eitaa logo
ذاکرین آل الله
304 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
340 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماه و سه خورشید 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 یک ماه و سه خورشید به شعبان آمد میلاد      حسین     سرور  خوبان آمد سجاد     و    ابالفضل    و   علیِ اکبر مهدی   به  جهان  با  لب   خندان آمد بیقرار اصفهانی 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سبک افتخاری مولدی تولد امام حسین 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 اومدی حسین زهرا مرحبا بر تو ماشاالله 2 دوست داریم کرب و بلاتو ما ببینیم روزی صد دفه حسین برات بمیریم دوست داریم گوشه ایوونت بشینیم می‌دونی به عشق تو مولا اسیریم اومدی حسین زهرا مرحبا بر تو ماشاالله2 شب میلاد تو ما آرزو داریم یه براته کربلا ازت بگیریم جون زهرا مادرت بِه   ما   عطا  کن اومدی حسین زهرا مرحبا بر تو ماشاالله 2 (بیقرار ) کربلات از دل و جونیم شعر جشن تو را ما اونجا بخونیم حاجت ما را بیا خودت روا کن ترا جون اکبرت به ما نیگا کن اومدی حسین زهرا مرحبا بر تو ماشاالله 2 بیقرار اصفهانی 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
سرودسنتی امام حسین ع.mp3
2.75M
سرود سنتی امام حسین (ع) بند1️⃣ نور لبخند خدا تو خونه‌ی مولا پیچیده جبرئیل واسه لالایی پای گهواره‌ش رسیده اومده دنیا و امشب سرده آتیش جهنم به این آقایی تُو دنیا مثل اربابم کی دیده همه دیوونه‌شن ، فقط دل می‌بره خداییش از همه ، آقامون سرتره (حسین جانم ، حسین) بند2️⃣ یا حسین می‌خونم و ای جان روی لب‌های زهراست تنها کشتی نجات و ساحل آرامش ماست هرکی امشب پر شکسته‌س مثل فطرس دم می‌گیره اَشهد اَنَّ حُسین ابنِ عَلی ارباب دنیاست چه آقایی دارم ، امیر عالمه ازش دُور میشم و ، بازم دنبالمه (حسین جانم ، حسین) بند3️⃣ نمی‌تونم شکر کنم این لطف و ذره‌پروری‌ رو که به من با نوکری دادی تو دنیا سروری رو شب میلاد تو جا داره یه یادی هم کنیم از پیرغلامایی که یاد دادن به ما این نوکری رو منم خاک درت ، غلام و نوکرت مران از در مرا ، به حق مادرت (حسین جانم ، حسین) 🖍️
. (ع) از شکوهت زبانم الکن شد آمدی و زمین مزیّن شد علت بندگی معیّن شد با تو تکلیف چَشم روشن شد.. حضرت نور ، خانه ات آباد السلام علیک یا سجاد علی‌اکبر چه شاد و خندان است چشم هایش دو ابر باران است بغلش مثل رحل قرآن است به لبش آیه های ایمان است وَان‌یکاد است بر لب اکبر جمع شد جمعِ آل پیغمبر آمدی محتوا درست کنی بندگی را بنا درست کنی ‏ربّنا ربّنا درست کنی کار را با دعا درست کنی افتخاریست نوکرت هستیم هم وطن های مادرت هستیم ماهِ ایران زمین جهان‌بانو هم‌وطن را ببین جهان‌بانو ای امام آفرین جهان‌بانو با علی همنشین جهان‌بانو یاس فرموده انتخابْ تورا فاطمه بوسه زد به خوابْ تورا از چنین مادری چنین فرزند- بر میاد- فدای این دلبند دور قنداقه دود کرد اسپند قاب این چهره پر شد از لبخند غرق نور است خانه سر تا سر جان به قربان این پدر مادر ای فدای تو مهربانِ حسین اسم‌ تو هست در اذانِ حسین ذکر تو لذت بیانِ حسین ای صفا بخش خاندانِ حسین عرض حاجات با شما داریم ما تمنای کربلا داریم رحمتِ عام ، حضرت باران هر سه شنبه شدیم زائرتان لذت بندگی به ما بچشان کم کم از راه میرسید رمضان پُر کن این کاسه ی سفالی را پُر کن این دستهای خالی را دست تو ربنای زندگی است در صحیفه صدای زندگی است خط به خط اش بنای زندگی است رفع و دفع بلای زندگی است از دل ما طلا درست کنید حال مارا شما درست کنید بله شعرم اگرچه آئینی است شعر من غیرِ شرمگینی نیست شأنت اوصاف اینچنینی نیست کار این شاعر زمینی نیست مِهر تو بر دلم تَرَحُّم کرد شاعرت باز دست و پا گم کرد رو به محراب دست من باده سفره ی عشق هست و سجاده قرعه اکنون به نامم افتاده تا بیفتم به پای شهزاده شَه و شهزاده را غلام شدم متوسّل به دو امام شدم 🖍️ .
