امام صادق علیهالسلام فرمود: برکندن کوهها آسانتر از برکندن دلها از جاى خویش است
📚تحفالعقول، ص۳۵۸
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
⇦•آسمون دل تاره...
#سینه_زنی و توسل ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام
آسمون دل تاره، بارون اشک میباره
برا امام صادق، بقیع عزاداره
چِشام گریونه، لبم میخونه
دلم از غُصه، ببین پریشونه
وای وای وای، حُرمَت آقا رو شکستن
وای وای وای، دستاشو توی کوچه بستن
غریب ای آقا.....
لَطمه ها به روی تو، خاکی گشته موی تو
بازیچه ی دشمن وای، گشته آبروی تو
به پشت مرکب، دویدی اون شب
تو بودی گریون بیادِ زینب
وای وای وای، دشمن و چشمای تَر من
وای وای وای، بی ادبی به مادر من
*امام صادق فرمود:منصور، از این به بعد اگه خواستی بیام پیغام بده خودم میام، دیگه این مامورت رو نفرست. آخه این بد دهنی میکنه، جسارت میکنه، ادب رو رعایت نمیکنه.
.
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
همنشینىِ بیستساله، [بهمنزلۀ] خویشاوندى است
📚کافی، ج۶، ص۱۹۹
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
روضه و توسل ویژۀ شهادت امام صادق علیه السلام
هم گرفتار امام صادقیم
هم عزادار امام صادقیم
وقتی روضه شعبهای از حرمه
ماها زوار امام صادقیم
ما که میمیریم برای اهل بیت
عشقمونه روضههای اهلبیت
قربون خدا برم که آفرید
ما رو تسلیم رضای اهلبیت
به ما گفتن که چهجور کجا بریم
تشنه و گرسنه کربلا بریم
برای ادای حقمون مدام
واسه گریه توی روضهها بریم
بشنوه هرکسی که گریهکنه
این دعای شب آقای منه
خدا رحمت کنه اون کسی رو که
برا ما بلند زجه میزنه
زجه میزنم برا شاه غریب
برا داغ قتلگاه و بوی سیب
برا اون شاهی که با صوت ضعیف
صدا زد "أين زهير، أين حبيب؟"
زجه میزنم برا پیرهنش
برا نیزهای که خورد تو دهنش
زجه میزنم برا ساعتی که
در آوردن پیرهن رو از تنش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باز هم سوخته انگار در این کوچه
نمکی خورده به زخم جگر این کوچه
من از این کوچه، از این راه بدم می آید
بس که شوم است همیشه خبر این کوچه
این که عمامهاش افتاده زمین یعنی که
ازدحامی شده انگار سر این کوچه
پیرمردی وسط راه زمین خورد ولی
همه شادند چرا دوروبر این کوچه
وسط خانه دل دخترکی میلرزد
روی خاک است همین که پدر این کوچه
آشنا میزند این صحنه، دو دست بسته
قبلتر دیده دو چشمان ترِ این کوچه
کاش این بار نسوزد بدن بانویی!
از شررهای در شعلهور این کوچه
آه! یکبار علی بود و علی بود و علی
آه! بانوی علی و گذر این کوچه
چهل نفر آمده بودند میان خانه
چهل نفر آمده بودند سر این کوچه
بوی خون میرسد انگار هنوز از دیوار
بوی خون میرسد از میخ در این کوچه
شاعر: #احمد_شاکری
بارها شده از بیرون اومدی خونه،
از داخل صدا خانواده و پدر مادرت میاد،
صدای حــرفِ بزرگـتـر میاد ..
این یعنی #اصالت !
بگو الهی شکر ♥️
ــــــــــــــــــ
قدر بدونیم!
زود، دیر مـــیشه
.
با سلام و عرض ادب خدمت دوست عزیزم
ذاکر الحسین علیه السلام و نوکر با اخلاص اهلبیت(ع) و خادم حرم مطهر حضرت امام رضا علیه السلام
جناب آقای کربلایی محمد افتخاری..
از مشهد مقدّس
به کانال ذاکرین آل الله خوش آمدید.
التماس دعا..سالار
#روضه و توسل ویژۀ شهادت امام صادق علیه السلام
ای مهر تو بهترین علایق
جـانها به زیارت تو شایق
ما را نبود بجز خیالت
یاری خوش و همدمی موافق
بیماری خلق را دوا نیست
جز مهر تو ای طبیب حاذق
يا وَلِيَّ اللّهِ إنّ بَيْنى وَ بَيْنَ اللّهِ عز و جل ذُنُوبا لا يَأْتى عَلَيْها إلّا رِضاكُمْ تو راضی بشی خدا راضی میشه ..
