ای ماهِ بنی هاشم…
جانم بفدای تو، ای ماهِ بنی هاشم
قربانِ وفای تو، ای ماهِ بنی هاشم
ای عبد مطیع حق، ای ماهِ بنی هاشم
حق داده تو را رونق، ای ماهِ بنی هاشم
این است جزای تو، ای ماهِ بنی هاشم
ای ماهِ بنی هاشم....
تو ساقی عطشانی، ای ماهِ بنی هاشم
سقّای یتیمانی، ای ماهِ بنی هاشم
رحمت بصفای تو، ای ماهِ بنی هاشم
ای ماهِ بنی هاشم....
تو اصل مناجاتی، ای ماهِ بنی هاشم
تو قبلۀ حاجاتی، ای ماهِ بنی هاشم
چشمم به عطای تو، ای ماهِ بنی هاشم
ای ماهِ بنی هاشم....
ای نور هدی عبّاس، ای ماهِ بنی هاشم
شمع شهدا عبّاس، ای ماهِ بنی هاشم
سوزم بعزای تو، ای ماهِ بنی هاشم
ای ماهِ بنی هاشم....
هرگزنشود نومید، ای ماهِ بنی هاشم
هر کس به تو روی آرد، ای ماهِ بنی هاشم
نازم بسخای تو، ای ماهِ بنی هاشم
ای ماهِ بنی هاشم....
ای آب بقا عبّاس، ای ماهِ بنی هاشم
خورشید لقا عبّاس، ای ماهِ بنی هاشم
مشتاق لقای تو، ای ماهِ بنی هاشم
ای ماهِ بنی هاشم....
چون نیست مرا توفیق، ای ماهِ بنی هاشم
تا دست تو را بوسم، ای ماهِ بنی هاشم
بوسم کف پای تو،، ای ماهِ بنی هاشم
ای ماهِ بنی هاشم....
در موقف رستاخیز، ای ماهِ بنی هاشم
زهرا به تو می نازد، ای ماهِ بنی هاشم
این فخر برای تو، ، ای ماهِ بنی هاشم
ای ماهِ بنی هاشم....
#شاعر:شهربانو نوحی
روي خاكِ صحرا،مشك و علم افتاده
تشنه لب از مركب،برادرم افتاده
پاشو كه اين لشكر، تا تو بخاك افتادي
چشماشون دنبالِ اهل حرم افتاده
واي به روزِ مادرت اگه ببينه كه سرت
به چه روزي افتاده
رباب مي ميره اگه ببينه كه بال و پرت
به چه روزي افتاده
پاشو ببين برادرت به چه روزي افتاده
ببين اشكامُ علمدارم
مگه غير از تو كيُ دارم
ببين تنها و گرفتارم
پاشو برگرديم علمدارم...
_
پاشو كه بعد از تو، حال حرم واويلاست
چشم مشكا خشكِ، چشم رقيه درياست
رفتي و رو لبِ موج فرات اسمِ تو
موج آب مي خونه، يا سيدي يا عباس
واي به روز تو اگه ببيني كه حرم
به چه روزي افتاده
اگه ببيني بعدِ تو لبايِ خشك دخترم
به چه روزي افتاده
اي اميدِ دخترم برگرد
پناهه اهل حرم برگرد
اميرِ صاحبِ عَلَم برگرد
پاشو برگرديم علمدارم...
_
رفتي و گهواره، از عطش بي حالِ
غنچه ي مظلومي كه از عطش بي حالِ
رفتي و من تنها مي مونم و اين لشكر
قاتلم بعد از تو با من تويِ گودالِ
واي اگه بدوني تويِ قتلگاه پيكرِ من
به چه روزي مي افته
اگه بدوني كه كنارِ قتلگاه خواهر من
به چه روزي مي افته
اگه بدوني كه سرم به چه روزي مي افته
مي ريزه خون از پر و بالم
ديگه افتادن به دنبالم
ديگه من راهيِ گودالم
پاشو برگرديم علمدارم...
تو طبيبِ دلِ بيمارِ مني
سيد و سرور و سالارِ مني
ابوفاضل مدد،ابوفاضل مدد...
كودكان در حرم افروخته اند
چشم اميدُ به تو دوخته اند
بس كه گفتندُ عمو تشنه لبيم
به خدا قلبِ مرا سوخته اند
تو طبيبِ دلِ بيمارِ مني
سيد و سرور و سالارِ مني
ابوفاضل مدد،ابوفاضل مدد...
