13.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
يا مُحَمَّدُ، عِشْ ما شِئتَ فَإنَّكَ مَيِّتٌ و أحبِبْ مَن أحبَبتَ فإنَّكَ مُفارِقُهُ وَ اعمَلْ ما شِئتَ فإنَّكَ مُلاقيهِ (📚كنز العمّال)
🔸️جبرئيل عليه السلام در مقام پند و اندرز به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت:
اى محمّد! هر چه مى خواهى زندگى كن، سرانجام مى ميرى.
هر كس را مى خواهى دوست بدار، سرانجام از او جدا مى شوى
و هر كارى كه مى خواهى بكن، اما بدان كه آن را ديدار خواهى كرد.
قهرمان کسی است ، که منتظر نمی نشیند تا شرایط و آدمای دیگر او را به قلمرو پادشاهی درونش برسانند.
قهرمان باوجود دردهای زیاد زندگی پوچ نمی شود و زندگی خود را می سازد.
قهرمان از روزمرگی زندگی به سوی آزادگی و آگاهی گام برمی دارد.
این مسیر پر است از موانع
و اینجاست که سفر به آدم معنا می دهد. ما قهرمان زندگی خود هستیم
خداوندا، تو را به مهربانی ات قسم دل های گرفته را شاد
دست های نیازمند را بی نیاز
بیماران را تندرستی کامل و خیالی راحت نصیب همه بگردان
🌺کلام امیر🌺
شما را به پنج چیزسفارش میکنم:
هیچ کس ازشماجزبه خداامیدنبندد
وجزازگناهانش نترسد
وآنگاه که چیزی راا زتوپرسیدندکه پاسخش رانداند،ازگفتن نمیدانم شرم نکند.
وآنگاه که چیزی راندانست از آموختنش خجالت نکشد.
شکیبایی کنید،که نسبت شکیبایی به ایمان نسبت سر به بدن است همان گونه که بدن بی سرسودی ندارد،ایمان بی شکیبایی فایده ای ندارد
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زِڪودکۍخادمِاینتبارِمحترمم
🚨سکوتی که بوی خون میدهد!
🔻صد سیلی به زن مسلمان بخورد باز هم عدهای چشم از خلخال زن یهودی بر نمیدارند!/ سوز چاقو بیشتر است یا ماست؟
محمد فخرا، فعال رسانهای:
🔹نمیدانم شنیدید یا نه ولی در هفتهای که گذشت یازده گلوله بر تن انسانی اصابت کرد و چاقو سینهای را شکافت و دو فرزند پانزده و شانزده ساله از نعمت پدر و مادر محروم شدند؛ خداروشکر اما ماست بر سر کسی ریخته نشد! احتمالا اینها به گوشتان نرسیده است چون بریده شدن گلوی یک طلبه آنقدر جذاب نیست که ترند فضای مجازی شود. یا مثلاً برای حمید علیمی و امثالش گلوله خوردن یک آیت الله کمتر از چپه شدن یک سطل ماست اهمیت دارد. حتی مسئله ماست هم نیست؛ مسئله کسی است که ماستی شده است. صد سیلی به زن مسلمان بخورد عدهای چشم از خلخال زن یهودی بر نمیدارند که مبادا خش بردارد.
🔹آیت الله سلیمانی عضو سابق خبرگان رهبری بر روی صندلی بانک مورد هدف یازده گلوله قرار گرفت. خب به ضارب هم حق بدهیم؛ با خود گفته دیگر کی فرصت میکنم یک چنین مقام سابقی را بدون خدم و حشم در یک مکان عمومی میان مردم پیدا کنم. شاید آمده پول شارژ بادیگاردها و ماشین ضد گلولهاش را تحویل بگیرد. در مجازی گفتند بحث روی عدد چهار میلیارد تومان بالا گرفته بود. تقصیر خود شهید بود که فکر میکرد آن مقدار پول در جیب عبا جای میگیرد و با خدمتکاران خود تعارف کرد بر سر تحویل پول از بانک. واقعیت این است که آیت الله سلیمانی میان مردم یازده گلوله خورد و آنها که در ذهن مشوش خود توانایی هضم بادیگارد و نوکر نداشتن عضو سابق خبرگان را هم ندارند، به او تهمتهای میلیاردی زدند تا شاید وجدانشان را اینچنین گول بزنند. وجدانی که هر چند سنگ شده باشد اما از سکوت تناقض آمیز برای خون یک انسان اندکی بدرد میاید.
