شب تاسوعاست خیلی ها یک سال منتظر بودن شب تاسوعای عباس برسه ..
"فَسَمَعَ الأَطفالُ یُنادُونَ العَطَشَ العَطَشَ" صدای بچه ها رو تو خیمه ها شنید دارن صدا میزنن العطش، العطش.."فَرَكَبَ فَرَسَهُ وَ أخذَ رُمْحَهُ وَ الْقِرْبَه" سوار بر اسبش شد یه نیزه برداشت،مشک رو برداشت، "وَ قَصَدَ نَحْوَ الْفُرات"به سمت فرات حرکت کرد."فَأَحاطَ بِهِ أَرْبَعَةُ آلافٍ مِمَن كانوا مُوَكِّلينَ بِالْفُرات"چهار هزار تیرانداز مأمورند از آب فرات، از اونجایی که عباس می خواد بره مشک و به آب بزنه مراقبت کنن. "وَرَموه بِالنِّبالٍ فَكَشَفَهُم
وَ قَتَلَ مِنٰهُم عَلى مَا رَوي ثَمانينَ رَجُلا" محاصره اش کردن انقدر تیر بارونش كردن اما نمی تونن از پادرش بیارن. چرا ؟ آخه عباسه...همچینکه به سمت لشگر حمله میکنه همه ی اینا فرار می کنن. فلذا امام سجاد فرمود: عموی ما عباس "نافِذُ البَصیره" بود. چشماش خیلی بصیرت داشت وقتی نگاهی به یک نفر می کرد ترس همه وجودش رو فرا می گرفت... "حَتى دَخَل الماء"به آب رسید."فَنَزَل غُرفَة مِنَ الماء" پیاده شد از مرکب مشک رو به آب زد. همچین که به آب رسید مُشتی از آب رو برداشت مقابل صورتش گرفت. " ذَكَرَ عَطَشَ الحُسَينِ وَ أَهلِ بَيتِهِ فَرَمَى المَاءَ" یاد تشنگی بچه های حسین افتاد، آب رو روی آب ریخت. صدا زد: وای برمن اگه قطره ای از این آب رو بخورم. در حالی که آقام تشنه است. بچه هاش تشنه اند. بعد شروع کرد شعر بخونه ،می خواد نَفْسش رو بزنه...:
یا نَفسُ مِن بَعدِ الحُسَینِ هُونی
فَبَعده لاکُنتِ أنْ تَکُونی
هذَا الحُسَینِ شارِبُ المَنون
وَ تَشْرَبَینِ بارِدَ المَعین
"ثُّمَ مَلأ القِربَة وَ حَمَلِها عَلى كِتفِه الأيمَن" مشک رو پر کرد دست راستش انداخت، به سمت خیمه حرکت کرد. "وَتَوَجَّه نَحوَ الخِیمه" فقط داره به خیمه ها توجه میکنه. جلوش روگرفتن از همه طرف دارن بهش حمله میبرن . از همه طرف دارن بهش ضربه میزنن..
حکیم ابن طُفیل لعنة الله علیه پشت یه نخلی پنهان شد همچین که عباس اومد رد بشه با شمشیر زد دست راست عباس رو قطع کرد. "ضربه نوفل الأزرق على يَدِه اليُمنى فَقَطَعها فَأَخذَ سَیفَ بِشمالِه وَحَمَل عَلیه" مشک رو به دست چپش داد شروع کرد به سمت خیمه ها بره.طُفیل دوباره پشت یه نخلی پنهان شد "فَضَرَبَ عَلی یَدَیه یُسرا" دست چپش رو قطع کرد، "فَحَمَلَ القِربَة بِاثْنانِهم" ...مشک رو به دندان گرفت. داره میتازونه به سمت تشنگی خاندان، از همه طرف محاصره اش کردن تیر بارونش کردن. تا اونجایی که یه تیر به مشکش خورد، آبا داره میریزه. یه تیر به سینه اش خورد، یه تیر دیگه به چشمش زدن اینقدر تیر بهش زدن که میگه مثل خارپشت شد. حکیم ابن طفیل ملعون اومد جلو؛ برا عباسی که دست به بدن نداره رجز بخونه: عباسی که میگن تویی؟! شنیده بودم خیلی قوی هستی. شنیده بودم چشمِ امید خیمه ها هستی، شنیده بودم علمداری، شنیده بودم امروز حسین فقط به تو تکیه کرده، چرا نمیای با من بجنگی؟! اون نامرد شروع کرد رجز بخونه... نمیدونم ابی عبدالله این صحنه ها رو داره نگاه میکنه یا نه.اون لحظه کجابود؟ یه مرتبه از دور دید یه عمود بالا رفته.عمود، عمودِ آهنیه. نمیدونم تا حالا با صورت زمین خوردی یا نه؟ وقتی زمین میخوری دستات رو سپر صورتت می کنی. همچین که اومد زمین بخوره این عمود رو به فرق عباس زد.دست در بدن نداره ،تیر توچشم فرورفته چنان با صورت به زمین افتاد. کار به اینجا تمامنشد ..تا از روی مرکب با صورت زمین خورد. همه شیر شدن روی سرش ریختن
پاهای عباس رو قطع کردن. شروع کرد لباساها رو از بدنش در بیاره. صداش بلندش" یا أخا ادرک أخا" وا أخاه، وا عَباسا، وا مُهجةَ قَلبا، وا قُرَّةَ عَینا، ابی عبدالله سریع مثل باز شکاری اومد بالاسر عباسش. اون نامردا رو از چپ و راست عباس دور کرد. همه دیدن کمر حسین تا شده. بالا سرِ دست بریده اش ایستاده، دید دستاش رو بریدن، پیشونیش رو شکستن، چشماش رو با تیر زدن، خیلی زخم داره. یهو ناله ی حسین بلند شد ...
صدایت را تا شنیدم گریه کردم
به سوی تو دویدم گریه کردم
تمام پیکرت تیرِ سپر بود
تنت را تا که دیدم گریه کردم
ببین پایم دگر قوت ندارد
برادر مُرده جز غربت ندارد
به تو سر بسته می گویم اباالفضل
حرم بعد از تو امنیت ندارد
بین تیر سه پر خوردی اباالفضل
ببین آخر نظر خوردی اباالفضل
چی کار کردن باهات سرو رشیدم
مگه چند تا تبر خوردی اباالفضل
ببین که قامتت سقا بهم ریخت
تمام هیبتت سقا بهم ریخت
الهی بشکنه دست کمون دار
نظام صورتت سقا بهم ریخت
نمی تونم ببوسم روتو عباس
نکش روی زمین بازوتو عباس
یه لشکر ریخت سرت ای لشکر من
تموم دشت داره بوتو عباس
چقد بد شد کمین خوردی اباالفضل
عمود آهنین خوردی اباالفضل
با این تیری که تو چشماته سقا
چه جوری پس زمین خوردی اباالفضل؟!
#شاعر:سید حسین صمدی
سقای دشت کربلا اباالفضل
دستش شده از تنجدا اباالفضل
ام البنین در کربلا نبودی واویلا
بر فرق عباست زدند نبودی واویلا
سه شعبه راه چشمات و که بست
غم عالم تو قلب من نشست
تا دیدم افتادی پشتمشکست اباالفضلم
خیلی سخته
من ببینم پیکرتو روی خاکا افتاده
دستای توهرکدومش توی صحرا افتاده
خواهرِ من تا تو رو دید. دیدم از پا افتاده
فرق سرت رو شکسته دیدم
از این زمونه دیگه بریدم
پاشو ببین که بهم میخندن
نگم براتون چیا شنیدم
شکسته ابروت ای جونم فدات
نمونده دیگه جونی تو صدات
نزن حرف رفتن رو با نگات، ابالفضلم!
ای عباسم! جون داداش میشه پاشی
علمت رو برداری، داری میری
اما بازم یاد طفلِ شیر خواری
عباس! همه تو خیمه چشم انتظارن
دخترا خیلی دلهره دارن
دیگه میدونن برنمی گردی
گوشواره هاشون رو در میارن
*مگه میشه علقمه رفت مدینه نرفت؟ آخ عباسم...یه نیگا به بدن عباسش کرد...*
نمونده چیزی از بال وپرت
مثل مادر زخمی شد پیکرت
رسیده زهرا بالای سرت، فقط بخند
اومد مادر...
دیدی یا نه جای سیلی که روی صورت داره
دیدی یا نه دیده هاشو که از اون سیلی تاره
دیدی یا نه چادرش رو جای پای اغیاره
اما ندیدی حقش رو خوردن
تو خونه ی ما هجوم آوردن
یه عده نامرد درو سوزندن
با دست بسته بابا رو بردن ...
بعضی از اذکار است که در عالم عرفان و عبودیت از مرتبه بالایی برخوردار است، یکی از این الفاظ ذکر ” یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ کَرْبى بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ.” ذکری که آرامش بخش ترین ذکرهاست.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
نوحه سنتی و قدیمی بسیار زیبا
👇👇👇
بزن بر سینه و بر سر به حال آل پیغمبر در و دیوار می گرید
پریشان شو تو گریان شو امیرالمونین در ماتم پورش می گرید
بکن رخت عزا بر تن ببند شال سیه گردن
که زین العابدین با حالتی بیمار می گرید
بزن بر سینه و بر سر به حال آل پیغمبر در و دیوار می گرید
پریشان شو تو گریان شو امیرالمونین در ماتم پورش می گرید
بنالید ای عزاداران که زینب گشته سرگردان
دل روح الامین چون چشم حیدر زار می گرید
بزن بر سینه و بر سر به حال آل پیغمبر در و دیوار می گرید
پریشان شو تو گریان شو امیرالمونین در ماتم پورش می گرید
حسین گشته به خون غلطان ز جور لشکر عدوان
در این ماتم همه بی دین همه دیندار می گرید
بزن بر سینه و بر سر به حال آل پیغمبر در و دیوار می گرید
پریشان شو تو گریان شو امیرالمؤمنین در ماتم پورش می گرید
.
#سینه_زنی و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده شبِ نهم محرم به نفس حاج محمود کریمی
دشت، دشتِ خون است؛
پنجه در خون خصمِ دون است!
سینه خون است خیمه خون است؛
پیکرِ پاکِ علمدار غرق خون است
آمده خیمه حسینم؛ قد خمیده قد خمیده
یا اباالفضل!
آه بر لب اشک در چشم؛ رنگ رخسارش پریده یا اباالفضل!
بعد عباسِ رشیدش؛ از دو دنیا دل بریده
روحِ سقا در خروش و جسم سقا آرمیده!
جان تو جان حرم بود؛ ای که حالا نیمه جانی
یا اباالفضل!
بود امیّدم تو امشب؛ پیش این طفلان بمانی یا اباالفضل!
شعله بر دریا کشیدی؛ تا خودت جان بمانی...
تا کنار مشکِ پاره؛ در دل میدان بمانی
ماه نیمه جان است؛ پیش او شاه قد کمان است!
قد کمان است نوحه خوان است؛فکر چَشم
بی قراره کودکان است
ای برادر رفتی و من؛ بی پناهِ بی پناهم
یا اباالفضل!
دشمنم من را ز هر سو؛ دوره کرده بسته راهم
یا اباالفضل!
رفتی و تا ساعتی بعد؛ من میان قتله گاهم...
بی تو زیر دست و پای این سپاه رو سیاهم...
آه از جدایی؛ از نجف آید صدایی!
تو یل خونِ خدایی؛ حیدر شاهِ غریب کربلایی
(حضرت ابوالفضل ع)
سبک: همه جا کربلاست...همه جا نینواست
گل ام البنین،بر حسینی معین
جان تو کربلا،شد فدایی دین
ابوفاضل مدد۲
کربلا همره،نور عین بوده ای
تا دم آخرت،با حسین بوده ای
ابوفاضل مدد۲
کربلا ساقی،تشنه کامان شدی
بهر لب تشنگان،دیده گریان شدی
ابوفاضل مدد۲
گوش جانت شنید،ناله ی کودکان
بهر طفلان شده،دیده ات درفشان
ابوفاضل مدد۲
رفتی سوی فرات،تا که آب آوری
بر گلان حسین،با شتاب آوری
ابوفاضل مدد۲
بین ره وای من،دست تو شد جدا
با عمودی ز کین،فرق تو شد دوتا
ابوفاضل مدد۲
تیر زد دشمنت،پاره شد مشک تو
از برای حسین،شد روان اشک تو
ابوفاضل مدد۲
تا زدی تو صدا،اخا ادرک اخا
شد روان سوی تو،شه کرب و بلا
ابوفاضل مدد۲
تا گل فاطمه،در کنارت رسید
پیکرت را بدید،قامت او خمید
ابوفاضل مدد۲
.(
«قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ»؛
ارزش هر کسی به چيزي است که بلد است هنری است که دارد کار خيری است که انجام میدهد و خيری است که به جامعه میرساند.
.