هردم به آخرین سخنت گریه میکنم
یاد غروب و زخم تنت گریه میکنم
یکدم بیا ببین که فتادم زپا حسین
دائم به غصه و محنت گریه میکنم
پیراهنت به سینه گرفتم بیا ببین
بر خون روی پیرهنت گریه میکنم
یادم نمی رود که چه دیدم به قتلگاه
با یاد دست و پا زدنت گریه میکنم
در زیر آفتابم و یاد تن توأم
از طرز زیر و رو شدنت گریه میکنم
شد بوریا کفن به تن نعل خورده ات
هر لحظه من،بر آن کفنت گریه میکنم
کی میرود، زخاطر من مجلس شراب
بر چوب دشمن و دهنت گریه میکنم
#نـوكــر_نـوشـت:
#یا_زینب
عمرم تمام و مدح تو مانده ست ناتمام
معنای عشق #زینب_کبری ست والسلام
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
يا رب از فرط گنه نامه سياهم چه كنم
گر نبخشى ز ره لطف گناهم چه كنم
بسته گرديده زهر سو به رُخم راه نجات
ندهى گر تو در اين معركه راهم چه كنم
جز تو ما را نبود پشت و پناهى به جهان
بى پناهم ندهى گر تو پناهم چه كنم
يوسف افتاد بچاه از اثر بى گنهى
من ز فرط گنه افتاده به چاهم چه كنم
بخشش و لطف تو پاينده تر از كوه بود
من كه ناچيزتر از يك پَرِ كاهم چه كنم
به هدف گر نخورد تير دعايم هيهات
به اثر گر نرسد شعله آهم چه كنم
سايه لطف تو از لطف اگر روز معاد
نشود شامل احوال تباهم چه كنم
كس به روى من «ژوليده» نگاهى نكند
نكنى گر تو هم از مهر نگاهم چه كنم
شاعر:ژولیده نیشابوری
◾️◾️◾️◾️◾️
وداع با اعتکاف
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
گرچه من را می توانی زود از سر ؛ وا کنی
تا سحر این پا و آن پا می کنم در وا کنی
آمدم دیگر بمانم پس مرا بیرون نکن
مشت خاک آورده ام که کیسه ی زر وا کنى
اول مهمانی از تو خواهشی دارم فقط
می شود زنجیر را از پای نوکر وا کنی
من خودم رسوای این و آن شدم با معصیت
پیش چشم خلق لازم نیست دفتر وا کنی
افتضاحی که به بار آورده ام شد دردسر
اصلاً اینجا آمدم که از سرم شر وا کنی
واسطه چه بهتر از این نام زهرا هست که
آنقدر می کوبم این در را که آخر وا کنی
گریه از نان شبی که می خورم واجب تر است
کاشکی بر چشم خشکم نهر کوثر وا کنی
من گرفتاری خود را می برم امشب نجف
تا گره های مرا با دست حیدر وا کنی
هر شبى که روزه ام وا مى شود با یا حسین
مى شود رویم حسابى صد برابر وا کنى
دست و پا کمتر بزن خیلى اذیت مى شوم
مى شود زیر لگد چشمى به خواهر وا کنى
بى حیا آهسته تر ، آهسته تر خنجر بزن
کاشکى از گریه هاى مادرش پروا کنى
دست و پا کمتر بزن خیلی اذیت می شوم
می شود زیر لگد چشمی به خواهر وا کنی
بی حیا آهسته تر، آهستهتر خنجر بزن
کاشکی از گریه های مادرش پَروا کنی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
2_5391078842980917878.mp3
12.63M
ببار ای بارون ببار
بردلم گریه کن خون ببار
درشب تیره چون زلف یار
بحر لیلی چو مجنون ببار - ای بارون
فدای غم های تو
خون می چکد از چشمان تو
بی تاب روی زیبای تو
میسوزه عالم در پای تو - ای آقا
خون دل آسمون
زبون میگره صاحب زمون
ای امان ای امان ای امان
عمه جان عمه جان عمه جان - ای عمه
دل زارم در تبه
گوشه چادر زینبه
امشب جون همه برلبه
روضه خون مادر زینبه - ای زینب
دلم زار زینبه
گوشه چادر زینبه
امشب جون همه برلبه
روضه خون مادر زینبه - وای زینب
رسیده جون برلبم
میسوزه سینه پر تبم
آسمون سینه تیره شبم
قربونی غم زینبم - وای زینب
اگر که غوغا نکرد
اگه شکوه زغمها نکرد
سفره دلشو وا نکرد
غصه جگرشو پاره کرد - ای زینب
😭😭😭😭🥀🥀😭😭😭
یا زینب (س).mp3
11.43M
#حضرت_زینب_سلاماللهُعَلَیها_وفات
نوحه وفات حضرت زینب سلام الله علیها
تو پناه تموم غریبا
توی غربت شبهای تاری
از کنار خیمهای سوخته
به عالم نظر داری
تو که ملجأ اهل خیامی، زینب زینب
تو که وارث خون امامی، زینب زینب
یعنی فاتح کوفه و شامی، زینب زینب
اگه ایثار تو بیبدیله، زینب زینب
اگه صبر تو صبر جمیله، زینب زینب
تو بانوی جهانی عقیله، زینب زینب
خورشید حق، که تابندهست
دین و مکتب ما، که پایندهست
حتی کربلا، با تو زندهست
زینب مدد، زینب مدد
*
تا سحر چشای تو میباره
تا سحر داره میخونه قاری
از شام غریبی و غمها
به عالم نظر داری
روی نیزه یه کعبۀ رازه، زینب زینب
که نگات گرم راز و نیازه، زینب زینب
لحظه لحظههای تو نمازه، زینب زینب
همهجا گفتی توی غمها، زینب زینب
ما رایتُ إلا جمیلا، زینب زینب
چه زیباس نگاه تو به دنیا، زینب زینب
ذکر لبت، فقط یا رب
روضهخونه نگات، تُو نماز شب
میخونه جهان، مدد زینب
زینب مدد، زینب مدد
*
تویی نور طلوع حقیقت
داره اسم تو عطر بهاری
از خاکی به وسعت فردا
به عالم نظر داری
تویی سورۀ عزم و صبوری، زینب زینب
تو که آیۀ جاری نوری، زینب زینب
تو طلیعۀ صبح ظهوری، زینب زینب
داره برکتی خون شهیدا، زینب زینب
داره میپیچه تو همه دنیا، زینب زینب
صدای خطبههای تو حالا، زینب زینب
شد سنگرِ نبرد اینجا
جمعن اینجا اگه، حسینیها
همه منتظرن، بیاد آقا
زینب مدد، زینب مدد
شاعر:جمعی از شاعران
آخرِ سر به هوا بودن اگر لطف شماست
هر چه نوکر بشود سر به هوا خوبتر است
هم خجالت زده ام؛ هم به شما دلگرمم
ماندنم بین همین خوف و رجا خوبتر است
ما به اینجا نه پی نان و نمک آمده ایم
با کمی آب تَصدّق به گدا خوبتر است
حُسن سجاده به این گریه ی نیمه شب است
اهل طاعت بشود اهل بُکا خوبتر است
گرچه خوب است همین قدر که محتاج تو ام
بپذیرید در این خیمه مرا خوبتر است
حیف این خاک که تنزیل مقامش بدهند
خاکِ پای تو اگر نیست طلا؛ خوبتر است.
و این هم شعری از احمد درویش گفتار که در آن، برادران ایمانی به پوشیدن خلعت اعتکاف فرا خوانده شده اند:
به تن نما؛ برادرم، خلعت اعتکاف را
رسان به کام خویشتن لذت اعتکاف را
سه پنج روز زندگی، به راه و رسم بندگی
به پا نما؛ برادرم، همت اعتکاف را
اگر که مفت می خرند؛ در این زمانه عمر را
بیا بخر برای خود؛ عزت اعتکاف را
اگر ضعیف گشته ای به زیر بار زندگی
رسان به جان خویشتن، قدرت اعتکاف را
زدود و داد در گذر؛ به حال خود نما نظر
گُزین در این میانه تو؛ خلوت اعتکاف را
تشرف است بی گمان، اجازه ای است در میان
اگر دهند دست من قسمت اعتکاف را
این سه روز از روزهای ناز بود
این درِ رحمت به روی ام باز بود
کارها بوده فقط راز و نیاز
کین در رحمت به روی ام گشته باز
اعتکاف دل را تجلی می دهد
قلب عاشق را تسلّی می دهد
معتکف گشتم به یادت یا علی
شیعه هستم من غلامت یا علی
خوش آن که ماه رجب طالب رضای تو شد
خوش آن که معتکفِ بیت باصفای تو شد
خوش آن که از دل و جان، رو نمود سوی خدا
خوش آن که از سرِ صدق و صفا گدای تو شد
خوش آن که در مَه پُر فیض و پُر بهای رجب
مقیمِ مسجد و محرابِ جان فزای تو شد
خوش آن که صدق و صفا زیورش بود همه عمر
خوش آن که همچو "علی عبد با حیای تو شد
خوش آن که نیمه ی ماه رجب، به خانه ی توست
خوش آن که لایق مهمانی و عطای تو شد
خوش آن که صوم و صلات و عبادتش مقبول
خوش آن که بنده ی شایسته ای برای تو شد
بس که دارد رحمت بی حد خدا، در اعتکاف
می زند عفو خدا ما را صَلا در اعتکاف
معتکف شو در حریم دوست؛ تا خود بشنوی
نغمه ی ایمان و عطر ربّنا در اعتکاف
می توان عهد مودّت بست با یزدان، اگر
سنّت اسلام را آری بجا در اعتکاف
فرصتی زیبا تو را دادند تا پیدا کنی
راه گم گردیده ات را تا خدا در اعتکاف
با نماز و روزه و ذکر و دعای روز و شب
می کنی پرواز تا اوج سما در اعتکاف
خلوتت را پُر ز قرآن و ز عترت می کنند
نغمه پردازان عرش کبریا در اعتکاف
دل به صاحب دل سپُردن کار مردان خداست
گر که مردِ عرصه ی عشقی بیا در اعتکاف
در جهادی سخت باید بر زمین زد نفس را
تا شَوی از بندِ نفس خود رها در اعتکاف
می درخشی پیش چشم قدسیان وقتی خدا
نور خود را می کند بر تو عطا در اعتکاف
چون توّسل می کنی، مثل کبوترهای عشق
گه مدینه می روی؛ گه کربلا، در اعتکاف
کاش چشمان خدابین شما روشن شود
با فروغ آخرین نور هُدا در اعتکاف
می شود عمری دعاگوی شما ای اهل نور
گر"وفایی" را کنید از جان دعا در اعتکاف
خداحافظ اعتكاف، سلام دنيا؛ ... ميتوان لحظات ناب با خدا بودن را در ذهن قاب كرد و در قلب آويخت
نگاهم را از در و ديوارهاي اينجا پنهان ميكنم!
بوي رفتن ميدهد
خداحافظي!
چشمانم به ستونهاي مسجد التماس ميكنند؛ نگذاريد مرا ببرند...
كاش امروز، امروز بماند!
كاش اين يك سجاده جا را آغوشي بود براي خداحافظي!
كاش عطر لحظهها را ماندگاري امان ميداد
كاش ميشد اين سه روز را به توان رساند
فردا من كجا هستم؟
ميهراسم.
نميخواهم بروم، چه كسي تضمين ميدهد كه سال ديگر برگردم.
اينجا ديگر مجالي براي ماندن نيست، بايد رفت، تنها ميتوان لحظات ناب با خدا بودن را در ذهن قاب كرد و در قلب آويخت، شايد براي پاسخ يك روز!
ديشب همه ی معتكفین دل خود را به ستونها و ديوارهاي مسجد سپردند..
.
از فرداهاي سردي سخن ميگفت كه در خانه سرگردانيم و خوابمان نميرود و سجادههايمان را ميهمان نيمه شبها كرده و به ياد سحرهاي اعتكاف، ناله سر خواهيم داد.
ديشب نيايشها بيش از پيش بوي اجابت ميداد.
گفتههاي شب اول مداح تعبير شد.
بغضمان تركيد و سجادههايمان را اشكباران كرد.
باز هم نتوانستيم آرزوهاي كوچكمان را فراموش كنيم، برايشان دعا كرديم!
كاش ميشد دستان خواب را رها كرد اما چاره نيست بايد براي اعمال ام داوود آماده شد
....
ساعت 10 صبح، روز سوم اعتكاف، مسجد است، با صداي مداحي " ياد امام و شهدا، دل را ميبره كرب وبلا..."
چشمانم را به روز خداحافظي گشودم، احساس آواره شدن دارم، آخرين فرصتها دارند مرا به دست لحظهها ميسپارند!
گيجم
چرخي ميان معتكفين زدم، آرزوي همه ماندن بود و دلهره اينكه واي اگر من هماني باشم كه بودم!
نه!
از پشت بلندگو امانمان نميدهند:
"پتوهايتان را تحويل دهيد و وسايل شخصيتان را جمع كنيد"، بيرونمان ميكنيد، كجا برويم، تازه با همسايهها آشنا شده بوديم،
كجاي دنيا همسايهها براي دراز كردن پا جايشان را قرض ميدهند.
نه انگار بايد خداحافظي كرد.
خداحافظ در و ديوارها و ستونهاي مسجد ..
دلمان را ميانتان جا گذاشتيم، امانت دار خوبي باشيد
خداحافظ شبهاي اعتكاف، سحرهاي به ياد ماندني و فراموش ناشدني!
خداحافظ فرشتههايي كه كارت خادميت معتكفين را به سينه يدك ميكشيد
ميزباني به خوشرويي شما نديده بوديم
خداحافظ همسايههايي كه دوستيتان برايمان از جنس اعتكاف شد
خداحافظ آرامش!
سلام دنيا....سلام دلهره
سلام آشوب فردا، فردايي كه نميدانم چه رنگي خواهي بود
....
من ميان اين همه برگه چه ميكنم
چه خوب معتكف شديد!