eitaa logo
ذاکرین آل الله
278 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
299 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
. یعنی بچه های حضرت زینب سلام الله علیها که مانند یل صف شکن در مقابل دشمنان ولایت شمشیر زدند. .
روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم به نفس حاج مجتبی رمضانی•ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● اگر سنگِ مسی را کوه زر کردم ضرر کردم اگر اینگونه خود را معتبر کردم ضرر کردم منم آن تآجرِ یوسف فروشی که، نفهمیدم در این بازار سودی هم اگر کردم ضرر کردم من از “اِلّا جمیلا” یی که زینب گفت، دانستم به غیر از پرچمت هر جا نظر کردم ضرر کردم مرا جز بی قراری در هوای تو ، قراری نیست بجز خاک تو هر خاکی به سر کردم ، ضرر کردم "لَفی خُسری" که حق گفته، بُوَد توصیفِ حال من که یک لحظه بدونِ روضه سر کردم ضرر کردم به غیر از خاطراتِ راهِ تو ، وِرد زبانم نیست به غیر از کربلا ، هر جا سفر کردم ضرر کردم نکیر و منکر از من هر چه پرسیدند یادم رفت بجز نام تو هر نامی ز بر کردم ضرر کردم :عمران بهروج *حضرت آیت الله نخودکیِ اصفهانی از دنیا رفت، خوابش رو دیدن، گفتن چه خبر؟ گفت: وقتی همه رفتن، نکیر و منکر اومدن ازم سئوال کنن، گفتن: "مَن رَبُّک؟"گفتم: "الله جَلَّ جَلاله" دوباره پرسید:"مَن نَبیُّک؟مَن کِتابُک مَن دینُک"جوابشون رو دادم"مَن اِمامُک" گفتم:علی، گفت: خوب بعدی، گفتم:امام حسن، گفت: بعدی، گفتم: امام حسین، میگه: تا گفتم امام حسین، گریه ام گرفت، رو کرد به اون یکی گفت: ولش کن، حسابش با امام حسینِ... آقا! حسابِ منم خوت بردار، یادتِ شیطنت می کردی، میگفتن:بابات بیاد مدرسه، می گفتیم: من رو کتک بزن من جلو بابام خجالت میکشم، یه روزی بشه بگن اربابت بیاد، آقا من سرم رو میندازم پایین میرم طرفِ جهنم، من از خجالتِ گناهام تو چشمِ اربابم نمی تونم نگاه کنم... امشب شبِ حضرتِ زینبِ، شیخِ سامرایی تعریف کرده بود برا حضرتِ آیت الله سیبِویه، گفته بود من امام زمان رو سامرا دیدم، آقا فرمودن، شیخِ سامرایی! به شیعیان ما بگید برا من دعا کنن، گفتم:آقاجان! همه شما رو دعا میکنن، فرمود: بهشون بگو: خدا رو به عمه جانم زینب قسم بدن، وقتی خدا رو به حضرت زینب قسم بدی دستِ رَد نمیزنه...* زینب زینب زینب کنزِ حیا زینب، جانِ وفا زینب زینب زینب زینب درد آشینا زینب، غرقِ بلا زینب *سوریه که بری، وقتی وارد حرم حضرت رقیه سلام الله علیها میشی، دیگه زانوهات توان نداره، اشکات بی اختیار میاد، اما وقتی میری وارد حرم حضرت زینب میشی، مبهوت میشی، میگی: برا کدوم روضه هات گریه کنم؟زینب که بچه بود، چادر نمازِ مادرش رو سر می کرد، از چهار پنج سالگی بی مادر شد، مادرِ خونه شد...* زینب زینب زینب درد آشینا زینب، غرقِ بلا زینب *کنارِ بستر باباش امیرالمؤمنین بوده، زینب زینب زینب، کنار داداش حسنش، کربلا، گودی قتلگاه بوده، زینب زینب زینب،اسارت رفته، خرابه ی شام بوده، کوفه بود، زینب زینب زینب، بدترینش رو بگم؟کاخِ یزید، زینب زینب زینب، رقاصه ها دارن میرقصن، نوازنده ها دارن مینوازن، دخترِ علی رو وارد کردن.... دوتا پسر داره خانوم زینب، وقتی خبر شهادت علی اکبر رسید، خبر شهادت حضرت قاسم رسید، بچه هاش رو آماده کرد، بچه ها دیگه نوبتِ شماست،دایی خیلی تنها شده... مادرِ شهید کشوری تو خاطراتش میگه خودم موهایِ بچه ام رو شونه زدم، خودم سُرمه کشیدم، گفتم برو، تو رو میسپرم به امام حسین... زینب بچه ها رو آماده کرد ولی خودش نرفت، از گوشه ی خیمه نگاه کرد، دید بچه ها رفتن برگشتن، گفتن: دایی به ما اجازه نمیده، فرمود: ناراحت نباشید،خودم می دونم چیکار کنم، چادر سر کرد حرکت کرد رفت نیوفته تو چشمات، نگاهِ حزینم بمیرم ولی بی کَسیت رو نبینم اگه اِرباً اِربا شده اکبرِ تو هنوز دو فدایی داره خواهرِ تو گرفتارِ سر نیزه ها