🔹به طلبهی دیگری با ماشین حمله شد و سپس ضارب با چاقو به جان او افتاد و خون انسانی بر زمین جاری شد. خوشبختانه آن طلبه فوت نکرده است اما وجدان بعضی زودتر از اینها مرده است. هر چقدر مقایسه کنیم که سوز چاقو بیشتر است یا ماست کم گفتیم. شاید به آن ضارب هم گفتهاند این طلبهها خطرناکند. اگر با چاقو سینهشان را نشکافیم فردا روزی بر سر مردم ماست میریزند. امروز بزن بر قلبش تا فردا ماستی نشوی.
🔹عدهای ناشناس زنی را در سراوان به شهادت رساندند. مولوی عبدالحمید بخاطر این زن بالای منبر میرود؟ حمید علیمی برای بچههای پانزده و شانزده سالهاش توئیت میزند؟ عزاداران خلخال زن یهودی و سطل ماست لبنیاتی آیا برای آنها عزاداری میکنند و هشتگ زن زندگی آزادی میزنند؟ یا وقتی بفهمند شوهر این خانم فرمانده نیروی انتظامی سراوان بوده و در ماشین همراه همسرش به شهادت رسیده است، روضه سکوت میگیرند؟ اینها یک طرف و شهید امر به معروف که برای دو دختر کم حجاب غیرت داشت یک طرف. باز هم هست و نیازی به گفتنش نیست. آخر کلام اینکه مواضعتان خونی شده است. توئیتهای شما بوی خون میدهد. از ماست گفتنهایتان خون میچکد. سکوت شما همه جا را خونی کرده است.
⏰یک دقیقه با قرآن کریم
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ
اوست که شما را از گِلی مخصوص آفرید، سپس برای عمر شما مدتی مقرّر کرد، و اجل حتمی و ثابت نزد اوست، [شگفتا! که] باز شما [با این همه دلایل آشکار در یکتایی و ربوبیّت و خالقیّت او] شک می کنید.
🔹سوره انعام آیه ۲🔹
🌺صلوات🌺
امام صادق علیهالسلام فرمود:
به دوستت اعتمادِ مطلق مکن، زیرا، زمینخوردن و ازپاىدرآمدن بر اثر دلباختگى و اعتماد همهجانبه، درمان و جبرانى ندارد.
📚تحفالعقول، ص۳۵۷
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه و توسل ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام
به منبر می رود دریا، به سویش گام بردارید
هَلا ! اسلام را از چشمه ی اسلام بردارید
مبادا از قلم ها جا بیفتد واژه ای اینَک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی، جام بردارید
”سَلونی” را هدر دادند روزی مردمان، امروز
بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید
اَلا ای شاعران! چشمان او آرایه ی وحی است
برای ما از آن باران کمی الهام بردارید
نسیم صبحِ صادق می وزد، از گیسوی صادق
از آن مضمونِ پیچیده جِناس تام بردارید
به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که میگوید
غلامِ خسته ام خفته، قدم آرام بردارید
اگر فرمان او باشد، نباید پِلک بر هم زد
به سوی شعله چون هارون مَکّی گام بردارید
"رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه"
به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید
به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی ست
کفن باید به جای جامه ی احرام بردارید
اگر در گوش نوزادی اذان می گفت، می فرمود
که با آب فرات و تربت از او کام بردارید
#شاعر:سید حمیدرضا برقعی
*آقا امام صادق خیلی مظلومه، روضهخوان آمد محضرش، گفت برا ما روضه میخونی یانه؟ روضه خوانگفت چرا نخونم روضه خواندن افتخار ماست. خواست روضه بخونه امام صدازد: اجازه بده پرده بکشم این زن وبچه هام بیان بشینن روضهگوش کنند. همه نشستند روضهخون شروع کرد روضه بخونه صدای گریه ی این زنها بلند شد. دورِ خانه در حصار بود، یهو دیدن نگهبان ها دارن در میزنن، خادم رفت دم در بله، چیزی شده؟ نگهبان ها گفتن چه خبره توخونه دارین گریه میکنید؟ نکنه دوباره روضه گرفته جعفر بن محمد. اومد محضر آقا، آقا!چی بگم؟ مأمورها دم درن، فرمود: هیچی، بهشون بگو یه بچه ای از ما از دنیا رفته برا اون دارنگریه میکنن.....
