#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
آسیابت یک طرف افتاده بستر یک طرف
چادر تو یک طرف افتاده معجر یک طرف
هر چه اینجا هست چشمان مرا خون کرده است
رنگ این دیوار خانه یک طرف، در یک طرف
گاه دلخون توایم و گاه دلخون پدر
وای بابا یک طرف، ای وای مادر یک طرف
از کنار تو که می آید به خانه ناگهان
با سر زانو می افتد مرد خیبر یک طرف
من چگونه پیرهن کهنه تن یارم کنم
غُصه ی تو یک طرف داغ برادر یک طرف
مثل آنروزی که افتادی می افتد بر زمین
پیکر من یک طرف او یک طرف سر یک طرف
من دو بوسه می زنم جای تو و جای خودم
زیر گردن یک طرف رگهای حنجر یک طرف
وای از آن لحظه که می ریزند بین خیمه ها
گوشواره یک طرف خلخال و معجر یک طرف
#علی اکبر لطیفیان
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
رفتی ولی نرفته گلم بوی تو هنوز
دارد سرم هوای سر کوی تو هنوز
بعد از تو سوی چشم مرا اشک میبرد
ای سمت چشمهای ترم سوی تو هنوز
قلبم، سرم، تمام تنم تیر میکشد
از آن لگد که خورد به پهلوی تو، هنوز
مسمار اگر نبود تو بودی و دخترت
سر میگذاشت بر سر بازوی تو هنوز
مانده است روی معجرت از رو گرفتنت
آثاری از جراحت ابروی تو هنوز
ای کاش مانده بود به شانه یکی دوتا
از تارهای سوخته موی تو هنوز
از اینکه پیش روی حسن سیلی ات زدند
شرمنده ام بجان تو از روی تو هنوز
#مصطفی متولی
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
دیگر امشب به مدینه خبر از فاطمه نیست
جز حریق حرمی در نظر از فاطمه نیست
شهر در خواب فرو رفته ز خود می پرسد
مگر این گریه ی بیدارگر از فاطمه نیست؟
آخر ای مرغ شباهنگ! در این خلوت راز
مگر این ناله ی شب تا سحر از فاطمه نیست؟
این همه عطر دلانگیز مناجات و دعا
از کدامین گل سرخ است؟ اگر از فاطمه نیست
به همان سینه که شد دشت شقایق سوگند
زیر این چرخ، علیدوستتر از فاطمه نیست
ذرّه ای بهره ز خورشید ولایت نبرد
هر که کانون دلش، شعله ور از فاطمه نیست
به تسلّای دل زینب او برخیزید
مگر این پاره ی جان و جگر از فاطمه نیست
نزنید آتش بیداد به گلخانه ی وحی
مگر این زمزمه ی پشت در از فاطمه نیست؟
#محمّدجواد غفورزاده «شفق»
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
در خانه مانده عطر خوش ربنای تو
امروز زندهام به هوایِ دعای تو
همسایه ها به مجلس ختمت نیامدند
من بودم و همین دو سه تا بچه های تو
خیلی به مجتبایِ تو برخورد فاطمه!
فامیل کم گذاشت برایِ عزای تو
جایِ تمام شهر خودم گریه می کنم
از بسکه خالی ست در این خانه جای تو
زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم
یک ختم باشکوه بگیرم برای تو
از دستِ گریه هایِ تو راحت شد این محل
شِکوه نمی کنند به من از صدای تو
دیگر به تیغ فتنهی کوفه نیاز نیست
خونِ مرا نوشته مدینه به پای تو
#وحید قاسمی
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
رفتی مرا به وادی غم واگذاشتی
تنهای من! مرا ز چه تنها گذاشتی؟
یادش به خیر باد که نه سال پیش بود
آن شب که تو به خانه ی من پا گذاشتی
حوریه ی بهشت علی! نیمه های شب
رفتی سوی بهشت و مرا جا گذاشتی
یاسین من! چقدر غریبانه از وطن
رفتی و سر به دامن طاها گذاشتی
کردی به هر نفس طلب مرگ از خدا
تا داغ خویش بر جگر ما گذاشتی
گردون به دیده ام چه قدر زشت گشته بود
آن شب که سر به سینه ی صحرا گذاشتی
تا ننگرم چه با تو شده، دست خویش را
هنگام مرگ بر رخ زیبا گذاشتی
هرکس نهد ز خویش نشانی، تو بعد خود
یک قبر بینشانه به دنیا گذاشتی
دار و ندار من همه رفت و برای من
تنها چهار کودک خود را گذاشتی
گفتی ز داغ فاطمه و سینه ی علی
«میثم!» چه داغها که به دلها گذاشتی
#غلامرضا سازگار
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
به وقت مرگ پر کردم ز خون چشم تر خود را
که تنها می گذارم بین دشمن شوهر خود را
فتادم سخت در بستر، الهی برندارم سر
که سر بنهاده بر دیوار، بینم همسر خود را
خدایا! اولین مظلوم عالم را تو یاری کن
که امشب می دهد از دست، تنها یاور خود را
دلم خواهد که برخیزم ز جا و بازویش گیرم
دل شب چون نهد بر قبر پنهانم، سر خود را
اجل ای کاش، در آن ماجرا می بست چشمم را
نمی دیدم نگاه دردناک دختر خود را