میدونم دستم خالیه آقا .. میدونم قرار بوده زینتت باشم ولی شدم وصلۀ ناجور لباست .. خیلی آلوده ام ولی حسین رو دوست دارم .. به دادم برس .. ما را ز ما بگیر و خودت را به ما بده ..
بـر تخت کمال و تاج عصمت
آخر که بود بجز تو لایق
تفسیر کلام ایزدی بود
گفتار تو ای امام صادق
افسوس شدی شهید آقا
از حیلۀ نا کس منافق
شب بود و چشم مدینه دوباره دید
آتش زبانه از درِ یک خانه می کشید
گلخانه سوخته، گل مژمرده هم اسیر
شبنم نه! خون زِ دیدۀ هر غنچه می چکید
نازدانه ها تو خانه .. یه وقت دیدن آتش زبانه کشید بدن هاشون میلرزه ..
در پیشِ چند جوجۀ لرزان کبوتری
بالِ شکسته از پی صیاد می پرید
تو روضۀ امام صادق دل سرگردونه بین مدینه و کربلا ..
پایی نداشت تا پی مرکب روان شود
آخر چه انتظار از این پیرِ مو سفید
هم دست سالخوردۀ این قوم بسته شد
هم دختر سه ساله رویِ خارها دویده شد
روضه خوان میگه پیرمرده هفتاده و خرده ای ساله پای برهنه دنبال ناقه کشیده میشد شما داد میزنید .. آقامون سن و سالی داشت ولی مرد بود، اما چهل منزل یه دخترِ سه سالۀ کتک خوردۀ یتیم .. اجازه بدید روضه م رو اینطور ادامه بدم .. تا چشمش به سرِ بابا افتاد گفت بابا :
بالای ناقه موی مرا باد میکشید
پائین ناقه چکمه سرم داد میکشید
بالای ناقه زلف گره خورده داشتم
پائین ناقه چادر آزرده داشتم
بالای ناقه غصۀ روبنده داشتم
پائین ناقه عمۀ شرمنده داشتم
رفقا کم کم داره بوی محرم میاد .. دلا داره هوایی میشه .. کم کم دلشوره ها داره شروع میشه .. یعنی امسال میتونیم دیگه بریم اربعین کربلا ..
بالای ناقه کار به تحقیر میکشید
پائین ناقه پهلوی من تیر میکشید
بالای ناقه حرمله با سنگ زد مرا
پائین ناقه دختر او چنگ زد مرا
بالای ناقه سنگ سرم را شکست و رفت
پائین ناقه زجر پرم را شکست و رفت
بالای ناقه خارجی ام تا صدا زدن
پایین ناقه پیرزنان عمه را زدن
بالای ناقه اشک علمدار دیده ام
پایین ناقه کوچه و بازار دیده ام
امام صادق تک و تنها رفت تو مجلسِ اون ملعون دو سه مرتبه اومد جسارت کنه منصور لعنت الله علیه .. نگاه کرد دید پیغمبر با شمشیرِ برهنه جلوش ایستاده .. اگه یه تارِ مو از سرِ صادقم کم شه کاخت رو، رو سرت ویران میکنم .. آخرالامر اومد پایین از تختش عذرخواهی کرد گفت آقا معذرت میخوام اشتباه شد .. با سلام و صلوات آقا رو بردن .. آقا داره میره یه مرتبه برگشت گفت منصور اگه کارم داشتی بگو خودم میام .. اینجوری نریز تو خانه ام .. اون وقت زن و بچه و ناموسِ ابی عبدالله تو مجلس یزید .. حسین ...
همین امام صادق فرمود هیچ چشمی اجازۀ گریه بر جد غریبم رو پیدا نمیکنه مگر اینکه روح جدم حسینم میاد مقابلش مینشینه، تو چشماش نگاه میکنه می فرماید حالا تو برا من گریه کن منم برا تو گریه می کنم .. آی حسین ..
روتا بود که گریبان ز هجر پاره کنم
دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم
چه بگویم زِ داغِ بی پدری
چه بگویم زِ دردِ در به دری
ای بابا گاهی به بپرس احوالم
من بی تو مرغِ شکسته بالم
دائم در فکر تو و گودالم، ای بابا ..
چه بگویم نگفته هم پیداست
غم این دل مگر یکی و دو تاست
بهمم ریخته گیسویی بهمم ریخته مدت هاست
یا برگرد، یا آن دل را برگردان
یا بنشین، یا این آتش را بنشان
آه ای جان گشتم از غمت حیران، ای دلبر ..
