eitaa logo
ذاکرین آل الله
244 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
272 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅ (ع) پیشاهنگ مبارزه با بود! 🆔
اگر دست و بالت کمی خالی است اگر حال و روز تو بی حالی است اگر آسمان در قفس میکشی اگر قسمتت بی پَر و بالی است اگر کار و بار تو پیچیده و... اگر چند وقتی بد اقبالی است اگر تار و پودت گره خورده است اگر غصه‌ها نقشِ این قالی است اگر رنگ و روی تو زرد است و سرد اگر مثل پاییز یک شالی است - علاجش فقط یک نفس یا علیست خدا هست با آنکه او با علیست - خدا در شکوهِ جلال علیست خدا در ظهورِ جمال علیست خدا در نزولش علی می‌شود خدا در مقامش کمالِ علیست حرام خدا و حلال خدا حرام علی و حلال علیست پیمبر پس از سِیرِ معراج گفت که ما هرچه دیدیم مال علیست علی چارده مرتبه آمده علی عین میلادِ آل علیست - علی گفته و غرق عین اش شدیم همه راهیِ کاظمینش شدیم - مرا فارغ از قیل و قالم کنید مرا راحت از خشکسالم کنید محال است لب را به مِی تر کنم مرا تشنه‌ی این محالم کنید مرا بشکنید و بسازید باز تَرَکهای روی سفالم کنید فقط روی چشمان خود میکشم از این خانه هرچه"حوالم"کنید مرا می‌کشاند دو گنبد طلا شب رفتنم شد حلالم کنید - ببینید رویای جبریل را مبارکترین کودک ایل را - شلوغ است اگر آستانِ جواد پُر از برکت است آسمان جواد گدایی به شاهی مقابل نشست چه ها می‌کند تکه نان جواد پیمبر پدر با خدیجه شد و... رضا نیز با خیزران جواد علی‌اکبرش را ببین بعد از این رضا می شود میهمان جواد شبیه نماز حسین و علی است نماز رضا با اذان جواد فقط شانه‌ات را به دیوار نِه فقط زیرِ لب گو به جانِ جواد - تو را می‌دهد تا قیامتِ مراد گره وا کُنَد خاکِ باب الجواد - خدا خواست تا بی کرانش دهند و در یک افق سه جوانش دهند علی جان آقای کرببلاست حسین آمده تا سه جانش دهند فقط دوست دارد ببیند علی فقط دوست دارد همانش دهند علی در سه صورت تماشایی است علی را سه جلوه نشانش دهند علی اصغرش هم علی‌اکبر است اگر فرصت امتحانش دهند به صف فطرس و جبرئیل و رباب که نوبت به نوبت تکانش دهند - زمین خوردها را که جان می‌دهند به باب الحوائج نشان می‌دهند - اگر بارِ ما از کَرَم می‌کشد برای پدر بارِ غم می‌کشد رسیده بگوید اگر قد کِشَد شبیهِ عمویش عَلَم می‌کشد غریبی ببین تشنگی‌اش ببین که کارِ پدر بر قسم می‌کشد گمانم به دنبال گهواره است کسی که به آتش حرم می‌کشد فقط مادرش آه دنبال او در آن راهِ پُر پیچ و خَم می‌کشد بِبَر نامِ او را خدا بعد آن به حجم گناهت قلم می‌کشد رباب است یک فاصله تا حسین چه‌ها کرده این حرمله با حسین 🔸شاعر: ___________________________
     دارد بساط عاشقی تکمیل می گردد آیات شادی آفرین تنزیل می گردد لبخند او لحن خوشِ ترتیل می گردد دُکّان درد و غصّه ها تعطیل می گردد وقتی که چشمانِ مسیحاگونه اش وا شد لبخند بر روی لبِ ارباب پیدا شد سجّاده،محراب دعاها را بغل می کرد قطره به قطره،برکه دریا را بغل می کرد آئینه احساس تماشا را بغل می کرد دستان کوچک داشت بابا را بغل می کرد جبریل کم کم داشت در این صحنه جان می داد وقتی حسین آرام در گوشش اذان می داد باید که درد دردمندان را دوا می کرد از نور خالق انشعابی را جدا می کرد باید برای ماه نامی دست و پا می کرد او را میان کهکشان خود صدا می کرد مثل ازل هفت آسمان با او بلی می گفت بابا برای بار سوم"یا علی"می گفت این ماه‌سیما پرده ها را از حجاب انداخت از چهره ی آئینه ها رختِ نقاب انداخت لب های جنّ و انس را با خنده آب انداخت ارباب،چشمش را به لبخند رباب انداخت بابا،علی،مادر..