|⇦• سینه زنی واحد ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام به نفس کربلایی اسلام میرزایی
امشب دلم هوایِ صحن و سراتُ کرده
هوای پابوسیِ سامراتُ کرده
از من نگردونی آقا ، رو ، خدا نکرده ..خدا نکرده
شبِ شهادت تو زارم، با آه و نالَم
برات میبارم
دلم میخواست سامرا باشم
پایین پا باشم با آقا باشم
چرا شکسته بال و پرت
چه کرده این زهر باجیگرت
افتاده ای یاد ِمادرت
...واویلا وایلا واویلا ...
___
از وقتی که یادمِ میسوزم زدردِ غربت
مادر منو سپرده باشد پادویِ هیات
میدونی آرزومِ ختمم بشه شهادت
دل از همه، بریدم آقا
غریبم آقا ...عزیزِ زهرا ...
منو ببر ،خودت سوام کن
برام دعا کن عقده مو واکن
میخوام فدایِ ولی بشم
سربازِ سید علی بشم
یه روز منم حیدری بشم یا مولا...
___
دلم رو باز هوایی کرده ،فکرِ اباالفضل
مجنون و کربلایی کرده، ذکرِ اباالفضل
منوعجب خدایی کرده ،عشق اباالفضل
براتمُ ان شالله یا رب، میگیرم امشب
میرم بازم ،یا ایها الناس
با کلی احساس، به کف العباس
دلم شکسته، آقا ببین
با حال خسته، آقا ببین
جدایی بسه، اقا ببین دلتنگم ....
...آقام اباالفضل یا اباالفضل..
• ذکر توسل و روضه ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام به نفس استاد حاج منصور ارضی
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ
وَ بمُوالاتِكُمْ تُقْبَلُ الطّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ ، وَ لَكُمُ الْمَوَدَّةُ الْواجِبَةُ وَ الدَّرَجاتُ الرَّفيعَةُ وَ الْمَقامُ الْمَحْمُودُ وَ الْمَكانُ الْمَعْلُومُ عِنْدَ اللّهِ عز و جل
همانگونه که دلتنگم برای کربلا ، آقا
همان مقدار می سوزم ز هجر سامرا ، آقا
تو تنها می روی ما را ببر دنبال خود یک شب
ز سرداب مقدس تا نجف تا نینوا ، آقا
کنار مضجع پاک امام عسکری خوب است
زیارت نامه خواندن از تو و گریه ز ما ، آقا
کنار جد تو هادی ، بابایت حسن ، آری
صفا دارد که با زهرا شود دل همنوا ، آقا
به نرجس مادرت سوگند دارم آرزو روزی
که در مدح حکیمه عمه ات گویم ثنا ، آقا
سامرا که میری عمه کنار پسر وعمه کنار برادرو مادر کناره ...همه دور هم هستن
اگر بپرسی از حکیمه خانم عمۀ امام زمان آیا لطمه ای خورده ؟ میگن نه والله ..
همانجا یاد باید کرد یاد عمه ی سادات
اسیری را غریبی را ، یتیمی تو را ، آقا
اسیری و غریبی چاره دارد ای گل زهرا
تو خود بر اشک چشمان یتیمان کن دعا ، آقا
___
می نویسم به دست لرزانم
آب در دست ماه می لرزید
در دل خویش با خودش می گفت
یاد جد غریب می ارزید
با لب خشک و داغ و عطشانش
یاد سوسوی اختران می کرد
ظرف آب و صدای دندانش
یاد از چوبِ خیزران می کرد
یاد می کرد با دلی خونین
راس جدش میان طشت طلا
چون که تبعید را به غربت نیست
گشت گریان ز داغ شام بلا
ناگهان یاد دختران افتاد
وای از ریسمان بسته به دست
یک طرف دست سیدِ سجاد
یک طرف عمه پیش مردم پست
در گلستان سامرا یادِ
غنچه های خرابه ای افتاد
طعم زندان سند را که چشید
یاد زندان کوفه می افتاد
همه غم های کوفه و شام از
پیش چشمان او چو باد وزید
مجلس آرایی عبیدالله
مجلس آرایی زنان یزید
چشم بیگانه ای بی پروا
شرم ناموس کبریا ز عذاب
شرم بی معجری زن ها و
آستین ها که بود جای حجاب
کشته ی سامرا در آن سکرات
یاد مقتول کربلایی بود
یاد شمشیر و نیزه و خنجر
حنجر پاره ماجرایی بود
ناله ی مادری به گوش آید
خذلوک بنیّ یا مظلوم
ذبحوک من القفا پسرم
قتلوک بنیّ یا مظلوم
|⇦• سینه زنی ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام به نفس حاج سید مهدی میرداماد
«واویلتا واویلتا ، شد سامرا ، کربُبَلا»
رسیده عُمرم به سَر
شهیدِ زهرِ کینه ام
یه عمر تو زندان بودم
حالا میسوزه سینه ام ..
دیگه از دنیا سیرم
طبابت خیلی دیره
سرم دیگه شده سنگین
چشام سیاهی میره ..