دیدمت گرفتم تو آغوش و بوسیدمت اگه هدیه هایِ من و رد کنی به پهلو شکسته قسم میدمت حسین جان،حسین جان حسین جان،حسین میرن تا به صحرا، بشن فرشِ راهت نیوفته به گودال، یه وقتی نگاهت میرن تا ببندن، چشِ کوفیارو میرن تا نبینه، کسی دخترارو میرن تا نبینن، رو دستم طناب من و دلِ شکسته تویِ اضطراب میرن تا نبینن من و با سَرِت میارن تو بازار و بزمِ شراب *دو تا بچه هایِ حضرت زینب شهید شدن، امام حسین دوتا بچه ها رو آوُرد تو خیمه، اما زینب بیرون نیومد، بعداً که برگشتن مدینه، شوهرش حضرت عبدالله سئوال کرد: خانوم! شنیدم وقتی جنازه ی بچه هامون رو آوُردن بیرون نیومدی، چی شده بود، بچه هام چیزی گفتن؟ نه عبدالله! نمک به زخم دلم نزن، عبدالله! نگاه کردم دیدم آقام داره خجالت میکشه، گفتم: اگه چشمش به چشمِ من بیوفته، نخواستم امامم خجالت بکشه...* دیدی میوه هایِ دلم رو بُریدن دیدی جسم شون رو، به نیزه کشیدن
دیدی زیرِ آفتاب، همه جسمشون سوخت تن هاشون رو نامرد، با نیزه بهم دوخت چشام سیلِ اشکِ، دلم غرقِ خون میدونی برام سختِ داغِ جَوُون دیدی که چه جوری زیرِ دست و پا بهارِ من و نیزه کرده خزون *زینبی که برا بچه های خودش از خیمه بیرون نیومد، اما تا صدا ناله ی امام حسین بلند شد: " وَلَدی علی!علی!علی!" آخه میگن: امام حسین تو کربلا یه جا خیلی داد زد، اونم کنارِ بدنِ علی اکبر بود، هی صدا میزد:" وَلَدی! وَلَدی!..." همین زینبی که برا بچه هاش بیرون نیومده بود، دیدن داره سینه زنون میاد، هی میگه: وای برادرم، وای علی اکبرِ حسینم، وای عزیزِ برادرم...اینجا زینب خودش رو رسوند حسین رو نجات داد،علما میگن: اگه زینب نبود، شاید حسین همون جا جون میداد، یه جایِ دیگه هم زینب خیلی کمک داد، دید حسین صورت رو کفِ پایِ مادر گذاشته، آخه پسر برا مادر میمیره... یکی از علما میگه: یک جوانی اومد به من گفت: چرا شما هیئتی ها اینقدر گریه می کنید، گفتم: بشین برات یه قصه بگم، پیغمبرِ ما یه دختر داشت، این دختر باردار بود، تو کوچه میرفت، جلوش رو گرفتن،جلو چشم بچه اش سیلی به صورتش زدن، که امام صادق میگه: گوشواره تو گوشِ مادرِ ما زهرا شکست، میگه: دیدم این جوان داره گریه میکنه، گفتم: دیدی؟ دیگه به من نگو گریه نکن .
روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها شب چهارم محرم به نفس حاج سید مجید بنی فاطمه •ೋ. ●•┄༻↷◈↶༺┄•● اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةَ اللهِ الْوَاسِعَه" "یٰا بابَ النِّجاةِ الاُمَّه" به جستجوی که باشم به جز خدایِ حسین که داده است سَرِ رحمت به ما سرایِ حسین نَفَس کشیدنِ ما زندگی نبود اگر نبود قسمتِ ما خواندنِ نوایِ حسین به فکر رفتم و دیدم که دوستت دارم اگر چه هیچ ندارم به کف برایِ حسین در آرزوی همینم اگر چه نا چیز است تمام زندگیم را کُنم فدایِ حسین به ابرهای دو چشم التماس خواهم کرد که خالصانه ببارند در عزایِ حسین گذشت و خیر ندیدم به جز زمان هایی که داشتم به دلم شوقِ کربلایِ حسین هر آنچه از قِبَلِ تو به ما رسد عشق است خدا کند که بیاید سرم بلایِ حسین دلیل سرخیِ رنگ شفق گمان دارم که باشد از هنرِ خون بوریایِ حسین *خیلی ها میگن:چرا ماها برا حسین اینجوری گریه میکنیم؟ کسی که گریه نداره، هیچی نداره،ما هر چی داریم از گریه ی بر حسینِ،اهلبیت می فرمایند،خصوصاً امام رضا علیه السلام،فرمودند: بر جدَّم حسین گریه کنید. همه ی انبیا از آدم تا خاتم برا حسین گریه کردن، جبرئیل نازل شد،گفت:آدم! چند هزار سالِ داری گریه میکنی؟میخوای توبه ات قبول بشه؟ خدا رو به این پنج نور قسم بده،آدم!من میگم و تو تکرار کن: "یا حمیدُ بحق محمد!یا عالیُ بحق علی! یا فاطرُ بحق فاطمه!یا محسنُ بحق الحسن!یا قدیم الاحسان بحق الحسین!" تا نامِ حسین رو شنید،بی اختیار زد زیرِ گریه،گفت: این آخری کیه؟