،سه تا نور جهان جمع است خورشید و مهتاب و ستاره جمعشان جمع است ذکر علی اصغر ستون طاق دین رَب نور جبینش آیه ی فتح المبین رَب تا شد حسین انگشتری او شد نگین رَب بند قماط او نخ حبل المتینِ رب قطعاً خدا این طفل را باب الحوائج کرد رسم گدایی را درِ این خانه رایج کرد ما را صغیر سفره ی بابای او خواندند ما را اسیر سفره ی بابای او خواندند ما را فقیر سفره ی بابای او خواندند جیره بگیرِ سفره ی بابای او خواندند شکر خدا نان شب ما نامِ ارباب است شیرینی روی لب ما نامِ ارباب است گهواره ی او قبله ی سیّار امروز است کعبه به دورش حاجی هوشیار امروز است یوسف برو،او گرمی بازار امروز است دُلدُل سوار و حیدر کرار امروز است با گریه ها دارد رجز در اصل،می خواند جنگاوری را در دل گهواره می داند قربان این کودک عجب ایل و تباری داشت خون علی را در دل رگهاش جاری داشت بااینکه گلبرگ تنش عطر بهاری داشت تیغ نگاهش کاردبرد ذوالفقاری داشت کوچکترین باز شکاری بین این لانه است او شیرِ در گهواره ی چوبی این خانه است او مُحکمات آیه ی تطهیر قرآن است کوچکترین قطره میان نسل باران است پیراهنش درمان چشمِ پیر کنعان است مثل علی اکبر برای عمه ها جان است قنداقه ی او را میان عرش می چرخاند زینب برایش "وَاْنْ یَکاد"از جان و دل می خواند تا آفتاب ظهر می تابید،می خندید از آسمان باران که می بارید،می خندید وقتی عموعباس را می دید،می خندید گاهی رقیّه جان که می خندید،می خندید چشمان شور ای کاش این ها را نمی دیدند گل های لبخند قشنگش را نمی چیدند در کربلا وقتی عطش کابوس بابا شد از تشنگی قدِّ سکینه،خواهرش،تا شد ماه قبیله راهی آغوش دریا شد لب های خشک او بلای جان سقا شد از تشنگی با مرگ بازی می کند..،ای وای ماهیِ شش ماهه تلظّی می کند..،ای وای بعد از پسر از این پدر چیزی نمی ماند جز آه های شعله ور چیزی نمی ماند وللهِ دیگر از جگر چیزی نمی ماند این حنجر و تیر سه پر..،چیزی نمی ماند نقش سپید بوم او پاشیده شد از هم آئینه ی حلقوم او پاشیده شد از هم 🔸شاعر: ____________________
     نوری ز عرش آمد و وقتِ سپیده شد مابِین شهر صوت اذانی شنیده شد در صور جسم،نفخه ی روحی دمیده شد آئینه ی جمال نبی آفریده شد خورشیدِ روی بام رضاجان ما..،سلام ای سومین محمد ایمان ما..،سلام لبخند تو به خوشه‌ی گندم سلام کرد بامِ عروج ، بالِ تو را احترام کرد شُرب نگاهِ تو چه شرابی به جام کرد چِل سال انتظار پدر را تمام کرد از قعرِ چاهِ طعنه ی مَردُم..،رها شدی تو یوسف مدینه ی یعقوب ما شدی جود تو شیعه را ز گدایی مُعاف کرد باید به دور دست کریم‌ات طواف کرد حُبِّ تو ریسمان دلم را کلاف کرد حتّی عصا به مرتبه ‌ات اعتراف کرد عشق تو حُکم قطعیِ حفظ شعائر است هرکس که بی ولای تو مُرده‌است..،کافر است در فصل‌فصلِ کوچ،شبیه کبوتریم از کاظمین تا حرم طوس می پریم جیره‌بگیرِ گندم خواهر_برادریم ما ریزخوار سفره ی موسی‌بن جعفریم این کاسه‌ها رسیده به خوان سِتُرگ تو قربان سفره‌داری بابابزرگ تو در خاک ما نسیم دل‌انگیز یاس‌هاست ایران؛پناهگاهِ ولایت‌شناس‌هاست روی ضریح‌ها گرهِ التماس‌هاست این عمه جانِ تو بخدا جانِ فارس هاست مانند موجِ عاطفه ها در تلاطمیم خدمتگزار حضرت معصومه ی قمیم نقش تو طرح نقشه ی آب و گل من است حِرزَت امید آخر هر مشکل من است پشت در حریم شما..