کسی غیر این طفل چهار ساله ام
نبود پیش من دَمِ آخرم ..
تویِ سامرا بی کس و یاورم
شبیه غریبیِ مادرم ..
*خدا راشکر صورت امام عسکری زخمی نداشت .. خدا راشکر صورت سالم بود زهر درونُ پاره پاره کرده بود .. وگرنه سخت بود برا امام زمان سرِ خونی بقل کنه .. آخه بچه ی چهار پنج ساله مگه چقدر دل داره ... الله اکبر .. وقتی سر بریده رو قبل کرد یه نگاه کرد دید این لبها پاره پاره است .. پیشونی شکسته اس ... رگها بریده اس ... حسین ... *
کسی غیر این طفل چهار ساله ام
نبود پیش من دَمِ آخرم ..
تویِ سامرا بی کس و یاورم
شبیه غریبیِ مادرم ..
«واویلتا واویلتا ، شد سامرا ، کربُبَلا»
میونه حجره تنها روی خاکا افتادم
در و همسایه حتی نرسید به فریادم
یکی نیست بگه اینجا یکی داره میمیره
میخوام پاشم از جامو دیدم پهلو میگیره
من از داغِ مادر جزع می کنم
تو حجره صدای در که میاد
لبام از عطش تا ترک میخوره
می اُفتم به یاد جدم زیاد ..
«واویلتا واویلتا ، شد سامرا ، کربُبَلا»
غریبم اما بازم یه آقازاده دارم
سرم رو رو زانویِ آقازاده م میزارم
ولی بسوزه دلها برایِ کربُبَلا ...
*واسه اون لحظه ای که چشمشُ باز کرد .. آخ کسی اومد سرشو بقل کنه ؟.. نه ... !!!! یه نگاه کرد دید "و الشِّمر جالس" ... ای حسین ...*
.
وای از این غم،مهدی امشب بی قراره
وای از این غم،چشم او ابر بهاره
وای از این غم، که دیگه بابا نداره
آجرک الله بقیةالله...
نالۀ آقامون امشب بی امونه
اشکِ چشمش جاری میشه رویِ گونه
با دلی پر از غم و قلبی شکسته
روضۀ غربتِ بابارو میخونه
ای پدر جان! از غمت قلبم کبابِ
ای پدر جان! زندگی بی تو عذابِ
ای پدر جان! جگرت تشنۀ آبِ
وای از این غم،مهدی امشب بی قراره
وای از این غم،چشم او ابر بهاره
وای از این غم، که دیگه بابا نداره
آجرک الله بقیةالله...
________
زهر کینه سویِ چشماشُ گرفته
رمق و توانِ دستاشُ گرفته
جگرش ازتشنگی میسوزه آقا
خشکی و کبودی لبهاشُ گرفته
وا اماما،از لبانش خون رَوُونه
وا اماما، یادِ جدش روضه خونه
وا اماما،یادِ چوبِ خیزرونه
وای از این غم،مهدی امشب بی قراره
وای از این غم،چشم او ابر بهاره
وای از این غم، که دیگه بابا نداره
آجرک الله بقیةالله...
________
گرچه آقا سامرا دور از وطن بود
جایِ شکرش باقیِ که با کفن بود
اما "لایوم کیومک" ای حسین جان
کربلا سهمِ تو کهنه پیروهن بود
واحسینا،بی کفن صد پاره پیکر
واحسینا،از قفا بریده حنجر
واحسینا،جانم ای غریبِ مادر
|⇦• #سینه_زنی زمینه ویژۀ شهادت اباالمهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام
یاصاحب الزمان!...
دنیا و فیضِ حضورت
نزدیکِ روزِ ظهورت
یاصاحب الزمان!...
________
قائمِ آلُ الله!
می رسی...کی از راه؟
دنیا و فیضِ حضورت
نزدیکِ روزِ ظهورت
یاصاحب الزمان!...
________
اِنتَقِم یا مُنتَقِم
وارثِ خونِ خدا
یک جمعه تو کربلا
قرارِ ما
العجل یابن الحسن
آقای من،آقای من
________
یابن الزهرا مهدی!
تسلیت یا مهدی!
مثلِ تو من شصت و نه شب
بودم عزادارِ زینب
یاصاحب الزمان!...
