eitaa logo
ذاکرین آل الله
272 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
296 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
برگشته‌ای بدون سوارت به خیمه‌گاه در امتداد واقعه، در عصر اشک و آه دلواپس کسی‌ست نگاهت قدم قدم گاهی اگر به پشت سرت می‌کنی نگاه یالت چقدر سرخ... خیالت چقدر سرخ... چشمت به خون نشسته چرا؟ آه ذوالجناح! ای مرکب بهشت خدا! پس حسین کو؟ افتاده عرش روی زمین در کجای راه؟ با بادهای سرخ سماعی‌ست خون‌چکان هر سنگ روضه‌خوان شده بر خاک روسیاه تن‌ها رها به دشت... خدایا چه بی‌سپر! سرها به ‌روی نیزه... دریغا چه بی‌گناه! فریاد «یا بُنَیَّ» جهان را گرفته‌ است بوی مدینه می‌وزد از سمت قتلگاه ✍ @navaye_asheghaan
آمد ولی با خود سوارش را نداشت بی قرار بی قرار آمد، قرارش را نداشت سال‌ها پا در رکاب حضرت خورشید بود بر رکاب اما سوار کهنه‌کارش را نداشت بر رکاب خود نگینِ سرخِ خاتم را ندید بر رکاب خود نگین شاهوارش را نداشت خوب یادش بود وقتی رهسپار جنگ شد دشت تاب گام‌های استوارش را نداشت لحظه‌هایی را که بی او از سفر برگشته بود لحظه‌هایی را که اصلاً انتظارش را نداشت یال‌هایش گیسوانی غوطه‌ور در خاک و خون چشم‌هایش چشمه‌ای که اختیارش را نداشت اسب بی صاحب، شبیه کشتی بی ناخداست صاحبش را، هستی‌اش را، اعتبارش را نداشت پیکر خود را به خونِ آسمان آغشته کرد طاقت دل کندن از دار و ندارش را نداشت اسب‌ها در قتله‌گاه، آسیمه سر می‌تاختند کاش شرم دیدن ایل و تبارش را نداشت پیکری صدپاره از آوردگاه آورده بود که حساب زخم‌های بی شمارش را نداشت کاش دُلدُل بود و دِل دِل کردنش را می‌شنید لحظه‌ای که حیدر بی ذوالفقارش را نداشت بال‌هایش را همان جا باز کرد و جان سپرد آرزویی غیر مردن در کنارش را نداشت ✍ @navaye_asheghaan
؛ به نام نامی او احترام بگذارید پس از «حسین»، «علیه السلام» بگذارید به غیر اسم «علی» روی نسل خود نگذاشت به روی نسل خود این‌گونه نام بگذارید ز پا نشست، نمازی مگر به پا دارد زمان برای قعود و قیام بگذارید عمود خورده و فرق سرش دو تا شده است که فرق بین حلال و حرام بگذارید اگر خدای نکرده دچار درد شدید کمی ز تربت او بین کام بگذارید شبیه سنت اجدادمان محرم را نشانه‌ی عَلَمی روی بام بگذارید برای اینکه سلامی به محضرش بدهید به سینه دستِ ادب صبح و شام بگذارید بدون روضه‌ی گودال، خاک‌تان نکنند! برای ذریه‌ی خود پیام بگذارید لباس مشکی‌مان را میان خانه‌ی قبر فقط به نیت حُسنِ خِتام بگذارید چنانچه کم بگذارید، خود ضرر کردید قدم به مجلس روضه مدام بگذارید شبیه ضجه‌زدن‌های مادرش هرشب برای مرثیه سنگ تمام بگذارید :: به کهنه پیرهنش کوفیان طمع نکنید کمی لباس برای امام بگذارید گرسنه بود که شد ذبح، لااقل دیگر برای طفل یتیمش طعام بگذارید ✍ @navaye_asheghaan
فکر کن ظهر شود، روز به آخر برسد لحظه‌ها بگذرد و ساعت خنجر برسد لحظه ی آخر گودال به کندی برود خنجر کینه سراسیمه به حنجر برسد فکر کن بین اجانب به چه وضعی به چه حال؟ زینب از تل به تماشای برادر برسد هرچه بوده است به غارت برود در گودال بوسه‌ای از رگ خشکیده به خواهر برسد قد خم دارد از این غم؛ چه کسی می‌دانست، ارث مادر وسط دشت به دختر برسد؟! ✍ @navaye_asheghaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊﷽🕊 ◼️ ◾️ ▪️ ع 2 📕به حسین بن علی کشتهٔ قرآن صلوات 📕به غم وسوز دل وآه یتیمان صلوات 📕بالب تشنه به میدان شهادت می رفت 📕به دل سوخته ی خیمه نشینان صلوات 💠‌سلام‌الله‌ابدا‌ما‌بقیت‌وبقی‌الیل‌والنهار💠 🍂من همچو کبوتر به روی بام حسینم 🍂شب تا سحر آواره بین الحرمینم 🍂مجنون حسینم ، پابست ابالفضل2 🍂هم مست حسینم، هم مست ابالفضل 🍂شب تا سحر از عشق شما خواب ندارم 🍂من در دو جهان غیر تو ارباب ندارم 🍂من مُحرِمَم از اشک و جز این توشه ندارم 🍂من کعبه به جز مرقد شش گوشه ندارم ⬅️امروز بگو یا حسین که مرحمی باشی به دل داغدار مادرش زهرا. ... ⏪یه روز پیغمبر اومد خونهٔ خانم فاطمه زهرا.. دیدن بی‌بی داره گریه میکنه... فرمود دخترم ... زهرا جان... چرا گریه میکنی بابا... فرمود بابا..... فرزندی که در شکم دارم باهام حرف میزنه... پیغمبر فرمود زهرا جان اینکه ناراحتی نداره تو هم در شکم مادر بودی ...با مادر هم نوا بودی...