،منزل من است باب‌الجواد؛باب مراد دل من است دروازه ی رسیدن شیعه به جنتی تو آن جواز آخر قبل از زیارتی در دشت خشک لذت باران تویی تویی تلفیقی از کرامت و احسان تویی تویی روز جوانِ مردم ایران تویی تویی اصلاً علیِّ اکبر سلطان تویی تویی هرچند مَشهَدی‌ شده ام..،کربلایی‌ام من بی قرار بوسه‌ی پائینِ پایی‌ام زلف تو جز نوازش باد سحر ندید شش‌ماهگیِّ عاطفه‌ ی تو خطر ندید گهواره ات لطیف تر از جنس پر ندید شکر خدا که تشنگی‌ات‌ را.،پدر ندید آه از دل حسین..،سه‌شعبه بلند شد اصغر سرش به تکّه ای از پوست بند شد اشک پدر به گونه‌ی اصغر چکید..،آه با چه مشقتی به خیامش رسید..،آه این صحنه را سکینه دم خیمه دید..،آه ارباب از رباب خجالت کشید..،آه!... ولله قلبِ اَخنَس و خولی رقیق نیست قبری که کنده اید برایش..،عمیق نیست 🔸شاعر: ____
     هر کس به جهان سر بسپارد به جواد کار دو جهان وا بگذارد به جواد از ساحت ثامن الحجج فیض برد از بسکه رضا علاقه دارد به جواد ای دوست به درگهت مراد آوردم از دست ستم ها به تو داد آوردم نام تو جواد است و خدای تو جواد امید به لطف دو جواد آوردم 🔸شاعر: مرحوم =========================
     اي قمر شمس ولايت جواد اي گهر بحر عنايت جواد حجّت حق باب مراد همه نجل علي دسته گل فاطمه بر همه خوبان جهان سروري محمّد (ص) استّي و علي پروري چشم رضا از همه سو سوي تو ماه رجب شيفته روي تو روي دل آراي تو بدر رجب ليله ميلاد تو قدر رجب جود به خاک درت آرد سجود بسته به جود تو تمام وجود صورت تو باغ و بهار رضا تويي همه دار و ندار رضا حسن تو مرآت خداوند تو بهشت بابا گل لبخند تو بی خردان طعنه ديگر زدند بر پدرت تهمت ابتر زدند ولادت تو کوثري دگر بود روشني چشم و دل پدر بود نور شد و نور شد و نور شد چشم همه تيره دلان کور شد سمند علم و معرفت رام تو گره گشاي عالمي نام تو عطر رياحين جنان خاک تو روح رضا در بدن پاک تو باب تولاّي تو باب خدا مصحف روي تو کتاب خدا عقل نهالي ز دبستان تو علم گلي رسته ز بستان تو بين امامان ز عطاي زياد تويي ملقّب به امام جواد جز تو که حرز مادر خويش را به قاتل پدر نمايد عطا شبي که مأمون ستمکار مست برد به قتل تو به شمشير دست در دل تاريک شب اي جان پاک کرد تن پاک تو را چاک چاک صبح که آن بي خرد آمد به هوش گشت سراپا همه سوز و خروش گفت مرا قتل رضا بس نبود کشتن نجل مرتضي بس نبود چگونه من در نظر خاص و عام شهره شوم به قاتل دو امام قاصد مأمون به تحيّر شتافت در بدن پاک تو زخمي نيافت کرد سراپا به وجودت نظر ديد ز گل خوب تري خوبتر از رخ مأمون عرق شرم ريخت زمام اقتدارش از هم گسيخت از پي ديدار تو بشتافت باز گفت که اي مهر سپهر حجاز جسم تو شد به تيغ من چاک چاک از چه کنون سالمي اي جان پاک گفتي از دعاي زهراست اين معجر حرز مادر ماست اين مرا خداي داورم حفظ کرد به يمن حرز مادرم حفظ کرد شد خجل از کار خود آن رو سياه گشت به پيش کرمت عذر خواه عفو از آن جرم و خطا کرديش خواست دعا را تو عطا کرديش جود خداييت چه ها مي کند پيش خطا لطف و عطا مي کند اي به فداي تو و جودت جواد جود وجودش ز وجودت جواد تو دست جود خالق اکبري جواد اهلبيت پيغمبري بحر نمي از کرمت يا جواد جود گداي حرمت يا جواد روي تو شمس الشّرف اهلبيت اي دُر ناب صدف اهلبيت کودک نه ساله بدي کز کمال دادي پاسخ به هزاران سؤال زاده اکثم ز دُر افشانيت گشت يکي طفل دبستانيت مانده زهر قيل و زهر قال بود گويي از آغاز کر و لال بود لکنت نطقش به لب افتاده بود گويي طفلي عقب افتاده بود از کف مأمون چو رها گشت باز ماهيکي گرفت و برگشت باز تا ببرد ره به کمال تو بيش ماهي را فشرد در دست خويش گفت که