eitaa logo
ذاکرین آل الله
284 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
304 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد رحیم پور ازغدی: ⁉️ عاشورا سیاسی است یا غیر سیاسی؟ 🏴 اگر علیه السلام فقط احکام می.گفت ،کربلا اتفاق می‌افتاد؟ 🗡 توزیع قمه توسط سفارت انگلیس ! 🏴 وقتی دغدغه برخی هیئت‌ها این بود که هئیت ما علمش سنگین‌تر است! https://eitaa.com/Arbabhosyn
تا خدا هست غمی نیست وقتی چترت خداست بگذار سرنوشت هر چه میخواهد ببارد .
روضه‌وتوسل به حضرت علی اصغرعلیه السلام به نفس کربلایی حنیف طاهری من در پی آب و تو بیتابی نه اشکی مونده و نه گلم آبی لالا لالا چرا نمیخوابی؟ بخواب عزیزم.. دیگه برام نمونده شیر مادر لبِت شده مثِ کویر مادر لالا لالا آروم بگیر، مادر بخواب عزیزم .. تا وقتی راه علقمه وا بود مشک عمو مثِ یه دریا بود همه امید ما به سقا بود بخواب عزیزم... رو دستِ من نخوابیدی مادر از وقتی بابات و‌ دیدی مادر گلوت و هی نشون‌ میدی مادر برات بمیرم.. من غرقِ دردم و تو‌ دلسردی از تشنگی دوباره تب کردی بری می دونم‌ بر نمی گردی برات بمیرم.. فدای این دستای تب دارت برو‌ علی، دستِ علی یارت ای کودکم خدا نگه دارت برات بمیرم.. *حالا ابی عبدالله اومده تو‌میدون بچه رو، رو‌ی دست گرفته، حرفش تموم نشده تیر به گلو‌ی علی اصغر زدن ...* روی من‌ و زمین زدن بابا به روی این دستای من بابا اینجوری دست وپا نزن بابا وای از غریبی.. دارم برات لالایی میخونم ولی سرت افتاده رو شونم چه جوری برگردم نمیدونم وای از غریبی.. بمیری حرمله پیرم کردی با خنده هات زمین‌ گیرم کردی از اشک‌ و آه سرازیرم‌ کردی وای از غریبی... *اینقدر داغ علی اصغر سخت بود، اینقدر بزرگ‌بود، کوچکترین فدایی بود ولی داغش از همه بزرگتر بود... برا هیچ شهیدی کربلا پیغام‌ِ تسلیت، مستقیم‌ از طرف خداوند نیومد، اما دیدن ابی عبدالله این دستا رو‌ میبره زیر گلوی علی اصغر، خونها رو به آسمان میپاشه. ندا اومد:"دَعهُ يا حُسَين" علی رو به ما بسپار. به مادرش هم‌ بگو‌ اینقدر بی تابی نکنه، ما یک دایه ای در بهشت قرار دادیم علی رو سیراب کنه، ای حسین
امام‌علی علیه السلام : آن که منتظر فرج ما است همچون کسی است که در راه خدا در خون خود تپیده باشد 📚کمال الدین :ج 2،ص646 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج .
روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام ویژهٔ شب جمعه اجرا شده به نفس حاج احمد نیکبختیان •✾• من از این داغِ نفس گیر، چه باید بِکـنم؟ در غمِ غربتِ، تقدیر، چه باید بِکُنم؟ به روی دست من ای آیه ی مُزَّمِّل من با گلوی شده تفصیل، چه باید بکنم؟ *با چه رویی برگردم طرف خیمه، آخه رباب میخواست بچه رو‌ دست حسین بده خیلی سفارش کرد ...* به روی دست رویش را بپوشان به پیشِ باد مویش را بپوشان ببین تیرو کمانِ حرمله را سفیدی گلویش را بپوشان ماهی تُنگِ تَلَظِّی سرِ قلاب شده با لبِ خشکِ تو، درگیر، چه باید بکنم؟ سه لبِ تیر شده در گلوی کوچکِ تو باعث این همه تغییر، چه باید بکنم؟ گُلی که خشکه چیدن نداره جون دادنِ غُنچه دیدن نداره رو دستِ بابا، جوجه کبوتر میزنه دست و پا، بیچاره مادر دیگه نمیگیره برای آب بهونه مادرهنوز تو خیمه لالایی میخونه این ناله های مادره یاگریه های اصغره یاخنده های لشکره، واویلا رفت و گُلِ سَر نیزه شد چون لاله ای بر نیزه شد تقدیرش آخر نیزه شد، واویلا لای لای علی، لای لای علی، لالایی *وقتی بچه رو پشت خیمه ها دفن کردحسین، اون لحظه ای که سرها رو بالا نیزه زدن، رباب تودلش گفت سر عَلیم بالای نیزه نمیره.. بچمو حسین دفن کرد...اما نانجیبها چه کردند! یه وقت نگاه کرد دیدسرِ عَلی بالای نیزه هاست....* «این سیبِ سرخ نیست سرِ اصغر من است» .