(هم صحبت مادر بودی) صدا زد بابا آخه این بچه یه چیزایی میگه جگرمو خون کرده بابا.... (مگه چی میگه زهرا جان) بابا همش میگه انالغریب... اناالمظلوم.... اناالعطشان.... اناالعطشان... یعنی مادر من غریبم مادر... من مظلومم... من تشنه ام.... من شهیدم.... بابا اینا چیه میگه... جگرم رو آتش زده... پیغمبر فرمود: دخترم فرزندت پسره بابا... اونو غریبانه با لب تشنه.. بین دو نهر آب شهیدش میکنند... آی حاجت دارا...ناله دارا..آی غریب نوازا... یه وقت بی‌بی شروع کرد گریه کردن... صدا زد بابا یا رسول الله آیا وقتی حسینم شهید میشه، منه مادرش هستم یا نه؟؟؟... نه دخترم حسینت اون لحظه مادر نداره... بابا یا رسول الله آیا باباش علی هست یا نه؟؟؟ نه زهرا جان حسینت اون لحظه پدر هم نداره..... بابا یا رسول الله آیا برادرش حسن هست؟؟ (نه دخترم برادرش حسن هم نیست) آی حُسینیا ...آی گریه کنای امام حسین،، ، بی بی فرمود بابا یا رسول الله ... پس کی بر حسینم گریه میکنه ... حسینم گریه کن نداره.... پیغمبر فرمود دخترم غصه نخور... عده ای از خوبان امت من جمع میشن... مردان و زنان امت من جمع میشن برا حُسینت ناله میکنند.... زناشون مثل جوون از دست داده ها ، برا حسینت گریه میکنند،،، مجلس به مجلس میرن عزاداری میکنند... زهرا جان روز قیامت هم که میشه.. میای شفاعتشون میکنی.. ⬅️خب حالا امروز بگو خانم جان ... اگه اون روز غصه خوردی حسینت گریه کن نداره... امروز من بر حسینت گریه میکنم... که تسلای دل داغدارت باشم... ⚫️روز عاشوراست امروز.... 🔴کربلا غوغاست امروز .... امروز امام زمان عزاداره .... قربونت برم آقا جان.... امروز برا مصائب عمه اش زینب ناله میکنه.... امروز برا جد غریبش حسین گریه میکنه..... امروز برای دستهای بریده عباسش گریه می کنه.... قربون اون آقایی که فرمود... یا جدا روز و شب برات گریه می کنم.. اگه اشکای چشمم خشک بشه براتون خون گریه می کنم فرمود... لأَندُبَنَّک صَباحاً و مَساءً و لأَبکینَّ عَلَیک بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً. صبح و شب برات گریه میکنم برات شیون می کنم.... تو مصیبتت به جای اشک، خون گریه میکنم.... امروز بگو آقاجان سرت سلامت.... آجرک الله فی مصیبت جدک.... آقا قربون اون شال عزا به گردن انداختی...... قربون دل داغدارت برم آقا جان.... (روز عاشورا.... دلتو ببرم کربلا...و التماس دعا) عجب روضه جانسوزیه روضه وداع... سخت ترین حالات ابی عبدالله همین جاست... اومد کنارخیمه، با همه وداع کنه.... صدا زد کلثوم خداحافظ... سکینه خدا حافظ.... آخ زینبم خدا حافظ.... همه بیایید دورمو بگیرید... آخرین دیدار من باشماست... دیگه شمارو نمیبینم... همه دورشو گرفتن... ناله میزنند...گریه میکنند.. یکی میگه مارو تو لشکر دشمن به کی میسپاری.. یکی میگه مارو به مدینه برگردون... همه رو آروم کرد.. اما اونی که آروم نمیشه زینبه... زینب مگه مینونه دوری برادر رو تحمل کنه... زینب نمیتونه از برادر جدا بشه... 🔘گفت با زینب، به آوای حزین 🔘مهربان خواهر بیا حالم ببین 🔘زینبا روز جدایی آمده 🔘موسم عهد خدایی آمده 🔘دور از اهل حرم ای مُمتَهن 🔘خیزو بهرم آر کهنه پیروهن ⬅️تا نام پیراهن اومد دید خواهرش داره میلرزه.... زینبم چرا میلرزی.. الهی برادر داری خدا برات نگه داره... نبینی داغ برادروو... زینبم چرا میلرزی خواهر... ⏪صدا زد حسین جان..مادرم فاطمه وصیت کرده..هر وقت حسین پیراهن کهنه طلب کرد... بدون لحظات آخر عمر حسینه.. (دیگه حسینو نمیبینی) همچین که راهی میدان شد دید صدای ناله ای بلنده ... 🖤مهلا مهلا.... 🖤یا ابن الزهرا.... ادامه روضه👇👇
✨ای یادگار مادرم ✨ای مهربان برادرم ✨آهسته رو آهسته رو 2 ✨ای جان من جانان من ✨مشکن دل سوزان من ✨آهسته رو آهسته رو 2 (هم ناله شو با زینب) ✨آهسته رو آهسته رو4 ✨بر خواهر زارت نگر ✨بر طفل بیمارت نگر (بگم و التماس دعا) ✨آخ کرده وصیت مادرم ✨در وقت میدان رفتنت ✨ بوسم گلو و حنجره ات 2 🍁ای پاره تن حسینم 🍁خونین بدن حسینم 🍁 آرام جان خواهر 🍁 ای تشنه لب حسینم2 ⬅️زینب گفت حسین جان.. وقتی حرکت کردی طرف میدان یاد وصیت مادرمون زهرا افتادم... میگن امام حسین تا تام مادررو شنید از اسب پیاده شد... زینبم مگه مادرم زهرا چه وصیتی کرده... ⬅️صدا زد حسین جان.. مادرم وصیت کرده ... روز عاشورا تو آخرین لحظه وقتی حسینم... بی پناه شد ... دیگه یاور نداشت... به طرف میدان میره... (اوج) زیننبم مادر... من اون لحظه کربلا نیستم مادر... مادر عوض من زیر گلوی حسینمو ببوس 🔴 امان از دل زینب....3 🔴 چه خون شد دل زینب ⬅️اینجا زیر گلوی حسینو بوسید برادرو راهی میدان کرد... چند ساعت بعد اومد کنار جنازه برادر... الهی خواهری داغ برادر نبینه... به خدا سخته... الهی نبینی اونچه که زینب دید.. (فرود) ⏪ اومد کنار جنازه برادر... چه جنازه ای.. بی سر، عریان، قطعه قطعه.... چه کرد عمه سادات یه وقت دیدن خم شد لبها رو گذاشت له رو رگهای بریدهٔ حسین..... 💔ديدم غمت ای دلبر ای کاش نمی ديدم 💔تنهایی و بی ياور ای کاش نمی ديدم 💔دنبال تو تا گودال من آمدم و ديدم 💔بالای سرت مادر ای کاش نمی ديدم ✳️بابی انت و امی یا حسین... ✳️جان عالم به فدای لب عطشانت ✳️بلند بگو یا حسیـــــن... ♻️
