eitaa logo
ذاکرین آل الله
285 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
308 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
خسته ام از همه ی شهر و گرفتارانش کرمی کن که دلم صحن بقیع می‌خواهد
زخم بال و پر کبوترها پا به پایِ اسارت سَرها برگِ سبزیست با نشانه‌ی سرخ کودکی زیرِ تازیانه سرخ همه مَحو صدایِ او هستند پایِ مرثیه های او هستند *اینی که فرمودند طناب رو به دست و گردن می بستند .. برای اینکه طناب یکنواخت باشه مشکل عمده ای که داشت.. اگه یکی از این عُلیا مخدَّره ها رو زمین می افتاد .. پشت سریشون اگه بچه بود طناب کشیده می شد .. چون دورِ گردن بود طناب سفت میشد .. نفر اول امام سجادِ .. الباقی این زن و بچه پشت سر هم به سلسله بسته شده بودن .. من نمی دونم سه ساله، کجایِ این هشتاد و چند زن و بچه است .. این عمه و برادر زاده به هم نگاه می کردند .. یه جایی امام سجاد صدا زد می زدن ..نمی دونم دیده بودید آزاده های عزیزمون می گفتن؛ یه دالانی ایجاد می کردند باید از توی این رَد می شدن .. از اول اسیر رو اینطوری می زدن .. باید از بین اینا رَد می شدن .. غیرت تو چشم امام باقر داره فریاد می زنه .. می دید عمه‌ی سه سالش داره تازیانه میخوره ..* یک طرف کاغذ و یک سو قلمش اُفتاده قلمش نَه، دَم تیغِ دو دَمش افتاده دَمش‌از بس که حسینی‌ ست چو پایین رفته باز در پایِ دَمش باز دَمش اُفتاده مثلِ بینُ الحرمین است مدینه اما سَر پا نیست در این سو حَرمش افتاده مثلِ روزِ دهم از فرطِ عطش با طفلان در شب حُجره به رویِ شکمش افتاده *اومد گفت؛ آقاجان! رفتم تو خیمه‌ی سقا .. دیدم این بچه ها پیراهن هاشونُ بالا زدن .. شکم هاشون رو روی زمین نمناک گذاشتن ..* آخرین لحظه همان لحظه‌ی تلخی ست که من دیده از دستِ عمویش عَلمش افتاده * تموم شد روضه اما دوسه خط .. هم ترس دارم، هم می خوام روضه‌ی امام باقر آتشین بمونه .. من میگمُ رد میشم .. شما هم هر جوری دلتون خواست گریه کنین .. فَلیَبکِ الباکون .. گریه کنا، گریه کنن .. و اِیّاهم فَلیَندَب النادِبون .. اونی که گریه اش بیشترِ سینه بکوبه اشک بریزه، ناله کنه .. (یعنی چی؟) بچه دیدی یه چیزی میخواد ناله میکنه؟ فَلیَصرُخِ الصارِخون .. داد بزنید .. وَ لَیضِّجَ الضاجون .. ضجه بزنید .. وَ لَیِعِّجَ العاجون .. فریاد بزنید .. مگه می خوای چی بگی؟* دیده که دستُ سَر و چشم عمو عباسش تا دَم علقمه در هر قدمش اُفتاده نفسش را رمقی نیست و در خاطرِ من زخمهایِ تن آقا رقمش اُفتاده بعد اینقدر مصیبت به سرش آوردند تازه تیغ آمده بر قدِ خمش اُفتاده آخرین لحظه به یادِ فقط این جمله‌ی شمر که خودم می کِشم و می کُشَمش اُفتاده آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک نهادی ای تشنه‌لب صورت خود روی‌خاک ای حسین ..
امام باقر (ع) بعد از آموختنِ زیارت عاشورا به علقمه فرمودند: «هر کس این زیارت را بخواند (از دور یا نزدیک) و بر حسین (ع) ناله کند و امر کند اهل خود را که بدون تقیه بر حسین (ع) گریه کنند، من ضامن او مى‏‌شوم نزدِ خدا که ثواب هزار حج، هزار عمره و هزار غزوه براى او بنویسند» |الکسیر العبادات فى‌اسرار الشهادات ص91| .