الهی! تا جهان باشد، نبیند دیده ی طفلی
کنار خانه زیر تازیانه، مادر خود را
شهادت می دهد، فردای محشر عضو عضو من
که کشتند این جماعت، دختر پیغمبر خود را
علی جان گریه کن تا عقده ای از سینه بگشایی
مکن حبس این قدر، آه دل غم پرور خود را
براى بار دوّم، زانویت خم مى شود فردا
که امشب مى دهى از دست، رکن دیگر خود را
حلالم کن حلالم کن حلالم کن حلالم کن
خداحافظ، که گفتم با تو حرف آخر خود را
اگر شد شاخه های نخل عشقت باربر ای میثم
نریزی جز به پای عترت و قرآن بر خود را
#غلام رضا سازگار
#امام_حسین #مناجات_امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
حاجت به شرح آن نیست،دردی که خود عیان است
این اشک شور گونه، شیرین ترین بیان است
از عشق یوسف مصر یک دل فقط جوان شد
در خیمه ی حسینی، دلها همه جوان است
بالاترین عبادت، شادی قلب زهراست
شادی قلب زهرا، ذکر حسین جان است
زهرا تمام ما را با اسم می شناسد
نزدیک درب هیئت چشم انتظارمان است
این سرخی بدن ها، یا این به سرزدن ها
از جهل سینه زن نیست، از عشق بی کران است
"اینجا گناه بخشند، کوهی به کاه بخشند"
وقتی که پیرمردی، با عشق روضه خوان است
آهی کشید خواهر در ماتم برادر
این آه تا قیامت در سینه ها نهان است
مثل لب برادر، خون شد جبین خواهر
گویا که چوب محمل همدست خیزران است
🔸شاعر:
#علی_ذوالقدر
_________________________
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
به وقت مرگ پر کردم ز خون چشم تر خود را
که تنها می گذارم بین دشمن شوهر خود را
فتادم سخت در بستر، الهی برندارم سر
که سر بنهاده بر دیوار، بینم همسر خود را
خدایا! اولین مظلوم عالم را تو یاری کن
که امشب می دهد از دست، تنها یاور خود را
دلم خواهد که برخیزم ز جا و بازویش گیرم
دل شب چون نهد بر قبر پنهانم، سر خود را
اجل ای کاش، در آن ماجرا می بست چشمم را
نمی دیدم نگاه دردناک دختر خود را
الهی! تا جهان باشد، نبیند دیده ی طفلی
کنار خانه زیر تازیانه، مادر خود را
شهادت می دهد، فردای محشر عضو عضو من
که کشتند این جماعت، دختر پیغمبر خود را
علی جان گریه کن تا عقده ای از سینه بگشایی
مکن حبس این قدر، آه دل غم پرور خود را
براى بار دوّم، زانویت خم مى شود فردا
که امشب مى دهى از دست، رکن دیگر خود را
حلالم کن حلالم کن حلالم کن حلالم کن
خداحافظ، که گفتم با تو حرف آخر خود را
اگر شد شاخه های نخل عشقت باربر ای میثم
نریزی جز به پای عترت و قرآن بر خود را
#غلام رضا سازگار
آقای خوبی ها…
کربلا را چگونه ساختی که اینگونه آرام می کند هر دل بی دل را وقتی قدم به خاکش می گذاری؟
شب جمعه است
هوایت نکنم پس چه کنم ...
امام زمان(عج)-مناجات
اگر تو لطف کنی فتح باب خواهد شد
سروده های دلم صد کتاب خواهد شد
اگر تو خنده کنی گل دهد طبیعت خاک
فضای کل جهان پر گلاب خواهد شد
به هر کجا تو نباشی چو شام تاریک است
تو هر کجا که روی آفتاب خواهد شد
اگر ز پرده در آید امام عالمیان
وقوع حتمی یک انقلاب خواهد شد
هزار مرتبه گفتیم و باز می گوییم
دعا به ذکر علی مستجاب خواهد شد
اگر علیه علی مسجدی بنا گردد
به دست مهدی زهرا خراب خواهد شد
اگر که با نمکان امتحان حُسن دهند
فقط امام زمان انتخاب خواهد شد
اگر چه خدمت ذره است بی مقدار
به پیش فاطمه اما حساب خواهد شد
امام زمان(عج)-مناجات
ای غایب از نظرها کی می شود بیایی
برقع ز رخ بگیری صورت به ما گشایی
هم دست تو ببوسم هم دور تو بگردم
هم رو نما ستانی هم رو به ما نمایی
آیا به کوه رضوان آیا به طور سینا؟!
آیا به بیت الاقصی آیا به ذی طوایی؟!
در مکه و مدینه یا در نجف مقیمی؟!
در مشهد مقدس یا دشت کربلایی؟!
جانم شود فدایت تا بشنوم ندایت
دائم زنم صدایت یابن الحسن کجایی؟!
تنها مسیح عالم، تنها نجات آدم
تنها وصی خاتم، تنها امید مایی
ای انس و جان فدایت، محتاج یک نگاهت
چشم همه به راهت، شاید ز در درآیی
هم پرچم حسینی بر دوش خود بگیری
هم قبر مادرت را بر شیعیان نمایی
در قلب ما حبیبی، بر زخم ما طبیبی
بر جان ما قراری، بر درد ما دوایی
باشد شعار «میثم» ای شهریار عالم
کی می شود بیایی کی می شود بیایی؟!
غلامرضا سازگار
امام زمان(عج)-مناجات
دل تنگی غروب همه جمعه های من
کی می رسد به صحن حضورت صدای من؟!