مژده کز آفاق روشن، گل به دست آمد بهار برگ برگ سبزه را شیرازه بست آمد بهار دید دریا تشنه، صحرا عاشق است آمد بهار جام بر کف، خنده بر لب، می‌پرست آمد بهار در مسیرش مخمل سبز چمن گسترده‌اند حلّه رنگینِ یاس و یاسمن گسترده‌اند باغ باید در قدومش عنبر‌افشانی کند هدهد شهر سبا، بال و پرافشانی کند ماه بَذر نقره پاشد، گوهرافشانی کند آفتاب از مشرق گیتی زرافشانی کند تا ببیند آسمان اوج و فرود عشق را تا بخوانند اختران با هم سرود عشق را انتظار عاشقان فجر امید دیگری‌ست روشنی‌بخش جهان صبح سپید دیگری‌ست در بهار آرزو عید سعید دیگری‌ست زاد‌روز سید سجاد عید دیگری‌ست عید تقوا و عدالت، عید آزادی رسید جشن ایثار و شهامت، موسم شادی رسید کیست این مولا که شد صدق از صفایش جلوه‌گر عشق از او پیدا شد و مهر از وفایش جلوه‌گر حُسن یوسف از جمال دلربایش جلوه‌گر مطلع‌الفجر اجابت از دعایش جلوه‌گر لیلة‌القدر امامت، ناز‌پرورد حسین از دو عالم آشنا‌تر با غم و درد حسین آن که آیین وفا را جلوه بخشید و جلا شاهد بزم و شهادت، یادگار کربلا روح ایمان و عبادت، اسوۀ اهل ولا خطبه‌خوان بی‌نظیر و... خسته از شام بلا راهبان کعبۀ آزادی و عشق و جهاد پاسدار مکتب توحید و عدل و اتحاد دفتر آزادگی با سعی او شیرازه شد از گلاب اشک او گلزار ایمان تازه شد عشق عالم‌گیر شد، عرفان بلندآوازه شد آسمان در حیرت از آن صبر بی‌اندازه شد چون دم پاک مسیحا خطبه‌های شام او زخمه بر تار عواطف زد صلای عام او گر چه عمری حسرت ایام را در دل نهفت گر چه در گلزار احساسش گل ماتم شکفت دشمن از اندیشۀ بیدار‌باش او نخفت از قیام روز عاشورا سخن بی‌پرده گفت لاله‌های دشت خون را باغبانی کرد و رفت نهضت سرخ شقایق را جهانی کرد و رفت ای مدینه! ای که اعجاز لبش را دیده‌ای ای که در هجرانِ گل، تاب و تبش را دیده‌ای گریۀ صبح و مناجات شبش را دیده‌ای صبر طاقت‌سوز و سعی زینبش را دیده‌ای موج‌زن دریای خون را دیده‌ای تا کربلا در رکابش یک چمن گل چیده‌ای تا کربلا ای مدینه! ما که از آن روضه دور افتاده‌ایم چون پرستو در بهار، از شوق و شور افتاده‌ایم خانه بر دوشیم و از فیض حضور افتاده‌ایم ما مگر از چشم آن دریای نور افتاده‌ایم ای مدینه! ارغوانی رنگ شد دل‌های ما سینه‌ها آتش گرفت و تنگ شد دل‌های ما ای مدینه! باز در کوی تو منزل می‌کنیم باز از دریای حسرت رو به ساحل می‌کنیم پشت دیوار بقیعت خاک را گِل می‌کنیم نور زهرا را چراغ روشنِ دل می‌کنیم ای مدینه! ای که بوسیدی رکاب جبرئیل باز کن بر روی این پروانه «باب جبرئیل» ای مدینه! ما که با گل‌ها تبسم ‌می‌کنیم در خیال خود تو را هر شب تجسم می‌کنیم گر بخوانی در حضورت دست و پا گم می‌کنیم با نسیم صبحدم، گاهی ترنم می‌کنیم جلوۀ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع ✍
