eitaa logo
ذاکرین آل الله
285 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
312 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
به وقت مرگ می آیی به بالینم، یقین دارم شروع وعده هایِ توست، پایانی که من دارم .. ❤️ .
روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم به نفس حاج محمدرضا طاهری•. ❁•༻↷◈↶༺❁ حرف دارم گلایه لازم نیست تو ببین...آیه آیه نازل میشود فقط اینجا که سایه لازم نیست با محبت! بگو کجا بودی؟ *ما اگه بچه ي خودمون، يا يه بچه ي ديگه اي جلومون زمين بخوره طاقت نميآريم، يا اباعبدالله! چه جوري طاقت آوُرديد از بالا نيزه، وقتي ديدي تو كوچه ي يهودي ها بچه ات رو ميزنن...بچه وقتي به گريه ميوفته گلايه داره، بچه وقتي گريه ميكنه وقتي به باباش ميرسوننش هي ميخواد ميونه گريه هاش با باباش حرف بزنه، ميگه: كجا بودي تا حالا من رو اذيت كردن؟....گفت:بابا!* وسطِ ماجرا چرا رفتی؟ بی هوا، بی صدا چرا رفتی؟ *ابی عبدالله با همه که خداحافظی کرد، بعضي روايات نوشتن اون لحظه رقیه تو خیمه خواب بود، تا چشمش رو باز کرد، دید یه عده تو خیمه ها ریختن، تا حالا این بچه عادت نداشته غیر از نوازش و بوسه ي عمو، تاحالا چیزی غیر اینا ندیده، توي كتابِ سحابِ رحمت نوشته: اين بچه طبق عادت هرروز، سجاده ي بابارو پهن کرده، یه وقت دید نانجیبا ریختن تو خیمه، شمر ملعون اومد مقابلش، این بچه نمیشناسه اینارو، فقط میگه "اَینَ اَبی؟" بابام کجاست؟ ميگه:چنان سیلی تو صورتش زدن...* وسطِ ماجرا چرا رفتی؟ بی هوا، بی صدا چرا رفتی؟ بر روی نیزه ها چرا رفتی؟ بعد از آن بین شعله ها بودی *بابا! بابا! بابا!...این بچه یه منظره ای رو دیده، عقده شده تا سر رو آوُردن براش، هی با خودش میگفت: اگه بابام اومد من باید اینارو ازش بپرسم * چه بلایی پدر سرت آمد؟ یک نفر سمت پیکرت آمد پای او روی حنجرت آمد مشغولِ دست و پا زدن بودي *حاج قاسم سلیمانی یکی از نوکرای این سه ساله بودن، همه ي مدافعان حرم افتخارشون این بود، گفتن ما باشیم، باز بخوان دوباره به این حریم بی احترامی کنن!؟... یکی از اين مدافعان حرم بچه اش زیر بغلشه دارن ازش مصاحبه میکنن، سئوال مي كنن ازش: این بچه رو چکار می کنی؟ گفت: من خودم، بچه هام، پدرم، مادرم، فدای یکی از کاشی هايِ حرم حضرت زینب... * بینِ خورجین سَرِ تو را بردن چادرِ خواهر تورا بردن با لگد دختر تو را بردن کوفه بودی، نه کربلا بودی دیده اي بی پناهمان کردند آمدند و سیاهِمان کردند جور دیگر نگاهمان کردند تو نپرسی زمن کجا بودی *یه خوردشو برات میگم بابا کجا بودم....* عمه را با طناب آوردن بی حساب و کتاب آوردن بینِ بزم شراب آوردن پايِ آن چوبِ بي حيا بودي *اگه به اجبار به ما بگن: بايد حتماً انتخاب كني، بابات رو بزنيم و يا مادرت رو، معلومه ميگيم: بابامون رو...اما اگه از دخترها سئوال كنند چي ميگن؟آخه دخترها بابايي هستن...وقتی می خواستن امام حسن رو بکُشن مادرش رو جلو چشش زدن، ولی وقتی میخواستن رقیه رو بکُشن، جلو چشمش چوب به لب و دهنِ باباش زدن...گفت: بابا چند تا سؤال ازت دارم:...* نحوی صحبتم عوض نشده؟ حالتِ صورتم عوض نشده؟ آن قد و قامتم عوض نشده؟ میشناسی...تو آشنا بودی این منم پریشانم اي فدايت، شکسته دندانم آمدي جانِ من به قربانت هر شب اينجا دعايِ من بودي از کوهِ غصه هام، میخوام بگم یه کم اگه الان نگم، پس کی باید بگم؟ زخماتو میبینم، درداتو میدونم میخوام ببوسمت، ولی نمی تونم دلم میخواست بشینم، بازم رو دامن تو دستامو بندازم باز، به دورِ گردن تو اما دیدم نمیشه، توکه بدن نداری این تويي که باید سر، رو دامنم بذاری حسین غریب مادر... زخمایِ گوشم از، آتیش خیمه هاست از حرمله بپرس، گوشواره هام کجاست سوخته تو خیمه ها، گُلای چادرم تو شام بجای شام، هی سیلی میخورم یه جوری زد رقیه ات، چشاش سیاهی میرفت راه و شبیه زهرا، هی اشتباهي میرفت دندوناتو شکستن، چشامو بستم اینقد نکش خجالت، منم مثه تو هستم بابا بابا! بابایی... *بذار از زبون خودش روضه بخونم: همچین که روپوش رو از طبق کنارزد، یه چند لحظه با تعجبی اين بچه نگاه ميكنه، بو، بویِ بابامه، اما چرا صورتش سوخته شده؟ چرا اینقدر صورت متلاشی شده؟ فقط چند تا سوال کرده ، صدازد" يا أبَتاهُ! مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي؟"كي منو به این بچگی یتیم کرد؟...هی نگاه کرد این رگ ها چقدر نامرتب شده" مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ! مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ؟" اما یه سوال دیگه هم کرد: گفت " يا أبتاهُ، لَيْتني كَنت قَبل هذا الْيَومِ عمياء"ای کاش من قبل از اینکه تو رو اینطوري ببینم چشام کور میشد، من بابای خوشکلم رو با این وضع نمی دیدم...خدايا! روزيمون كن از اون حسين گفتن هاي رقيه كه نفس هاي آخرش هي مي گفت:" اَبَتاه!حسين!...." بلند ناله بزن بگو: يا حسين!.
نمیدانم از این ویران نشین داری خبر یا نه نمیدانم که میمانم عزیزم تا سحر یا نه سفر کردی بدون من نگفتی پیر میگردم! تو که کشتی مرا می آیی آخر از سفر یا نه از آنچه بر سرم آمد از این کوچه به آن کوچه نمیدانم که بشناسی مرا بار دگر یا نه شنیدی جانِ بابا ! گفت این همسایه بر طفلش توهم میگویی از نیزه به من جان پدر یا نه تویی زخمی ترین سر در میان این همه سرها امان از سنگ ها و چوب ها و تیغ و خنجرها ز سنگ کوفی و شامی که میبارید از هر سو شکسته از شما سرها ز زن های حرم پرها به دخترهای شامی گفته بودم من پدر دارم عزیزم حیف شد شب آمدی خوابند دخترها تنور خانه خولی چه کرده با سرت بابا که رفت از یاد من جراحت های پیکرها چه میشد گر که من را هم سفر میبردی ای بابا به همراه عزیزان و عموها و برادرها خودت از عمه های من تشکر کن که در هر جا برای جسم دخترها سپر بودند خواهرها منو زجر منو سیلی منو رخساره نیلی بده حق خسته ام دیگر ز تکرار مکرر ها پدر در ماجرای آتش و خیمه خدا داند که دل ها سوخته بهتر ز چادر ها و معجر ها من از افسردگی های رباب اینگونه فهمیدم که هجران بد اثر دارد به روی قلب مادرها
نتیجه‌ شان مِنهای می‌شود ! فُقهای کوفه، حُکم به کشتن حسین(ع)دادند. دیروز و و برای لشگر کار می‌کردند!! امروز هم ، ، و... . .