دیگر دلم برای شما پر نمی زند
برگرد و بال تازه بیاور برای من
عمری اگر که می گذرد دل خوشم به این
نزدیک تر شده است به تو لحظه های من
غیر از ضرر برای تو چیزی نداشتم
حتی نیامدست به کارت دعای من
اشکت اگر به نامۀ اعمال من نبود
بخشش نبود شامل یا ربنای من
یک روز، محض خاطر این چند قطره اشک
وا می شود به خیمۀ سبز تو پای من
یک شب میان سینه زدن ها و گریه ها
مُهری بزن به نامۀ کرب و بلای من
محمد بیابانی
امام زمان(عج)-مناجات
بخوان دعای فرج را که یار برگردد
بخوان دعای فرج را که شب سحر گردد
بخوان دعای فرج را اگر که می خواهی
حدیث غیبت یار تو مختصر گردد
بخوان دعای فرج را و از خدا بطلب
وجود نازکش ایمن ز هر خطر گردد
بخوان دعای فرج را کنار پردۀ اشک
که دانه دانۀ اشکت دُر و گوهر گردد
بخوان دعای فرج را که یار می آید
اگر دلت ز رَهِ اشتباه برگردد
بخوان دعای فرج را و پیشه تقوا کن
که دست لطف خدا با تو همسفر گردد
بخوان دعای فرج را که رد نخواهد شد
اگر که ناله و اشک تو بیشتر گردد
بخوان دعای فرج را که حل مشکل هاست
اگر که چشم و دل تو خدا نگر گردد
بخوان دعای فرج را، ولی بدون عمل
گمان مکن که دعای تو کارگر گردد
بخوان دعای فرج را خدا کند آید
که روضه خوان غریبی و میخ در گردد
دوباره جمعه و ندبه دوباره باید گفت
بخوان دعای فرج را که یار برگردد
آقای شجاع
امام زمان(عج)- مناجات
دل هوای روی ماه یار دارد جمعه ها
دل هوای دیدن دلدار دارد جمعه ها
صبح جمعه چشم در راهیم ما ای عاشقان
یار با ما وعده دیدار دارد جمعه ها
چشم های منتظر با اشک های عاشقی
هر نگاهش حرف ها بسیار دارد جمعه ها
آفتابا امرکن تا ابرها پنهان شوند
آسمان بر تابشت اصرار دارد جمعه ها
بی تو دلتنگیم جان مادرت زهرا بیا
بی تو دیگر حالت تکرار دارد جمعه ها
دلخوشم با جمله ای سرشار ازعشق و امید:
یار با ما وعده دیدار دارد جمعه ها
محمدی
امام زمان(عج)- مناجات
صحبت روى تو را هر دم شنیدن تا بکى
در دلم نقش جمال تو کشیدن تا بکى؟
اى چراغ زندگى روشن نما قلب مرا
بى تو در تاریکى دنیا نشستن تا بکى؟
تو کریمىّ و منم یک طایر بى آشیان
روى بام این و آن دائم پریدن تا بکى؟
راویان گویند روى گونهات خالى بود
یک نظر خال سیاهت را ندیدن تا بکى؟
داغ دوریّت زده بر خرمن هستى شرر
طعم دورىّ و غم هجران چشیدن تا بکى ؟
من خودم دانم نیم لایق براى نوکرى
پادشاه از نوکر خود دل بریدن تا بکى؟
عاشقانت را تو مىخوانى بسوى خیمهات
منتظر ماندن براى خواندن من تا بکى؟
یا بُکش یا زنده کن قلبم به نور فاطمى
بى وجودت نازنینا زنده ماندن تا بکى؟
وقت مردن یک نگاه تو به فریادم رسد
بى وجودت مَه جبینا جان سپردن تابکى؟
روز و ماه و سالها بگذشت در هجران تو
در فراقت صبح جمعه ندبه کردن تا بکى؟
جان فداى غربتت، برگو که اى پور على
همچو حیدر سر درون چاه بردن تا بکى؟
اى صبا از من به آن آرام جان و دل بگو
طعنهها از سوى دشمنها شنیدن تا بکى؟
جوادفاتح
امام زمان(عج)- مناجات
چرا به خیمۀ سبزت مرا نمی خوانی
برای دیدن خود لایقم نمی دانی
تمام آرزویم بوده با تو باشم من
چرا درون دلم تا ابد نمی مانی
برای درک حضورت بگو چکار کنم
چگونه پیش تو آیم شبی به مهمانی
مرا گناه و معاصی ز چشم تو انداخت
بیا بیا که به این دردها تو درمانی
تمام عمرِ من اندر فراق یار گذشت
خدا کند که دهی بر دلم تو سامانی
جهان بدون حضورت چقدر پژمرده است
به قلب عالم امکان تو جان جانانی
تو را به جان همه عاشقان مجنونت
رها نما تو مرا از غم و پریشانی
جوادفاتح
هر شیعه تو را صدا کند آقا جان
بهر فرجت دعا کند آقا جان
یک روز تو خواهی آمد و وقت نماز
عیسی به تو اقتدا کند آقا جان
×××
عمری که تباه می کنم می بینی
لب را که پر آه می کنم می بینی
مُردم ز خجالت چو شنیدم آقا
وقتی که گناه می کنم می بینی
×××
تکیه به وفای ما نکن آقا جان
گریه تو برای ما نکن آقا جان
بهر فرجت خودت بیا کاری کن
دل خوش به دعای ما نکن آقا جان
×××
آن کس که رئیس مذهب ما باشد
شاگرد کلاس او مسیحا باشد
فرمود که عید عترت پیغمبر
روز فرج یوسف زهرا باشد
سیدمجتبی شجاع
امام زمان(عج)-مناجاتی
مرا ببخش نگشتم چنان که می خواهی
به پات جان نسپردم ز فرط خودخواهی
همیشه عهد شکستن ز سمت من بوده
مرا ببخش که سوگند خورده ام گاهی
تمام عمر فقط ادعا، که یار توام
ولی دریغ چه گویم، خودت که آگاهی
عزیز کشور جانی و یوسف دنیا
ولی دریغ که ماه نشسته در چاهی
و باز پرسش آخر ، جواب معلوم است
" عزیز فاطمه آیا بود سویت راهی "
علی لواسانی
امام زمان(عج)-مناجاتی
منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد
صبح همراه سحر خیز جوانش برسد
خواندنی تر شود این قصه از این نقطه به بعد
ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد
پرده چاردهم وا شود و ماه تمام
از شبستان دو ابروی کمانش برسد
لیله القدر بیاید لب آیینهی درک
سوره فجر به تاویل و بیانش برسد
نامه داده ست ولی عادت یوسف اینست
عطر او زودتر از نامه رسانش برسد
شعر در عصر تو از حاشیه بیرون برود
عشق در عهد تو دستش به دهانش برسد
ظهر آن روز بهاری چه نمازی بشود
که تو هم آمده باشی و اذانش برسد
قاسم صرافان
طوایی؟!
در مکه و مدینه یا در نجف مقیمی؟!
در مشهد مقدس یا دشت کربلایی؟!
جانم شود فدایت تا بشنوم ندایت
دائم زنم صدایت یابن الحسن کجایی؟!
تنها مسیح عالم، تنها نجات آدم
تنها وصی خاتم، تنها امید مایی
ای انس و جان فدایت، محتاج یک نگاهت
چشم همه به راهت، شاید ز در درآیی
هم پرچم حسینی بر دوش خود بگیری
هم قبر مادرت را بر شیعیان نمایی
در قلب ما حبیبی، بر زخم ما طبیبی
بر جان ما قراری، بر درد ما دوایی
باشد شعار «میثم» ای شهریار عالم
کی می شود بیایی کی می شود بیایی؟!
غلامرضا سازگار
امام زمان(عج)-مناجات
دل تنگی غروب همه جمعه های من
کی می رسد به صحن حضورت صدای من؟!
دیگر دلم برای شما پر نمی زند
برگرد و بال تازه بیاور برای من
عمری اگر که می گذرد دل خوشم به این
نزدیک تر شده است به تو لحظه های من
غیر از ضرر برای تو چیزی نداشتم
حتی نیامدست به کارت دعای من
اشکت اگر به نامۀ اعمال من نبود
بخشش نبود شامل یا ربنای من
یک روز، محض خاطر این چند قطره اشک
وا می شود به خیمۀ سبز تو پای من
یک شب میان سینه زدن ها و گریه ها
مُهری بزن به نامۀ کرب و بلای من
محمد بیابانی
امام زمان(عج)-مناجات
بخوان دعای فرج را که یار برگردد
بخوان دعای فرج را که شب سحر گردد
بخوان دعای فرج را اگر که می خواهی
حدیث غیبت یار تو مختصر گردد
بخوان دعای فرج را و از خدا بطلب
وجود نازکش ایمن ز هر خطر گردد
بخوان دعای فرج را کنار پردۀ اشک
که دانه دانۀ اشکت دُر و گوهر گردد
بخوان دعای فرج را که یار می آید
اگر دلت ز رَهِ اشتباه برگردد
بخوان دعای فرج را و پیشه تقوا کن
که دست لطف خدا با تو همسفر گردد
بخوان دعای فرج را که رد نخواهد شد
اگر که ناله و اشک تو بیشتر گردد
بخوان دعای فرج را که حل مشکل هاست
اگر که چشم و دل تو خدا نگر گردد
بخوان دعای فرج را، ولی بدون عمل
گمان مکن که دعای تو کارگر گردد
بخوان دعای فرج را خدا کند آید
که روضه خوان غریبی و میخ در گردد
دوباره جمعه و ندبه دوباره باید گفت
بخوان دعای فرج را که یار برگردد
آقای شجاع
امام زمان(عج)- مناجات
دل هوای روی ماه یار دارد جمعه ها
دل هوای دیدن دلدار دارد جمعه ها
صبح جمعه چشم در راهیم ما ای عاشقان
یار با ما وعده دیدار دارد جمعه ها
چشم های منتظر با اشک های عاشقی
هر نگاهش حرف ها بسیار دارد جمعه ها
آفتابا امرکن تا ابرها پنهان شوند
آسمان بر تابشت اصرار دارد جمعه ها
بی تو دلتنگیم جان مادرت زهرا بیا
بی تو دیگر حالت تکرار دارد جمعه ها
دلخوشم با جمله ای سرشار ازعشق و امید:
یار با ما وعده دیدار دارد جمعه ها
محمدی
امام زمان(عج)- مناجات
صحبت روى تو را هر دم شنیدن تا بکى
در دلم نقش جمال تو کشیدن تا بکى؟
اى چراغ زندگى روشن نما قلب مرا
بى تو در تاریکى دنیا نشستن تا بکى؟
تو کریمىّ و منم یک طایر بى آشیان
روى بام این و آن دائم پریدن تا بکى؟
راویان گویند روى گونهات خالى بود
یک نظر خال سیاهت را ندیدن تا بکى؟
داغ دوریّت زده بر خرمن هستى شرر
طعم دورىّ و غم هجران چشیدن تا بکى ؟
من خودم دانم نیم لایق براى نوکرى
پادشاه از نوکر خود دل بریدن تا بکى؟
عاشقانت را تو مىخوانى بسوى خیمهات
منتظر ماندن براى خواندن من تا بکى؟
یا بُکش یا زنده کن قلبم به نور فاطمى
بى وجودت نازنینا زنده ماندن تا بکى؟
وقت مردن یک نگاه تو به فریادم رسد
بى وجودت مَه جبینا جان سپردن تابکى؟
روز و ماه و سالها بگذشت در هجران تو
در فراقت صبح جمعه ندبه کردن تا بکى؟
جان فداى غربتت، برگو که اى پور على
همچو حیدر سر درون چاه بردن تا بکى؟
اى صبا از من به آن آرام جان و دل بگو
طعنهها از سوى دشمنها شنیدن تا بکى؟
جوادفاتح
امام زمان(عج)- مناجات
چرا به خیمۀ سبزت مرا نمی خوانی
برای دیدن خود لایقم نمی دانی
تمام آرزویم بوده با تو باشم من
چرا درون دلم تا ابد نمی مانی
برای درک حضورت بگو چکار کنم
چگونه پیش تو آیم شبی به مهمانی
مرا گناه و معاصی ز چشم تو انداخت
بیا بیا که به این دردها تو درمانی
تمام عمرِ من اندر فراق یار گذشت
خدا کند که دهی بر دلم تو سامانی
جهان بدون حضورت چقدر پژمرده است
به قلب عالم امکان تو جان جانانی
تو را به جان همه عاشقان مجنونت
رها نما تو مرا از غم و پریشانی
جوادفاتح
امام زمان(عج)- اخلاقی
بعد از گذشت این همه لیل و نهارها
تازه شدیم مثل همه بی قرارها
غفلت که همدم همۀ لحظه های ماست
کوتاه کرده دست مرا از نگارها
میل گناه در دل ما موج می زند
بیهوده نیست این همه دوری ز یارها
در این زمانه هیچ کسی فکر یار نیست!
