eitaa logo
ذاکرین آل الله
283 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
304 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
امام موسی بن جعفر علیه السلام: کمترین ثواب کربلا این است که گذشته و آینده او آمرزیده می شود. 📗الکافی/ ج4/ص582
... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم به نفس سیدرضا نریمانی •✾• حق داری نشناسی پیر شدم حق داری نشناسی زمین گیر شدم دخترتم هنوز این دَمِ آخر از تو و مادر پیر تر و پیر تر دخترتم هنوز با موی کم پشت میریزه مشت مشت زجر که منو کشت امون ای فلک بابایی کمک کتک با کتک فرق میکنه زدن با زدن بدن با بدن سه ساله با زن فرق میکنه حق داری نشناسی پیر شدم حق داری نشناسی زمین گیر شدم تو بابامی هنوز با لب خونی باز تو میتونی قصه بخونی تو بابامی هنوز صبح میری بازار میخری گوشوار، پیرهن گل دار تنم شد سیاه بریم بزم شام نگاه با نگاه فرق میکنه زمین خورد رباب نریختن گلاب گلاب با شراب فرق میکنه حق داری نشناسی پیر شدم حق داری نشناسی زمین گیر شدم سرت زخمی ولی باز میدرخشی شمرُ نبخشی زد منو‌ وَحشی سرت زخمی، ولی زخمتو بستم با پر خسته ام خیلی شکسته ام من از خواهرم شکسته ترم ورم با ورم فرق میکنه همش حرف بد دیدم وقتی زد لگد با لگد فرق میکنه امون ای فلک بابایی کمک کتک با کتک فرق میکنه زدن با زدن بدن با بدن سه ساله با زن فرق میکنه حق داری نشناسی پیر شدم حق داری نشناسی زمین گیر شدم .
امام باقر علیه السلام: امام حسین علیه السلام اَجر هزار از شهداء بدر و اَجر هزار روزه دار و ثواب هزار قبول شده و ثواب هزار بنده کردن را دارد. 📕وسائل الشیعه/ ج14/ص453 .
و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم به نفس سیدمجید بنی فاطمه •✾• بابا کجا رفتی ندیدمت از خیمه ها رفتی  ندیدمت رو نیزه ها بودی می دیدمت طشت طلا رفتی  می دیدمت می دیدمت با این چشای بارونی می دیدمت  رو نی با لبهای خونی می دیدمت  که داری قرآن می خونی   وای وای وای وای بوسه ی من که بود چرا خیزران؟ چادر من که بود  چرا بی عبا؟ گیسوی من که بود چرا طشت زر؟  دامن من که بود چرا نیزها؟ وای وای وای وای
. | حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: امام رضا علیه‌السلام من است. .
... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم به نفس سیدمهدی میرداماد •✾• من با همین لباس پاره آبرودار عالمینم یه دختر سه سالَم اما اُم ابیهای حسینم پای این سر جان نبازم من رقیه نیستم شام را ویران نسازم من رقیه نیستم مثل عباس من ذخیرةُ الحسینم مثل زینب من شریکةُ الحسینم فدایی راه ولایت شبیه مادرِ حسینم هر ساله عُمر من یه آیه ست سوره ی کوثر حسینم کشته ی راه دفاع از دین اسلام منم فاتح کوفه عقیله فاتح شام منم مثل عباس من ذخیرةُ الحسینم مثل زینب من شریکةُ الحسینم ای جَوُونِ امام حسینی با عشق هم قسم شدی تو دعای من بوده که امروز مدافع حرم شدی تو مقتدای تو، تو این راه شد شهید علقمه ای مدافعان زینب اجرتون با فاطمه مثل عباس من ذخیرةُ الحسینم مثل زینب من شریکةُ الحسینم من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم بر مشام جان زدم یک قطره از عطر حسین سبقت از عود و گلاب و نافه و عنبر گرفتم بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا .
ره فردای قیامت که هیچ چیز از انسان نمی خرند، بر سیدالشهدا را مانند دانه دُرّی برایش نقد می کنند.
... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم به نفس سیدرضا نریمانی •✾ نیزه دار سرت با من راه نمیاد  میشه بگی زجر چرا کوتاه نمیاد  بهش میگم منو زدی دیگه بسه  تازه کتک خوردم و جاش مشخصه  هیشکی چرا به داد من نمیرسه  من دلم بابا میخواد  آبو از دست سقامیخواد این جدایی رو دنیا میخواد  طاقت ندارم  خدا مهربونی کنه  زود منو آسمونی کنه  نیزه پا در میونی کنه  بیای کنارم .... آغوشِ تو کجایِ این سره بابا؟  یه کم بخند لحظهٔ آخره بابا منو‌کشیدن روی خاک درد بکشم دیگه نذار منت نامرد بکشم  موهامو از دسته یه ولگرد بکشم میخوام‌ روخاکا رخ مهتاب بکشم  شیش ماهه رو تو بغل خواب بکشم عمو رو‌ با مشک‌ پر از آب بکشم  باز صداتوگوش کنم‌ حق بده میل آغوش کنم  غصه هامو فراموش کنم بابا بابایی میشه چشماتو بازکنی  دست توکو‌؟منو‌ناز کنی  بال نداری که پرواز کنی بابا بابایی آغوشِ تو کجایِ این سره بابا؟  یه کم بخند لحظهٔ آخره بابا خوش اومدی بابای خاکی خودم‌ یادته اون‌چادری که تولدم‌ خریدی وگفتی چقدر قشنگ شدم  اگه ازم‌بپرسی از کبودیا  یه راست میرم محله ی یهودیا تو‌دستاشون سنگ تو چشاشون حسودیا  هی گم‌ بشی دیر کنی‌ بین نامحرما گیر کنی  با غمت عمه رو پیرکنی این سخته بابا  اشک رباب و نگم دیگه بزم و نگم  دور دستم طناب و‌ نگم این سخته بابا  آغوشِ تو کجایِ این سره بابا؟  یه کم بخند لحظهٔ آخره بابا .
▫️: ‏امام زمان(عج) در هیچ حالی ما را نمی‌کند ما هم سزاوار نیست را فراموش کنیم.
و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم به نفس سیدمهدی میرداماد •✾• كجايي تو بدون من نمی رفتی آخه جایی  ببین رو گردنم رَدِّ  طناب افتاده بابایی کجایی تو ببینی که نمی‌تونم پاشم از جام نشستم کنج ویرونه می‌گیریم خار رو از پاهام هجوم آوردن و بی تو  تو قلب من تلاطم شد تموم‌خاطرات من میون شعله ها گم شد  کشیدن از پاهام خلخال نمونده گردن آویزی  سرم ریخت آتیش خیمه نمونده از موهام چیزی کتک از حرمله خوردم  بدم‌میاد ازش بی حد رباب و گریه می انداخت به عمه حرف بد میزد  گمونم گوشه ی اَبرو‌م شکسته مضطرم‌کرده  یه شب افتادم از ناقه  با پهلوی ورم‌ کرده
و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم به نفس حاج محمود کریمی •✾• می دونستم خیلی دوسم داره رقیه اشو تنها نمی ذاره کمکم کن تا پاک کنم روشو با گوشه ی این چادر پاره دیدی اومد مسافر من شبونه برگشت به خاطر من میریم خونه باهم شبونه ویرونه امشب معراج مونه عمه بیا گمشده پیدا شده واویلا واویلا کنج خرابه شب یلدا شده واویلا واویلا پای نیزه زخماشو میشمردم با هر کدوم از غصه می مُردم خدا کنه یادم نره امشب بهش بگم چند بار زمین خوردم روی نیزه چشماشو وا کرد زمین که خوردم منو نگاه کرد روی نیزه اشکاشو دیدم تا رفتم از حال منو صدا کرد عمه شده غصه فراموش من واویلا واویلا گم شده ام آمده آغوش من واویلا واویلا دیده و دل محو تماشا شده واویلا واویلا عمه بیا گمشده پیدا شده واویلا واویلا عمه به همراه پدر می روم واویلا واویلا با پدرم من به سفر می روم واویلا واویلا
و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم به نفس سیدرضا نریمانی •✾• اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن وقتی ندارم سرپناهی غیر از اینجا من دستم به دامانت نکش از دستِ من دامن شأنی برای خویش قائل نیستم اصلاً خوب، نوکران بهتر از من داری اما من پیدا نخواهم کرد بهتر از تو آقایی تنها تو را دارم حسین! از دارِ دنیا من خوب و بدِ عالم به زیرِ پرچمت جمع هستم میانِ گریه کن های تو حتی من مانند حُر که عاقبت او را بغل کردی وا میکنی آغوش خود را میرسم تا من *همه ی مارو حسین بغل گرفته، خبر نداریم، عجب آغوشِ گرمی، حسرت این آغوش به دلِ سه ساله موند، گفت: بابا! حالا که اومدی با سر اومدی...