آیت الله العظمی اراکی می فرمود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت:خیر سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت:نه با تعجب پرسیدم پس راز این مقام چیست؟ جواب داد:هدیه مولایم حسین است! گفتم چطور؟ با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم. https://eitaa.com/Arbabhosyn
و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم به نفس حاج میثم مطیعی کسی قدر من واسه لبات بی تاب نیست شبیه هاجر هر جا که میرم آب نیست پاتو رو خاک بکوب اسماعیل شاید از خاک بجوشه زمزم اما نه! برمی‌گرده عباس، بهت قول میدم *مگه شما نمیدونید جایی که روضه هات هست بلند بلند داد نمی زنند..؟! " پاتو رو خاک بکوب اسماعیل شاید از خاک بجوشه زمزم اما نه! برمی‌گرده عباس، بهت قول میدم شلوغ شده بیرونِ خیمه مادر گمون کنم که اومده آب آور تموم شد غصه... سکینه با گریه اومد پیشِ من میخونم از چشماش عموتو کشتن شروع شد غصه... *ای وای بر اون خیمه هایی که عباس نداره...زینب باید صدا بزنه دخترا ! "علیکن بالفرار..." فقط فرار کنید ...* شلوغ شده بیرونِ خیمه مادر گمون کنم که اومده آب آور تموم شد غصه... سکینه با گریه اومد پیشِ من میخونم از چشماش عموتو کشتن... شروع شد غصه... «لالایی لالایی علیّ اصغر، عزیز مادر» بابا تنها شد، پاشو علی کاری کن به جای عبّاس، پاشو علمداری کن ای کاش صدتا پسر داشتم تا تویِ راهش فدا میکردم از اول آرزوم این بوده، دعا می‌کردم *مادرم، عزیزدلم .. یه خواهشی ازت داشتم...* آبرومو بخر میون میدون *مادر من عاشق لیلام...همیشه می گفتم لیلا میشه منم پسرم رو مثل پسر تو تربیت کنم؟ * آبرومو بخر میون میدون لشکریارو به عقب برگردون خدا به همرات ... زره به قدّ تو ندارن مادر قنداقه رو می‌بندمش محکم‌تر خدا به همرات ... «لالایی لالایی علی اصغر، عزیز مادر» *امشب شب هفتمه .. امشب آب رو می بندن .. آقای ما شروع کرد با این قوم حرف زدن... صدا زد: "یا قوم! اِن لَم تَرحَمونی فارحموا هذالطِّفل..." اگه شما به من رحم نمی کنید به این بچه رحم کنید... "اَلا تَرَونَه کیف یَتَلَظّی عطَشا...؟! " نمی بینید که مثل ماهی که از آب بیرون افتاده داره دهانش رو باز و بسته می کنه؟ سیدبن طاووس نوشته: "فَبین ما هم و یخاطُبُهُم..." هنوز کلامش به آخر نرسیده بود... یه وقت تیر سه شعبه ای آمد...* حسین حرف میزد، تیری صداشو قطع کرد سه شعبه خورد به اصغر، رگاشو قطع کرد بند قلب منم شد پاره خونش پاشید به روی بابا لبهاش خشک از عطش بود و شد، فدای مولا قنداقشو کاش نمی‌کردم محکم دست و پا میزنه به سختی بچه‌ام گلم پرپر شد بین سر و تنش جدایی افتاد شیش ماهه تو آغوش باباش جون داد گلم پرپر شد «لالایی لالایی علی اصغر، عزیز مادر» شاعر: سید مهدی سرخان
فرزند ره: ایشان می‌گفت اگر من در عُمرم پنجاه سال گرفتم، کم است و بعد از من شما باز هم برایم مراسم اباعبدلله (ع) را بگیرید. .
روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم به نفس سید مجید بنی فاطمه •✾• کاش می شد که نسیمی خبرت را می‌برد خبر سوختن بال و پرت را می‌برد کاش میشد که زبان دور دهان چرخاندن اثری داشت که سوز جگرت را می‌برد *علی لای لای...* کاش جای عطشی که رمقت را برده خواب می آمد و چشمان ترت را میبرد *اگر روضه خون به اینجا میرسه باید مستمع غوغا کنه...* لب زدن ها پدرت را نگرانت کرده عطش تو نفس مختصرت را می‌بُرد *آی قربون اون کسایی که اومدن شب هفتم متوسل به قنداقه‌ی حضرت علی اصغر بشن، خدا رحمت کنه اونایی که به ما یاد دادن گفتن: شب علی اصغر شب باب الحوائجِ، هر کاری داری نگه دار شب علی اصغر بیای همه کارا حله ان شاءالله* فاصله کم شده و حرمله با قدرت زد دستِ بابات نبود، تیر سرت را می‌برد * آی رفقا! میخوام برای خودمون امشب روضه بخونیم، حاضریم همه جوره حتی حاضریم جان بدیم اما نبینیم یه نفر بخواد روی پدرمون رو زمین بندازه، تا حالا چقدر گفتی: " بِأَبِي أَنْتَ‏ وَ أُمِّي،‏ یا اَباعَبْدِاللَه " روضه‌ی من همینِ، آی مردم! حسین با محاسن سپیدش علی رو بغل گرفت، اومد وسط میدان، فرمود: بر من منت بذارید این بچه رو اصلا خودتون ببرید سیرابش کنید* ای تیر خطا کن هدفت قلب رباب است یا حنجره‌ی سوخته‌ی تشنه‌ی آب است کوتاه بیا تیر سه شعبه کمی آرام هو هو نکنید شاپرکِ تب زده خواب است او آب طلب کرده، آبی که زیاد است گیرم که ندادند ولی این چه جواب است * خدا نیاره یه مادر یه بچه شیرخواره داشته باشه که تشنه باشه، اصلاً یه مادر بچه اش خوب هم که باشه، هی نگرانه، هی میگه: سردش شد، چرا لبش اینجوری شد، چرا نگاهش اینجوری شد، حالا میخوام بهت بگم رباب چقدر نگران بود...* رنگش که پریده، دو لبش مثل دو چوب است نه تیر! تو نه، چاره‌ی کارش فقط آب است این طفل گناهی که نکرده کمی انصاف اینجاست ببینید که حالش چه خراب است این مرثیه را ختم کنید آی جماعت یک جرعه نه، یک قطره دهیدش که ثواب است *ابی عبدالله علی رو روی دست گرفت، سر آویزانِ، همه‌ی لشکر متحیرن، حسین داره امروز چه میکنه؟ هنوز صحبت حضرت تموم نشده بود یه وقت دیدن نانجیب صدا زد: حرمله! بچه رو سیراب کن... بعضی روضه ها گریه داره، بعضی روضه ها داد داره، حالا خودت تشخیص بده یه حلقوم بچه‌ی شیرخواره مگه چقدره؟* لالا علی! گریه نمیکنی دیگه، چرا علی! میمیری از عطش تو خیمه ها، علی! یکم دَوُوم بیار تو رو خدا، علی! بخواب علی! میدونی تیر زدن به مشک آب، علی! کجا میری از بغل رباب، علی! روی سر تو میکنن حساب، علی! کاشکی میشد که مشکلِ داغ لبهات رو حل کنم قنداقِ خالیُ باید جای بچم بغل کنم وقت رفتت، نزدیکه، علی! خیلی گردنت کوچیکه، علی! فدا شده یه تیر زدن سر از تنش جدا شده میون خیمه ها سر و صدا شده تو لشکر اما هلهله به پا شده رباب رباب! علیت رو کشتن برای ثواب، رباب! آخرشم بهش ندادن آب، رباب! نداره ارباب پیش تو جواب رباب بینِ سر با تنِ علی افتاده خیلی فاصله کشتیش دیگه برای چی داری میخندی حرمله؟: دیگه میری تو، خواب ناز، علی! چشم تو هنوز، مونده باز، علی! *علی لای لای... شنیدی میگن مرغِ بِسمِل؟ میدونی چه لحظه ای رو میگن؟ وقتی مرغی رو ذبح میکردن، یکی دوتا میدادن در خونه فقرا، همچی که وقتی سرش رو میبرید بال بال میزد، بعد یه مرتبه از حالتش می افتاد، تا میومدی برداری، دوباره بال بال میزد، اون لحظه رو میگن مرغِ بِسمِل... من میخوام امروز مَردُم به شما همین رو بگم، وقتی حرمله تیر به گلوی علی زد، این بچه بال بال زد، حسین اومد بره سمت خیمه دید دوباره بال بال میزنه برگشت، میگفت: مادر دست و پا زدن بچش رو نبینه، همچین که دیگه علی جان داد، اومد پشت خیمه چقدر سخته یه بابا با دست خودش بخواد برای بچه اش قبر بکنه، شروع کرد یه قبر کوچیکی کندن، همچی که این بچه رو درون قبر گذاشت، یه وقت شنید یکی میگه: مَهلاً مَهلا! یابن الزهرا! اجازه بده یک بار دیگه بچه ام رو ببینم... ناله بزن: حسین!* .