🩸سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه بر بالای سر علی اکبر علیه‌السلام به حالت احتضار درآمده بود و نفس سرد می‌کشید… در نقلی آمده است: 📋 إنَّ الْحسينَ عليه‌السلامُ لَمَّا رَمَىٰ بِنَفسِهِ عَلىٰ جَسَدِ وَلَدِهِ و فُلْذَةِ كَبِدِهِ، اِعْتَرَتْهُ حَالَةُ الْمُحتَضَرِ، ▪️امام حسین علیه‌السلام وقتی که خودش را از بالای اسب بر روی بدن علی اکبرش انداخت، حالت احتضار به او دست داد. 📋 فَجَعَلَ يَجودُ بِنَفسِهِ، و يَتَنَفَّسُ تَنَفُّسَ الصُّعَداءِ، و كادَتْ رُوحُهُ أنْ تَخرُجَ. ▪️داشت جان می‌داد و ٱه سرد از دل می‌کشید و نزدیک بود که روح از بدنش جدا شود. 📚مقتل الحسين عليه السلام،بحرالعلوم‌‌ ص۳۴۶ 📚بحرالمصائب ج۴ ص٣٢٣ ✍ پدری پیر شده بر سر نعش پسرش محتضر شد به خدا وای چه آید به سرش صد و یک دانه تسبیح حسین ریخت زمین ارباً اربا شد و پاشید تمام جگرش نا مرتب شده این خوش قد و بالای حرم بس که از روی حسد دشمن او زد نظرش همه از بغض علی بر تن و پهلوش زدن می‌زدن با دم شمشیر و سنان و تبرش به خدا آینه احمد و زهرا و علیست این جوانی که لبش تَر شده از خون سرش تا تسلی بدهند داغ علی را به پدر کوفیان هلهله کردند همان دور و برش برسانید جوانان حرم را که بَرَند جسم صد چاک علی و پدر محتضرش زانویش خم شده این پیرِ جوانْ مُرده ولی بعد از این کاش بلایی نکند خَم کمرش
🩸نگاهی از روی ناامیدی به قد و بالای علی اکبر علیه‌السلام انداخت … محاسنش را به دست گرفت و رو به آسمان نمود و فرمود:«خدایا! تو شاهد باش…» در نقل‌ها آمده است: 📋 فَاسْتَاْذَنَ أبَاهُ فِي الْقِتالِ، فَأَذِنَ لَهُ، ثُمَّ نَظَرَ إلَيْهِ نَظَرَ آئِسٍ مِنهُ، و أَرْخَىٰ عَينَهُ و بَكَىٰ ▪️علی اکبر علیه السلام آمد تا اذن میدان از پدرش بگیرد. امام علیه‌السلام به او اذن میدان داد.سپس نگاهی از روی یأس و ناامیدی به علی اکبر علیه‌السلام انداخت. اشک، چشمانش را پُر کرد و شروع کرد به گریه نمودن. 🔖 "مقتل الحسين علیه‌السلام" بحرالعلوم اضافه می‌کند: 📋 مُحترقاً قلبُهُ، مُظهراً حُزنُه الی الله تعالی و رَفعَ شَیبتُه الی السماء ▪️قلب سیدالشهداء علیه‌السلام آتش گرفته بود، اندوهش را به خدا نشان می‌داد، دست بُرد زیر محاسن شریفش و به آسمان بلند کرد و فرمود: 📋 اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَی هَؤُلَاءِالْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَی نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَی وَجْهِهِ ▪️خدایا! تو شاهد باش بر این جماعت؛ جوانی که از همه مردم، خُلقاً، خَلقاً و منطقاً شبیه به رسولت بود، به مبارزه آنان‌ رفت. هر وقت دل ما مشتاق دیدن روی رسولت می‌شد به او نظر میکردیم. 📚لهوف ص١۶٣ 📚مقتل الحسين عليه السّلام (بحرالعلوم) ص٣٣٧ ✍ می‌روی و می‌بری همراه خود جان مرا صبر کن بابا ببین حال پریشان مرا در پی‌ات اهل حرم آئینه و قرآن به دست می‌بری با خود دل خیمه‌نشینان مرا ای عصای پیری‌ام، داری هلالم می‌کنی بعد تو دشـمن ببینـد حال حیران مرا قبل رفتن اندکی پیش دو چشمم راه رو پر کن از قد رسایت قاب چشمان مرا در جواب تشنگی شد عایدم شرمندگی گر چه دیدی با زبانت کام عطشان مرا از فرس افتاده، سوی تو خودم را می‌کشم آه بابا جان، ببین زانوی لرزان مرا سوره‌های پیکرت پاشیده از هم وای من پخش صحرا کرده‌اند آیات قرآن مرا عده‌ای کِل می‌کشند و عده‌ای کف می‌زنند تا شنیده دشمنت آوای افغان مرا تا صدایش می‌کنم یک دشت پاسخ می‌رسد زینبم! بنگر علی‌های فراوان مرا خون او را در تمام دشت جاری کرده‌اند کربلا را با تنش آئینه‌کاری کرده‌اند
