eitaa logo
ذاکرین آل الله
278 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
299 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
هر کسی که به و نزدیکتر است، به ضربات و حملات و تهمتها و هوچی گری ها و سوء قصدها و بدجنسی ها و موذی گری های هم نزدیکتر است.
توسل جانسوز ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس استاد حاج منصور ارضی سایه ات از سر من رفت سرم درد گرفت جگرم بودی ورفتی جگرم درد گرفت تکیه گاهم شدی و تکیه به تومی کردم در نبودت سِپرمن، سِپرم درد گرفت قُوَّت قلب وخوشیِ دلِ دخترپدر است بی توای ریشه یِ من برگ وبَرَم دردگرفت پلک من سوخت کجایی که ببینی بابا آنقدر زار زدم چشمِ ترم درد گرفت حرمتی داشتی و حرمت من دست نخورد حرمتت نیست که اینگونه پرم درد گرفت کوچه ها بعد تو، جای گُذرِ زنها نیست صورتم در جریانِ گُذرم درد گرفت *بابا! اول قباله ام رو پاره کرد،اونی که تو دادی دستم...بعد طوری زد،نمی دونم چی شد، دو طرف صورتم وَرَم کرده...* باخبر هستی ازاین غم، که دو دستی خوردم گونه ام خورد به دیوار و سرم درد گرفت خبرش آمده که پیش حسنم افتادم مثل من صورت سُرخِ پسرم درد گرفت تا توبودی دَرِ این خانه به لگد باز نشد بی تو در باز شداما کمرم دردگرفت تَنِ من پشت درافتاد و دَر رویِ تنم کمترم سوخت ولی بیشترم درد گرفت ↫
اصلی عبودیت در مقابل این است: هیچ را در مقابل خدا به حساب نیاوردن،راه خدا را به خاطر دیگران نکردن... .
توسل و روضه ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس سیدمجید بنی فاطمه. گفتم که عُمر ماه صفر، رو به آخر است دیدم شروعِ محشرِ کبرای دیگر است گردون شده سیاه و فضا پُر زدود و آه تاریک تر ز عرصه ی تاریکِ محشر است گردِ مَلال بر رُخ اسلام و مسلمین اشک عزا به دیده ی زهرای اطهر است گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر دیدم که روز، روزِ عزای پیمبر است پایان عمرِ سید و مولای کائنات آغازِ دور غربتِ زهرا و حیدر است قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است رویِ حسین مانده به دیوارِ بی کسی چشمِ حسن به اشکِ دو چشمِ برادر است ای دل بیا و گریه ی زینب نظاره کن مانند پیروهن جگرِ خویش پاره کن زهرا به خانه و مَلَکُ الموت پُشتِ در از بهر قبض روحِ شریف پیامبر از هیچ کس نکرده طلب اِذن و ای عجب بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر با آن که بود داغِ پدر سخت، فاطمه در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر یک چشم او به سوی اَجل، چشم دیگرش محو نگاه آخرِ خود بود بر پدر اشک حَسن چکیده به رخسارِ مصطفی روی حسین بر روی قلب پیامبر دیگر نداشت جان که کُند هر دو را سوار بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه دردا که بعدِ فاطمه روز حسن رسید روز مَلال و غصه و رنج و مَحَن رسید از زهر همسرش جگرش پاره پاره شد بس تیرها که لحظه ی دفنش به تن رسد بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین بیش از هزار زخم وِرا بر بدن رسید بر پیکری که بود پُر از بوسه ی رسول از گرد و خاک و نیزه شکسته کفن رسید از جامه های یوسف کرببلا فقط بر زینبِ ستم زده یک پیرُهن رسید پاداش آن نصایح زیبا از آن گروه تیرش درون سینه، سنان بر دَهان رسید : حاج غلامرضا سازگار .
. مردم بود. با آن که مقامش آن بود ولی بود، می کرد. .
توسل جانسوز ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس سیدمجید بنی فاطمه•✾• می باره اشک ماتم،مصیبت همینه تموم شد روزایِ خوشیِ مدینه پیمبر از این شهر، دیگه داره میره باید عالم امشب از این غم بمیره دلش بی قرارِ، مثالِ حبیبِ توی اُمتش هم ،خدایی غریبِ داره میره با او،دلِ آسمونی ندیدن از آقا، به جز مهربونی حالا وقتِ رفتن،دلش بی قراره به جز حقِ حیدر،وصیت نداره قلم کاغذی خواست،نیاوردن آخر همونا که حق از علی خوردن آخر شکایت از اینها، به پیشِ خدا کرد نفس هایِ آخر، علی رو صدا کرد میشه خون علی جان!دلت از زمونه به دستِ تو زهرام، امانت بمونه چه روزایِ سختی،برات هست در پیش یه روزی میگیره،دَرِ خونه ات آتیش می بینم از الان، پس از من یه روزه گل یاسم آروم، تو آتیش می سوزه می بینم از الان، می ریزن تو خونه رو پهلویِ زهرا، نشونه خزونه بگو ای پیمبر،نبودی ببینی ندیدی تو داغِ،فراتر از اینی نبودی ببینی،گُلت تو آتیشه نبودی ببینی، چی شد بارِ شیشه غمِ کوچه هارو ندیدی، نبودی ببینی چی بود اون کبودی، نبودی ببینی ره چاره گم شد، نبودی ببینی یه گوشوراه گم شد،نبودی ببینی ولی چند جایی، تو بودی و دیدی کنار یه گودال، با زهرا رسیدی تو بودی و دیدی خونایِ گلوشُ تو بودی و دیدی، تنِ زیر و روشُ لبِ تشنه رو خاک،کنارِ فرات بود پایِ قاتلش رو، جایِ بوسه هات بود .