یعنی گرفته آینه ها را غبارها
در راه وصل او قدمی برنداشتیم
جا مانده ایم گوشۀ تنگ حصارها
افعال خویش را همه توجیه می کنیم
با کثرت مشاغل و با این شعارها ...
این چه بساطی است که ما در می آوریم
بی حرمتی به او بُوَد این
گونه کارها
دیدار یار لازمه اش پاکی است و بس
تقوا مداری است نشان عیارها
خواهیم اگر که او نظری هم به ما کند
باید شویم آینۀ مهزیارها
او را به حق پهلوی زهرا قسم دهیم
شاید نجاتمان دهد از گیر و دارها
محمدفردوسی
امام زمان(عج)-مناجاتی سال نو
یک سر رسیدِ خاک خورده و یک سینه ی کباب
یک ساعت قدیمی و یک تنگِ پر حباب
یک سفره ی بزرگ و سفید و پر از امید
چندین سوال ساده و غمگین و بی جواب
سوز فراق و غصه ی چندین و چند سال
شام سیاه و قحطی خورشید و آفتاب
یک کوزه ی پر از گل نرگس پر از صفا
یک چشم پر ز اشک که خسته شد از سراب
یک قلب پیر، گرفته، شکسته، سرد
یک حال زار، پریشان، کسل، خراب
یک سیب سرخِ لک زده از سوز انتظار
هفتاد و دو ستاره و یک ماه و یک شهاب
چادر سفیدِ مادر و چشمان خیس او
شاید دعای مادرِ من گشته مستجاب
روزی طلوع می کنی آخر از انتظار
خورشید من!به سفره ی نوروزی ام بتاب
محمدرضاطاهری
امام زمان(عج)-مناجاتی-نوروز
این دل به جز تو بهر کسی بی قرار نیست
درمان سوز هجر، که جز وصل یار نیست
بی تو بهار بوی خزان می دهد هنوز
ما را به غیر روز وصالت بهار نیست
از دوری و فراق تو یا صاحب الزمان
عمری ست کار ما که به جز انتظار نیست
آقا اگر نیایی و مرهم نیاوری
ما را دگر تحمل این روزگار نیست
آقا، تویی محول الاحوال عاشقان
جز تو کسی مدبّر لیل و نهار نیست
می دانم این که لایق عشق تو نیستم
اما دل شکسته ام از تو کنار نیست
اسماعیل شبرنگ
امام زمان(عج)-مناجاتی-نوروز
قلبم چو کویر و چشم هایم دریاست
یک سال گذشت و غصه هایم بر جاست
ای کاش کنار هفت سینم بودی
این سفرۀ ما بدون تو بی معناست
امسال بیا منتقم آل علی
امسال به نام مادر تو زهراست
امسال سر سفرۀ زهرا هستیم
"سالی که نکوست از بهارش پیداست"
این فاطمیه کنار مان می آیی؟
با شوق ظهور روضه خواندن زیباست
امروز برای مادرت خیمه زدی؟
ای وای امام بی نشانم تنهاست
فردا به کدام رو به رویت نگرم؟
فردا که حساب حشر هم دست شماست
امسال بیا برای ما گریه نکن
تو گریه نکن عزیز٬ مشگل از ماست
آقای مخلص آبادی
امام زمان(عج)- مناجات سال نو
احساس می کنم که نباشی بهار نیست
شعری میان دفتر این روزگار نیست
معطوف می شود به شما حس واژه ها
آقا خودت بگو مگر این افتخار نیست؟
من با سروده های همه شرط بسته ام
بیتی بدون نام شما ماندگار نیست
سین سلام سفره ی تحویل سال نو
معنای این قصیده مگر انتظار نیست؟
روزی ظهور می کنی و می رسد بهار
اما به ماه و سال و زمان اعتبار نیست
تقویم هم به گفته ام اقرار می کند
سوگند می خورد که نباشی بهار نیست
هدیه ارجمند
امام زمان(عج)-مناجاتی
دعای مردم شب زنده دار می گیرد
همیشه از سر اخلاص، کار می گیرد
ره گلوی مرا اشک شوق باز نکرد
مگر چقدر دل انتظار می گیرد؟
بیا که دست تو را ذوالفقار می بوسد
بیا که دست تو را کردگار می گیرد
چقدر عاشق شب زنده دار داری تو
چقدر بغض که در شام تار می گیرد
به چهار فصل گدایان همیشه باران هست
عنان دیده ی ما را بهار می گیرد
سر قرار تو آخر ز جان گذر بکنیم
طواف کیست که ما را قرار می گیرد؟
به موی و روی تو آویخته است در همه عمر
کسی که دامن لیل و نهار می گیرد
تمام هفته به امید جمعه سرحالم
غروب جمعه دلم هفت بار می گیرد
دم مسیح ز تیغ دو دم دمد بیرون
دمی که دست تو از ذوالفقار می گیرد
محمدسهرابی
امام زمان(عج)- مناجات سال نو
عید جدیدی آمد و آغاز سالیست
آقای من! این بار هم جای تو خالیست
وقتی که لب میخندد و دل غرق آه است
یعنی که بی تو عیدهای ما خیالیست
ما غائبیم از محضرت که روسیاهیم
آثار با خورشید پیوستن زلالیست
ـ در حلقۀ زلفت گرفتارم ـ دروغ است
هر چه که میبینم گرفتاری مالیست
چشمان تو از غصه های ما پر از اشک
اوقات ما از یاد تو اما چه خالیست!