________
از نجف تا کربلا
تا که یارِ نازنین
با تو باشم هم قدم
من اربعین
العجل یابن الحسن
آقای من،آقای من
________
السلام ای یارا
السلام ای جانا
تو زندگیم مهمه
قال جوادُ الائمه
فَرّوا الی الحُسین
مبدأ ایوونِ نجف
مقصد شهرِ کربلا
موکب موکب اربعین
قرارِ ما
محیایَ محیا حسین
آقا حسین،آقا حسین
ما بین بچه های فاطمه فرق نیست که
ترس یزیدیان همه "اصلِ ولایت" است
بر خاک می کِشند تو را این حرامیان
این بی حیا شدن همه اش از لجاجت است
*یا امام حسنِ عسکری! قربونت برم آقا! اصلاً انگار هر کی اسمش حسنِ همینطورِ،اصلاً انگار هر کی اسمش حسنِ باید غریب باشه،اصلاً انگار هر کی اسمش حسنِ می زننش...این یه بیت رو سادات منو بخشن...آقا!...*
سیلی که میزنند به دیوار میخوری
محکم لگد زدن به تو از روی نفرت است
*این بیت رو ببینم یادِ کجا می اُفتی...*
بس کن نزن، زمین و زمان میخورد به هم
نفرین کند که لرزه به ارکانِ خلقت است
رحمت بس است، رو کن از آن هیبت خودت
نه…، صبر در قبیلۀ حیدر وراثت است
*اصلاً انگار تو این قبیله باید صبر کنند،زن رو می زنن باید همسر صبر کنه،یا امام حسن!آقا!...*
ذکر لبم شده همه شب "یابن العسکری"
میآید آنکه در پَسِ اسرارِ غیبت است
از یُمن توست "سامره" شد "سُرِّ مَن رَءآه"
سرداب سامرای تو "بابُ الاِجابت" است
انگار غربت تو به پایان نمیرسد
سوغات سامرای تو تربت نه، غربت است
شاعر : #محمد_کاظمی_نیا
*هر جایی رفتی مراسم ترحیم،صاحب عزا دَمِ در می ایسته،خوش آمدی میگه،امشب صاحب عزا ، خودِ امام زمانِ،دَمِ در ایستاده،خوش آمد میگه،آی عزادارای پدرم! خوش اومدید...ما امشب اومدیم خودمون رو بهت نشون بدیم،ما هم اومدیدم آقا! اما تو رو ندیدیم یوسفِ فاطمه!...
صدا زد خادمشُ ظرف آبی براش بیاره،میگه:ظرف آب رو برداشت آورد،داد دستِ امام حسن،اینقدر این آقا ضعیف شده،دست ها میلرزه،بدن داره میلرزه، ظرف آب رو که به دست امام حسن داد،اینقدر که دست ها میلرزید، ظرف آب رها شد، ریخت رو زمین،صدا زد:آی خادم!برو پسرم مهدی رو خبر کن،مهدیم بیاد... اینجا امام حسن پسرش مهدی رو صدا زد، یه مادری هم من میشناسم،پسرش مهدی رو صدا زد،ما بینِ در و دیوار قرار گرفت،صدا زد: مهدی جان! بیا... کمکِ مادرت کن ...
اومد امام زمانِ من و تو... کنار پدرش، ظرف آبی رو برداشت،با دستای مبارکِ خودش نزدیکِ دهان امام حسن...اینقدر امام حسن ضعیف شده،دندان ها بهم میخوره،میلرزه،ظرف رو آورد جلو... میگه:امام حسن شروع کرد گریه کردن،صدا زد: بابا! چرا گریه می کنید؟گفت:برا تو گریه میکنم،خیلی غریبی،بعد از من بیابون گرد میشی...بعد از من خیلی بی کس میشی...
من میگم:شاید ظرف آب رو جلو امام حسن آوردن،یاد لب های خشک حسین هم افتاده باشه،یاد اون لحظه ای که راوی میگه:دیدم لب های حسین داره بهم میخوره...از لب ها داره خون جاری میشه...لبها خشکیده است...ظرفِ آب رو برداشتم برا حسین آب ببرم،تا اومدم تویِ گودال دیدم اون نانجیب داره بالا میاد،ظرفِ آب رو ازم گرفت،برای کی داری آب می بری؟ گفتم:مگه نمی بینی حسینِ فاطمه تشنه است؟ گفت:نمیخواد آب ببری،الان خودم سیرابش کردم...اما دیدم بدنش داره میلرزه،چرا بدنت داره میلرزه؟ صدا زد:آخه اون لحظه ای که نشستم رو سینۀ حسین،دیدم یه صدایی داره میاد،یکی هی داره میگه: "بُنیَّ!..." پسرم...حسین...
بهترین کفن ها رو برای امام حسن عسکری آوردن...جعفرِ کذاب اومد به این بدن نماز بخونه،دیدن از دور یه بچۀ چهار ساله ای داره میاد جلو...برید کنار من باید بر این بدن نماز بخونم ...اومد جلو...ایستاد جلو،نمازِ مَیِّت رو خوند ...امامِ،باید امام رو امام خاک کنه،بدن امام حسن عسکری رو داخل قبر گذاشت...
کربلا هم امام سجاد بابا رو داخلِ قبر گذاشت...میگه:دیدم داخلِ قبرِ، اما از قبر بیرون نمیآد...سر به این بدن گذاشته داره های های گریه میکنه...یا امام سجاد! چرا از قبر بالا نمی آیید؟ صدا زد: آخه هر میتی رو که خاک میکنن،طرفِ راستِ صورتش رو روی خاک میذارن،اما من هر چی نگاه میکنم،بابام سر به بدن نداره... ای حسین...