* از دوستی با غیر تو خیری نمی بینم تنها تو هستی که رفاقت میکنی با من سرمایه ای دارم اگر قطعاً خودت هستی اصلاً که را دارم به جز اولاد زهرا من کی رو زدم، چیزی طلب کردم به جز اینکه سالی فقط یک کربلا دارم تمنا من امشب برایت دخترت مرثیه میخواند آزرده شد روحم همانند تو بابا من آنکه سرش پی در پی افتاد از نوک نی تو آنکه کنارِ نیزه ات افتاده از پا من ماهِ کبودِ من، بیا تا صبح بشماری تو بیشتر از شمر سیلی خورده ای یا من ــــــــــــــــــ قصه ی ناقه و آن نیمه ی شب یادت هست به زمین خوردم و دیدم کمرم زخم شده زجر هم مثل مغیره چه قدَر بد می زد! زیر شلّاق و لگد، بال و پرم زخم شده ــــــــــــــــــ گفت: حالا که آمدی بابا! یا مرا با خودت ببر یا باش راستی دختری که آن کوچه است کتک سیر خوردم از باباش ــــــــــــــــــ چگونه شد مویم این مثالِ ناگهانی را کمانِ اَبرویِ من خوشحال کردی قد کمانی را چگونه یافتی مارا در این ویران سرا امشب گرفتی از صدایِ گریه ام شاید نشانی را سرت را از طبق برداشتم با یاریِ عمه چهل منزل تحمل کرده ام این ناتوانی را حلالم کن که اشکم را به استقبال آوردم پدر از یاد بُردم شیوه ی شیرین زبانی را خبر دارم شبی کنجِ تنوری میهمان بودی بجا آورده کوفه خوب حقِ میزبانی را به قولِ تازیانه من یتیمی دردسر سازم معطل میکنم با زخم پاهایم کاروانی را لبت را قاریِ قرآن هزاران بار می بوسم که طشت زر ببیند راه و رسمِ قدر دانی را اگرچه دختران شام تحویلم نمی گیرن نیاوُردم به رویِ خویش این نامهربانی را ــــــــــــــــــ دلِ آسمان میلِ دارد ببارد که ویران نشینیِ ما گریه دارد سَرانگشتِ مشکل گشایم ضعیف است که خار از کفِ پایِ من دربیارد بیا تا تماشاچیانم نگویند که این طفلِ آواره بابا ندارد بیا تا که همسایه يِ این خرابه برایم دگر نان و خرما نیارد عجب روزگارِ عجیب و غریبی ست! یهودی مرا خارجی می شمارد اَلا خیزران خورده يِ مجلس طشت غم تو گلوی مرا میفشارد ــــــــــــــــــ تا رفته ام از حال گوشواره خلخال گم کردم اینا چیزی نیست بابا تو گودال گم کردم با صورتم چیکار کنم فقط بگید کدوم طرف فرار کنم چجوری دست به موم زدن منو درست جلو سر عموم زدن خشکِ حلقومم گفتم مظلومم، بدتر زد بعد از هق هق هام تا دید آرومم، بدتر زد یه جوری زد، که جون بدم یه روز بیا زجر رو بهت نشون بدم همون که قد بلندتره یه ساعت هم از زدنم نمیگذره این پهلو ناقص این بازو بی حس، ای بابا! مارو چرخوندن مجلس به مجلس، ای بابا! یه شهری رو شریک کنن فقط میخواستن عمه مو کوچیک کنن چطور بگم که پیر نشد این خونواده مَردِش هم اسیر نشد بند اومد راهها دستِ بد خواهها سنگین بود هرکی سنگم زد باریک الله ها سنگین بود یتیم و با طناب زدن سرِ تو رو تو بغل رباب زدن برا یه زن بدِ غمش زمین که میخوره نباشه مَحرمش ــــــــــــــــــ عمه! من از عمو عباس توقع دارم چند وقت است کز او هم خبری نیست که نیست *اینقدر بابا بابا کرد، همین جور که نشسته بود زانوهاش رو بغل گرفته بود، یهو دید یه بویی داره میاد، عمه! خبری شده؟ عمه این چیه؟ یه طبقی واردِ خرابه شد، بی بی دوید جلویِ دَرِ خرابه، گفت: نمیذارم سر رو ببرید براش، بچه ببینه دق میکنه، خودم قول میدم آرومش میکنم، اول زینب رو با تازیانه توی خرابه زدن، بعد سر رو گذاشتن جلوی این بچه، بعد از چند لحظه دیدن دیگه صدایِ این بچه نمیآد، یه مرتبه دیدن سر از توی دستای این بچه یهو افتاد رو زمین، بچه یه طرفه، سَرِ بابا هم یه طرف، ای حسین!...*پشت خرابه دخترکی کج نشسته بود می خواست تا ادای مرا در بیارود زخانه ها همه بوی طعام می آمد ولی به جانِ تو بابا گرسنه خوابیدم به جرم اینکه ندارم پدر، زدند مرا شبیه مادرِ در پشتِ در، زدند مرا نهادی سر به زانوی عُبیدالله و خوش خفتی! نگفتی دختری داری که آن هم شانه ای دارد داره موهام یواش یواش، شبیه مادرت سفید میشه بیا که داره از همه رقیه نا امید میشه اون زخمی که تو گلومِ، زخم رو سَرِ عمومِ امشب تا سحر بابا جون، کارم تمومِ
. ▫️: 🔸🔸برای ایشان دعا کنید، ایشان فعلاً تنهاست. اگر ایشان دادند و فرمودند «علی الرأس و العین» بدویم. 🔸🔸سعی و کوشش‌تان باشد از جدا نباشید، خدا می‌داند ... اگر حرفی، جایی شنیدید اعتنایی نکنید. 🔻🔸خدا می‌داند من را نماینده علیه‌السلام می‌دانم.
روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم به نفس سیدمجید بنی فاطمه •✾• عجز اگر آید به دیدارم جوابش می‌کنم کاخ اگر کوه اُحد باشد خرابش می‌کنم پرده های قصر، افتاد از طنین ناله ام کفر اگر در پرده باشد بی‌نقابش می‌کنم مدح بابِ عِلمِ طاها گر چه اینجا باب نیست در میان شامیان امروز بابش می‌کنم دارم از بابا بزرگ خویش ارث روشنی در شُعاعم ذره باشد آفتابش می‌کنم از خدایم اذن دارم زیر این سقف کبود هر دعایی را بخواهم مستجابش میکنم *بی بی جان! خیلی ها گرفتارن... خدا رحمت کنه اون پدرا و مادرایی که وقتی گرفتار می شدیم، میگفتن: یه سفره ی رقیه پهن کنین، من نمی دونم چرا سفره ی حضرت رقیه یه نون و پنیر بیشتر نداره، زیاد رنگی نیست، یعنی میخواد بگه: بچه وقتی گرسنه میشه، با یه لقمه ی نون و پنیر گرسنگیش تموم میشه، هی رقیه توی خرابه میگفت: بابا! دلم درد میکنه...* آنکه حتی یک النگو در ضریح انداخته با خدا در روزِ محشر بی حسابش میکنم سفره دارِ روضه‌ی بابا منم، با دست خویش گندمی گر نذر گردد آسیابش می‌کنم زنده باشم بعد از این، ای عمه جان گهواره‌ای عاقبت می‌سازم و نذر ربابش می‌کنم *دلم برا داداشم علی اصغر تنگ شده، همه دختر بچه ها دوست دارن داداش کوچیکشون رو بغل بگیرن...* آستین پاره ای دارم خدا را شاکرم بر سرم در پیش نامَحرم حجابش می‌کنم میلاد حسنی *بابا! حُرمتم رو نگه نداشتن، بابا غرورِ دخترت رو شکستن، بابا! یادگاری های علی اکبر رو فروختن، بمیرم برات بابا! هی میگفت: عمه! کی بابام میاد؟ خیلی باهاش حرف دارم، خیلی باهاش درد و دل دارم، اما وقتی سر رو آوُردن، همه دردا یادش رفت، گفت: بابا! من میدیدم یزید داره با چوب به لبات میزنه، لبِ تو اینجور باشه، لبِ دخترت سالم؟. بابا! سلام خوش اومدی، گردِ سفر بروته بابا! سلام دیدی منو؟ رقیه روبروته ابروی مردونه ی تو خورده عجب شکافی روزایی که نبودی و حالا بکن تلافی *چیکار کنم دخترم؟...* مویِ منو میبافی؟ آئینه ی احساسِ من اصلاً نبود حواسِ من مویی نمونده واسِ من بابا! ببین رو صورتم، جای هزارتا دسته بابا! ببین گوشواره هام، تو گوشِ من شکسته گناه من چی بوده که سیلی شده تقاصم؟ روزی که این دامنو تو خریده بودی واسم پاره نبود لباسم کاشکی نبینه زینبت چه زخمایی داره لبت حنجره ی نامرتب *نیزه دارِ سرِ ابی عبدالله میگه: هر جایی می اومدیم، منزلی بودیم، سرها رو تکیه به جایی میدادیم، اما یکی از منزل ها سرِ بریده ی ابی عبدالله رو آویزان کرده بودن به یه شاخه ی درختی... گفت: تو خواب و بیداری بودم، همه ی اُسرا اینقدر خسته شده بودن، بعضی هاشون تب کرده بودن، آخه بیابون روزها گرمه، شب ها سرد، برا همین این بچه ها روزها عرق میریختن، شب ها نسیم سرما بهشون میخورد بعضی هاشون تا صبح تب میکردن... نیزه دار میگه: یه مرتبه از خواب بلند شدم، شنیدم صدای قدم هایی میآد، خوب نگاه کردم دیدم یه دختربچه، از قافله جدا شد، آروم آروم، خمیده خمیده اومد پایِ سرِ بریده ی بابا، صدا زد: بابا! دلم برات تنگ شده، دوست دارم یه بار دیگه بغلت کنم، میگه: دیدم شاخه ی درخت پایین اومد، این دختر سرِ بریده ی بابا رو بغل گرفت...