🩸ای علی‌جان! به غربت ما رحم کن … ما را طاقت دوریت نیست … در نقل‌ها آمده است: 🥀 چون اهل حرم مطلع شدند علی اکبر علیه‌السلام اذن میدان می‌طلبد، 📋 اجتمعتِ النّساءُ حَوله كالحَقلة، و قُلنَ له: ▪️مادر و خواهران و عمه ها به دور او حلقه زده و میگفتند: 📋 اِرحَم غُربتَنا و لا تَستَعجِل إلى القِتال، فإنّه ليس لنا طاقةٌ في فراقك. ▪️بر غربت ما ترحم نما و در رفتن به میدان جنگ شتاب منما که ما تاب مفارقت تو را نداریم 📚روضة الشهداء، ص۳۳۶ 📚مهيج الاحزان، ص۴۴۵ 📚الدمعة الساكبة، ج۴، ص۳۲۹ ✍امروز از همیشه پـریـشان تری چـقـدر داری دوباره از همه دل می بری چقدر دیـدم كه بر فــراز عـقـابت نـشـسـته ای حـالا شـبـیه حضرت پیـغـمبـری چقدر با دیـدن جــمـال تو می گـفـت جـبرِئـیل پیـغـمـبر خـدا، تو عـلـی اكبـری چقـدر دیگر رجز مخـوان به ذكری بسنده كن لازم به ذكر نیست كه جنگاوری چقدر ای آن كه تـشنه آمدی و تـشنه می روی جام بلاست دركف من میخری، چقدر؟ با این شكوه و این قد و قـامت قیـامتـی با آن لبان غرقِ به خون محشری چقدر من درشب مكاشفه دیدم به چشم خویش بر روی نیزه از همه سرها سری چقدر لخـتی درنگ كن كه بـنی هـاشـم آمـدند لختی نگاه كن به خودت پرپری چـقدر
🩸ای کسی که یوسف را به یعقوب برگرداندی و اسماعیل را دوباره به هاجر رساندی، علی اکبر مرا هم به من برگردان! در نقلی آمده است: 🥀 وقتی زنها و مخدرات همه بیرون دویدند و دور مركب على اکبر علیه‌السلام حلقه زدند، لیلی مثل قرص قمر از خیمه بیرون آمد و دید علی اکبر علیه‌السلام کفن به گردن انداخته و بر مرکب شهادت نشسته است. 🥀 آهی سوزناک از جگر کشید فرمود: علی جان! رفتی ای نور دیده؟! خدا به همراه تو! شیرم حلالت باد که مرا در حضور فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها رو سفید کردی! نور دیده برو حفظ جان پدر کن! 🥀 این بگفت و پرده خیمه را انداخت و دل از پسر کَند. آمد فرش خیمه را برچید و به خاک نشست خاک بر میداشت بر سر میریخت و می نالید و با خدا مناجات میکرد و میگفت: 📋 يَا رَادَّ يُوسُفَ عَلَى يَعْقُوبَ وَ يَا رَادَّ إِسْمَاعِيلَ عَلَى هَاجَرَ رُدَّ عَلَيَّ وَلَدِي! ▪️ ای کسی که یوسف را به یعقوب برگردانیدی و اسماعیل را دوباره به هاجر رساندی، علی اکبر مرا هم به من برگردان! 📚 ریاض القدس ج۳ ص۴۲۷ ✍ کجایی ای علی اکبر، جوانِ نو ثمر من چرا جدا شدی ای نازنین پسر ز بر من اگر خیال تو نبود به حال مادر پیرت تو ای جوان نروی تا قیامت از نظر من مرا غریب به کرب و بلا فکندی و رفتی چو گشت همسفری‌ ای جوان نوسفر من امیدواری باب، ای نهال نورس مادر خدای کم نکند سایه تو از سر من خدای نرم کند قلب قاتل تو که شاید ز قتل تو نزند سنگ کین به بال و پر من ز دوری رخ تو ای عصای پیری لیلا کمان شد عاقبتِ کار ای پسر کمر من کنم دعا که کند حق نگهداری جانت اگرکند مددی پیک آه بی‌اثر من پس از تو در سفر شام و کوفه وقت اسیری ترحمی نکند هیچ کس به چشم تر من
🩸ضَربَ غُلامٍ هاشِمِيٍّ عَلَوِيّ ... | رجز جانانه علی اکبر علیه‌السلام در دل میدان ... در نقل‌ها آمده است: 📋 لمّا بَرَزَ عليُّ بن الحسين تَحَيّر عسكرُ عمرِ بن سعد و خيلُ أهل الكوفان في جَماله و انبَهَروا مِن نور غُرّة وجهِه و جلاله؛ ▪️همین که شاهزاده عالم امکان حضرت‌ علی اکبر علیه‌السلام وارد میدان شد، کوفیان و شامیان لشکر عمر بن سعد ملعون، از نور جمال آن جوان واله و حیران ماندند. 📚 ریاض القدس ج۳ ص۴۵۴ 📋 ثُمَّ حَمَلَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ وهُوَ يَقولُ: سپس على اكبر عليه السلام، حمله بُرد و چنين رَجَز خواند: 📋 أنَا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ بنِ عَلِيّ / نَحنُ وبَيتِ اللّهِ أولى بِالنَّبِيّ من على، پسر حسين بن على ام. به خانه خدا سوگند كه ما به پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك تريم. 📋 وَاللّهِ لا يَحكُمُ فينَا ابنُ الدَّعِيّ / أطعَنُكُم بِالرُّمحِ حَتّى يَنثَني ▪️و به خدا سوگند كه بى نَسَب (ابن زياد)، نمى تواند بر ما حكم برانَد. شما را آن قدر با نيزه مى زنم تا اين كه خم شود 📋 أضرِبُكُم بِالسَّيفِ حَتّى يَلتَوي / ضَربَ غُلامٍ هاشِمِيٍّ عَلَوِيّ ▪️و آن قدر شما را با شمشير مى زنم تا آن كه در هم پيچد ؛زدنِ یک جوان هاشمىِ علوى. 📋 فَلَم يَزَل يُقاتِلُ حَتّى ضَجَّ أهلُ الكوفَةِ لِكَثرَةِ مَن قَتَلَ مِنهُم، حَتّى أنَّهُ رُوِيَ أنَّهُ عَلى عَطَشِهِ قَتَلَ مِئَةً وعِشرينَ رَجُلاً ▪️وى، پيوسته مى جنگيد تا ضجّه كوفيان، از فراوانىِ كُشتگانشان، بلند شد. حتّى روايت شده كه او با وجود تشنگى، صد و بيست مرد از آنان را كُشت. 📚مقتل الحسين عليه‌السلام،خوارزمي: ج۲ ص۳۰، 📚الفتوح ج ۵ ص ۱۱۴ 📚بحار الأنوار ج ۴۵ ص ۴۲ ✍ مات شد لشکری از شیوه جنگ آوری اش حرمی شاد شد از این رجز حیدری اش "شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهان" تا پدر دید قد و قامت پیغمبری اش- "گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان" دل من بسته به زلف تو کجا می بری اش؟ "مست بگذشت و نظر بر صف لشکر انداخت" با همان شیوه چشمان علی اکبری اش تشنه برگشت سراغ پدر و آب گرفت از لب و چشم پدر با هنر دلبری اش یوسفی آمده خورشید نشان در میدان جز خدا کیست، اگر هست کسی مشتری اش دست بر پهلوی خود داشت و بابا می دید به پسر می رسد از ارثیه مادری اش