امام صادق در گریه کردن تکلیف مارو روشن کردن ....*
در دعای ندبه میخوانیم: "فَلْیَبْكِ الْباكُونَ" گریه کنا گریه کردن تموم دیگه، فرمود: نه! "فَلْیَنْدُبِ النَّادِبُونَ" کجان اونایی که میخوان برا روضه ها زار برنن؟حالا گریه ام کردین زار هم زدین تموم دیگه؟نه! "وَ یَضِجَّ الضَّاجُّونَ" اونایی که برا این روضه ها ضجه میزنن...
امام صادق که درس میداد، وسط درس میدیدن داره یه گوشه ای رو نگاه می کنه. آقاکجا رو نگاه میکنید؟ میگفت: درس تعطیله، چی شد درس تعطیله؟ دوباره چشم امام به روضه خون افتاده. اَباهارون روضه خون نابینای امام صادق بود. صدا می زد بیا جلو میخوایم گریه کنیم... *
.
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
به نام آنکه پُر کرده جهان از قالَ صادقها
به نام آنکه میرویاند از جانها شقایقها
به نام آنکه از دلهایِ سنگی ساخت عاشقها
که میگردند از نورش مخالفها موافقها
به نامِ حضرت صادق دلت را روضه مهمان کُن
چراغِ اشک روشن کُن بقیعش را چراغان کُن
ندیده حکمت از درسش حکیمی اینچنین دیگر
ادیبی یا طبیبی یا علیمی اینچنین دیگر
ندیده دل صراطَالمُستقیمی اینچنین دیگر
حلیمی یا رحیمی یا کریمی اینچنین دیگر
سفارشهای او شرحِ کلامی از کمالِ اوست
سفارشهای او راهِ رسولالله و آلِ اوست
سفارش میکند بارِ فقیران را زمین مگذار
سفارش میکند در راهِ محرومان قدم بگذار
سفارش میکند دل را به تدبیر خدا بسپار
سفارش میکند هرگز نمازت را سبک مشمار
سفارش کرد ما را تا ادا سازیم دِینش را
به ما بخشید بعد از خود حسینم وا حسینش را
زیارت نامههای ما زیارت نامههای اوست
عزاداریِ ما میراثی از رسمِ عزای اوست
تمام گریههای ما کمی از هایهایِ اوست
شلوغیِ حرمها از حدیثِ کربلای اوست
خودش فرمود صدها حج فقط اجر سلامِ ماست
ثواب یک سلام ما شب قدر امام ماست
به روضه میکشد آقا همیشه منبر خود را
به پای ناله سوزانده تمام حنجر خود را
میانِ گریه میبیند همانجا مادر خود را
ببین خرجِ عزا کرده دعای آخر خود را
چنان نالید در عمرش صدایش مثل زهرا سوخت
خدایا خانهیِ او در هجوم بی حیاها سوخت
چرا در بِین این مردم کسی در فکرِ حالش نیست
به فکر مو سپیدیاش به فکر سن و سالش نیست
به یاد کودکانِ بی کَسَش فکر عیالش نیست
چرا این شعلههای در به فکر دست و بالش نیست
کسی او را نمیگوید عصای خویش را بردار
بیا از بِینِ شعله بچههای خویش را بردار
زمین اُفتاد رحمی کن ببین زانوش زخمی شد
محاسن وای خاکی شد ولی اَبروش زخمی شد
زمین اُفتاد و یاد عمه جانش روش زخمی شد
مکش اینگونه در کوچه مکش پهلوش زخمی شد
زمین اُفتاد و با نیزه کسی اما نَزَد او را
زمین اُفتاد و شُکرش که کسی با پا نَزَد او را
میان مجلس منصور سرپا چند ساعت بود
جسارت شد به پیری که نگاهش غرق محنت بود
به یاد عمه جانش که اسیر یک جماعت بود
جسارت بود و غارت بود و غارت با جسارت بود
رُباب است و غم زینب که دادِ او حرم را بُرد
ببین دیر آمدم دیدم که نیزه کودکم را بُرد
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
___
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
ای که مدیون تو تا روز جزا ایمان ما
جان ما قربان تو ای نوح کشتیبان ما
از اضافات گلت ما عاشقان را خلق کرد
داد با امضای تو یک عمر آب و نان ما
راست می گویند نام مذهب ما جعفریست
جز احادیث تو نوری نیست در چشمان ما
...