این اسم هایی که گفتی حالم عوض شد،اما این آخری قلبم رو شکست،گفت:آدم! نوه ی پیغمبرِ آخرالزمانِ، عزیزِ خداست،اما یه روزی تو دشتِ کربلا،بین دو نهرِ آب، جلو چشمِ خواهرش،سر از بدنش تشنه جدا میکنن.. خدایا!بحق الحسین،به این مملکت و به این مردم یه نگاه ویژه بفرما،دستت رو بالا بیار با تمامِ وجودت صدا بزن: یا حسین! بهترین بنده ی خدا زینب هل اَتی زینب اِنَّما زینب ریشه ی صبرِ انبیا زینب زینبا زینبا و یا زینب بانی روضه هایِ غم زینب تا ابد مبتلایِ غم زینب گفت ای مصطفایِ عاشورا ای فدایِ تو زینب کبری تو علی هستی و منم زهرا پس فدایِ تمامِ پهلوها سر خواهر فدایِ این سر تو همه ما فدایِ اکبر تو گفت ای شاهِ ما اجازه بده حضرتِ کربلا اجازه بده جانِ این بچه ها اجازه بده جانِ زهرا اجازه بده قبل از آنکه سرِ تو را ببرند این سرِ خواهرِ تو را ببرند من هوای تو را به سر دارم به هوای تو بال و پر دارم از غریبی تو خبر دارم دو پسر نه دو تا سپر دارم زحمتم را بیا بهباد نده اشتیاقم را بیا به باد نده *اینقدر خوشحال بود بی بی زینب،دو تا عزیزاش رو فرستاد گفت:بروید از دایی اجازه بگیرید،برید میدان،وقتی رفتن،سرشون رو مؤدب پایین انداختن، دایی جان! به ما اِذنِ میدان بده،فرمود: نه شما برگردید. اومدن مقابل مادر، سرها مؤدب پایین، عزیزانم چرا ناراحتید؟گفتند: مادر! رفتیم به دایی عرض کردیم، فرمود: نه،اجازه میدان نداد، تا گفتند:دایی اجازه نداده، خودِ بی بی با عجله اومد جلویِ خیمه ی ابی عبدالله،گفت: حسین جان! نکنه بچه های من رو قابل نمیدونی؟ ابی عبدالله فرمود: عزیزم! شاید باباشون عبدالله راضی نباشه؟ بی بی زینب فرمودن:برادر جان! خودِ عبدالله به من امر کرد که هرجا کار به جنگ کشید بچه هایِ من رو فدایِ حسین کن. خواهر می دونه که برادرش چقدر عاشقِ مادرِ،یه مرتبه صدا زد:حسین! جانِ مادرمون اجازه بده،تا گفت: جانِ مادرمون.حسین قبول کرد،خواهر رو در آغوش گرفت...* در دلِ خیمه خسته اند این دو سَرِ راهت نشسته اند این دو دل به لطف تو بسته اند این دو با بزرگان نشسته اند این دو این دو با یارِ تو بزرگ شده اند با علمدارِ تو بزرگ شده اند در کَرَم سائلی به دست آور زین دو تا حاصلی به دست آور سپرِ قابلی به دست آور تا توانی دلی به دست آور دل شکستن هنر نمی باشد نظرت هم اگر نمیباشد ای فدایت تمامیِ سر ها سر چه باشد به پایِ دلبر ها از چه در اشتیاق خواهر ها تو نظر میکنی به دیگر ها آخرش یا اجازه میگیرم یا همین کنج خیمه میمیرم *وقتی اجازه داد،اینقدر زینب خوشحال شد،سُرمه کشید به چشم های بچه هاش، عزیزانِ من برید دلِ جَدِّمون رسول الله رو شاد کنید. رفتن،جنگیدن،به شهادت هم رسیدن،اما نوکرا! حسینیا! از صبح هر کی رو زمین افتاد، بعد از حسین،زینب بود که از خیمه ها بیرون می اومد،حسین رو دلداری میداد،اما هرچی نگاه کردن دیدن برا شهادتِ بچه هاش زینب از خیمه ها بیرون نیومد... عاشورا که تمام شد،وقتی بعد از اسارت برگشتن مدینه، وقتی عبدالله جلویِ زینب رو گرفت،گفت: خانم ازت یه گله ای دارم،شنیدم برا همه ی شهدا از خیمه بیرون اومدی،چرا برا بچه های من از خیمه بیرون نیومدی؟ فرمود: عبدالله! گفتم:اگه بیام بیرون، حسین چشمش به من بخوره،خجالت بکشه...
یه نگاه کرد عبدالله،گفت:خانوم! یه سئوال ازت دارم، چرا اینقدر شکسته شدی؟ چرا اینقدر پیر شدی که منِ عبدالله با یه نظر تو رو نشناختم، صدا زد: عبدالله! آخه اون چیزی که من دیدم،تو ندیدی، هر کی میدید دق می کرد، عبدالله میخوای بدونی من چی دیدم؟ واردِ گودال شدم، دیدم نیزه ها تو بدنِ حسینِ، سر که نداره، رگ های بریده رویِ این خاک هایِ داغِ کربلا، عبدالله! لباسِ حسین رو غارت کردن،عبدالله! داداشم یه نشونه داشت،یه انگشتری داشت، انگشت و انگشتر رو بریدن... این دستت بیاد بالا،با تمامِ وجود صدا بزن: یا حسین!
اگر موقعیت‌شناس نباشید، جریانات، شما را می‌ربایند! یک‌روز به جریان این حزب و یک روز به جریانی دیگر...