🩸جایی که شمر ملعون هم دلش به حال سیدالشهداء علیه‌السلام سوخت … در نقلی آمده است: 🥀 یزید ملعون به شمر ملعون گفت: اصلا شد دلت برای حسین «صلوات‌لله‌علیه» بسوزد؟ شمر ملعون گفت: ... آری! 🥀 زمانی که پسرش علی اکبر علیه‌السلام را که از اسب انداختیم صدازد: ادرکنی یا أبتاه! دیدم که حسین «علیه‌السلام» گریه‌کنان همین که بالای نعش زخمی علی اکبرش رسید و نعش جوانش را پاره پاره دید که روی زمینِ خشک و جلوی آفتاب افتاده و زلف و کاکل و خال هاشمی او غرق خون شده، بی‌اختیار خودش را از اسب به زمین انداخت و حالش طوری بود که نتوانست بلند شود و به طرف حضرت علی اکبر -صلوات الله علیه- برود. 🥀 بلکه خودش را روی زمین می کشید و به حضرت علی اکبر علیه‌السلام رساند و بدن زخمی او را در آغوش گرفت و صورتش را روی صورتش گذاشت و چنان با شدت گریه کرد که جمیع عالم را سوزاند و از شدت گریه هفت مرتبه صدا زد: وا علیاه! وا ولداه! که عرش و فرش به لرزه درآمد. 📚 سحاب الدموع، نخجوانی،ص۱۸۴ (نسخه خطی) ✍ می‌كِشم خویش را به رویِ زمین گـاه بـر سیـنـه، گاه بـر زانـو ای عصـایِ شكستـه بعـد از تـو كـمكـم كـرده بیـشتـر، زانـو چنـدمـیـن بـار می شود یـادِ شـبِ دامــادیِ تــو افـتـادم فـرصتی بـود و بعدِ عـمری شرم بـر جـمـالِ تـو بـوسه می دادم حیـف دیـگر نـمـی شود بـوسید از لبـانی كه چـاك خـورده پـسر وای بـر مـن چـرا مـحـاسـنِ تو؟ ایـنقـدر روی خـاك خـورده پسر گـفتـه بـودی زمـانِ پـیـریِ مـا آب هـم در دلـم تـكـان نـخـورد تـا تـو هستـی و تـا عمویـت هست بـاد حتـی به دخـتـران نـخـورد خـواستـم رویِ پـایِ خـود خیـزم بـاز هـم بـا سـرم زمـیـن خوردم كــمــرم را بــگـیـر مـانـنـدِ چــادرِ مــادرم زمـیـن خـوردم زِرِه و خـود و زیـن و تـیـغـت را زیـرِ پـایِ سـپـاه مـی بـیـنـم چقـدر چهره ات عـوض شده است نـكـنـد اشـتـبـاه مـی بیـنم هـمـه تقصیرِ تـوست سمتِ حـرم كِـل كِشیدنـد، بـعد خنـدیدنـد بـعـدِ پـنجـاه و چنـد سال اینجا عـاقبـت قـدِّ عـمـه را دیـدنـد زحـمـتِ مـجـتـبی و بـابـایت رفـتـه بـر بـاد غصه ام كـم كـن پـیـشِ ایـن چشمـهایِ نـا مَحـرم مـعجـرِ عمه را تـو مـحكـم كـن كاش مـی شد سَرت یكی مـی گفت زیـرِ ایـن ضربه هـا كَـمَش نكنیـد آه ای نـیـزه هـا مـیـانِ حــرم خـواهـرش هست دَرهَـمش نكنیـد
🩸زخمی که بر بدن مبارک سیدالشهداء علیه‌السلام مانده و هیچگاه خوب نمی‌شود… در نقل‌ها آمده است: 🥀 مشهور است که یکی از علماء شبی حضرت‌ سیدالشهدا علیه‌السلام را در خواب دید با بدن پاره پاره و زخمی فزون از شماره. 🥀 شب دیگر نیز همان خواب را دید و به خدمت حضرت رسید اما آن حضرت‌ را مشاهده نمود با بدن صحیح مگر دو زخم که یکی بر سر سینه و یکی بر طرف پهلوی آن پشت و پناه عالمیان باقی مانده بود. 🥀 عرض کرد: آن چه بود و این چیست؟ سیدالشهداء علیه‌السلام فرمود: شیعیان مجلسی آراستند و بر من گریستند و اشک چشم ایشان مرهم زخم های من شد. 🥀 عرض کرد: پس این دو زخم چرا باقیست؟ حضرت‌ فرمودند: این داغ فرزندم علی اکبر و برادرم عباس است که هیچگاه خوب نمی‌شود. 📚حزن المومنین فی مصائب آل طه و یس،نجفی کاظمی، مجلس قبل از ولادت امام حسین -علیه السلام ✍ مجلس ختم حسین است! علی محتضر است! داغ جان دادن اولاد به قلب پدر است این علی نیست فقط؛ احمد و حیدر هم هست روضه‌اش بین محرم، رمضان و صفر است یا پسر مرده شده یا که برادر مرده... هرکجا دیدی اگر دست کسی بر کمر است! سر زخمش سر مولاست که‌رفته به سجود پهلویش‌ پهلوی زهراست که در پشت در است یک طرف تیغ زیاد و طرفی نیزه زیاد یکطرف کم‌شده و یکطرفش بیشتر است صحبت معجر زینب شد و پا شد آقا چه کند؟ زینب کبرای حرم در خطر است ای جوانان بنی هاشمی آماده شوید که دگر‌ موقع تشییع تن دو نفر است