آخرین لحظه ای که میرفتی
سایه ات پا کشید از سر من
با همه غیر من وداع کردی
تو نگفتی کجاست دختر من!!
گفته بودم به خود اگر آمد
می نشینم به روی دامانش
او بگیرد به بر مرا من هم
کنم از بوسه، بوسه بارانش
*همه گذشتگان، پدر مادرامون فیض ببرن ..*
طلوع آفتاب را گه سحر ندیده کس
برلب شمس نیمه شب لب قمر ندیده کس
به روی دامن پدر سه ساله دیده هرکسی
به دامن سه ساله ای سر پدر ندیده کس
#روضه و اشعاری زیبا در توسل به امام زمان روحی له الفدا و حضرت اباعبدالله علیه السلام
روایت ست که خالی ز هرچه اشکال است
ثقه ست چون سندش منتهی الآمال است
که بود حضرت صادق به خانه دورانی
رسید محضر او شیعۀ خراسانی
گلایه کرد به حضرت؛ که ای امام ششم!
برایِ معرکه آمادهاند این مردم
نظر کنید مساجد پُر از مسلمان اند
کنون که شکر خدا شیعیان فراوان اند
به خلق حجت خود را دگر تمام کنید
زمان آن نرسیده ست تا قیام کنید؟
سخن رسید بدین جا، کلام کامل شد
غلام خانۀ حضرت به خانه داخل شد
امام گفت بیا و اطاعت از من کن
تنورِ خانۀ ما را بیا و روشن کن
غلام خانه که هارون مکی است اسمش
بدون اینکه ببینند ترس در جسمش
بدون حرف اضافه در آن تنور نشست
امام صادق درب تنور را هم بست
پس از گذشت زمانی، میان خوف و رجا
امام گفت فلانی! تنور را بگشا
همین که باز شد آن از شراره ها گلگون
غلام سالم و سالم پرید از آن بیرون!
امام گفت فلانی! عجیب ترسیدی!
نظاره کن که چنین است شیعه! فهمیدی؟
تویی که دعوی یاری شیعه ها داری
بگو که شیعه اینگونه چندتا داری؟
رها ز همهمۀ شیعیان صوری باش
اگر که شیعه شدی، شیعۀ تنوری باش
رها کن آنکه به غیر از امام میجوید
ببین امام زمانت به تو چه می گوید
تنور گفتم و دیدم قلم صبور نبود
تنور حادثه تنها همین تنور نبود
دوباره در تب و تابی عجیب افتادم
تنور گفتم و آمد حکایتی یادم
تنور حضرت صادق اگر گلستان شد
تنور خولی ملعون ز شعله سوزان شد
ـــــــــــــــــ
سری که بود سرآمد به کل مافیها
سری که خفت به دامانِ حضرت زهرا
ندانم از چه به کنج تنور اُفتاده
به دست لشگری از ظلم و زور اُفتاده
چرا تمامی موهاش سوخته اند؟
به چند کیسۀ زر سرش فروخته اند؟
برای دیدن این سر رسید مادرِ او
دوباره شانه زند گیسویِ مطهر او
به ناله گفت بُنَّی تو مادری داری ..
حسین جان ..
مگه این لبایِ کبودُ ندیدن
اینا که همه ناله هامو شنیدن
چرا نامنظم گلوتُ بریدن ..
ـــــــــــــــــ
برای دیدن جانان چقدر تشنه شدی
بگو که زخمی تیر و کدام دشنه شدی
شدم ز داغِ تو مادر اسیر و سرگشته
به من بگو که چرا صورتِ تو برگشته
تنور خانه گمانم هنوز روشن بود
وگرنه موی تو باید بلندتر می بود
غریبی از رُخت پیداست مادر
سرت اینجا تنت آنجاست مادر
به آنکس که سرت از تن جدا کرد
نگفتی مادرم زهراست مادر
چه کس مادر شکسته اَبرویت را؟!
بنازم چشم ناز بی سویت را
دوباره با همین دست شکسته
زنم شانه عزیزم گیسویت را ..
من امشب زندگی از سر بگیرم
ز موهای تو خاکستر بگیرم
نشد آن روز آیی در بر من
ولی امشب تو را در بر بگیرم
*یادتِ مادر .. نتونستم بغلت کنم ..*
چشم بگشا ای حسین از ره دور آمده ام
مو کنان از پی آن پیکرِ نور آمده ام
آب دادن و یا تشنه بریدن سرت؟!
وای بر من که من از آب طهور آمده ام
.