و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها به نفس کربلایی حسن حسینخانی •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● روی پا آمده ای دیدن دختر مثلاً تو بیا باش پسر من به تو مادر مثلاً *بچه های شام که منو بازی ندادن بابا .. تو بیا با من بازی کن .. هرچی باشه من دخترتم .. کی دلِ نازتُ غم داده بگو چرا اشکای تو افتاده بگو بیا دوتّایی بریم تو کوچه ها کی تو رو بازی نمیداده بگو ... ای ناله دارا .. ان شالله حرمش عرض ادب کنیم ..* مثلِ شب های مدینه تو زمسجد برگرد منتظر باش که من باز کنم در مثلاً فکر کن موی سرم شانه شده سوخته نیست نزده هیچ کسی دست به معجر مثلاً من زبانم به دهانت نهم از سوز عطش تشنه تر از منی و من علی اکبر مثلاً یعنی بابا یادمه علی اکبرو بغل کردی لب ها رو به لب های علی رسوندی بکنم روی زمین با کف دستم قبری تو مرا دفن کنی من علی اصغر مثلاً مثلا خوابمو تو راهی میدان هستی به رخم بوسه بزن بوسۀ آخر مثلاً میشوم من تنِ بی سر به زمین میفتم همچو بسمل بزنم جای تو پر پر مثلاً مثلاً کنج خرابه، ته گودال و من خواهرِ تو بزنم بوسه به حنجر مثلاً دست داری مثلا غسل بده جسم مرا عمه اسما مثلا من تن مادر مثلاً تا رسیدی به رخ نیلی و بازوی کبود دست بردار ز غسلم بشو حیدر مثلاً شاعر : *شاید فاطمیه نبودیم .. اجازه بدید بگم .. اسما میگه اونی که سفارش کرد آروم گریه کنید یهو شروع کرد بلند بلند گریه کردن .. دست به دیوار گرفته بلند بلند داره ناله میزنه .. هی میخواد اشکِ چشماشُ یچه هاش نبینن ولی صدا گریه ش رو که می شنون .. گفتم آقا خودتون فرمودید آروم گریه کنید .. چرا پس خودتون .. فرمود اسما دست از دلم بردار .. همین الان دستم به بازوی ورم کردش خورد .. زمین به صیحه درا آسمان بزن ناله به یاد یاس سفیدی که گشت چون لاله شکسته شد دلِ من که گفت غساله که این تنِ سه ساله ست یا چهل ساله گوشۀ خرابه دیدن دیگه صدایِ بابا بابا گفتن نمیاد .. اومد جلو دیدن سر یه طرف افتاده .. رقیه یه طرف افتاده
.. و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها به نفس کربلایی حسین طاهری • یا رب الحسین با دعای زهرا بِحَق الحسین روز عاشورا اشفع صَدر الحُسین بِظهور الحُجه .. ان شاالله به لطف این خانم دفع موج بلا رو میبینیم با پرچم رقیه جان با هم اربعین کربلا رو میبینیم دنیامون زیر و رو میشه با گوشه چشمای تو وا میشه هر گره کوری با همین دستای تو بالا رفته تو دنیا پرچم بابای تو ای غوغای محشر فتح شهر شام زینب بر وقار و صبرت داده سلام ای کوه حیا و غیرت بنت الامام اسمت یا رقیه ذکر روز قیام یا لَثارات الحسین .. یا رب الحسین با دعای زهرا بِحَق الحسین روز عاشورا اشفع صَدر الحُسین بِظهور الحُجه .. ان شاالله فرج امضا میشه این آقا منجی دنیا میشه غوغایِ اربعین معنا میشه فرمانده مهدی زهرا میشه فریاد منجی عالم تا آخر دنیا میره روزی‌که پرچم خون خواهیِ حسین بالا میره دنیا تحت فرمان حضرت زهرا میره سربازان کربلا با اِذن امام جان بر کف به‌خط همه در بیت‌الحرام با شمشیرِ تشنه ی بیرون از نیام آماده برای فرمان انتقام یا لَثارات الحسین .. بِنَبیٍّ عَرَبیٍّ وَ رَسولٍ مَدَنی وَ أَخیهِ أَسَدِ اللهِ مُسَمّا بِعَلی وَ بِزَهراءَ بَتولٍ وَ بِأُمٍّ وَلَدَتها وَ بِسَبطَیهِ وَ شِبلَیهِ هُما نَجلَاْ زَکیٍّ وَ بِسَجّادِ وَ بِالْباقِرِ وَ اْلصّادِقِ حَقّا وَ بِموسی وَ عَلیٍّ وَ تَقیٍّ وَ نَقی وَ بِذِی الْعَسکَرِ وَ الْحُجَّهِ و الْقائِمِ بِالْحَق الذی یجلب بسعی بحکم الازلی .
●•┄༻↷◈↶༺┄•● وَ اَرسَلَ عَلَیهِم طَیراً اَبابــل، تَرمِیهِم بِحِجَارَةٍ مِن سِجِّیل پس را بر سـر آنان فرسـتاد و آن پرندگان با سنگریزه‌های  را نشانه گـرفتند، و همه را مانندِ کاهِ خُرد شده نابود کردند .