اي به خون خفته كنون در بَرِ من
داده پيغام به تو دخترِ من
گر نشد آب مُيَسَّر گردد
گو عمو خود به حرم برگردد
تو طبيبِ دلِ بيمارِ مني
سيد و سرور و سالارِ مني
ابوفاضل مدد،ابوفاضل مدد...
حال ُ من چون به حرم بر گردم
با همان طفل برابر گردم
گر بپرسد چه بگويم به جواب
چون ببيند نه عمو هست نه آب
تو طبيبِ دلِ بيمارِ مني
سيد و سرور و سالارِ مني
ابوفاضل مدد،ابوفاضل مدد...
گر نخيزي تو زجا كار حسين سخت تر است
من به فكر حرمم آبرويم در خطر است
نيزه زار آمده ام يا تو پُر از نيزه شدي
چو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است
تو طبيبِ دلِ بيمارِ مني
سيد و سرور و سالارِ مني
ابوفاضل مدد،ابوفاضل مدد...
بود و اميدم مرا ياري كني
سالها بهرم علمداري كني
ای دریغا شد امیدم نا امید
بی برادر گشتم و پشتم خمید
تو طبيبِ دلِ بيمارِ مني
سيد و سرور و سالارِ مني
ابوفاضل مدد،ابوفاضل مدد...
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
=======================
#حضرت_عباس
بنویسید ابالفضل، بخوانید حیا
بنویسید علمدار، بخوانید وفا
هیچکس مثل ابالفضل نگیرد دستی
بنویسید زحاجات، بخوانید روا
بنویسد که سقاست، بخوانید خجل
قول دادست که آبی برساند اما
مشک افتاد و تو افتادی و ارباب افتاد
پای گهوارهی طفلش زنی افتاد از پا
بعد تو دشمن تو اهل جسارت بشود
بعد تو زینب تو سوی اسارت برود
🔸 شاعر:
#موسی_علیمرادی
========================
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
=======================
#حضرت_عباس
لحظهای آمدی که افتادم
پیشِ پایت نشد که برخیزم
تو برایِ من اشک میریزی
من برایِ تو اشک میریزم
دستهایم قلم شد و بی دست
از بلندایِ مرکب افتادم
بگذر از من اگر به محضرِ تو
اینچنین نامرتب افتادم
روزِگاری عجیب دارم من
از حرم شرم میکند سقا
من که امیدِ یک جهان هستم
غصهی مَشک میخورم حالا
تیرها چون به سَمتِ من آمد
سنگری دورِ مَشکِ خود بودم
آبرویم که ریخت رویِ زمین
شاهدِ سیلِ اشکِ خود بودم
بدتر از این نمیشود حالا
قحطِ آب است و من زمینگیرم
به سکینه بگو که شرمندم
با همین شرم و غصه میمیرم
جانِ من فکرِ دیگری بهرِ
آن لبِ خشکِ خردسال کنید
رفتی از من به اهلِ خیمه بگو
این دَمِ آخری حلال کنید
مادرت آمده به بالینم
السلام علیک ای بانو
کمرت را گرفتهای، او هم
دستِ خود را گرفته بر پهلو
برو از پیشِ من نمان اینجا
ساعتی بعد، بینِ گودالی
هیچکس پیشِ تو نمیماند
آن زمان که خودِ تو پامالی
من و تو میرویم اما من
به فدایِ غمِ دلِ زینب
وَ قرارِ من و شما باشد
رویِ نیزه مقابلِ زینب
🔸 شاعر:
#مهدی_قربانی
=========================
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
=======================
#حضرت_عباس
ریخت بر هم با زمین افتادنت دنیای من
دیدی آخر چشم خوردی، خوش قد و بالای من!
پیشمرگ من شدی و پیشمرگ خواهرم
تیرخوردی، نیزه خوردی، جای زینب، جای من
قید مشکت را بزن با من سوی خیمه بیا
بعد ازین هرکس که حرف از تشنگی زد پای من
مسجد کوفهست اینجا یا کنار علقمه؟!
فرق عباس است یا فرق سر بابای من!
انقدر بازو زمین کوبیدی آبم کردهای
داغ تو پشت مرا خم میکند دریای من
این خجالت چه بلایی بر سرت آورده است
قدّ یک طفل است اینجا قامت سقای من
دارد از امروز خولی فکر معجر میکند
وای بر امروز من، ای وای بر فردای من...
🔸 شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
=========================