از تو می خواندم که نام آتش آمد بر زبان
صحبت از در شد که آتش زد به جسم و جان ما
ای شهید آتش جهل مدینه پس چرا
جای تو از مادرت می خواند روضه خوان ما؟
...
شعر می خوانَد کمیت و روضه می خوانی به اشک
آه از جدّ غریب و بی کس و عطشان ما...
خانه ات را کربلا کردی و ما آموختیم
هست دنیای بدون کربلا زندان ما
آستان قدس صادق می شود روزی بقیع
بر ضریحت می رسد چندی دگر دستان ما
🔸شاعر:
#سعید_تاج_محمدی
___
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
نور خدا جز بر دل سینا نیفتد
تصویر، جز بر دیده ی بینا نیفتد
دریای علم و معرفت وقتی تو هستی
حیف است دُرّ بیرون از این دریا نیفتد
آنقدر کوشیدی به راه نشر دین که
قال الامامُ الصّادق از لبها نیفتد
آیات حق با مُحکماتت حفظ شد تا
یک حرف از منظومهی حق جا نیفتد
اَلحقُّ فیکم، منکم، اَلحقُّ الیکم
جز حق ثمر از شاخهی طوبی نیفتد
زندیق هم تا از سر کویت گذر کرد
از کام او جز ربّی الاعلی نیفتد
هرکس که نقشی را زند بی اعتبار است
تا بر کتابش از تو یک امضا نیفتد
شد کنیه ات مانند جدّت تا که فیضت
یک لحظه از دنیا و مافیها نیفتد
شکر خدا با این که نامت از حسین(ع) است
ای نازنین جسم تو بر صحرا نیفتد
اطراف تو از اهل شیعه جمع هستند
کارت به میدان بلا تنها نیفتد
بالا و پایین دارد این دنیا ولی کاش
شاهی سوار مرکب از بالا نیفتد
شکر خدا تشییع جسمت با شکوه است
در زیر پای مرکب اعدا نیفتد
یا این که بهر غارت جسم عزیزت
در بین گودال بلا دعوا نیفتد
شیخ الائمه، گرچه در کوچه دویدی
طفلت به صحراها ز غم از پا نیفتد
وقتی حدیث درب و آتش بود و کوچه
این سوز و آه از قلبهای ما نیفتد
دنیا بیفتد آسمانها هم بیفتد
اما به پشت در ز پا زهرا(س) نیفتد
🔸شاعر:
#جواد_محمود_آبادی
___
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
می نویسم از مقام صادق آل عبا
آنکه می جوشد ز نامش دم به دم عشق و صفا
اَلسّلام ای نور ! ای دریای تقوا و یقین
حاکم دین خدا ! ای خادِمت روح الامین !
ای رئیس مذهب ما ! مظهر اسلامِ ناب !
ریشه ی نخل تشیع ! معنی حُسن المَآب !
چشم تو آرایه ی وحی است ، بر ما کن نظر
حضرت صادق ! تویی جلوه گهِ شمس و قمر
تا نگاهت را به روی قرصِ ماه انداختی
ماه را در فهمِ خود در اشتباه انداختی ...