اي نور دل بوالحسن فاش بگو چيست کف دست من پاسخ تو دوباره اعجاز کرد پرده ز اسرار دگر باز کرد قصّه تبخير و هوا و شکار گشت ز دُرج سخنت آشکار حلم ز رفتار شما حلم شد علم ز گفتار شما علم شد معادن حکمت حق شماييد مساکن رحمت حق شماييد شما همان ائمه الدّعاييد مشاعل انوار الهداييد جلالت خدا نشان شماست آيه ي تطهير به شان شماست کلامتان نور است و رحمت است معجزه و موعظه و حکمت است ارث نبّوت رسول از شماست مجد و کرامت بتول از شماست طاعت مقبول? حق شماييد رحمت موصول? حق شماييد شما امامان همگي جواديد باب نجات و قبله ي مراديد قرآن يکدم از شما جدا نيست هر آنکه بي شماست با خدا نيست «ميثم» را بر درتان التجاست اميد او به مَن اتاکُم نَجاست 🔸شاعر: ===============
     هرکه با اعتقاد می‌آید سمتِ باب‌المراد می‌آید خیلِ بسیارِ آرزومندان از تمامِ بلاد می‌آید روی لب‌های زائران ذکرِ یا امامِ جواد می آید شیعه و سنی و سیاه و سفید عالِم و بی‌سواد می‌آید آن‌که یک عمر رو به هرکس زد حاجتش را نداد... می‌آید تا بگیرد شفا و برگردد با مریضیِ حاد می‌آید حاجتِ اولی اجابت شد دومی مثلِ باد می‌آید معنیِ واژه‌ی "جواد" این است: کم بخواهی، زیاد می‌آید ... این چه سرّی‌ست در خراسان هم کاظمینش به یاد می‌آید زائرِ مشهدالرضا اول سمتِ باب الجواد می‌آید 🔸شاعر: =========================
حجره تاریک شده یا که دو چشمم تار است هرکجا مینگرم دوروبرم دیوار است  ناله ی العطش من نرسیده ب کسی چه کنم هرچه کنم هلهله ها بسیار است  صورت خاکی مارا برو از کوچه بپرس در زمین خوردن ما دست دگر در کار است علتش چیست که بالاسر من میرقصند پیش معصوم مگر جای زن بدکار است؟! نه مرا سنگ زدند و نه سرم برنیزه است جای این اذیت وآزار فقط بازار است  به روی بام اگر رفت تنم سالم رفت  از روی اسب بیافتی ب زمین دشوار است جان به قربان تنی که همه اش غارت شد بیش از پیرهنش پیکر پاکش پاره است 🔸شاعر: ____________________________
میان هلهله سینه مجال آه نداشت برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت درست مثل فدک پاره‌پاره شد جگرش شبیه مادر خود حال روبه‌راه نداشت میان حجره کسی وقت احتضار نبود چرا که فاطمه هم طاقت نگاه نداشت بگو به آب که پاکی همیشه دعوی اوست به تشنه‌ای نرسیدن مگر گناه نداشت سپاه حرمله در پشت در به صف بودند حسین بود و عطش، یک نفر سپاه نداشت نبود نیزه، به دیوار تکیه زد یعنی پناه عالمیان بود و خود پناه نداشت برای کشتن او زهر بی‌اثر می‌ماند میان سینه اگر داغ قتلگاه نداشت... 🔸شاعر: ____________________________ 🔹
آن روز کاظمین چو بازار شام شد دنیا برای بار نهم بی‌امام شد دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت آن‌قدر اشک ریخت که چشمش تمام شد جنت وزید و حُجرهٔ در بستهٔ امام در بارش ملائکه خود، بار عام شد تا سایه‌بان شود به تن زهر دیده‌اش خورشید شد کبوتر و بر روی بام شد... آن روز ذوالجناح حسین از نفس فتاد آن روز ذوالفقار علی در نیام شد آتش نشست در جگر کربلایی‌اش یعنی به رسم خون خدا تشنه‌کام شد... 🔸شاعر: ____________________________
