب گریه میکنه .. الهی برای غربتت بمیرم هی حسنُ بلند میکرد بابا خدا صبرت بده حسین جان خدا صبرت بده .. زینب جان از این به بعد تو خانوم خونه ای .. با احترام بچه هارو جدا کرد یعنی آی اهل عالم یاد بگیرید هر وقت دیدید بچه ای خودشو رو بدن عزیزش انداخته با احترام ، با ناز و نوازش جداش کنید .. اما علی جان نبودی ... یه دختری اومد تو گودال خودشُ انداخت رو بدن بی سر .. اینقده گفت بابا عوض اینکه ناز و نوازشش کنن ، بگن این دختر یتیم شده ؛ هم داداشاشُ کشتن ، هم عموهاشو کشتن ، میدونی چطور جداش کردن ؟.. ریختن تو گودال اینقدر با تازیانه ... ای حسین .. با اجازۀ امام رضا امروز نگم کی بگم ، ما فکر میکنیم فقط عباسِ که رو زینب غیرت داره ، فقط حسینِ ، فقط مردای هاشمین که رو زینب غیرت دارن نه ولله .. بچه رو بزنن میگه بابا بدنم درد گرفت بابا ببین منو دارن آزار میدن اما تو گودال عکس همۀ اینا شد این دخترُ زدن اما از خودش حرفی نزد یا امام رضا معذرت میخوام یه مرتبه بلند شد گفت بابا بلند شو ببین نامحرما عمه رو دارن میزنن .. شبی در عمق تاریکی نشسته زمین و آسمان غمگین و خسته روان در کوچه ها تابوت غربت در آن تابوت یاقوتی شکسته سلمان میگه یه جوری به در میزدن نمازمُ زود سلام دادم درُ باز کردم دیدم آقازادۀ امیرالمومنین امام مجتبی ست فرمود سلمان بیا ، بابام غریب شده .. بابام تنها شده .. بیا کمکش کن میترسم بابام دق کنه .. فرمود علی جان منو شب غسل بده ، شب کفن کن ، شب به خاک بسپار فرمود علی جان وقتی منو تو خاک گذاشتی زود رهام نکن یه خورده بشین بالا قبرم برام قرآن بخوان .. همچین که اومد بدن بی بی رو روانۀ قبر کنه یه وقت امیرالمومنین دید دوتا دست شبیه دستایِ پیغمبر نمایان شد .. اینقدر خجالت کشید علی .. بدن زهرا رو تو خاک گذاشت خدا جواب پیغمبرُ چی بدم اون روزی که امانتیتُ گرفتم سالم بود .. حالا هم پهلوش شکسته .. هم صورت سیلی خورده .. هم بازو ورم کرده ...  همچین که بدن زهرا رو تو خاک گذاشت چقدر سخت بود برای علی حالا آروم آروم میخواد خاک بریزه رو بدن زهرا .. خانوم جوونشُ تو خاک گذاشت .. این صحنه تو ذهن زینب موند ، میدونی کجا یادش امد؟ پشت خیمه دیدن حسین اومد یه قنداقی رو گذاشت رو زمین یه قبر کوچیکی رو با دستاش شروع کرد کندن علی رو روی خاک گذاشت یه وقت شنید یکی میگه مهلاً مهلا یا ابن الزهرا . آقا اجازه بده یه بار دیگه بغل کنم
متن نوحه زیبای شهادت حضرت زهرا سلام الله یه کمی حرف بزن… حرفِ رفتن نزن! پاشو اینجوری منو نده عذاب کلمینی ؛ بری از پیشم میشم خونه خراب کلمینی بین این همه سلامِ بی جواب؛ کلمینی یه کمی حرف بزن علی نمیره! حرف رفتن نزن علی میمیره… حرف رفتن نزن! میبارم مثل آسمون برات میکشی منو با اشکِ بی صدات سرتو بگیر بالا؛ جون علی بمیرم برات! پاشو اینجوری منو نده عذاب کلمینی بری از پیشم میشم خونه خراب کلمینی فاطمه جان… بین این همه سلامِ بی جواب؛ کلمینی پاشو اینجوری منو نده عذاب کلمینی… یه کمی حرف بزن علی نمیره؛ حرف رفتن نزن علی میمیره رنگ صورتت شده سرخ و کبود؛ از علی دل بریدی اما زود… خانوم رفیق نیمه راه شدی قرار این نبود! یه کمی حرف بزن علی نمیره! حرف رفتن نزن علی میمیره… حرف رفتن نزن
حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ: 🏴 السَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ الله، السَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَةَ نِساءِ العالَمِينَ مِنَ الأوَّلِينَ وَالآخِرِينَ. السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُها الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ، السَّلامُ عَلَيْك أَيَّتُها المَظْلُومَةُ المَغْصُوبَةُ، السَّلامُ عَلَيْك أَيَّتُها المُضْطَهَدَةُ المَقْهُورَةُ. السَّلامُ عَلَيْك يا فاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ الله وَرَحْمَةُ الله وَبَرَكاتُهُ.🏴 🏴 شهادت سیده زنان عالم، دخت نبی مکرم اسلام(ص)، ام أبیها، حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها‌ تسلیت باد.🏴 ✅حضرت آیت الله بهجت قدس سره: ▪️اینکه حضرت زهرا علیهاالسلام بعد از آن همه مظلومیت، در حال احتضار وصیت نمود که شبانه دفن گردد، کار عجیبی بود که نظیر کار پیغمبران علیهم‌السلام است ... ▪️راهی که فکر بشر از فهم آن عاجز بود و آن اینکه وصیت نمود بدون تشییع، شبانه دفن گردد! 📚 در محضر بهجت، ج۱، ص ۱۳۱ (عج) 🔶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا