eitaa logo
ذاکرین آل الله
278 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
299 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
عمرم گذشت اما بدرد تو نخوردم شرمنده‌ام آقا بدرد تو نخوردم تو فکر من بودى ولیکن من نبودم اصلاً به فکر نوکرى کردن نبودم من دور بودم تو مرا نزدیک کردى راه مرا از کربلا نزدیک کردى گفتى اگر تو بى پناهى من حسینم حتى اگر غرق گناهى، من حسینم گفتى بیا پاک از گناهت می‌کنم من تو رو به چاهى، رو به راهت می‌کنم من آواره ام، آواره را آواره‌تر کن بیچاره‌ام، بیچاره را بیچاره‌تر کن آوارگى در این حسینیه می‌ارزد بیچارگى در این حسینیه مى‌ارزد هرشب اسیرم می‌کنى پاى بساطت دارى تو پیرم می‌کنى پاى بساطت من چاى می‌ریزم گناهم را بریزى یکجا تمام اشتباهم را بریزى شأن نزولت می‌کند آخر بلندم سر را تو دادى جاى آن من سربلندم وقتى گذر کردند خیلی‌ها ازینجا رفتند تا معراج تا بالا ازینجا اینجا گرفته از خدا عیسى دمش را اینجا خدا بخشید آخر آدمش را من خام بودم غصه و غم پخته‌ام کرد این پخت و پزهاى محرم پخته‌ام کرد می‌بینم اینجا پنج تا نور مقدس این آشپزخانه‌ست یا طور مقدس اینجا همانجایی‌ست که مولا می‌آید زینب می‌آید، بیشتر زهرا می‌آید من عالمى دارم در اینجا با رقیه هروقت دستم سوخت گفتم یا رقیه منت ندارم بر سرت... تو لطف کردى حالا که هستم نوکرت، تو لطف کردى یک شب غذاى خواهرت را بار کردم یک شب غذاى دخترت را بار کردم باید که دست از هرچه غیرکربلا شست دیگ تو را شستم خدا روح مرا شست خدمت تجلى ارادت‌هاى شیعه‌است بالاترین نوع عبادت‌هاى شیعه‌است ما به ولایت می‌رسیم از این مودت ما به مودت می‌رسیم از راه خدمت خدمت درِ این خانه تنها فرصت ماست گفتند: اینجا پنج روزى نوبت ماست این پارچه مشکى فداى روى ماهش دارد سفیدم می‌کند رنگ سیاهش از سوخته دل‌ها نگیر آقا غمت را یک وقت از دستم نگیرى پرچمت را بگذار یک گوشه به پاى تو بمیرم کنج حسینیه براى تو بمیرم منکه به غیر از لطف تو یارى ندارم منکه به غیر از کار تو کارى ندارم آن‌قدر بین دسته‌هایت ایستادم نذر على اصغر تو آب دادم اى کاش بین ایستادن‌ها بمیرم آخر میان آب دادن‌ها بمیرم خوب است نوکر آخرش بى سر بمیرد خوب است بین نوکرى نوکر بمیرد خوب است ما هم گوشه‌اى عطشان بیفتیم در زیر پاى این و آن عریان بیفتیم خدمت به این بى رنگ و رو هم رنگ و رو داد این کفش‌ها را جفت کردن آبرو داد در هرکجا که نام پیراهن می‌آید زهرا می‌آید پیش ما، حتماً می‌آید من دست بر سینه دم در می‌نشینم در مجلس فرزند، مادر را ببینم من می‌نشینم کار و بارم پا بگیرد شاید به من هم چادر زهرا بگیرد ✍ 🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا که پامال خزان شد لالۀ لیلای من دشت غم آمد بهار، از اشک خون پالای من در منای کربلا خون ذبیحم تا که ریخت عید قربان شد یکی با روز عاشورای من از هجوم خارها مانند گل شد برگ برگ لالۀ من یاس من تنها، گل رعنای من کاش فرق من به جای فرق اکبر می شکافت کاش می پاشید پیش از او زهم اعضای من من تماشا کردم او در خون خود زد دست و پا زین تماشا پای تا سر سوخت سر تا پای من بی تو دیگر شد بهشت آرزوهایم خراب از چه اَفتادی به خاک ای شاخۀ طوبای من احتیاجی نیست تا رَخ شویم از آب فرات شسته شد با خون سیمای علی سیمای من دوستانم یک به یک رفتند و در این سرزمین گوش دشمن پر شده از بانگ واویلای من گرگ ها کردند جسم یوسفم را چنگ چنگ وای من ای وای من ای وای من ای وای من تشنه بودم حنجرم می سوخت کامم خشک بود تر شد از خون گلوی اکبرم لب های من گر چه قلبم سوخت، آهم در درون سینه ماند سر کشد از نخل "میثم" سوز نا پیدای من 🔻
ای پیکر تو چون جگر پاره پاره ام تا کی زنی به دل ز سکوتت شراره ام با آن که سینه ام شده مجروح داغ تو لبخند قاتلت زده زخم دوباره ام یک آسمان ستاره زچشمم به خاک ریخت دیدم چو پاره پاره شده ماه پاره ام من چاره ساز درد همه عالمم ولی با اوفتادن تو زکف رفته چاره ام ای تشنه لب برآر سر از خاک و آب ریز از اشک دیده بر گلوی شیر خواره ام چون قرص ماه آفتاب وجودم تمام سوخت دیدم به چشم خویش غروب ستاره ام بعد از تو ای ستارۀ صبح امید، نیست غیر از سکوت دائم و اشک هماره ام از چشم نیم باز تو خون پاک می کنم شاید کنی به گوشه چشمی نظاره ام "میثم" زسوز سینه چو شرح غمت دهد آتش زند به عالم دل با اشاره ام
سیاه گشته جهان پیش دیدۀ تر من کجائی ای مه در بحر خون شناور من ستارۀ سحرم آفتاب صبحدمم غروب کرده به هنگام ظهر در بر من به مصحف بدن پاره پاره ات گریم که پاره تر شده از لاله های پرپر من بپوش زخم جبین شکستۀ خود را که بهر دیدنت آید ز خیمه خواهر من نیاز نیست به تیغ عدو که کشت مرا دو چشم بستۀ تو در نگاه آخر من فرات موج زد و من نظاره می کردم که کشته شد پسرم تشنه در برابر من زبان خشک تو را در دهان نهادم و سوخت دهان من نه، دل من نه، که پای تا سر من مبر فرو ز عطش خون حنجر خود را که از برای توآورده آب مادر من پس از تو در دل دشمن چنان غریب شدم که گشته عمّۀ مظلومه ی تو یاور من هزار قاتل و یک کشته و هزاران زخم هزار بار تو را کشته خصم کافر من به خیمه اشک خجالت گرفت چشمم را ز بانگ واعطشای علیّ اکبر من ز چشم خود همه خون جگر فشان «میثم» به لحظه های غروب مه منّور من 🔻
گمان مدار كه گفتم برو دل از تو بریدم نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم محاسنم به كف دست بود و اشك به چشمم گهی به خاك فتادم گهی زجای پریدم دلم به پیش تو، جان در قفات، دیده به قامت خدای داند و دل شاهد است من چه كشیدم دو چشم خود بگشا و سوال كن كه بگویم ز خیمه تا سر نعش تو چگونه رسیدم ز اشك دیده لبم تر شد آن زمان كه به خیمه زبان خشك تو را در دهان خویش مكیدم نه تیغ شمر مرا می كشت نه نیزه خولی زمانه كشت مرا لحظه ای كه داغ تو دیدم هنوز العطشت می زد آتشم كه ز میدان صدای یا ابتای تو را دوباره شنیدم سزد به غربت من هر جوان و پیر بگرید كه شد به خون جوانم خضاب موی سفیدم كنار كشته تو با خدا معامله كردم نجات خلق جهان را به خونبهات خریدم بگو به نظم جهان سوز "میثم" این سخن از من كه دست از همه شستم رضای دوست خریدم
یک لحظه جدا کردم از خویش، جوانم را گویی که فدا کردم صدمرتبه جانم را در آتش هجرانش می‌سوخت وجودم را با رفتن خود از تن می‌برد روانم را با داغ علی دشمن یک لحظه گرفت از من هم روح و روانم را هم تاب و توانم را هنگام وداع هم دادیم نشانِ هم او حنجر خشکش را من اشک روانم را سر تا‌ به قدم افروخت از بس جگرش می‌سوخت داغیِ زبان او سوزاند دهانم را با کشتن فرزندم تسلیم خداوندم کردم به جگر پنهان فریاد و فغانم را ای ماه فروزنده! تسبیح پراکنده برخیز و فرو بنشان این سوز نهانم را "میثم!" ز زبان من با خون جگر بنویس کشتند بهارم را؛ دیدند خزانم را