* عمو کجاست؟ بهش بگم، مارو کجاها بردن عمو کجاست؟ ببینه که دخترا سیلی خوردن *بابا! یه پیغامی برا عموم دارم...* بهش بگو: دستِ کسی نخورده به حجابم بهش بگو: میدونه که چند روزِ تو خرابه ام؟ به روی خاک میخوابم *کی طاقت داره دخترش روی خاک بخوابه؟...* دل تنگشم یه عالمه این وضعِ روز و حالمه دیگه نگو سه سالمه بابا حسین! بابا حسین!... .
. در پایان مراسم عزاداری حسینی خطاب به جوانان و دانشجویان تأکید کردند: «به مسئله‌ی «» اهمّیّت بدهید... میتوانید در این زمینه به معنای واقعی کلمه کنید.» .
ره: روایت دارد: سیدالشهداء (علیه السلام) در هر چهار سال، یک مرتبه است.(بحارالانوار: 98: 3) این ، برای شدت مطلوبیت و تأکد مطلوبیت است. 📗گوهرهای حکیمانه: 130 .
دست خودم نبود، یدفه پیر شدم از خواب که پا شدم، دیدم اسیر شدم دست خودم که نیست، خرابه حال من بچه هاشون بابا، عمه رومیزنن دست میندازن منو، میگن میریم برات، گوشواره میخریم دست میندازن منو، دست میزنن بابا، همه‌ش به روسریم دست میندازن منو میون بازار دست میندازن منو توی خرابه میگن آروم بازی کنیم تو کوچه بابای این دختر رو نیزه خوابه چشمات و وا کن و، دخترت و ببین تو صورتم بابا، مادرت و ببین دیگه نمیشه که، مشکل و حل کنی دستی نداری تا، من و بغل کنی دست تو که نبود، دستم شکسته از، دست یهود شده یه جوری زجر زده، که حتی دستای، خودش کبود شده دستم نمی‌رسید بابا تا نیزه زد نیزه دار رو دست من با نیزه دست کدومشون تو رو کبود کرد دستای خیزرون بوده یا نیزه از حرم رفتی و آتش زده شد بال و پرم  بعدِ تو ریخته شد خاک یتیمی به سرم *يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي! ..* چه فراقی و چه داغی که ندیده چشمم در همین فاصله از زندگی مختصرم چند روزی‌ ست که از حال دلم بی خبری چند روزی ست که از حال سرت بی خبرم شانه‌ی سنگ شده جای سر دختر تو جایِ آغوش تو ای کوه ترین مرد حرم *گفت بابا: * مو ندارم به سر و سوخته گیسویی که می‌رسیده است زمانی قد آن تا کمرم کاش میشد که دوباره به مدینه برویم تا که انگشتری از شهر برایت بخرم کفتر جلد سر و دوش عمویم بودم حال با حرمله و شمر و سنان همسفرم سیلی و هلهله کم بود که با زخم زبان هر کسی زد نمک طعنه به زخم جگرم گر‌چه گیسو و سرم سوخت ولی شکر خدا معجر سوخته ای هست ببندم به سرم کاش می شد که نخی از گل پیراهن تو باخودم محض تبرک به مدینه ببرم آبرو بود که از کاخ ستم  می بردم باهمین اسلحه ی اشک و همین چشم ترم دست و پا گیر‌ شدم مرحمتی کن بِبَرم که در این قافله با تاول پا دردسرم