: با پاكي و باطن به اين مجالس مشرف شويد همانطور كه با وطهارت در اين جلسات شركت ميكنيم به وسيله استغفار ، باطني هم كسب كنيم. .
یعنی میشه ببینم مثلِ قدیم داری رویِ دستِ بابات تاب میخوری؟ بیا آرزوهامو با هم بازی کنیم یه کم از تشنگی مون فرار کنیم به عموت بگیم بیاد کمک کنه مشکارو روی ناقه مون سوارکنیم مثلاً تو اولین تولدت داری بیشتر شبیه بابا میشی آخ که اون لحظه برات غش میکنم دست بابارو میگیری پا میشی مثلاً یه سال گذشته از عطش یه نگاه به من و بابا میکنی که داریم بهت میگیم بگو: علی یا علی میگی زبون وا میکنی عزیزم من که چشام آب نمیخوره به تو یه قطره سرابم برسه می دونم که آخرش تشنه میری اگه حتی به تو آبم برسه یه صدایِ مهربون میگه: رباب! عمه اومده منو بیدار کنه میگه بچه ات رو بده دستِ باباش نمیدونم که میخواد چیکار کنه اگه یه بارِ دیگه، بشه خدا تو رو به آغوشِ من هدیه کنه جوری لالایی میخونم واسه تو که خودِ حرمله هم گریه کنه رفتی و تا آخر عُمر می برم رویِ دوشم، بارِ اشک و گریه رو حرمله تو رو با تیر زد و حالا با کمونش میزنه رقیه رو
روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم به نفس سید رضا نریمانی •✾• شکر حق روز و شبم با روضه ات سَر میشود چشم های من فقط با نام تو تر میشود *فقط کافیِ یکی جلویِ من بگه:حسین!... فرموده اند: اگه میخواهید شیعیان مارو بشناسید سه مرتبه جلوشون بگید: حسین،حسین،حسین... اگه دیدید اشکشون جاری شد، بدونید اینا شیعه ی ما هستند... مگه چی تویِ این اسمِ، همه عالم رو دیوانه ی خودش کرده...* قیمتی داده به من این کیمیای مِهر تو خاک هم زیر قدم هایت چُنان زَر میشود خوانده ام آقا ثوابِ زائران کربلا همترازِ با نود حجِ پیمبر میشود *خیلی دلم برا کربلات تنگ شده، خیلی وقته نیومدم... "امام صادق به ما یاد داده، هر وقت نتونستی بری کربلا، دست روی سینه ات بذار، سه مرتبه بگو: "صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه"... سلام شما از دور و نزدیک به حسین بن علی علیه السلام می رسه..." ولی آقاجان! اینجوری دلِ ما آروم نمیشه تازه بدتر هم میشه، چکار کنیم دلِ، باید حتماً بره کربلا....* هر کسی که جان دهد پایِ بساط روضه ات چون شهیدان پیکرش پاک و مطهّر میشود لحظه ی مرگم سرم را روی زانویت بگیر خار در آغوش گل باشد معطّر میشود حرف گل آمد گریز روضه ام اینگونه شد گل اگر بی آب باشد زود پرپر میشود *اینقدر این بچه رو دست به دست کردن...* مادری خیمه به خیمه در پی یک قطره آب در دل صحرا روان مانند هاجر میشود اِسمَعیلَم پا مکش برخاک اینجا کربلاست حال و روزت از عطش هر لحظه بدتر میشود نه غذایی خورده ام نه آب که شیرت دهم چنگ بر سینه مزن شرمنده مادر میشود کودک لب تشنه ام اینگونه بی تابی نکن میرسد سقّا گلوی خشک تو تر میشود عاقبت این تیر های حرمله شَر میشود مقصد تیر سه شعبه حلق اصغر میشود نویدطاهری اینقدر بی تابی میکرد، ابی عبدالله اومد تو خیمه، صدا زد: کسی نمونده؟ نه همه رفتن، یهو صدایِ گریه ی این شیرخواره بلندشد، یعنی من هنوز هستم بابا!... بی بی زینب اومد بچه رو گرفت گذاشت تویِ بغلِ حسین، داداش! این بچه رو ببر، شاید اینا دلشون به رحم بیاد کمی آب بهش بدن، بچه داره میمیره... حسین بچه رو رویِ دستش گرفت، اومد وسطِ میدون، این بچه رو بلند کرد، صدا زد: اگه دین ندارید، آزاد مرد باشید، خودتون بگیرید و سیرابش کنید...* فرقی نداره دیگه روز و شبش یکی دو روزه خیلی خشکه لبش هرکاری کردیم ولی فایده نداشت یه ذره هم پایین نیومد تبش تکون میدن بچه‌ها گهواره‌شو پاک میکنن خون لبِ پاره‌شو عمه‌هاش اومدن کنار رباب آروم کنن مادر بیچاره‌شو حالشو هی دیدم و غصه خوردم یه جوری ناله می‌زنه که مُردم حسین! بیا قنداقشو بغل کن بعد خدا اونو به تو سپردم قنداقشو بگیر نگاهش کنی صورت نازشو نوازش کنی یه وقت غرور زینبو نشکنی یه وقت نری از اینا خواهش کنی یه لحظه صَبر کن سرشو ببوسم گونه‌های لاغرشو ببوسم مراقب سفیدی گلوش باش چونکه نشد حنجرشو ببوسم علی داره تور صدا می‌زنه آتیش به قلب بچه‌ها می‌زنه مراقبِ تیرای حرمله باش حرمله خیلی بی‌هوا می‌زنه از قفس سینه دلم کنده شد دوباره سهم گریه‌هات خنده شد هرکی پی آب واسه‌ی علی رفت یه جوری از رباب شرمنده شد آرش براری *یهو دید این بچه داره دست و پا میزنه، همچین که این بچه رو رویِ دست گرفته، دید این بچه ای که تا حالا اصلاً تکون نمیخورد، داره همینجور دست و پا میزنه، تا این قنداقه رو آوُرد پایین..." فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُن" دید این سر به پوست آویزان شده، خدا حسین چیکار کنه؟ این بچه رو زیرِ عبا پنهان کرد، هی یه قدم میره سمتِ خیمه ها، یه قدم برمیگرده، اما همه دیدن یه مرتبه حسین راهش رو عوض کرد، پشت خیمه ها روی زمین نشست، تا این خنجر رو درآوُرد، تا یه قبر کوچیک آماده کنه، روایت میگه: ابی عبدالله دو رکعت نماز صبر خوانده، اینقدر این داغ داره حسین رو اذیت میکنه، اومد این بچه رو تویِ خاک بگذاره، اما یه وقت دید یه مادری داره میگه: صبر کن، بذار یه بار دیگه بچه ام رو ببینم... میدونی چرا ابی عبدالله این بچه رو خاک کرد؟ چون خبر داره، این بچه کوچیکِ، طاقتِ سُمِ اسبارو نداره، خبر داره چند لحظه دیگه قرارِ اسبا بیان... این بدن رو خاک کرد، اما عصر عاشورا همه دیدن یه عده پشت خیمه ها دارن نیزه تویِ خاک میزنن، انگار دارن دنبالِ چیزی میگردن، یه مرتبه همه دیدن، سَرِ علی اصغر بالایِ نیزه است...ای حسین. نای بستن چشاتو نداری با چشای باز داری خواب میبینی من دارم تو گریه هام غرق میشم تو میخندی اشکامو آب میبینی یادته قصه شونو گفته بودم اون شبی که ما بودیم و جبرئیل حالا اینجا زیره گنبد کبود من مثل هاجرمو تو اسماعیل همیشه قصه ی اونا روضه بود من می فهمیدم که هاجر چی کشید ولی آخرش لبایِ تشنشون به بهشتِ خُنکِ چشمه رسید یعنی قصه ی ما هم اون طوریه؟ یعنی آخرش تو هم آب میخوری؟
مدارا كردن با مردم يك نيمه‌ی ايمان و مهربانی كردن با آنان نيمی از زندگانی است تحف العقول، ج۲، ص۴۲ .
حاضر جواب نباشیم! من بـه جوان ها مـیگویم دیر نمی‌ شود بعداً جواب بدهید، کمی تامل کنید! بعضی وقت‌ها آدم را می کند..!! / مرحوم استاد فاطمی نیا
و توسل به حضرت علی اصغر سلام الله تقدیم به ارواح طیبه شهدا، درگذشتگان، پدران و مادران، علما، خصوصاً استاد به نفس کربلایی سید رضا نریمانی •✾• گرفتمت به روی دست، بارون خجالت بکشه حتی فرات خجالت از، این لب و صورت بکشه بابات برا یه جرعه آب، این‌همه منت بکشه منت کشیدم اما نشد، آبی به لب‌هات برسه حرمله هم شد باعثِ، این اتفاق این حادثه حتی لب‌هات به گریه وا نشد، جون کندی بی سر و صدا سه‌شعبه خوردی بی هوا، فقط میخوام صبر از خدا کاشکی یکی بود تو رو به، یه جرعه آب مهمون کنه فکر نمی‌کردم حرمله، اینطور منو حیرون کنه بابات‌ُ بین حرم و، معرکه سرگردون کنه چشم انتظاره مادرت رباب، بی طاقته دمِ حرم تو رو به خیمه ببرم، دیدی چی اومده سرم؟ باشه علی راحت بگیر بخواب! ،دلم شکست فداسرت! اگه ببینه مادرت، اگه بپرسه مادرت میگم که خوابه پسرت می‌ترسم از لحظه‌ای که، دم غروب غوغا کنن برای غارتِ حرم، دور حرم دعوا کنن نیزه تویِ خاک بزنن، تن تو رو پیدا کنن به سرنیزه می‌بندن سرِ تو رو، می‌ریزه خون از حنجرت همه‌اش دعای مادرت، نیفته از نیزه سرت نگاه کن اشکای خواهرت‌و! تو بغلش پیراهنت می‌خونه وقت رفتنت، داداشی تشنه کشتنت ـــــــــــــــــــــــــ این همه نیزه و شمشیر و سپر لازم نیست موقع کندن گل، تیر و تَبر لازم نیست در جدالی که فقط خطبه قرائت می‌شد طفل معصوم زدن را به نظر لازم نیست آب نمی‌دادی هم این طفل ز دنیا می‌رفت قاتلش بود عطش، تیر دگر لازم نیست نیت جنگ ندارد، پی آب آمده است این همه لشگر و گردان و نفر لازم نیست دق نده حرمله! گهوارۀ او را نشکن! خونِ دل خورده‌ام و خون جگر لازم نیست نیست اندازۀ سرنیزه سر اصغر من به روی دست ببر! نیزۀ سر لازم نیست شیر دادند به اطفال زنان در بازار بعد از این شام که دیدیم سحر لازم نیست مدت ها بعد از واقعه کربلا، رباب آب می‌خورد. همچین که آب خورد؛ یه‌مرتبه بی‌بی دید یه گوشه زانوهاشو بغل گرفته؛ رباب داره گریه می‌کنه. _چی شده عزیز برادرم!؟ صدا زد: زینب جان! دست به دل رباب نگذار ..! حواسم نبود یکم آب خوردم سینه‌هام شیر آورده. یادم میاد اون لحظه‌ای که چنگ میزد؛ شیر نداشتم بهش بدم .. "دو دستم را به زیر آب بردم حلالم کن نبودی آب خوردم" .
کوچک‌ ترین هم بود با خودش تمام را موعظه کرد.. .
یه لحظه دیدم بچه رو زیر عبا گرفته .. هی یه قدم میاد سمت خیمه ها .‌ دوباره برمیگرده .. به عبارتی حسین به چه کنم چه کنم افتاد ...*
مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده شب هفتم محرم به نفس حاج محمد رضا طاهری آه .. بساطم به غیر آه ندارد کاش بیایی, نگو که راه ندارد شیعه به دنبال لطف توست کجایی شیعه به غیر از تو تکیه گاه ندارد ما همه جمعیم در این روضه نشستیم خصم نگوید علی سپاه ندارد من که خودم را فروختم به پشیزی هیچکس اینقدر اشتباه ندارد حرف زیاد است ولی مثلِ دوتا بیت هیج گدا نامه ای به شاه ندارد گرچه سیه روی شدم غلام تو هستم خواجه مگر بنده‌ی سیاه ندارد شکر خدا را که در پناه حسینم عالم از این خوبتر پناه ندارد *خیلی از بزرگان ما این بیتُ میخوندن .. مرحوم نظام رشتی بسیار این بیتُ میگفت: شکر خدا را که در پناه حسینم .. مرحوم نظام رشتی مدت‌ها تو بستر افتاده بود تویِ بستر بیماری بلندش میکردن وضو بگیره کمکش میکردن نماز بخونه کمکش میکردن به سختی این لحظه‌ی آخر گفت دختر بیا زیر بغل‌هامُ بگیر میخوام روی پام بایستم .. گفت بابا یه عمره توی بستر افتادی برای چی روی پات میخوای باییستی؟! گفت مگه نمی بینی آقام ابی عبدالله اومده .. به احترام آقام میخوام بایستم .. رو پاش ایستاد دست به سینه‌ش گذاشت: صلی الله علیک یا اباعبدالله .. * شکر خدا را که در پناه حسینم عالم از این خوبتر پناه ندارد روی دو دستش گرفت رو به همه زد صدا زد آب دهیدش اگر گناه ندارد رو به همه زد ولی هلهله کردند گفت که لب میزند سلاح ندارد از حریرِ خیمه دُرّ ناب بیرون آمده روی دست آسمان مهتاب بیرون آمده از دل گهواره بر یاریِ شاه بی سپاه آستین بالازده بی تاب بیرون آمده *گرفتارا .. هفت شب گفتید اگر حاجتم داشته باشم شب هفتم به باب الحوائج علی اصغر توسل میکنم .. درستم گفتی .. بزرگان ما مراجع علما گرفتاری هاشونو میذاشتن میاوردن با روضه‌ی علی اصغر توام میکردن میگفتن آقاجان یه کاری کن ..* عازم میدان شده‌ستُ جان گرفته روی دست این دلاور زاده بی اسباب بیرون آمده *نه زره داره .. نه کلاه خود داره .. خود ابی عبدالله لباس پیغمبر تن کرد .. کلاه خود برداشت عمامه‌ی رسول خدا به سر گذاشت .. اما نذاشتن آقا حرف بزنه .. هرچی میومد صحبت کنه یه عده هو میکردن .. یه عده هلهله میکردن .. اما بعضیا لابه‌لای این هلهله ها صدا حسینُ میشنیدن که میفرمود اگر من گناه دارم این بچه که گناهی نداره .. (اگر برای این روضه امشب آب بشیم جون بدیم جا داره والا .. ) همه‌ی عالم منت حسینُ زیر این آسمون میکشن .. رو به یه عده پست و بی مقدار ابی عبدالله کرده میگه مُنّوا عَلَیّ.. منت بذارید سر ما .. من به مادرش وعده کردم .. پیرمردایِ سپاه ولوله افتاد توشون یه عده میگفتن حسین راست میگه شیرخواره چه گناهی داره بگیرید آب بهش بدید .. عمر سعد دید وضع سپاه داره به هم میریزه یه نگاه به حرمله کرد .. گفت چرا جوابشُ نمیدی .. گفت امیر بابا رو نشونه بگیرم یه بچه رو؟! گفت اگر بچه رو بزنی بابا هم میمیره .. هنوز حرفای حسین تموم نشده یه وقت دید علی داره دست و پا میزنه .. فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ .. آخ بمیرم ..* گُر گرفته مادرت از بس زبانِ خشک تو از لبت در جست و جوی آب بیرون آمده ابی عبدالله فرمود ببینید بچه‌م داره تلظّی میکنه .. (امام زمان معذرت میخوام..) * تازه‌شش ماهت شده خب از کجا فهمیده اند بهر ذبحت این همه غصاب بیرون آمده *تو رو خدا امشب ناله‌تُ نذار حبس بشه .. بذار ناله‌ی گره بخوره به ناله های رباب .. آی امان از تیر سه شعبه ..* از کمانِ حرمله سر نیزه ای عباس کُش جای تیری لحظه‌ی پرتاب بیرون آمده *این همون تیری که عباسُ از روی اسب انداخت .. یه لحظه ابی عبدالله متحیر شد سر رو نگه داره یا بدنُ .. با یک تیر سر جدا شد روی دستاش ..* ماهیِ تنگ تلظی در گلویِ تشنه ات از سه گوشه تیزیِ قلاب بیرون آمده بند به مویی شده حالا سرت زیر عبا خوب از شرم لبت ارباب بیرون آمده *بعضی بیت هاشم باید رد بشم .. بابا بالاترین روضه‌س این روضه‌ی شیرخواره .. یه وقت به خودت نگی خوب گریه کردم برای علی اصغر .. دشمن برای این روضه گریید .. وقتی اومد پیش امام سجاد گفتش که آقاجان اومدم خبر خوش بهت بگم .. آقا فرمود چه خبر شده؟! گفت آقاجان مختار قیام کرده قتله‌ی باباتون رو گرفت به سزای اعمالشون رسوند .. حضرت شروع کرد گریه کردن .. تعجب کرد؛ گفت من الان برم این خبرُ بدم آقا چقدر خوشحال میشه .. گفت آقا خوشحال نشدی؟!.. فرمود چرا خدا جزای خیر بده به مختار .. اما بگو ببینم حرمله رو هم گرفتن؟.. گفت آقا اینهمه قتله شمر سنان فرمود نمیدونید این نانجیب چه جگری از ما آتیش زد .. آخه مگه یه شیرخواره چقدر آب سیرابش میکنه ..وقتی گرفتنش گفت نانجیب شنیده ام تو جزو سنگدل ترین دشمن بودی کربلا .. گفت امیر درست میگی من همه جا جزو اونایی بودم که وقتی کار گره میخورد من شروع میکردم هلهله کردن .. گفت جایی هم شد دلت بسوزه به حال حسین؟! گفت فقط یه جا .
وَ ما بَدَّلوا تَبدیلاََ..."پسرش به شهادت رسید،شد مادرِ شهید...لحن صحبتش عوض شد...* حسين جانم فدا سرت اگه که تير به حنجر خورد *امشب آب رو می بندن....امشب حرمِ آل علی آب ندارد...علمدار هست،الحمدلله...آه! ای اهل حرم....یه ساعتی رسید...ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...علمدار نیامد...*امشب یه پرده دیگه از روضه حضرت علی اصغر برات باز کردن از ملکوت عالم...* حسين جانم فدا سرت اگه که تير به حنجر خورد فدا سرت اگه گلِ رباب پژمرد حتّی بدون تیر علیِ من می مرد.... *بمیرم برا مادرت...بمیرم برا مادرت...مادرا نگران نباشید...انگار این بچه ها فرق هلهله و چشمان شیطانی با چشمان اشک بار رو می دونند...همه آرومن...خوشحالیم که کسی جیغ نمی زنه بین اینا...* حسين جانم ميشه حالا تا خاک نريختی رو اصغر يه بار ديگه بياد ببيندِش مادر بغل کنه بچه‌ شو لحظه‌ یِ آخر *اباعبدالله بچه رو دفن کرد...بماند که بعد چه شد..."وَ رَمَّلَهُ و دَفَنَه بِدَفنِ سَیفِه..."بچه رو با خون خودش آغشته کرد...محاسن خودش رو هم...اینجا اولین جایی بود که علی الظاهر خضاب شد مستقیما...هر شهیدی رو که می بوسید محاسن شریفش رنگین می شد ولی اینجا خون به صورت مبارکش پاشید...بچه رو به خون خودش آغشته کرد...او رو دفن کرد...اینجا دیگه رباب می دونید چی گفت؟ * رباب مگه جز تو کيُ داره؟ يا ثارالله و ابن ثاره *در امام شناسی ارتقاء پیدا کرد و در شهادت اباعبدالله الحسین وقتی سینه مبارک همسرش سنگین شد...وقتی نفس هاش به شماره افتاد...رباب فقط نگاه کرد...به مقامِ توحید رسید...صدا زد:لا اله الا الله....* رباب مگه جز تو کيو داره؟ يا ثارالله و ابن ثاره نداره قابلت رو شيرخواره يا ثارالله و ابن ثاره آروم آروم رو دستایِ رباب تاب می خوره یه برگِ گل آخه مگه چقد آب می خوره لای لای علی لای لای، یه چیکه آب می خوای اما نه آبی مونده دیگه نه آب آوری، ای وای فدای اون چشمات، لرزیدن لبهات از معرکه برگشته ببین دلتنگته بابات داره بابا میاد، خودشم تشنشه بغلت می کنه، یه کم آروم بشه علی لای لای على... آروم آروم رو دستایِ باباش بالا میره تا خودِ آسمون تا اون سرِ ابرا میره بالا میره بالا، تا آغوشِ زهرا آروم میگیره سیراب میشه با دستایِ سقّا بارون میاد بارون، صحرا میشه گلگون صورتِ بابا یه مرتبه میگیره رنگِ خون دیدی بابا منم، فدایِ تو شدم دیگه مردی شدم، من برایِ خودم علی لای لای على... : محمدمهدی سیار پرداز: اکبر شیخی