مى زند نیش، سكوتت به دل من، پسرم لب گشا كُشت مرا خنده ى دشمن، پسرم چشم خون وا كن و یك بار دگر حرف بزن از لب تشنه و سنگینى آهن، پسرم بى تو از دیده ى من قُوّه ى بینایى رفت در عوض دیده ى دشمن شده روشن، پسرم داغ مرگ پسرش را به دلش بگذارند آن كه بگذاشته داغت بدل من، پسرم پاره هاى تنت افتاده، به هر سو گوئى برگ گل ریخته در دامن گلشن، پسرم كس ندیده است كه از تیغ هزاران جلاد این همه زخم رسد بر سر یك تن، پسرم تو ذبیح منى و من تن صد چاك تو را هدیه دادم به ره خالق ذوالمن، پسرم نتوان گفت كه از داغ تو بر من چه گذشت هیچ كس را نبود تاب شنیدن، پسرم بوده حرف دل من بر لب "میثم" زآن رو سیل خون ریخته از دیده به دامن، پسرم 🔻
به همره تو رود روح من ز پیکر من سپردمت به خدا ای یگانه گوهر من اگر که می‌روی آهسته‌تر برو پسرم که هست پشت سر تو نگاه آخر من دو غصه بر جگر عمه‌ات زده آتش دهان خشک تو و اشک دیدۀ تر من وضو بگیر ز اشک و برو به جانب مرگ کـه پیشبـاز تـو آیـد ز خلد، مادر من چگونـه تـاب بیـارم، چگونه صبر کنم؟ کـه بـر سـر تـو بریزند در برابر مـن اگــر فتـاد عبـورت کنـار شط فرات بیـار جـرعۀ آبـی بــرای اصغر مـن بپوش زخم سرت را به دستِ غرقه به خون اگر به دیدنت آیـد ز خیمـه خـواهر مـن ز حلقــه‌های زره بیشتر رسـد زخمت هزار پاره شود پیکرت چو حنجـر من اگر چه فرق تو گردد دو تا به تیغ ستم یکی است قبـر تـو و تـربت مطهر من عدو به گریۀ مـن خنده می‌زند «میثم» تـو گریـه کـن بـه عزایِ علیِّ‌‌اکبر من 🔻
اگر چه در دل دشمن تو را رها کردم به قاتلان تو نفرین، به تو دعا کردم محاسنم به کف دست و اشک در چشمم به همره تو دویدم، خدا خدا کردم هزار مرتبه جانم ز تن جدا گردید دمی که تشنه لب از خود تو را جدا کردم اذان صبح، اذان گفتنت دلم را برد صلاة ظهر تو را هدیه بر خدا کردم تو آب خواستی و من ز خجلت آب شدم به اشک دیدۀ خود حاجتت روا کردم زبان تو که مکیدم همه وجودم سوخت چو شمع سوختم و گریه بی صدا کردم به زخم های تنت بوسه می زنم پسرم خوشم که این همه گل هدیه بر خدا کردم از آن شبی که گشودی دو چشم خود به جهان همه وجود تو را وقف کربلا کردم از آن به دیدن داغ تو گشته ام راضی که با شهادت تو دوست را رضا کردم گلوی تشنه فرستادمت به قربانگاه چه خوب حق تو را ای پسر ادا کردم عزیز فاطمه من "میثمم" قبولم کن که سوز سینۀ خود، هدیه بر شما کردم 🔻
لبت دو پـارۀ آتش دلـت پر از شرر است دهان خشک پدر از لبِ تو، خشک‌تر است تو پاره پاره شدی، قلب من پر از خون است تـو تشنـه‌ای، نفسِ مـن شـرارۀ جـگر است بیــا زبـان بـه دهـانم گذار ای پسـرم! کـه در لبــان تــو شهـدِ لبِ پیامبر است وداع آخــر و بـــوسیدن لــب فــرزند خدا گواست که این آرزوی یک پدر است اگــر چــه داغ تــوأم می‌کشد برو پسرم کــه بهــر کـشتن تـو قاتل تو منتظر است بـرو کـه زخــم تــو را ننگرند اهل حرم اگــر نگــاه کنـد جان عمه در خطر است گلـوی تشنه جـدا گشتن از پسـر دم مرگ بـرای یـک پـدر از داغ او کشنده‌تر است سفر بـه خیـر، بـرو پشت ســر نگاه مکن سـر بریــدۀ مـن بـا سر تو همسفر است سپر مـگیر به سـر دست و سینه را بگشا کـه پیشِ تیرِ بلا سینه‌های مـا سپر است خـدات اجـر دهـد در صف جزا «میثم» که بیت بیت تو را سوز شعله‌ای دگر است
ز تیر و نیزه و خنجر بر این بدن چه رسیده هزار قاتل و یک جسم پاره‌پاره که دیده؟! سرشک سرخ مرا در عزای تو همه دیدند صدای نالۀ قلب مرا کسی نشنیده صدای یا ابتای تو را همین که شنیدم کنار سرو قدت آمدم خمیده خمیده سرت ز بارش سنگ جفا شکسته‌ شکسته تنت ز ضربۀ شمشیرها بریده بریده خدا جدا کند آن دست را که از بیداد مرا به خاک نشانده تو را به خاک کشیده کدام قاتل، فرق تو را شکافته ز تیغ کدام ظالم، با نیزه پهلوی تو دریده دو چشم خود بگشا از هم ای عزیز دل من! ببین چگونه ز داغ تو رنگ عمه پریده یکی نگفت به این قوم، میوۀ دل بابا کسی به خنجر و شمشیر و تیر میوه نچیده قبول درگه ما باد آه و نالۀ "میثم" که سوز سینۀ ما را به اشک دیده خریده
زبان او داد حیاتم ولی، زبان تو کرد کبابم، علی زبان او داد مرا شیر ناب زبان تو قلب مرا کرد آب زبان او روح فزاینده بود زبان تو آتش سوزنده بود زبان او چشمه شد و آب داد زبان تو شعله شد و تاب داد با نفست شعله برافروختی "میثم"دلسوخته را سوختی 🔻
تو مثل مه به خون کشیده من مثل هلال نو خمیده وقتی که صدات را شنیدم یک لحظه هزار داغ دیدم بر زخم تو خون دل فشاندم فریاد به آسمان رساندم بالای سر تو روضه خواندم تو رفتی و من غریب ماندم آیینة من چرا شکستی همچون دل من به خون نشستی بی تو نفس است آه سردم چون شمع، میان جمع فردم بهر تو بلند گریه کردم خوب است به خیمه بر نگردم بنشینم و در برت بگیرم تا بر سر کشته ات بمیرم زخم تو عنایت هو الهوست داغ تو گلی است هدیه بر دوست جان تو نثار حضرت اوست بر دوست رضای دوست نیکوست "میثم" هدفش رضایت ماست دلباخته ولایت ماست 🔻
بنشینم و از سوز جگر ناله برآرم بر صورت خونین تو صورت بگذارم بردار خدا را سری از خاک و دعا کن تا من به سر کشتۀ تو جان بسپارم رسم است که بر نعش جوان لاله گذارند من لاله به غیر از شرر ناله ندارم از بس به تنت زخم روی زخم رسیده ممکن نبود زخم تنت را بشمارم با یاد لب خشک تو ای نور دو دیده جا دارد اگر بر سر نی اشک ببارم در خیمه زبان تو مکیدم جگرم سوخت بگذار زلب های تو یک بوسه برآرم فریاد دلم سر زند از سینۀ "میثم" گیرم که ببندم لب و فریاد نیارم
ماهم به خون نشست و سرشکم ستاره شد قرآن آیه آیه ی من پاره پاره شد داغ رسول بود به قلبم ز کودکی تکرار آن به داغ جوانم دوباره شد با زخم فرق چاک تو و زخم قلب من زخم درون قاتلت امروز چاره شد وقتی که آب خواستی از من ندادمت آتش بلند از جگر سنگ خاره شد وقتی زبان خود به دهانم گذاشتی از هُرم تشنگی ات وجودم شراره شد تنها نه آه، راه نگاه مرا گرفت از دیده ام گرفته توان نظاره شد هر کس رسید بر تن پاک تو زخم زد همچون ستاره زخم تنت بی شماره شد داغت به دل نشست و سرشکم زدیده ریخت بغضم به سینه ماند و کلامم اشاره شد تیغ سقیفه بود که فرق تو را شکافت زآنجا ستم به آل پیمبر هماره شد «میثم» به خاندان پیمبر چها گذشت نه رحم بر جوان و نه بر شیر خواره شد 🔻
ماهم به خون نشست و سرشکم ستاره شد قرآن آیه آیه ی من پاره پاره شد داغ رسول بود به قلبم ز کودکی تکرار آن به داغ جوانم دوباره شد با زخم فرق چاک تو و زخم قلب من زخم درون قاتلت امروز چاره شد وقتی که آب خواستی از من ندادمت آتش بلند از جگر سنگ خاره شد وقتی زبان خود به دهانم گذاشتی از هُرم تشنگی ات وجودم شراره شد تنها نه آه، راه نگاه مرا گرفت از دیده ام گرفته توان نظاره شد هر کس رسید بر تن پاک تو زخم زد همچون ستاره زخم تنت بی شماره شد داغت به دل نشست و سرشکم زدیده ریخت بغضم به سینه ماند و کلامم اشاره شد تیغ سقیفه بود که فرق تو را شکافت زآنجا ستم به آل پیمبر هماره شد «میثم» به خاندان پیمبر چها گذشت نه رحم بر جوان و نه بر شیر خواره شد 🔻
ای مرا آشفته کرده حال تو دیده و جان و دلم دنبال تو عزم وصل حق تعالی کرده ای ترک جان یا ترک بابا کرده ای روح من با این شتاب از تن مرو ای تمام عمر من بی من مرو کم زهجر خویش قلبم چاک کن باز گرد از دیده اشکم پاک کن راه غم بر قلب تنگم باز شد غربتم با رفتنت آغاز شد ای دل صد پاره ام پیراهنت اشک ثار الله وقف دامنت می روی این قوم سنگت می زنند گرگ های کوفه چنگت می زنند صبر کن بابا تماشایت کنم سِیر حسن و قدّ و بالایت کنم بعدِ عمری حاصل من داغ توست جان بابا قاتل من داغ توست عهد من با دوست عهدی محکم است هر چه بینم داغ در این ره کم است عهد بستم تا که قربانت کنم غرق خون تقدیم جانانت کنم عهد بستم تا که درراه خدا عضوعضوت را کنند از هم جدا زخم تو مشکل گشایی می کند مرگ از تو دلربایی می کند من خلیل الله، تو اسماعیل من داغ تو تسبیح من تهلیل من جسم مجروحت گلستان من است فرق خونین تو قرآن من است خون گلاب وخاک صحرا مُشک توست آبروی من دهان خشک توست زخم ما را خنده بر شمشیر هاست چشم ما چشم انتظار تیرهاست گرچه خشک ازتشنگی لب های توست رو که جدم مصطفی سقای توست ما به راه دوست هستی باختیم بعد از آن در قلب دشمن تاختیم 🔻
پسر: پدر جان من نگویم زخم های تن مرا کُشته شرار تشنه گی سنگینی آهن مرا کشته پدر: علی ای داده در راه خدا صد بار جانت را بیا بگذار یکدم در دهان من زبانت را پسر: زبانم خشک گردیده نیاید از دهن بیرون لبت را بر لبم بگذار و بنگر تر شده از خون پدر: نبی بگذاشت در کامم زبان و کرد آرامم تو هم آئینه ی اویی زبان بگذار در کامم پسر: زبان خشک من بابا دلت را بیشتر سوزد نمی خواهم تو بر کام خشک من جگر سوزد پدر: چو قرآن بوسه بر لب های خشکت می نهم بابا زبان بگذار در کامم و گر نه جان دهم بابا پسر: الهی جان رود از جسم مجروح جوان تو که باشد خشک تر از کام خشک من زبان تو پدر: عزیز دل نه تنها از عطش سوزم اگر سوزم تو از هُرم عطش سوزی من از داغ پسر سوزم پسر: تو بر من اشگ ریزی چشم من هم بر تو می گرید نگه کن عمّه ام زینب برای هر دو می گرید پدر: اگر چه داغ تو چون شمع آبم کرد فرزندم تو را تقدیم جانان کرده ام بر گرد فرزندم پسر: به شوق دوست در دشمن رهایم کن خداحافظ دعایم کن، دعایم کن، دعایم کن خداحافظ 🔻
مـن کیستم ولـی خداونــد اکبرم سرتا قدم محمّد و زهرا و حیدرم قـرآن روی سینه فـرزند فاطمه فرزند نور و واقعه و قدر و کوثرم در وصف خلق و منطق و خلقم نظر کنید زیباتـرین شبیه بـه شخص پیمبرم زهرا جمال ختم رسل دیده در رخم لیلا کشیـده شانـه بـه زلف معطرم جان جهانیان که حسین است بارها مانند جان خویش گرفته است در برم همسنگـر شهیـد علمـدار کــربلا تا روز حشر قلب حسین است سنگرم مـن پیـر مکتبِ «السنا علی الحق‌«ام مــن شیـر کربــلا اسداللهِ دیگرم پا تا به سر چو جانم و جان مجسمم سر تا به پا چو روحم و روح مصورم دانــایی امــام حسـن در تکلمـم زیبایی امــام حسین است منظـرم مأنوس با شهادت‌ و شمشیر و زخم ‌و خون ممسـوس در حقیقتِ خـلاقِ داورم تسبیـح دانـه دانـة سجـادۀ حسین قـرآن پاره پارۀ زهــرای اطهـرم خیمه صفـا و مروه بـوَد قتلگاه من صحرای کربلا عرفات است و مشعرم مـن پـاره‌ای ز پیکـر پیغمبـرم ولی گردید پاره پاره ز شمشیـر، پیکـرم وقتی که قطعه قطعه ز شمشیر می‌شدم دیـدم ستــاده حضرت زهرا برابرم اشک روان و مهجۀ قلب حسین بود خونی‌که شد به ‌صورت من جاری‌ازسرم با آنکـه در شهادت من قامتش خمید در نــزد فاطمه است سرافراز مادرم این غم مرا کُشد که ببینم به نوک نی سیلی زننـد بـر گلِ رخسارِ خواهرم ای کاش می‌نشست به قلب شکسته‌ام تیــری کـه هست سهم گلـوی برادرم مـن آن شکوفـه‌ام کـه نگه کرد باغبان چیدنـد بـا شکنجه و کردنـد پـرپـرم در زیر تیغ بسملِ بشکسته بـال و پـر در بحر عشق، ماهیِ در خون شناورم «میثم» اگر به فصل جوانی شدم شهید هـر پیـر را معلـم و استـاد و رهبـرم 🔻
(ع) ای یاس چیده، ای گل نقش چمن، علی! قرآن آیه آیه ی پامال من، علی مانند قلب من دهنت پر زخون شده خون گلوت گشته روان از دهن، علی چسبانده خون به هم، دو لبت را ز گفتگو با چشم خویش حرف برایم بزن، علی لب تشنه، چشم بسته، نفس مانده در گلو زخم تو گشته با دل من هم سخن، علی تو مثل لاله ای که همه گشته برگ برگ من مثل شمع سوخته در انجمن، علی جایی برای بوسه نمانده به قامتت از بس که زخمت آمده بر زخم تن، علی ممکن نشد زروی زمینت کنم بلند از بس که پاره پاره شده این بدن، علی لیلا در انتظار تو چشمش بُوَد به راه زینب چگونه بی تو رود در وطن، علی در حیرتم چگونه زخونت خضاب شد ماه جمال و زلف شکن در شکن، علی فریاد من بلند زاشعار "میثم " است سوزد زسوز او دل هر مرد و زن، علی 🔻
ثمر دلم که وجود تو شده پاره چون جگرم علی منم آسمان ولایت و تو ستارۀ سحرم علی بنگر ز داغ تو ای پسر، که چه آمده به سرم علی تو بگو چگونه نگه‌کنم، که تو جان دهی به برم علی پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی نه مراست طاقت داغ تو، که تو در جمال، پیمبری پدرت قتیل غم تو و تو شهید نیزه و خنجری به کدام زخم تو بنگرم، که قتیل این‌همه لشکری تو ز زین فتادی و آسمان، شده تیره در نظرم، علی پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی مه آرمیده به خون من، بدن لطیف تو یکسره ز هجوم نیزه و تیرها شده حلقه‌حلقه‌تر از زره همه زخم‌های تن تو را، زده نوک نیزه، به هم گره به شهادت همه تیغ‌ها، شده سینه‌ات، سپرم علی پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی به صدای گریۀ عمه‌ات، به سرشک دیدۀ خواهرت به رباب و اشک خجالتش، به گلوی خشک برادرت که دریده فرق تو را ز هم؟که نشانده نیزه به حنجرت؟ به‌کدام زخم تو خون‌ دل، چکد از دو چشم‌ترم علی؟ پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی به کدام عضو تو بنگرم؟ که جدا شدند جدا جدا تن پاره‌پاره نشان دهد، که هزار بار شدی فدا ز هزار زخم تو می‌رسد، به فلک صدای خدا خدا به چه طاقتی بدن تو را، سوی خیمه‌ها ببرم علی پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی، پسرم علی 🔻
بهـار مـن، گل مـن، بـوستان پرپر من! چه کرد با تو خزان پیشِ دیدة تر من؟ محاسنم به کفِ دست بود و اشک به رخ نگـاه کـردم و دیـدم تـو رفتی از بر من چه آمدت به سر ای مصحفِ ورق ورقم کـه آیـه آیـه شدی بـاز در برابر مــن خدا گواست که تنها شدم، غریب شـدم ببین چه آمده با کشتن تو بـر سـر مـن الا تمـام جوانـان کمک كنید مــرا کنیـد گریــه بــرایِ عــلیِّ‌‌اکبر مــن کسی که گـریه کند در شهـادت پسرم کند شفاعت از او روز حشر، مادر من بلنــد شـو، بنشین و سـلام کن پسرم کـه بهـر دیدنت آید زخیمه خواهر من پسر کـه رفت، پدر هم غریب می‌گردد بـه ایـن دلیل تو بودی تمامِ لشکر من تمام هاشمیان جمع گشته، جمع کنید که ریخته به زمین پاره‌های پیکر من بساز اشک بریز و بسوز ای «میثم» که نظم توست قبول خدای داور من 🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قدیمی‌ترین فیلم موجود از کربلا و حرم شریف امام حسین علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام 🔻
🩸 ای برادرم! این طفل شش‌ماهه، سه روز است که آب نخورده … در نقل‌ها آمده است: حضرت‌ ام کلثوم سلام‌الله‌علیها (و یا در برخی از نقل‌ها حضرت زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها)، قنداقه علی‌اصغر علیه‌السلام را برداشت و به نزد سید الشهدا آورد و عرض کرد: 📋 یا اَخی! اَدْرِکْ اِبنَکَ الصَّغیرَ قَد مَاتَ مِنَ الْعَطَشِ ▪️ای برادر من! این طفل کوچکت را دریاب! که از تشنگی نزدیک است جان بدهد! 📋 یا اَخِی! مُنْذُ ثَلاثَةِ اَیَّامٍ هُوَ فی عَطَشٍ و مَا شَرِبَ الْمَاءَ ▪️ای برادر! سه روز است این طفل تشنه است و قطره آبی هم نچشیده است. 📚بحرالمصائب ج۴ص٣۴١ 📚ینابیع الموده ج۳ ص۷۸ (با اندکی تفاوت) ✍ بعد از سه شب گرسنگی و گریه و عطش جانی نمانده بود در اندام لاغرش گهواره جایگاه سخنرانی‌اش نبود دست حسین گشت بلندای منبرش وقت رجز، گلوش دهن باز کرده بود با ذکر یابن فاطمه و یابن حیدرش تشویق کرد حرمله را لشگر یزید وقتی علی به سمت عقب پرت شد سرش
🩸 سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه بعد از شهادت علی‌اصغر علیه‌السلام هم فرمود: «خاک بر سر دنیا بعد از تو ای علی‌جان» در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی که سیدالشهداء علیه‌السلام دید تیر سه‌شعبه حرمله، گوش تا گوش علی اصغر علیه‌السلام را بریده است، زار زار گریست و سپس و فرمود: 📋 قَتَلَ اللهُ قَوْمَاً قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ! ▪️ای فرزند من! خدا بکشد قومی را که تو را کشتند. 📋 ما أجرَأهُم عَلَی انتهاکِ حُرمَة الرّسول! ▪️چه بسیار جرأت کردند بر هتک حرمت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله! 🥀 بعد فرمود: 📋 عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءِ ▪️خاک بر سر این دنیا بعد از تو ای پسرم! 📚المنتخب، ص ۳۸ ✍ هُرم لبهای تو آتش زده جانم پسرم قصه‌ی آب برای تو بخوانم پسرم پسر ساقی کوثر به چه کاری افتاد؟! کشته‌ی طعنه ی این زخم زبانم پسرم داغ تو چون علی اکبر کمرم را تا کرد نعره خواهم زنم از دل نتوانم پسرم مادرت دیده به راه است که سیراب آیی با چه رویی تن تو خیمه رسانم پسرم بی هوا تیر رسید و نفسم بند آمد با نگاه تو گرفته ست زبانم پسرم خون من گردن آنکس که گلوی تو برید حسرت بوسه نهاده به لبانم پسرم صبر کن تا پر قنداقه‌ی تو پاره کنم سخت جان می‌دهی ای راحت جانم پسرم ز ترک های لبت بوسه گرفتن سخت است خندۀ آخر تو برده توانم پسرم می کَنم قبر تو را دور ز چشم مادر پدرم داده ره چاره نشانم پسرم با وجودی که کنم قبر تو یکسان با خاک باز هم جان تو بابا نگرانم پسرم
🩸چرا از بین تمام شهدای کربلا، سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه، فقط بدن مبارک علی‌اصغر علیه‌السلام را به خاک سپرد؟! عالم ربانی مرحوم واعظ قزوینی در مقتل شریف «ریاض ‌القدس» می‌نویسد: 📝 اینکه سیدالشهداء علیه‌السلام طفل رضیع را دفن کرد و سایر شهدا را دفن ننمود، چند جهت می‌تواند داشته باشد: 🥀 اول: به جهت آنکه به تنهایی امکان داشت آن طفل را به خاک بسپارد (اما پیکر دیگر شهدا را تنها نمی‌توانست) 🥀 دوم: آن که مبادا سر آن طفل را مثل سایر سرها بِبُرند. 🥀 سوم: دفن کرد تا بدن وی مثل سایر ابدان سه شبانه روز برهنه نماند. 🥀 چهارم: دفن کرد که مبادا بدن نازک او زیر سم اسبها نابود شود. 🥀 پنجم: دفن کرد تا مبادا دفعه دیگر چشم خود آن حضرت و دیگر مخدّرات به قنداقه پر خون او بیفتد و داغ دلشان تازه شود. 📚ریاض القدس ج۴ ص۱۹۵ ✍ رفته تابِ شیرخواره وای بیچاره رباب نیست وقتِ استخاره وای بیچاره رباب برد آقا تا که سیرابش کند، با ناله کرد... بر لب خشکش اشاره وای بیچاره رباب تا که فرمود: "...