ماه رُخت را در شب گیسو مپوشان
در شام هجران بیگمان صبح وصالیست
دل های بیدار و ... جهانی چشم در راه
در انتظارت جمعه های ما سؤالیست
بحرین و غزّه لاله لاله، ندبه خوانند
دنیا اسیر دست قومی لا ابالیست
پایان کار ظالمان با ذوالفقار است
برگرد با تو شوکت مولی الموالیست
**
در توقیعی که از ناحیه امام عصر (عج) برای شیخ مفید (ره)
صادر شد، حضرت فرمودند:
إِنَّا غَیْرُ مُهمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُم وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُم وَ لَو لَا ذَلِکَ لَنَزَلَ
بِکُمُ اللَّأوَاءُ وَ اصطَلَمَکُمُ الْأَعدَاءُ ؛ همانا، ما از رعایت حـال شما
کوتاهى نمى کنیم و شما را از یاد نمى بریم، چه، در غیر این
صورت سختیها و گرفتاریها برشما فرو مى آید و دشمنان شما
را ریشه کن کرده و از بین مىبرند.
احتجاج، ج2، ص497؛ بحارالانوار، ج53، ص175
یوسف رحیمی
امام زمان(عج)- مناجات
این یک مصیبت است(نبودی و زیستم)
تنها برای عـرض ارادت گریستم
سجاده پهن کردم و... در اوج گریه ها
دراشتیاق جن
ت و حور و پریستم
پای رکاب خود، طلب مرد می کنی
بی پرده گویمت که نبودم ... که نیستم...
ای خاک بر سرم، به خدا ورشکسته ام
دیگر توان نمانده که بر پا بایستم
درالتهاب برزخِ وهم و جنون خویش
درحیرتم چگونه ... کجا .... یا که کیستم ؟
هر رفت و آمد نفسم داد میزند . . .
عادت شده است غیبتتان چون که زیستم
یاسر حوتی
امام زمان(عج)-مناجات
یوسف شود، آن کس که خریدار تو باشد
عیسى شود، آن خسته که بیمار تو باشد
از چشمۀ خورشید جگر سوخته آید
هر دیده که لبْ تشنه دیدار تو باشد
خوابى که بِهْ از دولت بیدار توان گفت
خوابى ست که در سایه ى دیدار تو باشد
هر چاک قفس از تو خیابان بهشتى ست!
خوش وقت اسیرى که گرفتار تو باشد
بر چهرهى گل پاى چو شبنم نگذارد
آن راهروى را که به پا، خار تو باشد!