تقدیم به سلام ای گنجِ برجا مانده از شاهان ساسانی تویی باغِ بهشتِ کاخ‌های رو به ویرانی سفر از خانه‌ی اجدادی‌ات شد سِیرِ معراجت سفر از فرش تا عرش، از اهورا تا مسلمانی اسیرت خوانده‌اند آنان که از نسلِ اسیرانند به بندِ بانی آزادی‌ات دنیاست زندانی تو اهلِ خانه‌ی اسرارِ عرشی مَحرم سِرّی غریبه نیستی، همشهری مِنّای سلمانی از این پس رعیتت هستند شاهان، شاه‌بانوها از این پس شهربانویی و شه‌بانوی سلطانی تو اُم‌ُّالسَّجده‌ای؛ اُم‌ُّالدُّعایی؛ مادرِ نوری فراسوی زبان، اُم‌ُّالصَّحیفه، اُم‌ِّقرآنی تو اُم‌ُّالرّوضه‌ای؛ اُم‌ُّالبُکایی؛ مادرِ ابری تویی اُم‌ُّالخِطابه، مادرِ باران و طوفانی عروسِ خاندانِ آبی، اما تشنه‌ی اشکی برای آب، از روزِ مبادا روضه می‌خوانی تو اقیانوسِ اشکِ روضه‌خوانان را عَجَم‌رودی تو پیوندِ شهیدِ کربلا با خاکِ ایرانی ✍
تقدیم به اگر چه در ره حق صدهزار دشواری‌ست میان حادثه‌ها کار حق نگهداری‌ست اگر چه جنگ، اگر چه اسارت است ولی همیشه کار خدا یاری و مددکاری‌ست خوشا اسارت اگر آخرش حسین بُوَد که بی‌حسین‌شدن اول گرفتاری‌ست سخن به مدح زنی می‌کنم شروع، که شعر به مدح و منقبتش متهم به کم کاری‌ست سخن به مدح زنی می کنم شروع،‌ بلی که از گناه، تمام وجود او عاری‌ست همان‌ که چشم و دلش رو به عالم بالاست که قصر در نظرش جلوه‌ی دل‌آزاری‌ست همان که جلوه‌ی صد قصر غافلش ننمود همان که چشم و دلش، پُر ز نور و هشیاری‌ست زبان و مرز به درگاهِ نور بی معناست یگانه محور و معیارِ حق سزاواری‌ست به خواستگاری او فاطمه به خواب آمد "زهی مراتب خوابی که بِه ز بیداری‌ست"* به هرکسی نرسد این‌چنین مقام رفیع که این نتیجه‌ی یک عمر خویشتن داری‌ست خدا برای حسین آفریدش از اول جواب او به حسین از همان ازل آری‌ست شرافتی‌ست بلی مادر امام شدن ز عشق بو نَبَرد آن دلی که زنگاری‌ست همین که دامن او مهد حجت الله است نشان رفعت شأن و بلندمقداری‌ست "دهد ثمر ز رگ و ریشه درخت خبر"** که خُلق مادر در خُلق بچه‌ها جاری‌ست بُراق عشق، تو را تا خود مدینه رساند که در مسیر خدا مرکبت سبکباری‌ست که خواستی وطنت خانه‌ی حسین شود کجای قصه‌ی هجرت ز جبر و ناچاری‌ست؟! تو آمدی که به "زن" شأن دیگری بدهی به نُه امام نشانِ تو جاری و ساری‌ست "هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب" هنوز از تو سرودن کمال دشواری‌ست ✍ *حافظ **صائب
خدا امشب ولیّش را ولی داد جمالی منجلی، نوری جَلی داد حسین بن علی! چشم تو روشن که امشب بَر تو ذات حق، "علی" داد
