eitaa logo
ذاکرین آل الله
302 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
339 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
روي خاكِ صحرا،مشك و علم افتاده تشنه لب از مركب،برادرم افتاده پاشو كه اين لشكر، تا تو بخاك افتادي چشماشون دنبالِ اهل حرم افتاده واي به روزِ مادرت اگه ببينه كه سرت به چه روزي افتاده رباب مي ميره اگه ببينه كه بال و پرت به چه روزي افتاده پاشو ببين برادرت به چه روزي افتاده ببين اشكامُ علمدارم مگه غير از تو كيُ دارم ببين تنها و گرفتارم پاشو برگرديم علمدارم... _ پاشو كه بعد از تو، حال حرم واويلاست چشم مشكا خشكِ، چشم رقيه درياست رفتي و رو لبِ موج فرات اسمِ تو موج آب مي خونه، يا سيدي يا عباس واي به روز تو اگه ببيني كه حرم به چه روزي افتاده اگه ببيني بعدِ تو لبايِ خشك دخترم به چه روزي افتاده اي اميدِ دخترم برگرد پناهه اهل حرم برگرد اميرِ صاحبِ عَلَم برگرد پاشو برگرديم علمدارم... _ رفتي و گهواره، از عطش بي حالِ غنچه ي مظلومي كه از عطش بي حالِ رفتي و من تنها مي مونم و اين لشكر قاتلم بعد از تو با من تويِ گودالِ واي اگه بدوني تويِ قتلگاه پيكرِ من به چه روزي مي افته اگه بدوني كه كنارِ قتلگاه خواهر من به چه روزي مي افته اگه بدوني كه سرم به چه روزي مي افته مي ريزه خون از پر و بالم ديگه افتادن به دنبالم ديگه من راهيِ گودالم پاشو برگرديم علمدارم...
(علیه‌السلام) امام بود و ، برادر . (علیه‌السلام) ولی بود و ، هم‌ رکاب . .
تو طبيبِ دلِ بيمارِ مني سيد و سرور و سالارِ مني ابوفاضل مدد،ابوفاضل مدد... كودكان در حرم افروخته اند چشم اميدُ به تو دوخته اند بس كه گفتندُ عمو تشنه لبيم به خدا قلبِ مرا سوخته اند تو طبيبِ دلِ بيمارِ مني سيد و سرور و سالارِ مني ابوفاضل مدد،ابوفاضل مدد... اي به خون خفته كنون در بَرِ من داده پيغام به تو دخترِ من گر نشد آب مُيَسَّر گردد گو عمو خود به حرم برگردد تو طبيبِ دلِ بيمارِ مني سيد و سرور و سالارِ مني ابوفاضل مدد،ابوفاضل مدد... حال ُ من چون به حرم بر گردم با همان طفل برابر گردم گر بپرسد چه بگويم به جواب چون ببيند نه عمو هست نه آب تو طبيبِ دلِ بيمارِ مني سيد و سرور و سالارِ مني ابوفاضل مدد،ابوفاضل مدد... گر نخيزي تو زجا كار حسين سخت تر است من به فكر حرمم آبرويم در خطر است نيزه زار آمده ام يا تو پُر از نيزه شدي چو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است تو طبيبِ دلِ بيمارِ مني سيد و سرور و سالارِ مني ابوفاضل مدد،ابوفاضل مدد... بود و اميدم مرا ياري كني سالها بهرم علمداري كني ای دریغا شد امیدم نا امید بی برادر گشتم و پشتم خمید تو طبيبِ دلِ بيمارِ مني سيد و سرور و سالارِ مني ابوفاضل مدد،ابوفاضل مدد...
🏴 اشعار ======================= بنویسید ابالفضل، بخوانید حیا بنویسید علمدار، بخوانید وفا هیچکس مثل ابالفضل نگیرد دستی بنویسید زحاجات، بخوانید روا بنویسد که سقاست، بخوانید خجل قول دادست که آبی برساند اما مشک افتاد و تو افتادی  و ارباب افتاد پای گهواره‌ی طفلش زنی افتاد از پا بعد تو دشمن تو اهل جسارت بشود بعد تو زینب تو سوی اسارت برود 🔸 شاعر: ========================
🏴 اشعار ======================= لحظه‌ای آمدی که افتادم پیشِ پایت نشد که برخیزم تو برایِ من اشک می‌ریزی  من برایِ تو اشک می‌ریزم دست‌هایم قلم شد و بی دست از بلندایِ مرکب افتادم بگذر از من اگر به محضرِ تو اینچنین نامرتب افتادم روزِگاری عجیب دارم من از حرم شرم می‌کند سقا من که امیدِ یک جهان هستم غصه‌ی مَشک می‌خورم حالا تیرها چون به سَمتِ من آمد سنگری دورِ مَشکِ خود بودم آبرویم که ریخت رویِ زمین شاهدِ سیلِ اشکِ خود بودم بدتر از این نمی‌شود حالا  قحطِ آب است و من زمین‌گیرم به سکینه بگو که شرمندم با همین شرم و غصه می‌میرم جانِ من فکرِ دیگری بهرِ آن لبِ خشکِ خردسال کنید رفتی از من به اهلِ خیمه بگو این دَمِ آخری حلال کنید مادرت آمده به بالینم السلام علیک ای بانو کمرت را گرفته‌ای، او هم دستِ خود را گرفته بر پهلو برو از پیشِ من نمان اینجا ساعتی بعد، بینِ گودالی هیچکس پیشِ تو نمی‌ماند  آن زمان که خودِ تو پامالی من و تو می‌رویم اما من به فدایِ غمِ دلِ زینب وَ قرارِ من و شما باشد رویِ نیزه مقابلِ زینب 🔸 شاعر: =========================