جوان خانه‌ی زهرا غریبِ زهرا تو صدای  ناله‌ی  اَمَن یُجیبِ زهرا تو بمیرم از غمت آقا کسی نداری که غریب و زخمی و تنها کسی نداری که میان حُجره پَرَت را کسی نمی‌گیرد عزیزِ تشنه سرت را کسی نمی‌گیرد چقدر غرقِ عرق  غرقِ درد  تب داری میانِ سُرفه جگرپاره رویِ لب داری به دادِ تو نرسیدند تا صدا نزنی کسی نبود کنارت که دست و پا نزنی صدای بال و پَر بسته از قفس نرسد صدا نزن که صدایت به هیچکس نرسد صدا نزن که نفسهات مختصر نشوند صدای هلهله‌ها تا که بیشتر نشوند صدای هلهله آمد  رضا رضا نکنی که دست و پا بزنی و خدا خدا نکنی صدا نزن که به دَف می‌زنند در پَسِ در جوابِ دادِ تو کَف  می‌زنند در پَسِ در نگو  جوانِ رضا تشنه‌ای که آبی نیست بیا نگو جگرت سوخت که جوابی نیست  عجیب زهر بدی بود شعله بر پاکرد تمامیِ جگرت را  که اِرباًاِربا کرد  کسی نگفت که آبی دهان خشکش را کسی نگفت که رحمی زبانِ خشکش را به پُشت حُجره کنیزان و همسرش اینجاست  کسی نگفت نخندید مادرش اینجاست میان حجره پَرَت را کسی نمی‌گیرد عزیزِ تشنه سرت را کسی نمی‌گیرد  نه ظرف آب کنار و نه بستری داری نه گِرد خویش برادر نه خواهری داری برادری که  به قربان پیکر تو رَوَد نه خواهری که رسد زود همسر تو رَوَد نه گریه‌کُن که پِی‌ات سر به دشت بگذارد نه خواهری که برای تو طشت بگذارد میان خنده و دشنام بردنت آقا کِشان کِشان به رویِ بام بردنت آقا کنار خشکْ لبت ، کاسه‌های آب اُفتاد کشان کشان بدنت زیر آفتاب  اُفتاد کشیده‌اند زِ پا  با سرت چه بد خوردی میان راه بگو  چندتا لگد خوردی؟ به روی بام ولی مثل اینکه پامالی به روی بام ولی نه میانِ گودالی ولی به سویِ تو  خیره  نگاهِ دختر نیست به روی جسم تو جز سایه‌ی کبوتر نیست هزار شُکر که جسمِ تو نامرتب نیست  هزار شُکر که بر بام ، جای مَرکب نیست 🔸شاعر: ___________________________
- می دهد با نگاه بی رمقش رو به مشهد سلام آخر را کرده تکرار تشنگی جواد ماجرای علیِ اکبر را - تشنگی از نگاه او پیداست جگرش بی شکیب می سوزد جگر پاره پاره اش پیش عده ای نانجیب می سوزد - چِقدر بی کس است این آقا دل شکسته شده و مایوس است حس غربت به خانه اش دارد با غریب مدینه مانوس است - این علی اکبر امام رضاست که ندارد دگر پر و بالی می زند دست و پا می خندند عده ای با خوشی و خوشحالی - روی یک تخته پاره افتاده پیکر پاک و اطهرش..ای وای میخ ها هم به گریه افتادند تازه شد داغ مادرش..ای وای - زیر نور گرم خورشید است طاقت از جان یک جوان بردند من بمیرم برای این آقا بدنش را کشان کشان بردند - گرچه در آفتاب سوزان است ولی حرف تیغ و خنجر نیست با لب تشنه کشته شد اما صحبتی از بریدن سر نیست - گرچه در آفتاب سوزان است صحبت از زخم بر بدن نشده کفنش کرده اند شکرخدا حرف از پاره پیرهن نشده
مهر شما در دل عاشق فتاد خیر دو دنیا به من این فیض داد باب کرم هستی و باب المراد اسئَلُکَ بحودک یا جواد تا که توسل به تو آغاز شد هر گرهی داشت گدا باز شد ای نمک سفرۀ سلطان طوس محضر تو خیل ملک خاک بوس آینۀ صورت شمس الشموس دلخوشیِ عمر انیس النفوس ای علی اکبر ملیح رضا حلقۀ موی تو ضریح رضا جود تو شد مظهر کُلِّ صفات نام تو فتاح همه مشکلات نازترین تک پسر کائنات حق بده بابات بمیرد برات بوسه زلبهای تو کار رضا ای همۀ دار و ندارِ رضا گوشۀ حجره شده جایت چرا ؟ مرگ شده ذکر و دعایت چرا ؟ بسته شده راه صدایت چرا ؟ آب نیاورده برایت چرا ؟ شعله به جان و دل زهرا مکش جان رضا روی زمین پا مکش ضربه به حیثیت افلاک خورد رنگ کبودی به رخی پاک خورد موی به هم ریخته ات خاک خورد داد زدی دورِ لبت چاک خورد با جگر سوخته پرپر زدی بر دَرِ حجره چقدر سر زدی خون ز لب خشک تو پاشید وای لحظۀ پرپر زدنت دید وای چشم به چشمان تو خندید وای تشت زنان دورِ تو رقصید وای شعله به جان تو چنین ریخته آب به پیش تو زمین ریخته آب نخوردی ... بدنت پا نخورد یک نخی از پیر و هنت پا نخورد در ته گودال تنت پا نخورد مثل حسین بر دهنت پا نخورد یاد حسین دیدۀ تر داشتی هر چه سرت آمده ، سر داشتی چنگ به موی سرش انداختند روی تن بی سر او تاختند خیل زنان رنگ ز رخ باختند پیکر غارت شده نشناختند عمۀ سادات زمین گیر شد بر سر بوسیدن رگ پیر شد طول کشید از نَفَس افتادنش حنجر پاشیده روی دامنش عده ای اعراب دَمِ رفتنش با کتک از کرب و بلا بُردنش عمه از آن لحظه گرفتار شد ناقه نشین راهی بازار شد 🔸شاعر: ____________________________ 🔹