حُرّم که از کمندِ تو سر در می آورم در شعله هایِ بی کسی ات پر می آورم نفرینِ تو کتابِ دعاهایِ خیر بود دارم به معجزاتِ تو باور می آورم *منم امشب میخوام مثل حر بگم .. آقا :* یا ایها العزیز! بِکُش یا مرا ببخش .. هم تیر هم کتابِ مطهر می آورم *یه وقت ابی عبدالله نگاه کرد دید از دور ، (فرماندۀ قدرقدرتی رو انتخاب کرده مشاور یزیدِ ملعون گفت فقط یه نفر می تونه مقابل حسین بایسته اونم حرِ ) حالا این فرمانده قدرقدرت به چه حالی داره میاد سمتِ خیمه هایِ حسین .. تا ابی عبدالله نگاه کرد دید داره حر با اون حال داره میاد فرمود عباسم زود برو استقبالش .. دستشُ بگیر بیارش .. ابی عبدالله فرمود سرتو بالا بگیر ارفع راسک .. سرتو بالا بیار خجالت نکش .. حالا که اومدی دیگه خجالت نکش ..گفت آقا تو منو بخشیدی اما :* علیا مخدره زِ من آزرده خاطرند رویم سیاه روی به کوثر می آورم *معلومه رضایتِ زینبم شرط لازمه .. اومد پشتِ خیمه بی بی .. خانم جان! می دونم قلبتُ آزردم .. اما اومدم ازت اجازه بگیرم جونمُ فدایِ حسین کنم .. یه وقت صدایِ ناله زینب بلند شد ، حر خوش آمدی .. به موقع آمدی .. حر ؛ حسینم غریبه ...* زینب اگر حلال کند عمر خویش را از جان و دل ، به پات به آخر می آورم جبرانِ آن دلی که شکستم نمی شود هر چند سر به زیر شده سر می آورم *گمان نکنید فقط حر دلِ امامُ شکسته ؛ من هر موقع این روضه رو می خونم میگم حداقل حر عاقبت به خیر شد .. در راه ارباب و مولاش به شهادت رسید. منِ بیچاره چقدر دل امام زمانُ شکوندم .. هر موقع حجت خدا منو تو گناه دیده سرشُ پایین انداخته فرموده تو دیگه چرا؟ تو که گریه کن جد غریبِ مایی ..* در خون اگر به یاریِ تو دست و پا زنم یک ذره انتظار تو را برمی آورم با عرشیان به سیر توام خوش به حالِ من من عاقبت به خیر توام خوش به حالِ من *حر رفت .. همه صحابه رفتن .. از بنی هاشمم علی اکبر رفت .. قاسمم رفت .. حالا نوبت نوبت این مادر شهیده .. به یادِ همه پدر و مادرای شهدا .. دست دو تا بچه هاشُ گرفته زینب .. آی مادرای شهدا ، امشب شب شماست .. هر چی ابی عبدالله فرمود خواهرم من ازت تقاضا می کنم این بچه ها تو خیمه بمونن ، گفت حسین جان یعنی منو قابل نمی دونی؟ .. لیلا سهمشُ داده .. نجمه قاسمش رو آورده .. ابی عبدلله هر چی زینب میگه ، سید الشهدا علیه السلام می فرماید نه! اما می دونه چطور باید دل حسینُ به دست بیاره ... نشست تو خیمه گفت داداش ، تا الان بهت اینطوری نگفته بودم ، تورو به حقِ مادرم زهرا ...* جونِ زینب .. نذار بی کسی تو ببینم حسین جونِ زینب .. نخواه بی تفاوت بشینم حسین جون زینب .. می خوام داغ بشینه رو سینم حسین نجمه با داغِ قاسم ، لیلا با داغِ اکبر نگو که دیگه چیزی ، نمونده واسه خواهر نوبتی هم که باشه ، نوبتِ من رسیده تا که مادر ببینه ، زینب مادر شهیده .. ای جان حسین .. حسین جان ... ___________ جونِ زینب .. نذار که بمونن پسرهایِ من جونِ زینب .. نذار خون به دل شن شبیه حسن جونِ زینب .. نذار که ببینن منو می زنن .. مثلِ حسن نمی خوام ، اینا کابوس ببینن تویِ کوچه و بازار ، داغِ ناموس ببینن نمی خوام که ببینن ، رویِ دستام طنابه نمی خوام که ببینن ، جام تو بزم شرابه ای جان حسین .. حسین جان .. هر جوری بود اجازۀ ابی عبدالله رو گرفت .. موهایِ بچه هارو شانه زده ، کفن تنشون کرده ، راهی میدانشون کرد .. جنگِ نمایان کردن شیر بچه هایِ زینب تو میدان دارن میان رجز می خونن : أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاَْمیرُ .. عباس داره جنگشونُ می بینه لذت می بره .. ابی عبدلله داره می بینه لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ میخونه .. اما یه وقتی دشمن این دو تا آقازاده رو دوره کردن .. لشکر که دور عون به غیظ ازدحام کرد یک دشت نیزه پهلوی او استلام کرد *بالا سر هر کدوم از این کشته ها زینب اومده ، گریه کرده ، ناله زده. باری از رو دوش ابی عبدلله برداشت . تنها شهدایی که عمۀ سادات از خیمه ها بیرون نیومد این دو تا آقازاده بودن .. امشب باید به جایِ زینبم ناله بزنی ..* با چشم نیمه باز سر زانویِ حسین از بس که زخم داشت محمد تمام کرد عباس را صدا زد و از او کمک گرفت وانگه به جمع کردن شان اهتمام کرد از عمد رفت و آمد مرکب سوارها مانند موم پیکرشان بی قوام کرد با زحمتِ زیاد به ترتیبشان که چید دستی گذاشت بر سرِ زانو قیام کرد رویی که سر بلند کند را نداشت او تشییعشان به شرم به سمتِ خیام کرد پایِ کشیده رویِ زمین ، خندۀ سپاه باید نشست ناله برایِ کدام کرد ؟.. دلشوره داشت کجا آن عقیله که سرمایه هایِ عمر فدایِ امام کرد آمد کنار اکبرُ نگذاشت جان دهد زخم جگر خراشِ مرا التیام کرد حالا رضا نشد به خجالت کشیدنم در خیمه ماند و زهر تحمل به کام کرد هر جا که آفتاب بد دهنی زخم کعبِ نی بر ناقه راحتی به عقیله حرام کرد گاهی سر محمدش از نیزه ، گاه عون آمد به احترام به مادر سلام کرد
این گرمه سایبانی و پاسبانی اش هم پایِ ناقه همرهی اش تا به شام کرد *هیچ کسی نفهمید چرا زینب از خیمه بیرون نیومد .. تا این قافله برگشت مدینه .. وقتی برگشت ؛ عبدالله بن جعفر هی یک به یک تو این محمل هارو سر می زنه .. دنبال خانومش می گرده .. اومد مقابل محفل زینبم رسید ، نگاه کرد دید انگار بزرگ این قافله ایشونه. از زینب داره سوال می کنه ، خانم من زینبُ ندیدی؟ یه وقت یه آه کشید عمه سادات .. فرمود عبدالله حق داری زینبتُ نشناسی .. می دونم من اون زینبی نیستم که رفتم از مدینه ... تا گفت خانم چرا انقدر شکسته شدی؟ فرمود عبدالله نبودی ، جلو چشم من دشمن رو سینۀ حسین ... هر دو گریه کردند برا ابی عبدالله .. قدری آروم شد گفت خانم یه سوال ازت دارم عقده شده برا من. شنیدم هر کشته ای رو زمین افتاد بالا سرش رفتی .. مگه بچه هایِ من قابل نبودن؟.. چرا از خیمه بیرون نیومدی؟ فرمود عبدالله تو چرا این حرفُ می زنی؟ نیومدم حسین نگاهش به من نیفته از من خجالت بکشه .. (اما اینجا زینب حساب بی حساب شد) گفت حسین جان یادته از خیمه بیرون نیومدم نگام به نگات نیفته؟ خجالت ازم نکشی؟ برگشته اربعین اومده کربلا .. گفت حسین بیا تلافی کن ... همه بچه هاتو آوردم .. اما سه ساله ت گوشۀ خرابه .. بیا سراغِ رقیه رو از من نگیر .. (اشکاتُ کفِ دستت بگیر ، دستتو بیار بالا هر چقدر کارش داری صداش بزن) حسین ... بحق زینب عجل لولیک الفرج ...