ای ستونِ محکم دین ! حضرت صادق ! مدد ...
ای که هستی بر تمام دشمنان فائق ، مدد ...
ای فراتر از تصور ! ناشر آیاتِ حق !
روشنی مشعل دانش ! ولیّ ذاتِ حق !
انقلابِ عِلم با کُرسیِ دَرسَت پا گرفت
بحث و استدلال از عصرِ شما بالا گرفت
جابرت از چهره های ماندگار شیعه است
در حقیقت مکتب تو اعتبار شیعه است
بِینِ خلقُ الله ، بِینِ مردم یکتاپرست
کَفّه ی ایمان تو از هر کسی سنگین تر است
ای صداقت جاری از هر صحبت و گفتارتان
عالمی محو جمال و سیرت و کردارتان !
از مسیحایی دمت هر درد درمان می شود
با نفس های شما آدم مسلمان می شود
اشک چشمم را منِ بیچاره مدیون تواَم
یا امام الصادقین ! همواره ممنون تواَم
بر جبینِ آسمان آثارِ غم شد آشکار
اشک می ریزند نم نم ابر های داغدار
دست هایت بسته شد ، پس بی اراده می روی
بی ردا و بی عبا ، پای پیاده می روی
آنچه پیرت کرده داغ کشته ی کرب و بلاست
آنچه دائم پیش چشم توست ، شرح روضه هاست
یثربی ها جملگی در فکر تو بعد از فراغ
من بمیرم از برای قبرِ بی شمع و چراغ
کاش می شد گنبد و صحن و سرا می ساختیم
کاش می شد در بقیع ایوان طلا می ساختیم
کاش می شد در کنار قبرت آقا سینه زد
عاقبت مهدی به این تقدیر پایان می دهد ...
آخرش می آید و اسلام معنا می شود
با طلوعِ حضرتش " خورشید " پیدا می شود
دولتِ فردا از آنِ بندگانِ عاشق است
صبح نزدیک است آری ! وعده ی حق صادق است ...
🔸شاعر:
#علی_ساعتچی
___
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت
مدینه ای که شب پیش، صبح صادق داشت
اگرچه شمس وجودش به سمت مغرب رفت
هزار قله ی پر نور در مشارق داشت
چه با شکوه، غم خود به دل نهان می کرد
چه شِکوه ها که از ان فرقه ی منافق داشت
به غیر داغ محرم، گلی زباغ نچید
چقدر روضه ی گودال در دقایق داشت
خلیل بود ولی آتشش سلام نشد
همان که در نفسش عطری از حدائق داشت
هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت
و ماند شیعه که "قال الامام صادق" داشت
🔸شاعر:
#جواد_محمد_زمانی
___
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
به تعلیم بشر مولای مکتب هرزمان برخاست
به تاییدش خدا فرمود برپا پس جهان برخاست
شگفت انگیز توحید مفضل شعله ور می شد
که وقت خواندنش دود از سر افلاکیان برخاست
میان شیعیان با او حکومت فتنه می انداخت
تقیه نشر پیدا کرد و فتنه از میان برخااست
و مفتاح الحقیقه قفل های بسته را وا کرد
و مصباح الشریعه نور شد تا آسمان برخاست
چنان مور و ملخ عرفان کاذب رخنه در دین کرد
که صادق با لوای حق به جنگ غالیان برخاست
کسی که کربلا را در قیام علم او آموخت
در این مکتب همیشه سربلند از امتحان برخاست
زراره حمیری جابر امینی مجلسی طوسی
تبار دوستان در اصل از این دودمان برخاست
غبار قبر حیدر را نخستین بار او بوسید
پس از آن بوسه، در شهر نجف آن آستان برخاست
چو هارون در تنور امتحانش می توان افتاد
ولی از سفره مهرش چگونه می توان برخاست
پسر یک بار دیگر ارث غربت برد از مادر
دوباره در مدینه آتشی از آشیان برخاست
میان کوچه می افتاد و هی مگفت وااُماه
بمیرم من که از جانش نوای الامان برخاست
دل اولاد او خون شد که او در کاخ حمرا رفت
همینجا بود که آه از نهاد روضه خوان برخاست
گمانم روضه ی شیخ الائمه این سخن باشد
کجا در مجلس منصور چوب خیزران برخاست
امان از مجلس شام و امان از خاطرات تلخ
که طفلی بر زمین افتاد هرجا ساربان برخاست
.