... و توسل به حضرت سیدالشهداء علیه السلام ویژۀ شب جمعه کار خـودم رو من فقط زیاد کردم به هرکسی که جز تو اعتماد کردم منی که عمری پای روضه های تو به محضرت عرضه‌ی اعتـقاد کردم پس چی شد اعتماد من به نام تو ای آقا اینقدر عوض شده چرا غلام تو ای آقا شفا میداد یه‌روز به‌اعتقادِمن یادم‌هست ته استکان چای پیرغلامِ تو ای آقا من عوض شـدم روضه همــون روضست من عوض شــدم آقا همــون آقــاست کم توفیقم چایی همون چایِ من عوض شدم تربـت تو اعـلاست یا اباعبداللّٰـه… به روی مهربونیـات حساب کردم هردفعه‌هرکسی رومن جواب‌کردم یه پل بزن برای من بیام پیشت پُـلای پشت سرمو خراب کردم از دل من یه پل بزن تا کربلات ای آقا ببر یه بار اسم منو وقت دعات ای آقا اگه دلم سنگ کف صحن حرم جامیشه بزار دلم رو زیر پای زائرات ای آقا خیلی بد کردم دلت برام خون شد خیلی بد کردم تو غصه می‌خوردی خیلی بد کردم خودم خبر دارم خیلی بد کردم به روم نیـاوردی یا اباعبداللّٰـه… تا خطری رو دور آبروم دیدم آغوش باز تورو روبروم دیدم با اینکه کربلا نمی‌بریم هرشب کرببلا رو توی آرزوم دیدم داره دیگه این دوری ماجرا میشه ای آقا زندگیــ‌مون حسرت کربلا مـیشه ای آقا وقتــی درای حــرم و باز کنند مـی‌بینم این آغوش توئه که داره وا میشه ای آقا ادبم کن باز تو سر به راهم کن ادبم کـن باز ولی نه این‌جوری ادبم کن باز با کربلا رفتــن ادبم کـن باز فقط نه با دوری یا اباعبداللّٰـه… ↫
امام باقر علیه‌السلام: «هر محبتی، غیر از عشق ورزیدن بر حضرت اباعبدالله الحسین وَهم و بیهوده و باطل است ..» سر البکاء ص ۳۵
•|⇦ و توسل به راوی دشتِ کربلا حضرتِ امام محمدباقر علیه السلام ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ به خدا همۀ این خانواده آرزوشون بود اون لحظۀ آخر مثل جد غریبشون حسین جان بدن .. امام باقر ، یادگار کربلاست .. مناظرِ کربلا مگه یادش میره؟ آقایی که تو واقعه کربلا چهار ، پنج سال بیشتر نداره اون روزا رو مگه یادش میره؟ همیشه تا آخر عمر تعریف میکرد برا همه .. جمع میکرد مردمُ میگفت برا جد غریبش حسین گریه می کردند .. با بابای مظلوم و غریبش روضه می گرفتن برا حسین .. اجازه بدید روضه‌م رو اینطور بگم، شما تا یه واقعه ای تو ذهنت باشه، وقتِ درد و غم و اندوه لحظاتش رو یاد می کنی و اشک میریزی ، دلت میسوزه .. نمی دونم امام باقر و امام سجاد از کجا می گفتن برا همدیگه و گریه می کردند .. نمی دونم کدوم لحظات رو به یاد می آوردند و اشک می ریختن؟ .. اگه از من رو سیاه بپرسن اونی که از حرف خودشون یاد گرفتیم اینه :.. امام سجاد شروع میکرد روضه خواندن عزیز دلم .. خیلی سختی ما کشیدیم، کربلا خیلی مناظر رو ما دیدیم اما هیچ جا شام نمی شد .. مگه مناظر شام یادمون میره؟ آره بابا منم یادم نمی ره.. با رقیه ما رو دنبال ناقه ها می دوندن .. پاهامون آبله زده بود .. لبها خشکیده بود.. یادم نمیره بابا، وقتی ما رو وارد محله یهودیا کردن .. از بالای پشت بام همه بر سر و صورت ما سنگ می زدن .. ناسزا می گفتن .. دل عمه ام زینب رو خون می کردن .. ای حسین .. لحظاتِ آخرم، فرزندش امام صادق رو صدا زد .. صادقم من دارم میرم.. دیگه ساعات آخرِ .. من از دنیا رفتم مردم مدینه رو جمع کن .. منُ در سه کفن بپیچانید .. بدنم رو تشییع کنین .. اما یادم نمیره جد غریبم حسین .. براش بوریا آوردن .. کفن نبود، عجب تشییع جنازه ای کردن .. سرش رو روی نیزه چهل منزل .. حسین .
یا باقرالعلوم مددی .. . امشب سلامم می رسد خاکِ بقیعِ تو تا از تو گیرد روضه و اشکِ محرم را..!