🩸 وقتی‌که در راه علقمه، نگاه سیدالشهداء علیه‌السلام به دستان بریده ابالفضل علیه‌السلام می‌افتد… در نقلی آمده است: 🥀 سیدالشهداء علیه‌السلام پا در رکاب گذاشت و رو به میدان نمود تا بر بالین برادر حاضر شود؛ که ناگاه ذوالجناح ایستاد و قدم از قدم بر نداشت و سر خود را به جانب حضرت اباعبداللّه علیه‌السلام بلند کرد و شروع نمود به گریه و نوحه و زاری کردن و اشاره به جانب زمین می‌نمود. 🥀 حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام فهمیدند مطلبی دارد، فرمودند: چه می‌گویی ای ذوالجناح؟ که ناگاه به قدرت کامله الهی قفل خاموشی از زبان آن حیوان برداشته شد؛ عرض کرد: 📋 یا سَیِّدی اَما تَنْظُرُ اِلَی الأرْضِ؟ ▪️ای آقای‌من! آیا نگاه نمی‌کنید به سوی زمین!؟ 📋 فَلَمّا نَظَرَ الْحُسَیْنُ علیه‌السلام اِلَی الأرْضِ رَأی اَیْدی اَخیهِ الْعَبّاسَ مَقْطُوعَةً وَ فِی التُّرابِ مَوْضُوعَة ▪️همین که حضرت نگاه کرد، دید دستان برادرش عباس علیه‌السلام قطع شده و بر روی خاک افتاده است. 🥀 سیدالشهداء علیه‌السلام خم شد و آن را برداشت و به سینه خود چسبانید و فرمود: 📋 اَلاْنَ اِنْکَسَرَ ظَهْری وَ قَلَّتْ حیلَتی ▪️الآن دیگر پشتم شکست ... الان دیگر بیچاره شدم ... 📚 انوار الشهادة،یزدی،ص۱۲۹ 📚تذکرة الشهداء، ص۳۲۸ (با اندکی تفاوت) 📝 شد وقت آنکه در غمِ شَه نوحه سر کنم از سوزِ آهِ خویش، جهان پُر شرر کنم چون شاه دید پیکر عباس روی خاک گفت: ای خدا! چه چاره از این غم دگر کنم؟ خوش گفت آن که گفت چنین این زبانحال آن را بگویم و غم دل تازه تر کنم: از من دو دست بر كمر و از تو بر زمين دست دگر کجاست که خاکی به سر کنم؟! قامت ز من شكسته و از تو به روی خاك كو قامتی كه خواهر خود را خبر كنم؟! عباس! خوش بخواب شدی‌ راحت از جهان اما بگو چه چاره منِ خون جگر كنم؟!
🩸آماده اسیری شوید … | آن‌قدر سیدالشهداء علیه‌السلام همراه اهل حرم گریه کرد که از هوش رفت … در نقل‌ها آمده است: 🥀 صدای ناله ها و فریادهای حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها از داغ عمویش ابالفضل العباس علیه‌السلام بالا گرفت؛ 📋 فَلَمّا سَمِعَتْها العَقيلةُ زَينب، فصاحتْ: واأخاه، وا عبّاساه، وا ضَيعتاه مِن بعدك. ▪️وقتی که زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها ناله‌های سکینه سلام‌اللّه‌علیها را شنید، او‌ هم فریاد می‌زد: ای وای عباس! ای وای از دربه‌دری بعد از تو! 📋 فقالَ الحسينُ: إي واللّه وا ضَيعتاه وا انقطاعَ ظَهراه بعدك أباالفضل، يَعِزُّ علَيّ و اللّهِ فِراقُك. ▪️سیدالشهداء علیه‌السلام هم فرمود: آری به خدا! ای وای از دربه‌دری! ای وای از کمری که بعد ابالفضل شکسته شد؛ به خدا بر من سخت است نبودنت ای ابالفضل! 📋 فَاجتَمَعتِ النّساءُ حَولَه، و جَعَلنَ يَبكينَه و يَندُبنَه، و الحسينُ يَبكي مَعهنّ، حتّى أُغمِيَ عَلَيه مِن شِدّة البُكاء. ▪️زنان و بچه‌ها دور اباعبدالله علیه‌السلام جمع شدند و به سر می‌زدند و گریه می‌کردند؛ سیدالشهداء علیه‌السلام هم همراه آنان، چنان گریه می‌کرد که دیگر از هوش رفت. برگرفته از: 📚مقتل الحسين عليه‌السّلام،مقرّم، ص۳۳۹ 📚مقتل الحسين عليه‌السّلام،بحرالعلوم، ص۳۲۴ ✍ بعدِ تو خیمه ی ما غرق عزا شد، بد شد کمر شاه که از داغ تو تا شد، بد شد لشکر نیزه و شمشیر و عصا ریخت سرت از تنت دست جدا... دست جدا شد، بد شد بین ابروی تو را فاصله انداخت عمود فرقت ای ماه بنی عشق دو تا شد، بد شد شاهِ تنها شده بعد از تو، زمین گیر شد و وسط گودی گودال چه ها شد... بد شد شمر فهمید که عباس ندارم... شر شد قائله دور و بر خیمه به پا شد، بد شد رفتی و بعد تو ای سرو دل آرا، به حرم پای شمر و شبث و حرمله وا شد، بد شد احترامم سر جا بود ولی بعد از تو این اسارت که چنین قسمت ما شد، بد شد سر تو رفت به نیزه، سر ما داد زدند به خدا خون به دل آل عبا شد... بد شد
🩸ای‌پدرجان! عموی‌مان عباس کجاست ؟! وعده آب به ما داده است و دیر کرده ؟! در نقل‌ها آمده است: 📋 فَلَمَّا رَأوهُ مُقبِلاً، أتَتْ إلَيهِ سَكينَةُ، و لَزِمَتْ عَنانَ جَوادِهِ و قالَتْ: يا أبَتاه، هل لَکَ عِلمٌ بِعَمِّيَ الْعَبّاسِ؟ ▪️وقتی که سیدالشهدا علیه السلام نزدیک خیام رسید، حضرت سکینه علیها السلام به استقبال او آمد و عنان ذوالجناح را گرفت و عرضه داشت: ای پدرجان! آیا خبری از عمویم داری؟ 📋 أراهُ أبطَأ، و قد وَعَدَني بِالْماءِ و لَيسَ لَهُ عادَةً أنْ يَخلِفَ وَعدَهُ، فَهَلْ شَرِبَ ماءً أو بَلَّ غَليلَه و نَسِىَ ما وَرَاءَهُ، أمْ هو يُجاهِدُ الْأعْداءَ؟ ▪️می بینم که او دیر کرده است؛ او به من وعده آب داده و محال است که خلف وعده کند. آیا آب نوشیده و عطشش فروکش کرده و ما را فراموش کرده است یا در اینکه دارد با دشمنان می جنگند؟ 