خون شد از غم دلِ خدا جويم درد بسيار و نيست دارويم ميفشانم سرشك و ميگويم يا جواد الائمه ادركني سينه اي پُر شرار دارم من دل و جاني فكار دارم من دو جهان با تو كار دارم من يا جواد الائمه ادركني روزگارم ز غم تباه شده قلبم از معصيت سياه شده راهِ من منتهي به چاه شده يا جواد الائمه ادركني خسته و دلشكسته و زارم گره افتاده است در كارم جز به كويت كجا پناه آرم؟ يا جواد الائمه ادركني اي كه روح عبادتي مارا عذر خواهِ قيامتي مارا جانِ زهرا عنايتي مارا يا جواد الائمه ادركني تشنه ام تشنه بر من آب بده گنهم را ببر ثواب بده به گداي درت جواب بده يا جواد الائمه ادركني دردِ من را دوا كني چه شود؟ حاجتم را روا كني چه شود؟ قسمتم كربلا كني چه شود؟ يا جواد الائمه ادركني عزت عالمين ميخواهم نجف و كاظمين ميخواهم طوفِ قبر حسين ميخواهم يا جواد الائمه ادركني من كه چون شمع بر فروخته ام از غم غربت تو سوخته ام چشم بر رحمتِ تو دوخته ام يا جواد الائمه ادركني همسرت كرد نامراد تورا ساخت مسموم از عناد تورا اي كه خوانده پدر جواد تورا يا جواد الائمه ادركني 🔸شاعر: ________________________ 🔹
این­ها به جای اینکه برایت دعا کنند کف می زنند تا نفست را فدا کنند یا جای اینکه آب برایت بیاورند همراه ناله­ی تو چه رقصی به پا کنند باید فرشته ها، همه با بال­های خود فکری برای چشمِ پراشک رضا کنند هر چند تشنه ای ولی آبت نمی دهند تا زودتر تو را ز سر خویش وا کنند این قدر پیش چشم همه دست وپا مزن اینها قرار نیست به تو اعتنا کنند بال فرشته های خدا هست پس چرا؟ این چند تا کنیز تو را جابجا کنند حالا که می­برند تو را روی پشت بام آیا نمی­شود که کمی هم حیا کنند تا بام می­برند که شاید سر تو را در بین راه، با لبه­ای آشنا کنند حالا کبوتران پر خود را گشوده اند یک سایبان برای تنت دست و پا کنند 🔸شاعر: ___________________________
داغ اين ماه كه تنها پسر خورشيد است مثل يك درد به جان جگر خورشيد است دل شب سوخته از شعله زخم جگرش سينه افروخته از آتش آه سحرش از همان كودكي آتش به جگر داشته است كمتر از يك دهه از عمر ، پدر داشته است سالها مي شود از زندگي اش سير شده است اول راه جواني چه قدر پير شده است غمش از طايفه ی آن غم خاكستري است چون دل خاطره ی سوخته اش مادري است خلوتش غلغله از مردم چشمان تر است ميشود گفت كه او كشته ی ديوار و در است نشد آخر دلي آواره دردش بشود مرهم مرگ مگر چاره دردش بشود تا كه آرام شود مرغ دل در قفسش سرمه ی صبر كشيده است به پلك نفسش نه كه با آتش اين زهر كنار آمده است جگرش با نفس سوخته بار آمده است بي سبب نيست اگر اينهمه بي تاب شده است حتم دارم كه تمام جگرش آب شده است حالت خسته چشمش چه ملال انگيز است دهنش نيز كه از خون جگر لبريز است ديده را بست كه از درد بپيچد به خودش ناگزير است كه از درد بپيچد به خودش اي خدا با كه بگوئيم چه آمد به سرش دست و پا زد كه بيايد به كنارش پسرش اي خدا با كه بگوئيم دل حساسش سوخت با توطئه ی يار نمك نشناسش آي زنها به غم بي كسي اش دف نزنيد پاي اين از نفس افتاده چنين كف نزنيد در نبنديد بمانيد جوابش بدهيد جگرش سوخته زنها كمي آبش بدهيد نسبش راه به سر منزل عصمت دارد آي زنها پسر فاطمه حرمت دارد روي اين خاك ، غريبانه تنش را نكشيد گردنش زخم شده پيرهنش را نكشيد اگر اين شد كه سرانجام به بامش ببريد آي زنها كمي آرام به بامش ببريد نکشیدش که تنش لطمه ی دیگر نخورد یا سرش با لبه ی تیز دری بر نخورد كمي آرام كه دارد كمرش ميشكند آخر از تيزي اين پله سرش ميشكند مادرش گرم تماشاست مواظب باشید این جگر گوشه ی زهراست مواظب باشید بر سر بام كه برديد رهايش نكنيد مثل غارتزده كرب و بلايش نكنيد بگذاريد بماند به تنش پيرهنش نكند با تب خورشيد بسوزد بدنش آي زنها كمي آرام ، رسيده پيغام او امام است مبادا كه بيافتد از بام 🔸شاعر: ___________________________
یک باغ روضه دارد این لاله در شکفتن کی می شود خزان را با یک اشاره گفتن اي جانِ زهر آلود از جامِ زهرِ کینه باید که شرحِ غم را با گوشِ جان شنفتن چون خاطراتِ عمرت در طولِ زندگانی آن هم خلاصه گشته در موسمِ جوانی از دردِ غربتِ تو آخر کسی نپرسید دل مردگان کجا و این روحِ آسمانی بر شانه های کوچک سنگینیِ امامت دردا یکی نبوده از تو کند حمایت مظلومی‌ِ تو این بس حتی میانِ خانه همسر نموده بر تو با زهرِ کین خیانت دردِ تو دردِ کوچه از رنج های مادر آن ماجرای تلخ و ظلم و جفای مادر ديوار و در عذابي ست هر لحظه پيشِ چشمت یک عمر داری بر لب روضه برای مادر با هلهله نشستند آری به این بهانه پای شهادتت ای شاهنشهِ یگانه غربت حکایتی شد در کاظمینِ چشمم بردند جسمِ گل را تا روی بامِ خانه افتاده در دلم تا شورِ غم و عزایت دارم ز دستِ گردون هر لحظه من شکایت یادِ شهیدِ دشتِ کرببلا کنم تا در روضه‌ سیلِ اشکم جاری شود برایت دیدی که شمر آمد در قتلگاهِ جدت رفته به عرش اعلی ای وای آهِ....جدت زینب به مقتل آمد شد قامتش خمیده شیب‌الخضیب دیده تا روی ماهِ جدت! 🔸شاعر: ___________________________
  مرهم حریف زخم زبان ها نمی شود اصلاً جگر که سوخت مداوا نمی شود گریه مکن بهانه به دست کسی مده با گریه هات هیچ مدارا نمی شود خسته مکن گلوی خودت را برای آب با آب گفتن تو کسی پا نمی شود این قدر پیش چشم کنیزان به خود مَپیچ با دست و پا زدن گره ات وا نمی شود گیسو مکش به خاک ؛دلی زیر و رو شود در این اتاق عاطفه پیدا نمی شود باور کنم به در نگرفته است صورتت؟ این جای تنگ و این قد و بالا...نمی شود! با ضرب دست و پا زدنت طشت می زنند جز هلهله جواب مهیا نمی شود با غربتی که هست تو غارت نمی شوی نیزه به جای جای تنت جا نمی شود خوبیِ پشت بام همین است ای غریب پای کسی به سینه تو وا نمی شود 🔸شاعر: _________________________ 🔹
یکبارِ دیگر شد جسارت کنج حجره مزد محبت شد خیانت کنج حجره شاگردِ جعده(لع) کار دستِ شیعه داده فتنه گری کرده سرایت کنج حجره از زهرِ أمّ الفضلِ ملعون شعله ور شد قرانِ سرتاسر فضیلت کنج حجره خیری ندید از همسری که قاتلش بود انداخت او را بد به زحمت کنج حجره دور و برش با عشوه ظرفِ آب در دست کِل می کشید آن بی مروّت کنج حجره لبهایش از فرط عطش از حرکت افتاد بیتاب شد در اوج غربت کنج حجره دلتنگِ بابا بود... دلتنگِ نگاهش دلتنگِ قدری عشق و رأفت کنج حجره یخ کرد دستانش، سرش سنگین شد و سخت- افتاد با پهلو، به صورت کنج حجره بخشنده بود و تا که محکم بر زمین خورد ویران شد ارکانِ سخاوت کنج حجره جان داد در اوج جوانی مثل مادر میرفت مشتاقِ شهادت کنج حجره با پای دل میرفت گریان سمت کوچه با داغ مادر داشت خلوت کنج حجره شد قاتلش آتش، لگد، قنفذ(لع)،مغیره(لع) جان داد پایِ این مصیبت کنج حجره! 🔸شاعر: ___________________________