نجوا با امام زمان روحی له الفدا اجرا شده شبِ چهارم ماهِ محرم سال به نفسِ سید رضا نریمانی✨ برای خیر من همیشه فتح باب میکنی به رسم بنده پروری مرا خطاب می کنی *آقا درُ رو به روم باز میکنه .. آقا ما رو اینجا دعوت میکنه .. آقا ما رو اینجا میکشونه ..* بساط خانۀ کرم همیشه فرق میکند دعا نکرده هم مرا تو مستجاب میکنی *اصلاً نیاز نیست حرف بزنی ، اصلاً نیازی نیست خواسته تو بگی .. مخصوصاً امشب و فردا شب که سر و کار ما با کریمِ .. طرف اومد در خونۀ حاتمُ زد ، هر چی در زد دید کسی درو باز نمیکنه ، برگشت. تو راه که داشت می رفت حاتمُ دید. کجا بودی؟ هر چی در خونه اتُ زدم کسی درو باز نکرد .. حاتم دست گدا رو گرفت گفت بیا بریم ، گفت حالا میرم فردا میام ، یه روز دیگه میام . گفت نه نمیزارم ، تو از اینجا بری مردم چی میگن پشت سر حاتم .. یک نفرم زیادِ .. اگه یه نفرم از در خونه حاتم دست خالی برگرده دیگه به من حاتم نمیگن ... خداشناسیِ من از محرمت شروع شد زمان گریه در وجودم انقلاب میکنی به ارضیان و عرشیان چقدر فخر میکنم برایِ نوکری مرا که انتخاب میکنی *تو همۀ این شهر دست گذاشتی رو من گفتی تو بیا .. به خدا این همه جمعیت تو شهر ما هست به تو میگه بیا مشکی بپوش .. به تو میگه بیا برای حسین ما گریه کن .. چی تو ما دیدی آقاجان .. آخه ما که جز بدی و خطا و زشتی چیزی برات نداشتیم ... آخه من که جز اینکه دلت رو میشکونم کار دیگری بلد نیستم آقا .. گل نرگس بیا .. بیا .. (میبینم همه چشما گریونه ، اگه همه برای آقاشون دعا کنن بگن بیا آقا میاد بخدا ..)* همین که دور می‌شوم مرا به روضه میکِشی زمین که میخورم به سوی من شتاب میکنی *همه الحمدلله اهل روضه ان .. مگه مادرش تو کوچه ها زمین نخورد .. هزاران مرد زمین بخورن اما یه زن زمین نخوره ..* به گردش دو دیده‌ات شفاعت قیامت است در این جهان به ما کرم علی‌الحساب میکنی چه خوبم و چه بد، مرا به دست دیگران مده خودت مرا عذاب کن، اگر عذاب میکنی ددوباره خواب دیده‌ام پیاده سوی کربلا روانه‌ام زِ مرقد ابوتراب میکنی بریز در سبویِ من کمی زِ جام معرفت سبویِ خالی‌ام اگر پر از شراب میکنی به حرف دیگه ام بزنم، انقد شبها آماده ای منِ خواننده اصلاً چیزی بلد نیستم به شما بگم .. به زیر دشنه هم دعا برام میکنی .. همه گفتن همه نقل کردن ؛ مادرشم که داشت جون می داد ، برا شیعیانش هی دعا میکرد .. روایت داره پیغمبر یه وقت وارد شد دید بی بی داره گریه میکنه . چی شده دخترم؟ گفت بابا بچه ای که در رحم دارم با من حرف میزنه .. چند روزِ ، کار الانش نیست . اما امروز فرق کرده .. چرا؟ از دیروز تا قبلش وقتی باهام حرف میزد هی میگفت اَنَ الغَریب .. (پا به پای من میایی دیگه) اما از امروز حرفاش فرق کرده .. هی داره میگه انَ العَطشان .. انَ العَطشان .. پیغمبر شروع کرد روضه خواندن .. بی بی هم گریه کردن .. پیغمبر وقتی روضه اش تموم شد، بی بی هم مفصل گریه کرد ، عرضه داشت بابا کسی هست کربلا برا حسینم گریه کنه؟ (نکنه غریب باشه؟..) شما هستید؟ نه. باباش علی هست؟ نه. من هستم؟ نه. حسنم هست؟ نه دخترم .. یهو بی بی یه آهی کشید .. آه پسرم .. پس کی هست برای حسینم گریه کنه؟ پیغمبرِ خدا مژده شماها رو داده ... دخترم نگران نباش ، از امتِ من یک عده ای میان اینا مثلِ زنها برا حسینت داد میزنن .. گفت بابا حالا که اینجوریِ ، من همه شونُ میخام شفاعت کنم ... کار همه شون با خودم باشه ... اصلاً من میخورم زمین که اینا نخورن .. اصلاً من میرم پشت در برا اینا .. من سیلی میخورم اینا زنده باشن .. حرف زیاده و وقتم کمه ، زود وارد روضه بشم امشب .. بعضی از روضه ها رو باید بی هوا بخونی .. آخه بعضی ها رو تو کربلا بی هوا زدن .. بسم الله .. همچین که دید دورِ عمو رو گرفتن هر کسی داره میزنه از دور داره مشاهده میکنه ؛ نیزه بالا میره پایین میاد ، شمشیرها بالا میره ، پایین میاد ، از دور یه عده ایستادن دارن سنگ میزنن .. گرد و خاک هوا شده ، چه خبره؟‌ سر عموم داره چه بلایی میاد؟ ... والله لا افارق عمی .. عمه دستمُ رها کن .. من بدونِ عمو نمیتونم .. (بگم یا نه؟ پا به پای من بیایی) عمه من زنده باشم ببینم جلوی چشمام عمومُ میزنن ..؟ یه بار بابام تو کوچه ها زنده بوده دیده چطور مادرشُ زدن ... دستشُ کشید از دست عمه .. دوید به سمت گودال ، تا وارد گودال شد. تنها کسی که غیر از زینب از نزدیک شاهدِ قتل حسین بود. تا اومد تو گودال دید عجب خبریه .. یه تیر تو سینه ست ، پیشونی شکسته ست ، یه نیزه تو پهلوِ .. سر تا پا پر تیر و تیغ و نیزه و شمشیر و سنگِ .. چه بلایی سر عموم آوردن .. یهو دید اون نامرد پرید تو گودال میخاد بشینه رو سینه عموش .. اومد جلو گفت نمیزارم ، مگر اینکه از رو جنازۀ من رد بشی .. تا شمشیر رو آورد بالا به حسین بزنه دستشُ آورد جلو شمشیر رو زد به دستش ، دستش به پوست آویزون شد ..
یهو ابی عبدالله بغلشُ باز کرد .. آی عبدالله بیا تو بغل من .. همچین که پرید تو بغل حسین .. اینکه گفتم بی هوا بعضی ها رو زدن اینجا میخام بهش بپردازم ، چرا بی هوا زدنش ؟.. تا پرید تو بغل حسین ، حرمله بلند شد .. تیر و برداشت .. اصلاً نگذاشت این دوتا بهم برسن .. تا پرید تو بغل عمو ، تیر و نامرد زد .. دلم مثل بابام ، تویِ خون تیپیده یه چیزایی دیدم ، که هیشکی ندیده دیدم تویِ گودال ، عموم رفته از حال زیر دست و پا تنش شد لگد مال دیگه هر چی داشتن ، آوردن تو گودال عموم رو غریب گیر آوردن تو گودال جلوی عموم آب میخوردن تو گودال همه سنگ و تیرا میخوردن تو گودال دیدم .. زد تو گلو با نیزه از اسب .. افتادم عمو با نیزه جسمش .. شد زیر و رو با نیزه بابام تویِ کوچه ، منم که تو اینجا نشد که سپر شیم برا تو و زهرا خدا رو هزار شکر ، همین جا میمیرم نمی مونم اون وقت عزاتُ بگیرم خدایی عذابه ، بی تو زنده موندن ببینم که قاتل ، میخنده جلو من بابام بعدِ کوچه ، شبا رو نخوابید با چه حالی هر روز مغیره رو میدید؟ کشتن .. بابام رو وسط کوچه دیده .. سیلی زدن تو کوچه عمری .. سوزنده من رو کوچه
غزل ابتدایی جلسه و توسل به دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیه شبِ چهارم ماهِ محرم به نفسِ حاج حسین سازور « اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ » روزی ام را از سرِ خانِ کرم برداشتم از تو چیزی کم نیامد هرچه هم برداشتم روزِ محشر که شود بسیار حسرت میخورم که چرا از سفره هایِ روضه کم برداشتم نیست محدوده به دنیا عشقِ من بر اهلِ بیت از ازل عشقی به اولادِ پیمبر داشتم با تفکرهایِ پوچ و شبه ها جنگیده ام در دفاعِ از حریم تو قلم برداشتم احترامِ دستمالِ اشکِ روضه لازم است هرکجا افتاد آن را محترم برداشتم ذره ای از ماتمِ داغِ عظیمت کم نشد هرچه هم از رویِ قلبِ خویش غم برداشتم خواستم مردم ببینن آمدم پابوسِ تو عکس هایِ یادگاری از حرم برداشتم هر زمانی از مسیرِ مستقیمت کج شدم گام در بیراه ای پُر پیچ و خم برداشتم گرچه آلوده ست دستم به گناه اما حسین با همین دستم برایِ تو علم برداشتم *نگی یه وقت من گنه کارم ، منو با مجلسِ حسین چه کار ؟.. اصلاً او آمده ، محرمُ آورده ، عاشورا آورده ، گریه آورده منو تو با خدا آشتی کنیم ... يا سَريعَ الرِّضا اِغْفِرْ لِمَنْ لا يَمْلِكُ إلاّ الدُّعاءَ فَاِنَّكَ فَعّالٌ لِما تَشاءُ، يا مَنِ اسْمُهُ دَواءٌ وَذِكْرُهُ شِفاءٌ وَطاعَتُهُ غِنىً، اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مالِهِ الرَّجاءُ وَسِلاحُهُ الْبُكاءُ، يا سابِـغَ النِّعَمِ، يا دافِعَ النِّقَمِ، يا نُورَ الْمُسْتَوْحِشينَ فِي الظُّلَمِ، يا عالِماً لا يُعَلَّمُ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ..* با همین پایی که رفتم سویِ جرم و معصیت از نجف تا کربلایِ تو قدم برداشتم شمر را در شعر از گودال بیرون کرده‌ام نام او را از میان دفترم برداشتم شاعر : آرش براری شبِ زینب و شبِ عقیله ی بنی هاشم ‌.. شبِ اوج زینبِ .. شبِ دوطفلانِ زینبِ .. یادِ همه ی مادرانِ شهدا بخیر .. خیلی قدرِ مادراتونُ بدونید ، اگه میخواید لذتِ اشکِ بر ابی عبدالله رو خدا بهتون بچشونه ، بعد از هر روضه دستِ مادرتونُ ببوسید* از ازل خورشید انور زینب است حافظ الله اکبر زینب است پیکر اسلام‌ را سر زینب است حیدر کرّار دیگر زینب است بعد زهرا روحِ کوثر زینب است پیش پایش آسمان خم می شود مرجع تقلیدِ مریم می شود کعبه ی غم های عالم‌ می شود آیت الله معظم می شود محشرِ صحرای محشر زینب است یک‌ زن اما لشگری را صف شکن یک‌ تنه بابُ المرادِ پنج تن تکیه بر این شانه ها دارد حسن ذوالفقاری دارد از جنسِ سخن منبری ها ! جان‌ِ منبر زینب است از امام‌ خود حمایت می کند از گنهکاران شفاعت می کند گاه در میدان قیامت‌ می کند گاه در خیمه عبادت‌ می کند مادری از جنس‌ خواهر زینب است در خطرها بال و پر را می دهد می رود خونِ جگر را می دهد موقع پیکار سر را می دهد پایِ عشقش دو پسر را می دهد فانیِ عشقِ برادر زینب است ای غریبِ کربلا جانم فدات نه پسر ! دو نوکر آوردم برات این دو تا خاک‌ اند خاکِ زیر پات سهم‌ من‌ را هم‌ بده از کربلات بین‌ِ خیمه زار و مضطر زینب است مادری وقتی که دارد دو پسر با خودش هم‌ تیغ دارد هم‌ سپر امنیت دارد به هنگام خطر کی‌ می افتد بر‌ زمین بین گذر روضه خوان‌ِ داغ مادر زینب است این دو تا هستند ؛ شأن من به جاست حرمتم ضربُ المثل در کربلاست دور از من چشم های بی حیاست چادرِ زینب کجا در زیر پاست ؟! در حفاظ دو دلاور زینب است هر دو تا سیراب از یک باده اند این دو آقا زاده حیدر زاده اند تا ابد بر عشق تو دل داده اند اذن میدان را بده آماده اند نه نگو ! امید آخر زینب است تو نرو گودال ! این ها می روند هر دو با سربندِ زهرا‌ می روند زیر شمشیر و سنان ها می روند جان‌ِ من‌ غصه نخور تا می روند غصه دارِ دیده ی تر زینب است بهتر این که وقت غارت نیستند *رسید خدمت امام مجتبی عرضه داشت آقا چرا انقدر زود موهای سر و صورتتون سفید شده ؟! .. حضرت یه تاملی کرد ، فرمود ما اهل بیت زود پیر میشیم .. (آره والا چی بگه والا ؟!!) بگه اگه جلو چشمات مادرت رو زمین افتاد بود ، تو جوون میموندی ؟! .. اونم مادری مثل مادرِ من .. مادر من که حوریه بوده .. آی مردم ، حوریه وقتی برگِ گل رو صورتش می افته ، از لطافت صورت حوریه جا می افته .. نامرد تو کوچه جلو چشم من چنان به مادرم سیلی زد ...
حسین جان ؛ نکنه میخوای بچه های من شاهد باشن ، اون ساعتی که من میام تو گودی قتله گاه .. راوی میگه دیدم خودشُ انداخت رو بدنِ حسین .. هیشکی دیگه باقی نمانده بود .. دو سه تا دختر بچه با زینب آمده بودند ، جنگ تا غروب طول کشیده بود ، همه گفتند این خانم مزاحم ماست .. ملا قادر راوندی مقتل نویسه ، میگه انقدر با لگد زینبُ زدن .. بی بی رو از گودال انداختن بیرون .. خوب شد بچه هات ندیدن خانم ...* بهتر این که وقت غارت نیستند می روم‌ وقتی‌ اسارت نیستند می خورم سیلیِ غربت نیستند وقت‌ تقسیم غنیمت نیستند موقعی که بین لشگر زینب است شاعر : سید پوریا هاشمی *بچه ها اومدند مقابل ابی عبدالله حضرت یه نگاه کرد به سرو پاشون یه دفعه حسین گریه کرد .. فرمود: برگردین پیش مادرتون . اومدن مقابلِ مادر هی پا به زمین میکوبیدند .. مادر چه عیبی در ما دیده حسین .. تو سفارش کن .. کفن به تنشون کرد .. خودش براشون شمشیر حمایل کرد .. گفت یه رمزی بهتون میگم ، یه قسمی .. اگر رفتید خواست برتون گردونه ، بگید مادرمون گفته به حق مادرت .. اذن گرفتند رفتند "نحن ابنا الزینب" گفتند جنگ کردند ، این دو تا آقازاده رو سنگ باران و تیر باران ، بدن هاشون افتاد .. اما زینب بیرون نیامد .. بچه ها رو تو خیمه ی دار الحرب آوردن .. گذشت قافله اومد مدینه ، عبدالله صدا کرد خانم چرا نرفتی استقبالشون ؟! صدا زد عبدالله از گوشه ی خیمه نگاه میکردم .. دیدم با یه خجالتی بچه هارو داره میاره ...* ای حسین ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تذکر رهبر انقلاب به مداحان و عزاداران ⭕️ آیا درست است عظمت امام حسین علیه‎السلام را در یک مجلسی تبدیل کنیم به کار سبک و لخت شدن و بالا و پایین پریدن‌ها؟! 