إرحموا هذا الرضیع" تیری رسید حرف او شد نیمه کاره وای بیچاره رباب حرمله با تیِر مرد افکن علی را ذبح کرد هنجرش شد پاره پاره وای بیچاره رباب پیکرش را برد بابا تا که پنهانش کند قلبِ مادر زد شراره، وای بیچاره رباب عاقبت در پشت خیمه قبرِ مخفی شد عیان نیست دیگر راه چاره وای بیچاره رباب رأسِ او را روی نی بستند، این بی رحم ها کرد با حسرت نظاره وای بیچاره رباب همسر ارباب ما دیگر شبی راحت نخفت هر شبش شد پر ستاره وای بیچاره رباب جای چنگ آخرش روی گلویش سوخت باز خیره شد بر گاهواره وای بیچاره رباب بیتِ آخر را فقط فهمید هرکس مادر است شیر در سینه دوباره... وای بیچاره رباب
🩸«عطش» و «گرما» چه به روز شش‌ماهه علی‌اصغر علیه‌السلام آورده بود؟! گزارشاتی در رابطه با این مصیبت عظیم به ما رسیده است که چند نمونه را ذکر می‌کنیم: 📋 هو يَتَلَظَّىٰ عَطَشَاً ▪️ از عطش مانند ماهی دست و پا می‌زد.(۱) 📋 عَينَيه غائرتَين في رَأسِه مِن شدّةِ العطش، ▪️از شدت تشنگی چشمانش در سرش فرو رفته بود.(۲) 📋 بَطنُه لازِقةٌ بِظَهرِه مِن شدّة الجوع ، ▪️از شدت گرسنگی شکمش به پشتش چسبیده بود.(۳) 📋 يُغشىٰ عليه ساعةً بعدَ ساعةٍ مِن الحَرّ والظَمَأ ▪️از شدت گرما و عطش ساعتی از هوش می‌رفت و ساعتی به هوش می‌آمد‌.(۴) 📋 قَدِ احتَضَرَ مِن شِدَّةِ العَطَشِ ▪️از اوج تشنگی در حال جان دادن بود!(۵) 📚(۱)مقتل ابو مخنف ص٨۴؛ و معالي السّبطين ج١ص۴٢۴ 📚(۲)(۳)(۴) امواج البکاء ص۱۲۲ 📚(۵)خصائص الطفل الرضیع،ص ۱۹ ✍ آنقدر توان در بدن مختصرت نیست آنقدر که حال زدن بال و پرت نیست بر شانه بینداز خودت را که نیفتی حالا که توانایی از این بیشترت نیست فرمود: «حسینم» ... به خدا مسخره کردند گفتند: مگر صاحب کوثر پدرت نیست گفتی که مکِش منت این حرمله ها را حیف از تو و دریای غرور پسرت نیست آنقدر در آن لحظه سرت گرم خدا بود که هیج خبر دار نگشتی که سرت نیست این بار نگه دار سرت را که نیفتد حالا که توانایی از این بیشترت نیست
4_5992207117178637296.m4a
1.45M
شب هشتم ماه محرم الحرام است ان شاءالله لحظه به لحظه زندگی ما خرج اهلبیت علیهم السلام قرار بگیرد و هنگام مرگ و جان دادن هم آن حضرات معصومین علیهم السلام به فریادمون برسد در آن لحظات وانفسا چشمان ما به جمال دلربای اون حضرات روشن بگردد عنایت کنید اجماعا صلوات بلندی ختم کنید.. (الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم)
بسم الله الرحمن الرحيم يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ ، يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ ، يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّةِ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرَى سَجِيَّةً ، وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَا الْعُلَى فِي هَذِهِ الْعَشِيَّةِ. (ترجمه: ای خدائی که احسانت بر بندگان دائمیست،ای خدائی که دستانت بر عطا باز است،ای دارنده ی بخشش های ابدی، درود فرست بر بهترین خلقت، محمّد و آل محمّد که دارای بهترین ارزشها هستند و در این شب بر همه ی ما ببخشای،ای صاحب بزرگی) 🔸ای دادخواه عترت و قرآن بیا بیا 🔸وی زخم دین به تیغ تو درمان بیا بیا 🔸از زخم هر شهید ندا می‌شود بلند 🔸کای التیام زخم شهیدان! بیا بیا... این روزها دل امام زمان خونه... بیایید دست به دعا بلند کنیم... برا سلامتی آقا دعا کنیم... اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً. یا صاحب الزمان... .