سلامٌ علی آلِ طاها و یاسین به این خُلق و این خوی و این عزّ و تمکین رخش مصحف فاطمه، حُسن، قرآن پُر از «قدر» و «وَاللَّیل» و «وَالشَّمس» و «وَالتّین» درود الهی بر آن خُلق نیکو سلام محمّد بر آن خوی شیرین نماز از خضوعش به پرواز آید دعا از نفس‌های او بسته آذین به سجاده‌اش آسمان آورد سر به ذکر دعایش خدا گوید آمین سلام خدا بر خضوع و خشوعش قیام و قعود و رکوع و سجودش درود خداوند حَیّ جلیلش به قدر و کمال و جمال جمیلش عجب نیست در مسلخ عشق و ایثار اگر بوسه بر دست آرد خلیلش عجب نیست کز عرشۀ عرش اعلا طواف آرد از چارسو جبرئیلش سلاطین غلامش، خواتین کنیزش طوایف مریدش، قبایل دخیلش حَجَر شاهد عزت و اقتدارش هشام بن عبدالملک‌ها ذلیلش بسا تخت شاهی فرو رفت در گل کجا حاکم گِل شود حاکم دل؟ «هشام» استلام حجر تا نماید در آن ازدحامِ خلایق نشاید نه قدری که از وی شود قدردانی نه کس بود تا کس بر او ره ‌گشاید به ناگاه دیدند آمد جوانی که پیوسته او را حَجَر می‌ستاید گشودند حُجّاج از چار سو، ره که آن شاهدِ حُسن یکتا بیاید یکی خواست تا سر به پایش گذارد یکی رفت تا جان نثارش نماید یکی گفت نامش چه باشد هشاما! - حسد را نگر- گفت: نشناسم او را به ناگه «فرزدق» خروشید در دم که: این است نجل رسول مُکَرّم! تو چون می‌کنی در مقامش تجاهل؟ من او را بِه از خویشتن می‌شناسم نماز است بی او گناه کبیره ثواب است بی او خطای مسلّم تعالیم اسلام از اوست جاری قوانین توحید از اوست محکم چراغی‌ست بر قلۀ آفرینش امام است بر جملۀ خلق عالم سلام و رکوع و سجود است از او قنوت و قیام و قعود است از او امامی‌ست کو را اُمَم می‌شناسد کریمی‌ست کو را کرم می‌شناسد صفا، مروه، مسعی، حَجَر، حِجر، زمزم طواف و مطاف و حرم می‌شناسد بیابان مکه، منا، خیف، مشعر سماوات و لوح و قلم می‌شناسد زمین می‌شناسد، زمان می‌شناسد عرب می‌شناسد، عجم می‌شناسد یم و قطره و ماه و خورشید، او را به ذات الهی قسم می‌شناسد سلام خدا بر اَب و جَدّ و مامش مسلمان بود هر که داند امامش ✍
سپر ز گریه و شمشیر از دعا دارد مَلَک به سجدۀ او رشکِ اقتدا دارد حقوق را چه کسی مثل او ادا کرده؟ نماز را چه کسی مثل او به پا دارد؟ اگر به مصلحتی چند روز بیمار است برای هر چه که درد است او دوا دارد مدیح حضرت سجاد هر چه بنویسند قسم به شعر فرزدق، هنوز جا دارد بپرسد از حجرالاسود از ولایت او هر آن کسی که به سجاد، شک روا دارد علی‌ست اسم و علی رسم او، بپرس از شب که زخم شانۀ او ریشه در کجا دارد؟ بپرس کوچه به کوچه کدام شب‌گرد است که سفره‌های یتیمان از او غذا دارد.. فدای آن لب خشکی که لحظۀ افطار به اشک، روضۀ عطشان کربلا دارد رسول کرب‌وبلا، وارث حسین چه گفت؟ که بعد خطبۀ او دشمنش عزا دارد ✍