اُفتاده است رویِ زمین و برابرش لبخند می زند به تقلاش همسرش اُفتاده است رویِ زمین دید مثلِ او اُفتاده است در وسطِ کوچه مادرش جُرعه به جُرعه آب زمین ریختند و او از بس که آب گفت تَرَک خورد حنجرش قسمت نبود آب بنوشد بجای آن خاکی شده است حیف لبان مطهرش باب الحوائج است ولی می توان شنید از بینِ حُجره ناله یِ موسی بن جعفرش این دفعه می زدند به دَف تا که جان دهد کَف می زدند وقتِ نفسهای آخرش از پا گرفته و بدنش می کشند...وای تا پشتِ بام ریخته گُلهایِ پرپرش خون گریه می کند لبه یِ تخته سنگ ها از بَس که خورد بر لبه یِ پله ها سرش این پشت بام گودی گودال نیست شُکر با پا نیامده است کسی رویِ پیکرش سخت است فکر این غم و سخت است باورش مردی که قاتلش بشود زخمِ همسرش 🔸شاعر: ___________________________
زهری تمامیِّ جگرش را گرفته بود سیلاب خون دو چشم ترش را گرفته بود طوبای باغ سبز "رضا" زرد زرد شد آفت تمام برگ و برش را گرفته بود از درد مثل حضرت زهرا س خمیده شد با دستهای خود کمرش را گرفته بود جان می کند مقابل چشم کنیزها... یک عده پست دور و برش را گرفته بود رقص و صدای هلهله های بلندشان تأثیر آه شعله ورش را گرفته بود دور از مدینه غربت بغداد را چشید ارث غریبی پدرش را گرفته بود شکر خدا نه پیرهنش دست خورده بود نه نیزه حجم بال و پرش را گرفته بود ... در پیش چشم مادر پهلو شکسته ای شمر از قفا سر پسرش را گرفته بود با ضربه های ممتد او استخوان شکست در پیش خواهری که سرش را گرفته بود ای کاش بیخیال شود ساربان فقط. انگشترش ولی نظرش را گرفته بود 🔸شاعر: ______________________
کفن برای تو از جنس ناب آوردند برای درد فراقت گلاب آوردند چقدر ناله آبم دهید سر دادی ولی به خنده برایت سراب آوردند مکررا تو خودت را زمین زدی از درد چگونه درد تو را دیده تاب آوردند همینکه مادر خود را صدا زدی آنها بساط هلهله را با شتاب آوردند نگاه پر زخدایت پی شهادت بود اجابت از طرف مستجاب آوردند به اختیار خودت جام زهر نوشیدی برای جد غریبت شراب آوردند برای اینکه بگویند نامسلمانست برای حضرت قرآن کتاب آوردند سنان و حرمله و شمر بی نزاکت را برای زخم زبان و عذاب آوردند سر بریده طفلی برای لجبازی به پیش چشم کبود رباب آوردند برای له شدن غیرت و غرور حسین بدست اهل و عیالش طناب آوردند 🔸شاعر: ________________________
. بند1⃣ فک کن که قراره توی دنیا داغی تو رو هر روز بسوزونه تازه میشی مثل کسایی که روی دلشون داغ جوونه حالا فک کن این جوون تنها باشه ابن الرضا و وارث زهرا باشه فک کن که لب تشنه روی خاک افتاده داغش شبیه داغ عاشورا باشه جوون ترین امام و مارو کشتن ای وای دلخوشی امام رضا رو کشتن ای وای بند2⃣ فک کن که زمونه تو یه لحظه هستی تو به آتیش بکشونه تازه میشی مثل کسایی که روی دلشون داغ جوونه حالا فک کن این جوون مادر باشه زهرا باشه همسر حیدر باشه انسیه الحورا و یاس پیغمبر زخمی بی رحمی میخ در باشه مادر بی گناه ما رو کشتن ای وای مادر بی پناه ما رو کشتن ای وای بند3⃣ فک کن به یه جایی برسی که خسته بشی از دست زمونه تازه میشی مثل کسایی که روی دلشون داغ جوونه حالا فک کن این جوون رعنا باشه اکبر باشه هستی لیلا باشه شبه پیغمبر جلو چشم باباش غرق به خون و اربااربا باشه یک علی رو هزار تا دشمن کشتن ای وای امام حسین و قبل کشتن کشتن ای وای .