📋 فَعِندَها بَكَىٰ الْحسينُ عليه السّلامُ و قالَ: يا بِنتَاه! إنَّ عَمَّكِ الْعَبّاسِ قُتِلَ و بَلَغَتْ روحَهُ الْجَنانَ. ▪️در این زمان بود که گریه، امان سیدالشهدا علیه السلام برید و فرمود: عمویت عباس کشته شد و روحش به جنت خدا پرواز کرده است. 📋 فَصرخَتْ و نادَت: وا عمّاه، وا عبّاساه. ▪️با شنیدن این خبر، سکینه سلام‌الله‌علیها فریاد می‌زد: واعمّاه، وا عبّاساه. برگرفته از: 📚مقتل الحسین علیه السلام مقرم،ص۳۳۹ 📚معالي السّبطين، ج۱ ص۴۴۹ 📚أسرار الشّهادة، ص۳۳۸ 📚مقتل الحسين عليه‌السّلام،بحرالعلوم، ص۳۲۴ ✍ بی تو برگشتن به خیمه، ای‌برادر مشکل است کار من با رفتنت چندین برابر مشکل است تا تو بودی در حرم پشتم به کوهی گرم بود زندگی کردن بدون تو برادر مشکل است بعد تو دیگر چگونه وعده ی آبی دهم؟ قول دادن بعداز این سقای لشگر مشکل است پس چه شد تکبیر سوم ؟ بچه ها دلواپس اند گرچه دیگر گفتن الله اکبر مشکل است نحوه ی افتادنت از اسب پشتم را شکست هضم داغت ای علمدار دلاور مشکل است تیر بیرون می کشم از چشم زیبایت ولی بستن زخم عمیق کاسه ی سر مشکل است ای رشید قطعه قطعه دست و پایت پس کجاست؟ با چنین وضعیتی تشییع پیکر مشکل است روی پای فاطمه چشمان خود را وا مکن دیدن خون مردگیِ روی مادر مشکل است ضجه ی اهل حرم دارد کبابم می کند بی گمان تسکین خواهر های مضطر مشکل است شمر بالای بلندی رفته می رقصد ببین! دیدن این صحنه های زجر آور مشکل است از تو دل کندم ولیکن قلبم از جا کنده شد هرچه باشد خب وداع بار آخر مشکل است روسری دخترانم را زدم محکم گره حق بده شام غریبان حفظ معجر مشکل است
🩸بعد از شهادت ابالفضل علیه‌السلام، بُزدلان حرامی در لشکر عمر بن سعد، به خیمه‌ها نزدیک شدند … | نداهای غربت سیدالشهداء علیه‌السلام .… در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی که سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه با چشمی گریان و کمری تا شده، از علقمه به خیمه‌ها برمی‌گشت؛ 📋 قَد تَدافَعَتِ الرّجالُ عَلَى مُخيّمِه ▪️در همین هنگام بود که بُزدلان حرامی در لشکر عمر بن سعد، شیر شدند و به خیمه‌ها نزدیک شدند. 📋 فَصاحَ الحسينُ عِندَ ذٰلك: أمٰا مِنْ مُجيرٍ يُجيرُنا؟ أما مِن مُغيثٍ يَغيثُنا؟... ▪️در اینجا بود که سیدالشهداء علیه‌السلام با صدای سوزناک و بلند فریاد می‌زد: آیا پناه‌دهنده‌ای هست که اهل و عیال مرا پناه دهد؟! آیا کسی هست که مرا یاری کند؟! 📚مقتل الحسین علیه‌السلام، مقرم، ص۳۳۹ 📚معالي السّبطين، ج۱ ص۴۴۹ 📚أسرار الشّهادة، ص۳۳۸ ✍ رفتی و بی سر و پاها همگی شیر شدند با من و عمه، سَرِ پوشیه درگیر شدند فاطمیاتِ حرم یک شبه تحقیر شدند دختران پایِ سر تو همگی پیر شدند نیزه از حنجرِ آشفته ی تو کار کشید رفتی و کارِ عقیله سَرِ بازار کشید رفتی و خون به دلِ دخترِ زهرا کردن گره ی روسریِ دخترکان وا کردن دَمِ دروازه عجب هلهله بر پا کردن محملِ عمه ی سادات تماشا کردن نوه ی فاطمه دنبالِ جواب است عمو جایِ ما در وسطِ بزم شراب است عمو !؟
🩸ای‌‌برادرجان! خواهش دارم که مرا به خیمه‌ها نبرید! من به دخترتان قول آب داده‌ام … در نقل‌ها آمده است: 🥀 سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه خم شد تا بدن مبارک ابالفضل العباس علیه‌السلام را بردارد و به خیمه‌ها ببرد؛ قمر بنی‌هاشم علیه‌السلام چشمانش را اندکی باز کرد و عرضه داشت: ای برادرم! کجا می‌خواهید مرا ببرید؟ 🥀 سیدالشهداء علیه‌السلام فرمود: به خیمه‌ها! ابالفضل العباس علیه‌السلام عرضه داشت: شما را به حق جدّتان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله مرا در همینجا بگذارید! سیدالشهداء فرمود: چرا ای برادرم؟ ابالفضل العباس علیه‌السلام عرضه داشت: 📋 لِأنّي مُستَحٍ مِن اِبنتِكَ سكينة، و قَد وَعَدتُها بِالمٰاء، و لَم آتِها بِه؛ ▪️من از دخترت سکینه سلام‌الله‌علیها خجالت می‌کشم؛ من به او وعده آب دادم ولی برایش نیاوردم. 📚أسرار الشّهادة، ص۳۳۵ 📚معالي السبطین، ج۱ ص۴۴۹ 📚مقتل الحسين عليه‌السّلام، بحرالعلوم، ص۳۱۸ ✍این آب ها که ریخت، فدای سرت که ریخت اصلا فدای امّ بنین مادرت، که ریخت گفته خدا دو بال برایت بیاورند در آسمان علقمه، بال و پرت که ریخت اثبات شد به من که تو سقای عالمی بر خاک، قطره قطره ی چشم ترت که ریخت طفلان از این که مشک به دست تو داده اند شرمنده اند، بازوی آب آورت که ریخت گفتم خدا به خیر کند قامت تو را این قوم غیض کرده به روی سرت که ریخت وقت نزول این بدن نا مرتّبت مانند آب ریخت دلم؛ پیکرت که ریخت معلوم شد عمود شتابش زیاد بود بر روی شانه های بلندت سرت که ریخت اما هنوز دست تو را بوسه می زنم این آب ها که ریخت فدای سرت که ریخت