"صائب" اگر از خویش توانى بدر آمد
این دایره ها نقطه ى پرگار تو باشد
صائب تبریزی
امام زمان(عج)- مناجات
چه می شد لحظه ای یار تو بودم
دمی یار وفادار تو بودم
از این شرمندگی می مردم ای کاش
تمام عمر سربار تو بودم
یوسف رحیمی
امام زمان(عج)- مناجاتی
وقتی به روی شاخۀ دل، بر نداشتم
در سینه جز محبّت دلبر نداشتم
افسوس که فاصله افتاده بین ما
این قصّه را به جان تو باور نداشتم
تا خیمۀ وصال تو یا صاحب الزّمان
می خواستم که پر بکشم، پر نداشتم
سنگینی گناه پرم را شکسته است
در راه دیدنت قدمی بر نداشتم
خیلی گناه کرده ام آقا مرا ببخش
گویا که اعتقاد به محشر نداشتم
بیهوده نیست این که به جایی نمی رسم
فکری به جز عذاب تو در سر نداشتم
روی سیاه و موی سپید و قد کمان
از پیری ام نشانۀ دیگر نداشتم
عمرم گذشت و یک عمل نیک و ماندگار
حتی میان صفحۀ دفتر نداشتم
می خواستم که حداقل راضی ات کنم
جز اشک توبه هدیۀ بهتر نداشتم
از داغ عمّه ات چقدَر گریه می کنی
هر صبحگاه و ظهر و سحر گریه می کنی
محمد فردوسی
امام زمان (عج)-مناجات
بیا به بال کبوتر ترانه بنویسیم
بهار را غزلی عاشقانه بنویسیم
به دشت روز، به دریا، به باوه ی خورشید
چکامه ای ز شرنگ شبانه بنویسیم
به روح باغ، به جنگل، به بی کرانه ی دشت
حکایتی ز غمی بی کرانه بنویسیم
به این بهانه که باری ز دوش برداریم
گلایه ای به کسی بی نشانه بنویسیم
به روی کاغذ دل با مرکب فریاد
شکایتی به خدای یگانه بنویسیم
بیا به آن که جهان در مدار قدرت اوست
ز زخم های تن و تازیانه بنویسیم
بیا حدیث غم تلخ خشک سالی را
فقط به صاحب نبض زمانه بنویسیم
در از نای شب بی فروغ هستی را
به آفتاب بلند آشیانه بنویسیم
به این امید که مهدی دوباره بر گردد
بیا به بال کبوتر ترانه بنویسیم
امام زمان(عج)-مناجات
هر شیعه تو را صدا کند آقا جان
بهر فرجت دعا کند آقا جان
یک روز تو خواهی آمد و وقت نماز
عیسی به تو اقتدا کند آقا جان
×××
عمری که تباه می کنم می بینی
لب را که پر آه می کنم می بینی
مُردم ز خجالت چو شنیدم آقا
وقتی که گناه می کنم می بینی
×××
تکیه به وفای ما نکن آقا جان
گریه تو برای ما نکن آقا جان
بهر فرجت خودت بیا کاری کن
دل خوش به دعای ما نکن آقا جان
×××
آن کس که رئیس مذهب ما باشد
شاگرد کلاس او مسیحا باشد
فرمود که عید عترت پیغمبر
روز فرج یوسف زهرا باشد
سیدمجتبی شجاع
امام زمان(عج)-مناجات
گفتم این جمعه دگر یار نماید خود را
از پس پرده پدیدار نماید خود را
گفتم این جمعه همان جمعه آخر باشد
یوسف فاطمه این بار نماید خود را
گفتم این جمعه دگر آید و ان شاءالله
همچو ماهی به شب تار نماید خود را
گفتم این جمعه شب هجر سحر خواهد شد
اگر آن حجت دادار نماید خود را
گفتم ای دل مکن این قدر ز غم بی تابی
که طبیب دل بیمار نماید خود را
هاتفی گفت اگر میثم تمار شوی
پسر حیدر کرار نماید خود را
پیش چشم تو حجاب است وگرنه دلدار
پیش چشمان تو بسیار نماید خود را
« در حجاب است ز بی رغبتی ما دلدار
ورنه یوسف به خریدار نماید خود را »
همه ی درد دل یار ز بی دردی ماست
غم نداریم که غمخوار نماید خود را
ما که مردیم خدا از غم زهرا پس کی
روضه خوان در و دیوار نماید خود را
سیدمجتبی شجاع
امام زمان(عج)- مناجات
حیف او که امام ما شده است
آبروبخش نام ما شده است
حیف آن نام کیمیایی که
وقت غم ها کلام ما شده است
بانی اشک های جمعۀ او
لقمه های حرام ما شده است
خون به قلب سفید او کردن
عادت صبح و شام ما شده است
علت واقعیِ غیبت او
گنه خاص و عام ما شده است
اینقدر لاف خدمتش نزنیم
لایق او کدام ما شده است؟
ماکجا و غلام او گشتن
کفتر پشت بام او گشتن
محمدحسین رحیمیان
امام زمان(عج)-مناجاتی
مرا ببخش نگشتم چنان که می خواهی
به پات جان نسپردم ز فرط خودخواهی
همیشه عهد شکستن ز سمت من بوده
مرا ببخش که سوگند خورده ام گاهی
تمام عمر فقط ادعا، که یار توام
ولی دریغ چه گویم، خودت که آگاهی
عزیز کشور جانی و یوسف
دنیا
ولی دریغ که ماه نشسته در چاهی
و باز پرسش آخر ، جواب معلوم است
" عزیز فاطمه آیا بود سویت راهی "
علی لواسانی
امام زمان(عج)-مناجاتی
منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد
صبح همراه سحر خیز جوانش برسد
خواندنی تر شود این قصه از این نقطه به بعد
ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد
پرده چاردهم وا شود و ماه تمام
از شبستان دو ابروی کمانش برسد
لیله القدر بیاید لب آیینهی درک
سوره فجر به تاویل و بیانش برسد
نامه داده ست ولی عادت یوسف اینست
عطر او زودتر از نامه رسانش برسد
شعر در عصر تو از حاشیه بیرون برود
عشق در عهد تو دستش به دهانش برسد
ظهر آن روز بهاری چه نمازی بشود
که تو هم آمده باشی و اذانش برسد
قاسم صرافان
امام زمان(ع)-مناجات
زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود
گمراه می شدیم نگاهت اگر نبود
مهر شما به داد تمنای ما رسید
ورنه پل صراط، چنین بی خطر نبود
تعداد بی نظیریِ تان روی این زمین
از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود
پیراهن، اشتیاق نسیمانه ای نداشت
تا چشم های حضرت یعقوب تر نبود
بی تو چه گویمت که در این خاک سرزمین
صدها درخت بود ولیکن، ثمر نبود
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای!؟
این جشن ها برای تو تشکیل می شود
این اشک ها برای تو تنزیل می شود
رفتی، برای آمدنت گریه می کنم
چشمانمان به آینه تبدیل می شود
بوی خزان گرفته ی پاییز می دهد
سالی که بی نگاه تو تحویل می شود
ایمان ما که اکثراً از ریشه ناقص است
با خطبه های توست که تکمیل می شود
تقویم را ورق بزن و انتخاب کن
این جمعه ها برای تو تعطیل می شود
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای!؟
علی اکبرلطیفیان
امام زمان(ع)-مناجات
ز کاروان سفر کرده ام نشانی نیست
برای گفتن درد دلم زبانی نیست
برای این که به کوی حبیب خود برسم
من غریب چه سازم که کاروانی نیست
شبیه خیمه نازی که خانه ام شده بود
برای دیدن دلدار من مکانی نیست
چه چهره های قشنگی که نور مهدی داشت
شبیه همسفرانم که دلستانی نیست
اذان جبهه سحر گه دل از همه می برد
چو رفته روح نمازم دگر اذانی نیست
خوشا گلی که به خاک حبیب خود افتاد
نشان ز جسم غریبش جز استخوانی نیست
مرا نبود لیاقت که رخت خون پوشم
کسی که وصل به دنیاست آسمانی نیست
چه عاشقان جوانی که پیر ره بودند
به شور و عشق شهیدان دگر جوانی نیست
برای مرغ شکسته پری که جا مانده
به غیر منزل دلدار آشیانی نیست
جوادحیدری
امام زمان(عج)-مناجاتی
مزرعه ی عاشقان به بار می آید
گریه ی ما یک زمان به کار می آید
این دل پاییزیم علامت خوبی است
بعد خزان نوبت بهار می آید
پای برهنه کنار جاده نشستم
منتظرم یعنی آن سوار می آید؟
اهل کرم بر فقیر سخت نگیرند
مطمئنم با دلم کنار می آید
حرف بزرگان ما دو تا شدنی نیست
او که بگوید سر قرار می آید
بافتن شعر ما به خاطر یار است
خب چه بگوییم به جای (یار می آید)
علی اکبرلطیفیان
امام زمان(عج)-مناجات
نوشته اند دلم را برای خون جگری
بدون گریه زمانه نمی شود سپری
نیازمندِ تکامل، به گریه محتاج است
درخت آب ندیده نمی دهد ثمری
دو فیض، توشۀ راه سلوک عاشق هست
توسل سحری و عنایت سحری
هزار نافله خواندن چه فایده دارد
اگر نداشته باشد به عاشقان نظری
به هر دری که زدم باز پشت در ماندم
بس است در زدن من، بس است در به دری
برای بنده خریدن بیا سر بازار
چه خوب می شود این مرتبه مرا بخری
بدون تو چه بلاها که بر سرم آمد
چه حاجت است به گفتن، خودت که با خبری
همیشه خیر قنوت تو می رسد به همه
اگر چه نام مرا در نوافلت نبری
خودت برای ظهورت دعا کن و برگرد
دعای من به خودم هم نمی کند اثری
یگانه منتقم خون کربلا برگرد
قسم به عمۀ مظلومه ات بیا برگرد
علی اکبرلطیفیان
امام زمان(ع)-مناجات
چـرا بــه خاطـر من گریه می کنی آقا
منـی کـه مایه ی ننگم برای مثل شما
فدای قلب رئوفت که نیمه شب تا صبح
بـرای عـفـو گـنـاهـم تو می کنی نجوا
منی که مایه ی ننگم بـرایتان یک عمر
اســیــر بــار گـنــاه و لـذایـذ دنـیــا
شـنـیده ام شب جمعه تو بی قرار منی
و غـافل از همه جا من اسیر خواب اما
اگـر چه مایه ی ننگم اگر چه بد هستم
همیـن که نام تـو را می برند در هر جا
دلم هوای تـو را مـی کنـد، نمی دانـم
کـدام گـوشـه بـرم ایـن دل خرابم را؟
اگــر کـه لایـق درگاهتان نخواهم شد
دعـا بـکـن کـه نبـاشم بخواه مرگم را
حمیدضیاء یزدی
شعر امام زمان جمعه
صد جمعه دیده ایم و شما را ندیده ایم
از درد گفته ایم و دوا را ندیده ایم
چشمان ما هر آنچه به جز یار دیده است !
از بخت تیره وجه خدا را ندیده ایم
چرخیده ایم دور سر خویش تا کنون
اما مسیر پای شما را ندیده ایم
خون دل است قسمت ما از فراق یار
از روزگار ما که مدارا ندیده ایم
هستیم اسیر ظلمت محض و نخواستیم
تا حال اگر که شمس هدی را ندیده ایم
از ذکر مانده ایم چو تسبیح پاره شد
وقت سحر نسیم دعا را ندیده ایم
چندین محرم آمد و رفت و نیامدی
آقا بیا که کرب و بلا را ندیده ایم
در یوم الله نهم دی ، وقتی که هیچ مسئولی برای آن روز غیر تعطیل برنامهریزی و تبلیغ نکرده بود؛ اما در آن بعدازظهر شگفتانگیز، میلیون ها نفر به خیابان ها آمدند
پس چه کسی دل های یک ملت را پای کار آورد؟ پاسخ یک جمله است: در قضیه نهم دی پای امام حسین علیه السلام و عاشورا در میان بود.
در برخورد با هتک حرمت عزای حسینی ، به رغم خواسته و تصور دشمنان چنانچه که دشمنان در قیام عاشورا نتوانستند به مقصد خود برسند بار دیگر خون بر شمشیر پیروز گردید و بصیرت ملت انقلابی و شهید پرور ایران اسلامی با درس از عاشورای حسینی بر همه خواسته های دشمن مهر باطل شد زده و بار دیگر چهره واقعی منافقان را افشا کرد و به زباله دان تاریخ فرو انداخت.
چرا که مشعل حماسه حسینی هرگز خاموش شدنی نیست.