روضه و توسل به راوی دشتِ کربلا حضرتِ امام محمدباقر علیه السلام به نفسِ سید رضا نریمانی•✾•
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ»
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
راندن درماندگان اصلاً نمی آید به تو
جز عطا ای آسمان، اصلاً نمی آید به تو
دلشکسته آمدم سویت پناه آورده ام
*ملجاء ما اینجاست .. پناهگاه ما اینجاست ..*
دلشکسته آمدم سویت پناه آورده ام
دل شکستن بی گمان اصلاً نمی آید به تو
من سرمخورده به سنگُ ناتوان برگشته ام
قهر با این ناتوان اصلاً نمی آید به تو
حقِ من این است رسوایم کنی بااین وجود
حضرت صاحب زمان،اصلاً نمی آید به تو
ما عزاداران زهراییم پس با این حساب
بستن در رویِ ما اصلاً نمی آید به تو
مرا با یک نظر اهل نظر کن
مرا تا زنده ام اهل سحر کن
اگر هرجا که من هستم نیایی
بیا من میروم زین جا گذر کن
اگر رد میشوی از این محله
نگاهی بر گدای بی وفا کن
پس از آنکه گذشتی از گناهم
نصیبم یک سفر کرببلا کن ..
نگرانم نکند من به محرم نرسم ..
هرکی مثه من نگرانه گریه کنه .. شاید دیگه بهمون اجازه ندن بگیم حسین .. تا زنده ای بگو حسین ..
روی در خون سرانگشت مرا می بینی
خانه ات را کسی اندازهی من درنزده
گر به زهرا برسد نامهی ما نیست غمی
هرکسی بچهی بد را زده مادر نزده ..
*بیا لطفی کن من محرم امسال باشم مادر .. اینقدر ارزش داره این جایی که نشستی و گریه میکنی تو کامل الزبارات امام صادق می فرماید به یکی از یارانشون فرمودند کجا بودی این چند روزه؟ گفت آقاجان تو خونم مجلس حسین داشتم .. آقا فرمودند خبر داشتیم مگه ندیدی ما رو اونجا؟! عرضه داشت شمام اونجا بودید؟ فرموده باشند ما دم در ایستاده بودیم، آقاجان چرا دم در؟! جایِ شما صدر جلسه ست .. شماصاحب عزایید .. باید بالای مجلس بنشینید .. (میدونی آقامون چی فرمودند؟!) فرموده باشند مجلسی که مادر ما فاطمه میاد زشته ما دم در نباشیم به مادرمون خوش آمدی نگیم ..
حالا در محضرش داری گریه میکنی ..
در دو روز زندگیم غربت فراوان دیده ام
بارها از پیکرِ خود رفتن جان دیده ام
اگه با یه بچهی کوچک صحنه ی بدی رو ببینی راهتُ عوض میکنی میگی تو روحیش اثر نزاره .. اما این آقایی که امشب اومدیم براش گریه کنیم تو کربلا ۴، ۵ سال بیشتر نداشته .. یه چیزایی با چشمای خودش دیده .. میخوام بگم هرچی ام دیده باشه تحمل پسر بیشتر از دخترِ .. اگه این آقا تو کربلا پنج سال بیشتر نداشته، تونسته تحمل کنه ..
قربونه اون سه ساله ای برم که .. سر بریدهی باباشُ براش آوردن .. ای حسین ..
گفت همهی ما رو با همدیگه با یه سلسله ای بستن، جلوتر امام سجادِ .. ته این سلسله عمهی مازینبه .. ما بینِ این سلسله ..
آقا رو جلو میزدن تند حرکت کنه .. اگه تند حرکت میکرد مارو زمین می افتادیم .. اگه آروم حرکت میکرد میزدن بچه ها رو میگفتن تندتر حرکت کنید ..
اما میگه یه جایی رسیدیم هرچی امام سجاد این طنابُ میکشه این سلسله و قافله حرکت نمیکنه ..
(چی شده؟ .. میدونی کجاست؟)
وقتی به مجلس یزید رسیدن عمهی سادات دوتا دستُ حلقهی در کرد هی صدا میزنه من واردِ این مجلس نمیشم .. دختر علی کجا مجلس حرام کجا .. میدونید چکار کردن؟ تازیانه هارو کشیدن .. اینقد به بازوی عمهی ما زدند ..
اینجا یه جا بود به بازوی عمهی سادات تازیانه زدن .. یه جا هم من یه خانوم دیگه سراغ دارم .. کمربندِ علی رو گرفته نمیزارم جایی ببریدش .. حسین ..
ان شالله رزقِ محرم امسالمون امضا بشه .. یه جوری ناله بزن مادر خوشحال بشه .. اصلاً مادر که روضه میخونه یه جور دیگهس ..
حسینم ای بی سر
حسین عریان پیکر
تو را تشنه کشتند، بمیرم ای مادر ..
دوید و دویدم
برید و بریدم
سرت را سر نیزه دیدم
shahadat_Emam_Bagher_Narimani.mp3
8.14M
امام باقر (ع) بعد از آموختنِ
زیارت عاشورا به علقمه فرمودند:
«هر کس این زیارت را بخواند
(از دور یا نزدیک) و بر حسین (ع)
ناله کند و امر کند اهل خود را
که بدون تقیه بر حسین (ع) گریه کنند،
من ضامن او مىشوم نزدِ خدا
که ثواب هزار حج، هزار عمره و
هزار غزوه براى او بنویسند»
|الکسیر العبادات فىاسرار الشهادات ص91|
روضه و توسل به راوی دشتِ کربلا حضرتِ امام محمدباقر علیه السلام به نفسِ حاج محمود کریمی•✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
زخم بال و پر کبوترها
پا به پایِ اسارت سَرها
برگِ سبزیست با نشانهی سرخ
کودکی زیرِ تازیانه سرخ
همه مَحو صدایِ او هستند
پایِ مرثیه های او هستند
*اینی که فرمودند طناب رو به دست و گردن می بستند .. برای اینکه طناب یکنواخت باشه مشکل عمده ای که داشت.. اگه یکی از این عُلیا مخدَّره ها رو زمین می افتاد .. پشت سریشون اگه بچه بود طناب کشیده می شد .. چون دورِ گردن بود طناب سفت میشد ..
نفر اول امام سجادِ .. الباقی این زن و بچه پشت سر هم به سلسله بسته شده بودن .. من نمی دونم سه ساله، کجایِ این هشتاد و چند زن و بچه است ..
این عمه و برادر زاده به هم نگاه می کردند .. یه جایی امام سجاد صدا زد می زدن ..نمی دونم دیده بودید آزاده های عزیزمون می گفتن؛ یه دالانی ایجاد می کردند باید از توی این رَد می شدن .. از اول اسیر رو اینطوری می زدن .. باید از بین اینا رَد می شدن .. غیرت تو چشم امام باقر داره فریاد می زنه .. می دید عمهی سه سالش داره تازیانه میخوره ..*
یک طرف کاغذ و یک سو قلمش اُفتاده
قلمش نَه، دَم تیغِ دو دَمش افتاده
دَمشاز بس که حسینی ست چو پایین رفته
باز در پایِ دَمش باز دَمش اُفتاده
مثلِ بینُ الحرمین است مدینه اما
سَر پا نیست در این سو حَرمش افتاده
مثلِ روزِ دهم از فرطِ عطش با طفلان
در شب حُجره به رویِ شکمش افتاده
*اومد گفت؛ آقاجان! رفتم تو خیمهی سقا .. دیدم این بچه ها پیراهن هاشونُ بالا زدن .. شکم هاشون رو روی زمین نمناک گذاشتن ..*
آخرین لحظه همان لحظهی تلخی ست که من
دیده از دستِ عمویش عَلمش افتاده
* تموم شد روضه اما دوسه خط .. هم ترس دارم، هم می خوام روضهی امام باقر آتشین بمونه .. من میگمُ رد میشم .. شما هم هر جوری دلتون خواست گریه کنین ..
فَلیَبکِ الباکون .. گریه کنا، گریه کنن ..
و اِیّاهم فَلیَندَب النادِبون .. اونی که گریه اش بیشترِ سینه بکوبه اشک بریزه، ناله کنه .. (یعنی چی؟) بچه دیدی یه چیزی میخواد ناله میکنه؟
فَلیَصرُخِ الصارِخون .. داد بزنید ..
وَ لَیضِّجَ الضاجون .. ضجه بزنید ..
وَ لَیِعِّجَ العاجون .. فریاد بزنید ..
مگه می خوای چی بگی؟*
دیده که دستُ سَر و چشم عمو عباسش
تا دَم علقمه در هر قدمش اُفتاده
نفسش را رمقی نیست و در خاطرِ من
زخمهایِ تن آقا رقمش اُفتاده
بعد اینقدر مصیبت به سرش آوردند
تازه تیغ آمده بر قدِ خمش اُفتاده
آخرین لحظه به یادِ فقط این جملهی شمر
که خودم می کِشم و می کُشَمش اُفتاده
آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنهلب صورت خود رویخاک
ای حسین ..
↫
shahadat_Emam_Bagher_karimi_1.mp3
4.31M
#روضه و توسل به راوی دشتِ کربلا حضرتِ امام محمدباقر علیه السلام به نفسِ حاج محمود کریمی•✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
خسته ام از همه ی شهر و گرفتارانش
کرمی کن که دلم صحن بقیع میخواهد
#یا_امام_باقر_مددی
#قسمت_اول / #روضه و توسل به راوی دشتِ کربلا حضرتِ امام محمدباقر علیه السلام به نفسِ حاج حنیف طاهری•✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
خشکی ام رفت و فصل دریا شد
سردی ام رفت و فصل گرما شد
فارغم از خودم خدا را شکر
آسمانی شدم، خدا را شکر
ای حیاتِ مجدد دنیا
دومین یا محمد دنیا
ای که تنها خدا شناخت تو را
مثل بیت الحرام ساخت تو را
قافیه های بیت ما تنگ است
در مقامت کُمیت ما لنگ است
ای نسیم پُر از بهار حسین
حسنی زادهی تبار حسین
قبلهی مردم مدینه تویی
حسن دوم مدینه تویی
ای ظهور پیمبر اکرم
حاصل وصلتِ دعا و کرم
مادرت دختر کریم خداست
پدرت حضرت کلیم خداست
سَر شب فکر نور تو بودم
فکر شبهای طور تو بودم
خواب سجاده تو را دیدم
صبح دیدم کنار خورشیدم
ای نماز پُر از قنوت حسن
حاصل چلهی سکوت حسن
تو تولای دفترم هستی
قسم نونِ وَ القَلم هستی
تکیه بر بال جبرئیل زدی
مزرعه داشتی و بیل زدی
*قربونت برم .. گفت آقا عرق رو پیشونیت میشینه .. این همه خَدم و هَشم خودش کار می کرد .. همه عالم دور سرت بگرده یا امام باقر ..*
بهترین میوهی تو ایمان بود
گندم کالِ تو پُر از نان بود
بی تو این حوزه ها کمال نداشت
میوه ای غیر سیب کال نداشت
وقت آن است اجتهاد کنی
بی سوادِ مرا سواد کنی
وقت آن است منبری بزنی
حرف، یک حرفِ بهتری بزنی
علم را باز هم شکاف دهی
در کلاس ت مرا طواف دهی
اگر علم تو را حساب کنند
زندگی تو را کتاب کنند
علم و اخلاق می شود با هم
آدمی می شود بنی آدم
پَر جبرئیل زیر پای تو بود
گردن آویز بچه های تو بود
میوهی بهتر از رطب سیب است
باعث التیامِ تب سیب است
فاطمه سیبِ جَنتُ الاعلاست
پس تبِ تو یا زهراست
*شیخ عباس قمی می نویسه؛ هر وقت حضرت بهش عارضهی تب سرایت می کرد و تو تب میسوخت بلند فریاد می زد یا فاطمه! .. بعد شیخ عباس تو بیتُ الاحزان خودش تفسیر کرده گفته شاید یه علت این که آنقدر امام باقر بلند صدا می زد یافاطمه، مادرش رو صدا میزد بلند بلند .. نمی تونستن راحت برا مادرشون گریه کنن .. همون طوری که بدن لطیف و شریف حضرت از تب می سوخت، جگرش برا مادرش بیشتر می سوخت .. همچین که می گفت یا فاطمه آروم میشد .. آتشِ درون رو با این ذکر خاموش می کرد .. اگرچه این آتش هیچ وقت خاموش شدنی نیست ..
علامه امینی رفت مدینه برگشت گفتند علامه چه خبر از مدینه؟ زد زیر گریه .. گفت؛ چی بگم، کاشکی نمی رفتم مدینه .. گفتن چرا علامه؟ گفت هنوز صداش بینِ در و دیوار میاد ..
وگرنه آن رازِ سر به مُهر
که در هر سحربه او می گفت؛
مادرم به تضرع بیا، تویی
بی بی منتظرِ امام زمانِ .. همه آل الله هم برا مادرشون گریه می کنند ..
گریه کنای امام باقر به خودتون ببالید .. هم مجلس کم گرفته میشه برا امام باقر، هم الان کنار قبرش دیگه زائر نیست .. تا همین دو سه شب پیش مدینه زائر داشت .. شده از پشت پنجره ها این قبرا رو نگاه می کردن .. اما الان مدینه دیگه هیچ کس نیست ..
چه کسی گفته بی مزاری تو؟
یا چراغِ حرم نداری تو
قبرِ تو بارگاه توحید است
شمعِ بالا سَر تو خورشید است
چه کسی گفته سایه بان تو نیست؟
صحن در صحنِ آسمانت نیست
فرش که آسمان نمی خواهد
نور که سایه بان نمی خواهد
تو خودت سایه بان دنیایی
بهترین آسمان دنیایی
.
#قسمت_پایانی
آری زهرش دادن، مسومش کردن حضرتُ .. اما همهی روضهی امام باقر این نیست .. غربت و مظلومیت گره خورده با روضه های کربلا .. دو سه بیت بخونم و از همه التماسِ دعا ..
تو زِ کودکی دائم محنت و بلا دیدی
با دو چشم مظلومت ظلم بر ملا دیدی
راهِ شام طی کردی دشتِ کربلا دیدی
اهل بیتِ عصمت را، زار و مبتلا دیدی
راس جد خود را بر طشتی از طلا دیدی
که زیرِ چوب بر لب داشت آیه های قرآنی
خیمهها کَز آتش سوخت، سیدی کجا بودی؟
*یه سئوال اینجا داریم از امام باقر .. یه سئوالم الان این گریز به ذهنم زد ..
مدینه ام وقتی بی بی و امیرالمؤمنین برگشتن خونه، زینب از مادر پرسید .. همه آرام شدن یه گوشه نشستن .. زینب اومد جلو مادر :
درآن ساعت که در می سوخت پرسیدی کجا بودم؟
تو می خوردی کتک من هم به زیر دستُ پا بودم
*حالا باید بلند گریه کنی ..*
خیمه ها کَز آتش سوخت سیدی کجا بودی
زیر خارها خفتیم، بین عمه ها بودیم
شاید ای عزیزِجان زیر دست و پا بودی
رویِ شانهی مادر یا از او جدا بودی
یا به زیر کعبِ نی در خدا خدا بودی
چهار سال سِنت بود با چنان پریشانی
*عرضِ روضه من تموم .. به نظرِ من سخت ترین صحنه بر امام باقر .. صبح شام غریبان بوده .. تا عمر داشت از یادش نرفت .. صبح که نور خورشید همه جا رو فرا گرفت .. دید صورتِ همه عمه ها کبوده .. شب چشم درست نمی بینه، کجا ضربه خورده ..*
یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود ..
ای ملائک ناله در هامون کنید
شمر را از قتلگه بیرون کنید
یا زِ دست قاتلت خنجر بگیر
یا رهِ گودال بر مادر بگیر
shahadat_Emam_Bagher_Hanif_2.mp3
2.35M
•|
هاشمیٌ بین هاشمیَین،
عـلـویٌ بین عـلـویَین و
فـاطمیٌ بین فـاطمیَین
هاشـمی و عـلوی و فاطمی بود!
از نسـل پدرشـان #حـسینی بود
و از نسـل مادرشان هم #حسنی
#امام_باقر(ع)
سینه_زنی و توسل به راوی دشتِ کربلا حضرتِ امام محمدباقر علیه السلام به نفسِ حاج محمود کریمی •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
من باقرِ بن زین العبادم
دستِ خدایم کز پا فتادم
یادم نرفته لب هایِ عطشان
بر خاکِ صحرا سلطانِ خوبان
از گوشۀ مقتل زنی میگفت: حسین جان ..
واویلا، حسین یا جدا ...
دیدم که خورشیدِ خدا شد پُر ستاره
دیدم لب خشک و گلویِ پاره پاره
از گوشۀ مقتل زنی میگفت: حسین جان ..
من خاطراتم پُر از غریبی
ارثیۀ ما غربت نصیبی
آتش گرفته قلبم زِ کینه
می سوزد آهم در کنج سینه
پَر می کشم دل خسته از شهر مدینه
هر روز و شب با این دلِ سرشارِ دردم
بر روضه های عمه خود گریه کردم
واویلا، حسین یا جدا ...
*ایام مسلمیه و شهادتِ حضرتِ مسلم اجازه بدید دو خط روضه بخونم .. گفت یه نامه بنویسید بگید آقام نیاد .. زن و بچه ش نیان .. یکی بره بگه حسین! اینا رو بام خونه هاشون سنگ جمع کردند .. زینبتُ نیار ..*
ظهر عطش در صحرای غوغا
من آب خوردم از دست سقا
یادم نرفته موی پریشان
حال فرار و قلبِ هراسان
من شیرِ شمشیرخورده را دیدم به میدان
من یادگار آخرِ کربُبَلایم
من شاهدِ شورِ شهیدانِ خدایم
واویلا، حسین یا جدا ...
من باقرِ بن زین العبادم
دستِ خدایم کز پا فتادم
یادم نرفته لب هایِ عطشان
بر خاکِ صحرا سلطانِ خوبان
از گوشۀ مقتل زنی میگفت: حسین جان ..
واویلا، حسین یا جدا ...
↫
shahadat_Emam_Bagher_karimi_3.mp3
4.87M
┅
سیرهی حیات امام باقر(ع) یعنی
برای مبارزه با طاغوت زمانه باید؛
#کار_فرهنگی را سرلوحه قرارداد!
#امام_باقر(ع)
.
سینه_زنی و توسل به راوی دشتِ کربلا حضرتِ امام محمدباقر علیه السلام به نفسِ کربلایی حمید علیمی•✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
بوی عاشورا وزيده در مدينه
باز هم صاحب عزا گشته سکينه
باقر از اين غم سرا رفت
يا کتاب کربلا رفت
وا اماما .. وا اماما ..
بوده اين محمل نشين چهار ساله
در مصيبت با رقيه هم پياله
زآتش زهر جفا سر تا به پا سوخت
يا کتاب خاطرات کربلا سوخت
خاطرات کوفه تا شام
روي خارو زير هر بام
وا اماما .. وا اماما ..
در خرابه با دل باقر چه ها شد
چون ز هم بازي و هم دردش جدا شد
او پدر را از جفا مسموم ديده
داغ قتل زينب و کلثوم ديده
گرچه لحن کودکانه گفتگو کرد
شام را با خطبۀ خود زير و رو کرد
وا اماما .. وا اماما ..
بر عزيز جان زهرا زهر دادند
زين ذهر آلوده بر اسبش نهادند
پرپر از زين شد گل ياس
ناله ميزد ياد عباس
وا ماما .. وا اماما ..
.
shahadat_Emam_Bagher_Alimi.mp3
2.04M
«فمن تَبعنى فانه منّى»/ابراهیم-۱۴
رفت محضر امام باقر؛
مانند زنان اَشك مى ريخت!
میگفت از خانواده بنى اُميه هستم
و حال آنکه خدا آنها را در قرآن
#شجره_ملعونه ناميده است.
امام فرموده بود:
تو از آنها نيستى،
تو اُمَوی هستى
اما از ما اَهل بيتی!❤️
#شجره_طیبه
.