🩸عَلَمی که همه جایش جای شمشیر و نیزه و تیر بود مگر جای دست علمدار … در نقلی آمده است: 🥀 وقتى كه یزید ملعون دستور داد تا اموال غارت‌شده را برگردانند، عَلَمى را كه در دستان مبارك حضرت اباالفضل العبّاس عليه‌السلام بود، همراه اموال غارت شده آوردند. 🥀 وقتى چشم يزيد در ميان غنائم ، به آن پرچم افتاد ، نگاهى عميق به عَلَم كرد و مدت زيادى به فكر فرو رفت و سه مرتبه از روى حيرت و تعجب از جاى خود بر خواسته و به طرف علم میرفت نگاهى عميق به آن می‌كرد و دوباره برگشته و مى‌نشست. 🥀 اطرافيان و مشاوران يزيد لعین از او پرسيدند: چه شده است که اين گونه شگفت زده شده‌ای؟ يزيد گفت: اين پرچم در كربلاء به دست چه كسى بود؟ جواب دادند : اين علم به دست علمدار سپاه حسين بن علی عليه‌السلام، جناب ابالفضل العباس علیه‌السلام بوده است! يزيد لعین گفت: 📋 أيّها الناس، اُنظُروا إلىٰ هذا العَلَم كيفَ عَمِلَت بِه الأسنّةُ والسّيوفُ و الرّماحُ والسّهامُ حتّى لَم يَسلم مِنه إلا مَقبَض يَدِه! ▪️ای مردم! خوب به اين پرچم نگاه كنيد! مى‌بينيد كه تمام اجزاء و قسمت هاى آن از پارچه گرفته تا چوبش بر اثر اصابت تيرها و نيزه‌ ها وشمشيرها زخمی و مجروح است، غير از جای دست آن كه كاملاً سالم مانده است. 📚الوقايع و الحوادث، ج۳ ص۳۸ 📚بحر المصائب، ج۹ ص۱۹۵ (با کمی تفاوت) ✍ عاقبت لشگری از تیر گرفتارش کرد به زمین خوردن در علقمه وادارش کرد اولین مرتبه اش بود نشد برخیزد تن بی دست خجالت زده از یارش کرد دستش افتاد و نیفتاد علم از دستش رَحِمَ الله به شیری که علمدارش کرد تَرَک خشک لبش رو نمی انداخت به آب غمِ چندین لبِ تاول زده ناچارش کرد آبرو در خطر و مشک به دندانش بود تیرِ نامرد به یک طفل بدهکارش کرد گر چه خم شد کمر کوه ولی فایده داشت سجده بر همت دریایی ایثارش کرد سرِ درهم شده اش را سرِ نیزه بستند زخمش انگشت نمای سرِ بازارش کرد
🩸بٰانَ الإنكسارُ في وَجهِ الحُسين عليه‌السّلام … در نقل‌ها آمده است: 📋 لَمّا قُتِلَ العبّاسُ علیه‌السلام ... بٰانَ الإنكسارُ في وَجهِ الحُسين عليه‌السّلام، ▪️وقتی که ابالفضل العباس علیه‌السلام به شهادت رسید، آثار شکستگی در صورت مبارک سیدالشهداء صلوات‌الله‌‌علیه نمایان شد. 📚 مقتل أبي مخنف، ص۶۵ ✍ تو زمین خوردی و خوردند زمین اهل حرم شانه خالی مکن از بار سفر ، همسفرم انقدر تیر به تو خورده که پاشیده شدی شده اعضای تو پاشیده شبیه جگرم حال من مثل غریبی ست برادر مرده مثل فرق تو شکسته ست برادر ، کمرم بخداوند که غارت زده ام بعد از تو سرم آماده ی ذبح است ، فتاده سپرم آسمان بر سرم آوار شده میبینی ؟ تکه تکه به زمین ریخته ای ، ای قمرم دوش تو جای رقیه ست پر از تیر شده رحم بر چشم تر او کن و بر چشم ترم با جوانان بنی هاشم علی را بردم دست‌ْتنها تن پاک تو چگونه ببرم سفت کردند خواتین گره معجر را همه دلشوره گرفتند ز طرز خبرم
🩸الان آمدید و سر مرا به دامن گرفتید … ساعتی دیگر چه کسی هست سر شما را از روی خاک بردارد … در نقلی آمده است: 🥀 وقتی که سیدالشهداء علیه‌السلام در علقمه سر ابالفضل العباس علیه‌السلام را به دامن گرفت، مشاهده نمود که برادر گریه می‌کند! 🥀 سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه فرمود: ای‌برادر! چرا گریه می‌کنی؟ ابالفضل العباس علیه‌السلام عرض کرد: 🥀 آقا جان! گریه من از برای این است که در وقت جان دادن من آمدید و سرم را به دامان گرفتید؛ اما یک ساعت دیگر سر شما را که به دامان می‌گیرد؟! 📚ریاض القدس ج۴ ص۵۱ ✍ برخیز جان فاطمه اینجا نمان برو بگذار روی خاک مرا نیمه جان برو هی آه می کشی و تنم لرزه می کشد قربان مهربانی ات ای مهربان برو دستم بریده و کمرت را شکسته اند برخیز ای شکسته دل قد کمان برو بیرون مکش یکی و دوتا نیست تیرها جانم فدات ناله مزن این چنان برو این هرزه چشم ها به حرم چشم بسته اند برگرد خیمه زود، نمانده زمان برو خون گریه های چشم ترم نذر زینب است آقا به جان خواهر تنهایمان برو برخیز و بی کسی حرم را نظاره کن زینب کجا و صحبت نامحرمان برو از من گذشت غربت و در انتظار توست گودال خون و نیزه و سنگ و سنان برو من سر به زانوان تو دارم چه ماتم است الشمرُ جالسٌ…سر تو ناگهان…برو