🌏https://eitaa.com/Arbabhosyn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قال سیدالشهدا علیه السلام: فانّی لا اَعْلَمُ اصحاباً اَوْفی و لا خیراً من اصحابی .. «من باوفاتر و بهتر از اصحابم، اصحابی را نمی‌شناسم» جهت تجلیل از اصحاب باوفای سیدالشهدا جا دارد هرشب در کنار سربند برای یکی از اصحاب یک بند خوانده شود... سلام ما بر شهدای کربلا به جان نثاران منای کربلا دنیا ندیده مثه اصحاب حسین ای به فدای شهدای کربلا میگیم با اصحابِ الحسین (کُلُّ الخیر فی بابِ الحسین) السلام علی الحسین وعلی اصحاب الحسین ........ سلام بر عقیل و اجلال عقیل به مسلم آن کوکب اقبال عقیل همه شدن فدایی آل علی سلام آل الله بر آل عقیل مسلم و طفلانش همه نذر حسینِ فاطمه السلام علی الحسین وعلی اصحاب الحسین ....... سلام بر حسین و همسر زهیر که هر دو تا زدند دست رد به غیر با یک نگاه پسر ابوتراب شدن حسینی شدن عاقبت به خیر با نیمه نگاه حسین شدن سربه راه حسین السلام علی الحسین وعلی اصحاب الحسین ....... سلام بر بریر قاری حسین آمده بهر پاسداری حسین گفت اگر که تکه تکه ام کنند دست نمی کشم ز یاری حسین اذن میدان گرفت و رفت در کفش جان گرفت و رفت السلام علی الحسین وعلی اصحاب الحسین ..... سلام ما بر وهب و امّ وهب مادر و فرزند و عروس با ادب یکی فدایی حسین بن علی دو تا فدایی عقیله العرب مادر از دلبندش گذشت از سر فرزندش گذشت السلام علی الحسین وعلی اصحاب الحسین ....... سلام بر حرّ و غلام و پسرش بهشت و دوزخ بوده در نظرش کرده ادب به نام مادر حسین رحمت حق به شیر پاک مادرش شد آزاده در عالمین تا که شد اسیر حسین السلام علی الحسین وعلی اصحاب الحسین ....... سلام و رحمت خدا به حنظلة نامه بر حسین و پیک قافله به یاری حسین با تیغ زبان نمود با دشمن حق مقابله حنجرش فریاد حسین روی لبش ناد حسین السلام علی الحسین وعلی اصحاب الحسین ...... سلام بر دو یار میدان حسین سلام بر دو شیر غران حسین یعنی حبیب و مسلم بن عوسجه پیرِ همه پیرغلامان حسین شد حرف مسلم با حبیب (علیکَ بِهذَاالغریب) السلام علی الحسین وعلی اصحاب الحسین ....... سلام ما همه به عابسِ شبیب که اسوه غیرت و مردانگی است برهنه شد گفت به شاه کربلا عاقبت عشق تو دیوانگی است شعار هر سینه زنی (حُبُّ الحسین اَجَنّنی) السلام علی الحسین وعلی اصحاب الحسین ..... غلام سیاه امام حسین سلام بر جُون و مرام و ادبش عبد حسین بن علی شد لقبش اصل و نسب نداشت ظاهرا ولی غلامیِ حسین شد اصل و نسبش با دعای شاه شهید شد رنگ صورتش سفید السلام علی الحسین وعلی اصحاب الحسین ...... سلام بر جُناده و اراده اش به روح پاک و عشق صاف و ساده اش به کربلا شدند خانوادگی فدایی حسین و خانواده اش در ناحیه صاحب زمان داده سلام او را ز جان السلام علی الحسین وعلی اصحاب الحسین ....... سلام بر سعید و بی قراری‌ اش به دل سپردگی و جان نثاری اش شد سپر حسین موقع نماز نماز فخر می کند به یاری اش حرف آخرش با حسین (اَوَفَیتُ مولا حسین) السلام علی الحسین وعلی اصحاب الحسین ....... سلام ما به بر قمر ام بنین سلام بر سه اختر ام بنین با رزمشون علی دوباره زنده شد ای جانم به لشکر ام بنین فاطمه می گفت آفرین به اولاد ام البنین السلام علی الحسین وعلی اصحاب الحسین
🏴 بند اول: از دور دوتا جوون دارن میان میدون دارن میان چه با وقار از دور دو پهلوون محمد و عون، مردانِ صلابت محمد و عون، عُشّاقِ شهادت محمد عون، سربازه حسین و محمد و عون، یارانِ ولایت دوتا شیرِ نر که خیلی خیلی غرّانن مثه شمشیره دو لب، تیزن و برّانن وقتی که مادرشون، زینبِ کرّاره دیگه حتما این دوتا، حیدره دورانن دوتا گلِ زیبا، ماهِ دل آرا عزیزای زینب، عشقِ ثارالله مقامشون بالاس، چون شدن جزوه شهیدای ظهر، روزِ عاشورا ای جانم قمرای زینب بند دوم: جانم، دو تک سوار دو جعفرِ طیّار دو تک یل از نسلِ علی جانم، به این تبار محمد و عون، شیران عقیله محمد و عون، گُردان عقیله محمد و عون، موقعِ نبردن محمد و عون، طوفان عقیله دوتا کوهِ عظمت، دو گوهر نایاب ذکرشونه رو لبا، مُسَبِّبُ الْاسباب دوتا قهرمانِ کربلا که با ایثار شدن افتخاره مادر جلوی ارباب دو یاره مولا و ناصرِ مکتب امیدای قلبِ، حضرتِ زینب چقد علی وارن، وقتِ جنگیدن انگار به میدون رفت، قاتلِ مرحب ای جانم قمرای زینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا