#روضه و توسل ویژۀ شهادت امیرالمومنین علیه السلام .
∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
این مرد که در گوشۀ بستر نگران است
والله که مظلوم ترین مرد جهان است
از زندگی پُر غم خود سیر شد امشب
خیبر شکن از قصه زمین گیر شد امشب
خورشید دلش خون شدُ ماه زمین خورد
سخت است بگویم اسدالله زمین خورد
بعضیا میگن کجا زمین خورد ؟!.. میگم الان برات .. زیرِ بغل هاشو پسراش گرفتن، نزدیکایِ خونه رسیدن دست امام حسن و امام حسینُ کنار زد ، عرضه داشتن چه میکنید بابا؟!! فرمود خونُ پاک کنید از سر و روم .. بزارید خودم رو پاهام بیام .. زینب اگه منو اینجور ببینه میمیره .. تا رهاش کردن ، خورد زمین .. این بارِ اول نبود که تو کوچه زمین میخورد .. شاید این روضه صدا گریۀ زن ها رو بلند کنه نزارید صداشون برسه .. اولین بار که کوچه زمین خورد ، بچه ها خبر دادن مادرمون دیگه نفس نمیکشه .. از مسجد تا خونه راهی نبود نوشتن سه بار عبا گرفت زیرِ پاش با صورت زمین میخورد پامیشد صدا میزد فاطمه م ...
خورشید دلش خون شدُ ماه زمین خورد
سخت است بگویم اسدالله زمین خورد
در بستر مظلومیت آقای حنین است
این مردِ جگر سوخته بابای حسین است
*یه خاطره بگم از یه شهید گریزِ روضه مُ از اینجا باشه .. شهید عباس صابری از شهدای دفاع مقدسِ ، تو عالم رویا امیرالمومنینُ دید حضرت فرموده بودن تو میای پیش ما خیلی زود، عرضه داشت آقا چه جور؟!! زمانِ جنگِ؛ حضرت فرموده بودن میری فلان لشکر پیش فلان مسئول میگه اعزامت کنن؛
الله اکبر .. یعنی میشه امشب یه امضا هم برا ما بزنی آقا .. نمیگم اون که به شهدا دادی به منم بده من به این حرفا نمیام .. امشب اومدم دلمُ آروم کنی .. من گریه نکنم میمیرم .. گفت امضات رو زدیم تو مالِ مایی ، فردا میری پیشِ فلانی میگی منو بابام فرستاده ..
دیدی وقتی میری نجفم، دم در زبونت به هیچ چی نمیچرخه .. یهو میگی سلام بابا ..
فرمانده ش میگه اومد لشکر ما رو پیدا کرد گفت قراره من بیام تو نیروهای شما ، قبولش نکردن گفتن ما اینجور که نیرو جذب نمیکنیم .. گفت منو بابام فرستاده .. دیشب امیرالمومنین نشانی شما رو داد .. میگه یهو بهم ریختم به خودم اومدم ، گویا یه جوری به اونم یه نشانی دادن .. پذیرشش کرد ، اعزام شد ذی الحجه رسید به جبهه ها و خط مقدم ، چله گرفت .. بهش گفتن شب هفتم محرم پیشِ مایی ، عاشورا تشییع جنازه تِ .. روزِ عاشورا تشییع شد بدنِ این شهید .. جانم به این روزی ..
میخوام بگم عباس صابری ، تو عاشورا تشییع شدی اما خبر داری بدنِ آقات سه روز و سه شب رویِ ربگِ بیابان ..
بر تاول به روی تنت گریه ام گرفت
بز خشکی به رویِ لبت گریه ام گرفت
ای حسین ...
.
.
فاطمه(س)
مُبلّغ #غدیر بود پس همان شد
که خانهاش را به آتش کشیدند
یعنی برای #تبلیغ_علی(ع)
باید از #جان خود بگذریم
#انقلاب_فاطمی
.
..
#روضه و توسل جانسوز ویژۀ شهادت امیرالمومنین علیه السلام و ۱۹ ماه مبارک رمضان .
∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
*امشب اصلاً درِخونۀ حضرت زهرا نمی خواستم برم ،ولی معنایِ شبِ قدرِ،فرمود: میخوای شب قدر رو درک کنی؟ رجوع کن به فاطمه ،شب قدر رو میخوای درک کنی رجوع کن به فاطمه،معنای شبِ قدر...
به خدا رفقا خیلی شماخصوصی هستین ،روضۀ مَحرَمِ کسی رو خوندن، به هرکسی اجازه نمیدن ورود کنه، به شما اجازه دادن حرف بزنی و روضه بخونی...
کسی حق نداشت نامِ حضرت زینب سلام الله علیهارو پیش امیرالمؤمنین ببره،کسی اجازه نداشت پیش امیرالمؤمنین بگه: زینب!
یهو تو عرش صدا پیچید، دلِ زینب بهم ریخت، توخونه نشسته بود،چی شده امشب؟ بابام چِش بود؟هی از اتاق بابام میزد بیرون،توی حیاط میچرخید، هی بابام به آسمون نگاه میکرد،زیر لب می گفت:" إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون "دارم میام فاطمه جان ،تا سحر بی بی زینب بیداربود، دلش شور میزد، نمی تونست بخوابِ، دخترِ دیگه ،نمیدونم کیاحرف من رو میفهمن، دختر دارها میفهمن،سحر که شد در آسمان ها، درعرش صدایی پیچید،آخ کاش یکی دَرِ گوشِ زینب رو میگرفت ،"یا اَهلِ العالم! قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى"
زینب،پاشد،بهم ریخت ،حسنم !داداش! پاشو ببین چی میگن اینا،میگن بابامون رو کشتن، امام حسن پاشد،مضطر،پاش رو گذاشت تو مسجد، دید عجب غوغایی است، امیرالمؤمنین فرمود:حسن جان! من رو رهاکن، نماز رو بخون ،امام حسن نمیدونم این نماز رو چه جور خونده،امیرالمؤمنین از هوش رفت، امام حسن شروع کرد اشک بریزه، دید اشکا ریخت رویِ صورت مولا، مولا به هوش اومد،حسن جان! نبینم گریه کنی، با حسین،دوتایی زیر بغل های علی رو گرفتن،نه نه، بذار برم مدینه برمیگردم ،دوباره اینجاحسن عصاشد،دوباره اینجا حسن زیرِ یک بغل روگرفت یه بار هم تو کوچه زیربغل مادر رو گرفت،همچین که زیربغل های مولا روگرفتن،تا درخونه، دوتایی با ابی عبدالله، همچین که دمِ درخونه رسیدن ،حالامیخوام روضه بخونم، صدازد:حسن جان!حسین جان! زیر بغل هام رو رها کنید،میخوام باپاهای خودم بیام توخونه،آقانمیشه !خیلی خون ازشما رفته، طاقت ندارین، نمیتونید رو پا بایستین ،نه! الان توخونه دخترم منتظرِ منِ، نمیخوام فرق خونیِ من رو ببینه...
فرق مرا تو طاقت دیدن نداشتی
هجده سَرِ بریده ببینی چه میکنی؟
اینجا همه به گریۀ تو،گریه میکنن
خنده به اشکِ دیده ببینی، چه میکنی؟
اومد تو گودال،نیزه هارو کنار زد
اماحسینُ نشناخت
خودش رو رویِ جسمِ
حسینِ بی سر انداخت
با گریه بوسه میزد
رگ های حَنجرش رو
میشنید با آه و زاری
صدایِ مادرش رو
با لب تشنه کُشتنت
غریب گیر آوردنت
رحمی نکردن به تنت
غریب گیر آوردنت
غارت شده پیراهنت
غریب گیر آوردنت
خودم دیدم که، یکی زره
یکی هم عَباتُ در میاوُرد
یه نانجیبی آمد
پیرهنِ پاره اتُ بُرد
یه صحنه بین گودال
این قدخمیده رو کشت
دیدم که باخودش برد
انگشتر رو با انگشت
تو رو با نیزه میزدن
حسین من،حسین من
ای کشتۀ صدپاره تن
حسین من،حسین من
برات نذاشتن یه کفن
حسین من،حسین من
.
.
#شهید_سید_مرتضی_آوینی:
اگر شب قدر شبی باشد كه تقدیر عالم در آن تعیین ميگردد، همهی شبهای جبهه شب قدر است و از همینجاست كه تاریخ آیندهی كرهی زمین تقدیر ميشود.
.
چنان به فرق علی زد،دیدن علی رو زمین افتاد،ریختن تو محراب علی رو بغل گرفتن...
زمین و زمان میگفت: نزن، علی میگفت: بزن، تو مجلس یزید زینب نگاه کرد سر بریده رو،اونجا هم زینب بلند بلند میگفت: نزن..*
نزن ظالم، حسین مادر ندارد
*آقازاده های امیرالمؤمنین زیر بغل های بابارو گرفتن،آوردن تا دَمِ خونه،فرق شکافته،رمق دیگه تو پاهایِ علی نمونده،همچین که اومد در بزنه یک نگاه کرد گفت: حسن جان!.بله بابا!. اگه میشه اول خوب خون هارو از صورتِ من کنار بزن، دختر بابایی است، طاقت نداره صورتِ بابارو خونی ببینه...
علی جان!صورتت خونی بود،مراقب بودی دخترت اینجور نبینه شمارو...
اینقدر گفت:عمه! من بابام رو میخوام، سر بُریده رو براش آوُردن...*
موهام رو شونه کنید
داره میاد بابام
میاد من و ببره
میدونه چقدر تنهام
بیا که خسته شدم بابا
فقط تو رو میخوام
نیومدی بال و پرم سوخت
تو کوچه ها مویِ سرم سوخت
اینقده دل تنگِ تو بودم
برام دلِ اهلِ حرم سوخت
دردای من دوا نمیشه
چشای بسته وا نمیشه
عمه برام غذا آوُرده
اما اینا برام بابا نمیشه
شب تا سحر، خدا خدا میکنم
با گریه بابام و صدا میکنم...
.
#مناجات و توسل ویژۀ شهادت امیرالمومنین علیه السلام و 19 ماه مبارک رمضان.
∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
سرشکسته اومدم یارب!
به تو باز رو زدم یا رب!
شبِ قدرِ باز پیدام شد
من خودم میگم بَدَم یارب!
راهِ کهکشونِ تو بازه
دَرِ آسمونِ تو بازه
چشامون ستاره بارونه
دستِ مهربونِ تو بازه
اومدم قدم قدم یارب!
چند شبِ ضجه زدم یارب!
دلهره به جونم افتاده
تنهایی نیومدم یارب!
می بینی چشام چه می باره
مثه یه یتیمِ آواره
ترس از تو بِم میگفت بس کن
نرو رات نمیده بیچاره
تو حریم تو ادب عشقِ
ماهِ عشقِ، شب به شب عشقِ
عشقِ با تو سر به سر نورِ
ترسِ از تو لب به لب عشقِ
هم می ترسم هم دوست دارم
هم رها و هم گرفتارم
هم به شوقِ عفو می خندم
هم به داغِ دل عزادارم
ما همه اسیر و سرگردون
تویِ دنیا بی سر و سامون
شبِ قدرِ و نمی دونیم
کجا اِحیا داره آقامون
اونکه عالمی تو دستاشِ
آسمون تو عُمقِ چشماشِ
کی میدونه شاید الان هم
بین ما و این شهیداشِ
کی میدونه با کیاست امشب
کجا سرگرم دُعاست امشب
شاید امشب تو یمن باشه
یا نجف یا کربلاست امشب
یه دلم میگه عزادارِ
با علی تو کوفه بیدارِ
دَرِ خونه ی گرفتارا
داره نون و خرما میگذارِ
یه دلم میگه که تو مسجد
به امامش اقتدا کرده
علی ناله میزنه "فُزتُ"
مهدی مادر رو صدا کرده
تا که تیغ تشنه بالا رفت
علی تشنه سمت دریا رفت
آخرین سجودش و مولا
به امیدِ رویِ زهرا رفت
گُلا بعد از اون نخندیدن
همه اهل آسمون دیدن
حَسنش نماز و کامل کرد
تو عبا علی رو پیچیدن
{علی تنها وسطِ یه جاده
با یه مُشت مردم بی اِراده
داره میره تنها و پیاده
که علی از سرشون زیاده}
*علی رو میانِ عبا گذاشتن،حَسَنین،عباسش،پسرانش،دارن میارن...*
علی داره روضه میخونه
تو عبایی که پُر از خونه
یاد اون دم که علی اکبر
زیر تیغ و تیر بارونه
میبرن با این عبا امشب
تنِ نیمه جونِ حیدر رو
با همین عبا میاد یک روز
میبرن علی اکبر رو
تنِ اِرباً اِربا رو
آینه ی تمامِ زهرا رو
جَوُونا میارن اکبر رو
پاره هایِ جسم بابا رو
ای جوان من علی اکبر...
.
.
شب #قدر است
مقدر بنما یا الله
اربعین #پای پیاده
حرم ثار الله.
شب قدر، گاهِ رويش جوانههاي الغوث الغوث بر عرصه لبهاي تائب است.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
|⇦•علی قصد موندن ....
#زمزمه وتوسل به امیر المؤمنین علیه السلام ویژهٔ شبهای قدر
#شب_نوزدهم ماه مبارک رمضان
*شب نوزدهم ماه مبارک رمضانِ، کوفه چه خبره امشب؟...*
پیچیده صدای قدمهای حیدر دوباره
توی کوچههایی که غمگین و تاره
علی قصدِ موندن تو کوفه نداره
*امیرالمؤمنین آمد کنارِ دَرِ خانه، مرغابی ها اومدن جلوش پر و بال زدن، همه میگفتن: علی نرو، علی مسجد نرو، صدازد: رهاشون کنید کاری با این پرنده ها نداشته باشید دارن نوحه سرایی میکنن...
همچین که اومد در خونه رو باز کنه کمربند علی به قلاب در اصابت کرد، کمربند علی بازشد صدازد "أَشدُد حيازَيمكَ لِلمَوتِ، فَإِنَّ المَوتَ لاقيكا"علی کمربندت رو برای مرگ محکمببند...
امیرالمؤمنین وارد کوچه شد، آرام آرام قدم برمیداشت اومد بالای مأذنه ی مسجد کوفه اذان گفت، یه نگاهی به افق کرد صدازد: ای افق کوفه! نشد تو طلوع کنی چَشم علی درخواب باشد، علی همیشه زودتر از تو بیدار بود... *
ای کوفه چه زخم زبونها زدی مرتضی رو
به سُخره گرفتی چقدر اون صدا رو
نخواهی شنید اون طنین دعا رو
دیگه میشه راحت علی از زمونه
تو دنیای نامرد نمیخواد بمونه
یکی هست هنوزم که چشم انتظاره
که پهلوش شکسته نگاش زخم و تاره
تو رو جان زهرا، بمون ای علی جان..
.