.
رقیه گوشه ای زانو بغل کردو به خود می گفت
چرا بابا سرت آمد ولیکن بوی نان برخاست
🔸شاعر:
#مجید_تال
___
|⇦•شعرم اگر چه خوب است...
#سینه_زنی و توسل ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام
شعرم اگرچه خوب است درباره ی تو باشم
یارا بخواه از من زُراره ی تو باشم
از خِیر قالَ صادق عالم به زیر دِین است
شاگردِ مکتبِ تو گریه کنِ حسین است
در حوزه ی علمیه ات، حکم خدا تدریس شد
چَشمان تو در روضه ی، جدّ غریبت خیس شد
از ساعتی که زهرا، گشته شکسته سینه
آتش زدن به خانه، رسم است در مدینه
وقتی امام معصوم، دنبال مرکب افتاد
بارِ دگر به یادِ، غمهای زینب افتاد
در خون نشسته میروی، زخمی و خسته میروی
در کوچه ها همچون علی، با دستِ بسته میروی
این آتشی که برپاست، زیر سرِ سَقیفه است
ای قوم بی شرافت، ارباب ما شریف است
این ننگ تا قیامت، رسوا کند عرب را
آبی نمیدهد کَس، رِندانِ تشنه لب را
ای عشقِ شهرآشوبِ من!
ای دلبرِ محبوب من!
افتاده ای در دستِ شمر
ای خاطرات خوب من!
ای در رُخ تو پیدا، انوارِ پادشاهی
ای روزگارِ زینب، در بین قتلگاهی
گفتا به گریه زینب، خورشیدِ نیزه ها را
دل میرود ز دستم، صاحب دلان خدا را
ای یار ناسامان من!
ای درد و ای درمان من!
میسوزی از فرطِ عطش
یا سیدُ العطشان من!
ما را روا نباشد، اینگونه دل بریدن
چون بگذریم دیگر، نتوان بهم رسیدن
خورشیدِ در غروبم، وقتِ سفر رسیده
دیدارِ ما قیامت، ای نور هر دو دیده
پیراهنت شد غرق خون
آتش گرفتم از درون
کُشتی مرا کُشتی مرا
"إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُون"
حسین جان..حسینجان...
↫
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
((از فاطمیّه یک شب جامانده دارم!!!))
.
میخواهـَم امشَب رُڪ بگویَم دَردهـا را
پَس خوش نَدارَم دیدنِ نامَردهـا را
هـَرڪَس ڪہ با نامِ عَلے خوش گَشتہ حالَش
شیرِحَلالِ مادَرَش باشَد حَلالَش
"مِی" دَر رَگِ ما دائماً جاریست ساقی
این مَستیِ ما عینِ هـُشیاریست ساقی
شِش بار پُر ڪَردَم سَبویِ هـَستے ام را
ڪَردَہ ست ڪامل نامِ صادق مَستے ام را
شُڪرِ خُدا نامِ عَلے ذڪرِ لَبِ ماست
شُڪرِ خُدا صادق رئیسِ مَذهـَبِ ماست
بُگذار راحَت تَر بگویَم اوجِ غَم را
خاڪے شُدہ شعرَم بسوزان دَفتَرَم را
دَر "شَهـرِ دِل" جُز سُوختَن دَروازہ اے نیست
آتَش بہ دَربِ خانہ چیزِ تازہ اے نیست
بال و پَرَش میسوزَد اَز جور زَمانهـ
پایِ عَلے هـَرڪَس بِمانَد صادِقانهـ
هـے باز شُد روضہ هـمین ڪہ مَردِ خَستهـ
دَرڪوچہ هـا گَرداندہ شُد با دَستِ بَستهـ
اِمشَب دلَم هـِے میرَوَد دَر ڪویِ زَهـرا
اَز بَس ڪہ دارَد داغِ صادِق بویِ زَهـرا
مِهـمان ڪہ نَهـ! یڪ روضہ ے ناخواندہ دارَم
اَز فاطمیّہ یڪ شَبِ جاماندہ دارَم
شایَد خودَش میخواستہ ڪہ روضہ هـایَش
باشَد فَدایِ مادَرَش ! جانَم فدایَش
میخواست بَر رویِ سَرِ ما گُل بپاشَد
رَمزِ گُریزِ روضہ سَمتِ ڪوچہ باشَد
اَز روضہ ے مادَر اَگَرچہ سَهـم بُردهـ
شُڪرِخُدا شُڪرِخُدا سیلے نَخُوردهـ...!
🔸شاعر:
#محسن_کاویانی
___
#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
پیرمردی نفسنفس میزد
عاطفه بین مردمان مرده
پیر مرد قبیلهی خورشید
چند باری ز کین زمین خورده
بسته شد در رسن.... زبانم لال
خانهاش بین آتش و دود است
پا برهنه پیاده در کوچه
اشک چشمش شبانه چون رود است
هرم آهش چو آتشی سوزان
هق هق گریهاش چو مادر بود
چین پیشانیش عرق کرده
تا نگاهش به آتش و در بود
چند باری میان کوچه ز کین
دست بسته به صورت افتاده
داد میزد مرا مکش معلون
میکشید و امام جان داده
نالههایش غریب مادر بود
اشکهایش چو سیل در صحرا
واحسینا حسین حسین میگفت
گوئیا گشته شام عاشورا
یاد طفل سه ساله میافتاد
تا زمین خورد گفت ای مادر
کوچه ،سیلی و مادری تنها
یاد یاسی که شد ز کین پرپر
یک پسر بچه همره مادر
لرزه بر قامت پسر افتاد
دست نحسی به صورتی تاخورد
ناگهان مادری به سر افتاد
چشم خورشید تیره و تار است
لکنت افتاد بر زبان پسر
مادرش را صدا زد اما حیف
نارسا گفت، ما....ماما.... مادر
🔸شاعر:
#مرتضی_محمودپور
___________________________
|⇦•السلام ای دل و دلدار...
#سینه_زنی و توسل ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام
السلام ای دل و دلدار اباعبدالله
ششمین سیدوسالار اباعبدالله
همه با دیدن تو یاد حسین افتادن
ای حسینیه ی سَیّار اباعبدالله
ما حسینی شدگان نَفَسِ گرم توأیم
به تو هستیم بدهکار اباعبدالله
کارتو داده نتیجه چه قیامت کردن
اربعین لشکر زُوّار اباعبدالله
دَر و دیوار مدینه زغم بی کسیت
میزند تا به ابد زار اباعبدالله
مادری بودی و کوبید دَرِ بیتِ تو را
آتشِ آن در و دیوار اباعبدالله
یعنی از آن همه شاگرد در آن شب، آقا!
یک نفر با تو نشد یار؟! اباعبدالله
تا که بستند دو دستان تو را شد زنده
غربت حیدر کرّار اباعبدالله
تو علی گشته ای و ابن ربیع هم قنفذ
وای از این همه تکرار اباعبدالله
سر پیری گذر تو به چه جاها افتاد
وای از آن همه آزار اباعبدالله
هرچه هم بر سرت آمد دمِ آخر زِ عطش
چِشمهای تو نشد تار اباعبدالله
#شهادت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
دوباره هیزم و آتش دوباره فاجعه ای
دوباره ضربه ی سنگین دست واقعه ای
چقدر مردم پست مدینه نامردند
دوباره هر دو سر کوچه را قرق کردند
ببین که آخر عمری چه بر سرت آمد
صدای ناله ی جان سوز مادرت آمد
مگر نه اینکه شما را دوان دوان بردند؟؟
دوان دوان نه که حتی کشان کشان بردند
مگر نه اینکه زدند ریسمان به بازویت ؟
مگر نه اینکه زدند با لگد به پهلویت؟
مگر نه اینکه شما بین کوچه افتادی ؟
به یاد مادر پهلو شکسته جان دادی ؟
بناست کوچه و بازار بی عبا بروی
بناست دیدن یک قوم بی حیا بروی
بناست تا که مدینه ادا کند دین ات !
بناست پای برهنه..کجاست نعلین ات ؟
بناست تا که نشیند به مرکبی لجنی
ولی تو پای پیاده نفس نفس بزنی
چقدر همسفر بد دهان عذابت داد
چقدر تهمت و زخم زبان عذابت داد
چه خوب شد پسِ دَر همسرت نیامده بود
میان کوچه پی ات دخترت نیامده بود
چه خوب شد در خانه نداشت مسماری
نبود لکه ی خونی به روی دیواری
#علیرضا _خاکساری
#شهادت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
آقاى بى كسى كه غم ارثيه داشته
اُنسى به داغِ مادرِ اِنسيه داشته
كنج اتاقِ خويش حسينيه داشته
با اهل خانه مجلسِ مرثيه داشته
حالا گرفته روضه غريبانه بازهم
نشناختند خشكِ مقدس مئآب ها
خورشيدِ علم را پَسِ ابر حجاب ها
مُشتى، رُفوزه در پىِ درس و كتاب ها
شاگردهايشان همه در رختخواب ها
آتش زدند بر در يك خانه بازهم
حق ميدهيم مرد اگر گريه ميكند
تنها ميانِ چند نفر گريه ميكند
با ترسِ دختران چقدر گريه ميكند
افتاده يادِ مادر و در گريه ميكند
تكرار شد مصيبت پروانه بازهم
آتش به بيتِ اطهرش افتادُ گفت آه
يادِ صداى مادرش افتادُ گفت آه
عمامه اش كه از سرش افتادُ گفت آه
وقتِ فرار، دخترش افتادُ گفت آه
ترسيده است دخترِ دردانه بازهم
يك نانجيب خنجرِ آماده مى كشيد
يك بى حيا عمامه و سجاده مى كشيد
بندِ طناب را كه زنازاده مى كشيد
شيخ الائمه را وسط جاده مى كشيد
آسيب ديد غيرت مردانه بازهم
بي احترام رفت ولى عمّه زينبش
بينِ عوام رفت ولى عمّه زينبش
در ازدحام رفت ولى عمّه زينبش
بزم حرام رفت ولى عمّه زينبش
وقت گريز شد دل ديوانه بازهم
دستِ عيالِ او به طنابى نرفت نه!
دست كسى به سوى حجابى نرفت نه
از صورتى عفيفه نقابى نرفت نه
ناموسِ او به بزم شرابى نرفت نه
رفتيم سمت مجلس بيگانه بازهم
بالاى تخت قائله اى بود، واى من
پيش رباب حرمله اى بود، واى من
زينب ميان سلسله اى بود، واى من
چوبِ بدونِ حوصله اى بود، واى من
خون شد روان از آن لب جانانه بازهم
#محمد_جواد_پرچمی
.
|⇦•ای اشک چشم ما همه...
#روضه و توسل ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام
ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو
دلهای دوستان همه صحن و سرای تو
چشمم سوی مدینه؛ دلم جانب بقیع
گرمِ زیارتِ حرم با صفای تو
از لحظه ای که خاکِ لحد بر تو چیده شد
خاکِ بقیع نه! دل ما گشت جای تو
آیا دَرِ بقیع شبی باز میشود
تا در کنار قبر تو گِریَم برای تو؟
بردند دست بسته تو را سوی قتلگاه
با آنکه بود عرشِ خدا، جای پای تو
ای صد مسیح؛ زنده ی ذکر شبانه ات
خاموش شد چگونه صدای دعای تو
آخر زِ زهرِ کین جگرت پاره پاره شد
ای پاره های دل گُلِ بزم عزای تو
.