پُر می‌کنیم از مِی گلوی باده‌ها را تا مست باشیم انتهای جاده‌ها را بعد از دو رکعت عشق‌بازی باز خواندند در رکعت سوم همان دلداده‌ها را امشب به سمت خانه‌ی سجاد انداخت دست ارادت‌های ما، سجاده‌ها را خاکیم و مشتاقیم تا دامانی امشب آنی بگیرد دست این افتاده‌ها را بعد از پدر، حالا پسر می‌آید از راه خدمت کنید آقا و آقازاده‌ها را این دومین نوری‌ست که تا منجلی شد او هم علی بن حسین بن علی شد در آسمانم ماه را می‌بینم امشب گمراهم اما راه را می‌بینم امشب چشم سرم را بستم و با دیده‌ی دل لبخندهای شاه را می‌بینم امشب ارباب خوشحال است و من در دست‌هایم مال و منال و جاه را می‌بینم امشب در چشم‌های این علی دارم علی را یا که رسول الله را می‌بینم امشب می‌آید و با هر قدم در زیر پایش جان‌های خاطرخواه را می‌بینم امشب حالا که آقای دعا دارد میاید ما را خدا ای کاش قربانش نماید فخر است امشب آسمان را بر زمینش می‌خندد و افلاک، حیران طنینش دست حسین بن علی امشب رکاب و روی علی بن حسین آمد نگینش بی تاب شد، لبخند زد، رویش گل انداخت وقتی که لب‌های علی شد بوسه‌چینش خالی‌ست جای فاطمه هرچند، اما خوابیده با لالاییِ اُم البنینش در سوم شعبان رسید از راه، شاه و در پنجمین روزش رسیده جانشینش روح دعا، مرد خدا، جان حسین است او وارث ملک سلیمان حسین است با یک نگاهت سنگ هم اعجاز کرده در راه اثباتت حجر لب باز کرده نه دوستانت که ید عقده‌گشایت از دشمانت هم گره‌ها باز کرده حتی دعاهایت؛ جدا از حرف‌هایت در علم حرفی تازه را آغاز کرده شاگردهایت را هم این اسلوب تدریس آموزگار آسمان! ممتاز کرده هر کس فرازی از ابوحمزه شنیده تا قاب قوسین خدا پرواز کرده هروقت می‌خواهم که قلبم را بشویم باید "الهی لاتؤَدِّبْنی" بگویم با دست لبریز از دعایی که تو داری ما را ببر سمت خدایی که تو داری حرفی بزن تا جام من لبریز گردد از باده‌های حرف‌هایی که تو داری گرم مناجات است شب‌های ملائک با لحن جان‌سوز صدایی که تو داری پرواز خواهم کرد با بالی که خاکی‌ست یک روز تا صحن و سرایی که تو داری ما را شبی مهمان خان روضه‌ات کن در خانه‌ات، در کربلایی که تو داری هر جا که باشی کربلا آن‌جاست آقا انگار هر روز تو عاشوراست آقا آزادی از بند اسارت در اسارت دست خدا بوده است یارت در اسارت در مجلس حکام، بر منبر نشستی بر روی کرسی صدارت در اسارت بر دشمنت هم باب بخشش باز کردی یعنی شدی پیک بشارت در اسارت با دست بسته باز دستی باز داری وقتی عطا گشته‌ست کارت در اسارت جسم شهیدان را که کفْن و دفن کردی با اشک می‌خواندی زیارت در اسارت ای آسمان، شرمنده از باران چشمت دست مرا پُر می‌کند احسان چشمت باران چشمان تو را باران ندارد ای آسمان! که بارشت پایان ندارد هر روز، یعقوبی! ز داغ یوسفی که پیراهنی را هم از او کنعان ندارد حدِّاَقل آبی بنوش آقا که چشمت دیگر برای گریه کردن جان ندارد هنگام قرآن خواندنت هم گریه کردی بر حرمتی که قاری قرآن ندارد گفتی مرا ای کاش که مادر نمی‌زاد چه دیده‌ای که بدترش امکان ندارد؟ بعد از بلای شام، شامت را سحر نیست بعد از عمو در آسمانت یک قمر نیست ✍