🏴 اشعار ======================= ریخت بر هم با زمین افتادنت دنیای من دیدی آخر چشم خوردی، خوش قد و بالای من! پیشمرگ من شدی و پیشمرگ خواهرم تیرخوردی، نیزه خوردی، جای زینب، جای من قید مشکت را بزن با من سوی خیمه بیا بعد ازین هرکس که حرف از تشنگی زد پای من مسجد کوفه‌ست اینجا یا کنار علقمه؟! فرق عباس است یا فرق سر بابای من! انقدر بازو زمین کوبیدی آبم کرده‌ای داغ تو پشت مرا خم می‌کند دریای من این خجالت چه بلایی بر سرت آورده است قدّ یک طفل است اینجا قامت سقای من دارد از امروز خولی فکر معجر می‌کند وای بر امروز من، ای وای بر فردای من... 🔸 شاعر: =========================
اَلسّلامُ عَلیک أیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ الْمُطِیعُ للّه وَلِرَسُولِهِ وَلاِءمِیرِالْمُؤمِنِینَ یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ کَرْبى بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ علیه السلام هرکسی رفت بدنبال تو راهش وا شد هرکسی بوسه به پایِ تو نزد رسوا شد آب محتاجِ لب توست نه تو محتاجش لبِ خشکیدۀ تو داغِ دل دریا شد پسر چهارم زهرایی عبد الزهرا بودنت مایۀ امیدِ بنی الزهرا شد .. جا رویِ چشم ترِ مهدی زهرا دارد آن عریضه که بدستان شما امضا شد بخدا مثل تو در بین برادرها نیست بخدا داشتنت حسرت خواهر ها شد اهل حاجت همۀ سال به کس رو نزدند صبر کردند همه تا شب تاسوعا شد تا قیامت جلویِ هیچکسی خم نشود قد هرکس جلویِ پرچم سبزت تا شد من ندادم به سکینه قَسَمت ! می ترسم یک نفر داد قسم در حرمت غوغا شد تو از اول حسنی بودی و دیدند همه چقدر تیر بر این پیکرِ زخمت جا شد ____ یارب دلم هوایِ ملاقات یار کرد هرکار کرد با دل من روزگار کرد شرمندۀ حسین شدم از قبیله ام فامیل بد چقدر مرا شرمسار کرد زینب شنید حرفِ امان نامه آمده شد بی قرار سخت مرا بی قرار کرد گفتم به شمر زود امان نامه را ببر این نامه کلِ قافله را غصه دار کرد *همه به همدیگه میگفتن برا عمو امان نامه اومده ولی برا ما نیومده .. همچین که امان نامه رو پاره کرد دیگه نیومد سمتِ ابی عبدالله .. رفت پشتِ خیمه ها نشست رو زمین ..* دیگر قرار نیست ببینم عقیله را دیگر عمود چشم مرا تار تار کرد من بودم و هزار کمان و هزار تیر هرکس سراغم آمد و تیری نثار کرد *همینطور که داشت پشتِ خیمه ها گریه مسکرد ، یه دستِ مرحمتی اومد رو شانه ش .. عباسم .. من زینبم .. غصه نخور .. زنده باشی عباسم .. عباس جان اومدم بهت بگم خیلی داداشم غریبه ..* زهرا کشید چادر خود را بصورتم با مقدمش خزانِ مرا هم بهار کرد یک نیمِ صورتش به گمانم کبود بود سیلیِ کینه با رخِ ماهش چکار کرد؟! پیشم حسین آمد و درد کمر گرفت او گریه کرد و لشگر کوفه هوار کرد *یه وقت دید همه دارن کف میزنن .. حسین ...* ای دریایِ عشق و احساس یا اباالفضل .. یا خیر الناس صل الله علیک یا عباس .. پناه خیمه ها ، امیر علقمه به مشک و پرچمت سلامِ فاطمه ساقیِ کربلا .. ردِ خون بر بازویِ تو وا شد از هم اَبروی تو زهرا میگرید بر پهلویِ تو دست رشید تو ، چرا قلم شده نوبتِ غارتِ اهل حرم شده ساقیِ کربلا .. جان نثارِ علقمه میکرد نجوا با خدا بر لبِ شط فرات آن ماه دارد ماجرا عکسِ خود را دید در آب زلال آن تشنه لب با شریعه گفتم عطشانن طفلان بی وفا نامِ من سقاست کی نوشم ازین آبِ خنک تا صدایِ العطش آید به گوش از خیمه ها با سکینه وعده کرد آب در خیمه برم با رقیه گفته ام سیراب میسازم تو را مشک های خشک را پر کرد از آب فرات راه نخلستان گرفت و داشت زیر لب دعا یا رب از کام علی اصغر خجالت می کشم خود مدد کن شاد گردد هاجر کرب و بلا هم چنان می آمد و رویش به سویِ خیمه بود نا جوانمردی ز پشت نخلی آمد بی هوا من چه گویم تیغ دشمن زد چنان بر بازویش دست آن بالا بلند افتاد از پیکر چرا والله ان قطعتموا یمینی انی احامی ابدا عن دینی