به قدری ریاضت کشید و در مقابل حق کرد که قدمهای مبارکش ورم کرد و از طرف ـ جل جلاله ـ نازل شد: «طه، ما انزلنا علیک القرآن لتشقی»
سینه_زنی و توسل به پیامبر اکرم صلوات الله علیه و کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام به نفس سیدمجید بنی فاطمه رسیدم به شبهایِ تو سَرِ من کفِ پایِ تو رسولِ خدایی تو بابایِ مایی از امشب یتیم است،طفلِ اُمتِ تو می میرم برایِ روزِ غربتِ تو فاطمه شد زار و حزین یا رحمةَ لِلعالمین به اشک دو چشمِ ترش به خاکستر بر سرش شد آماجِ غربت برایِ هدایت مولا زار و گریان،زهرا پایِ بستر آغوشِ شریفش،جایِ سبطِ اکبر به پایِ تو،حسین غمین یا رحمةَ لِلعالمین فاطمه شد زار و حزین یا رحمةَ لِلعالمین شده سبط اکبر فدا مدینه شده کربلا دلم پُر شرر شد حسن خون جگر شد غم از سینه ی تو، آمد تا دهانت خون شد حرفت آخر،راحت گشته جانت گریه ی بی صدا، حسن گُشته ی کوچه ها، حسن ↫.
اين هدف را دنبال مي‌كرد كه هرجا زمينه مساعد بود، بذر و را بپاشد؛ با اين اميد كه در زمان مساعد، اين بذر خواهد شد
زمزمه و توسل ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج میثم مطیعی دیگر آیات قرآن ، نخواهد آمد.. بعد پیغمبر باران ، نخواهد آمد.. بسوز مدینه از این عزا به همراهِ مرتضی که محشر گشته به پا ... مگر چه گفته پیغمبر به فاطمه که خندان است؟! دعا کنید علی را که ، پریشان است امان .. خداحافظ جانِ ما دلیلِ ایمانِ ما رسولِ قرآنِ ما .. «امان، رسول الله الأمان ..» بویِ آتش می آید ، أعوذ بالله .. فتنه‌ای گشته شاید، أعوذ بالله .. خدا خودت رحمی کن به ما از این قومِ بی وفا اگر شد فتنه به پا.. اگر شود فراموش آن، سفارشاتِ پیغمبر کشان کشان سویِ مسجد، رود حیدر «امان، ز غم‌هایِ فاطمه ..» جایتان خالی مردم، مدینه امشب جان ز داغ مجتبی، رسیده بر لب امان که قبرش بی گنبد است که بی رفت و آمد است کجا مثل مشهد است..؟! خوشا دلی که این شب‌ها ز ره رسیده مهمان است حرم پر از دمِ مولا، رضا جان است «حسن .. غریب مادر حسن .. رضا .. عزیزِ زهرا رضا ..» نغمه پرداز: روح‌الله اسماعیلی شاعر: رضا یزدانی ↫ ﴿.
. فاطمه(س)؛ اولین شهید بود، ولایتِ علی(ع) هم اولین هدف فتنه‌گران... با تا شُعار (س) بود .
بسم الله الرحمن الرحیم «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا خیر خلق الله،السلام علیک یا محمدبن عبدالله» رفتی و دست مهربانت رفت در خاک رفتی و از داغت عزادارند افلاک با خویش بردی آن نگاهِ مهربان را آن رحمتِ جاری و پاک و بیکران را رفتی ولی بویِ تو را دارد مدینه ابری شده از غصّه می بارد مدینه یک عمر در راهِ خدا سختی کشیدی رفتی ولی از امتت خیری ندیدی قرآن صدایت می زند برگرد احمد آیاتِ رحمن غرقِ ذکرِ یا محمد برگرد آیاتِ خدا بی تو غریبند آیات نور و انّما بی تو غریبند غارِ حرا دلتنگِ شبهایِ تو مانده در حسرتِ یک بوسه از پایِ تو مانده رفتی ولی در قلبهایِ دشمن و دوست آن چهره و لبخندِ زیبایِ تو مانده هر چند نشنیدند یک عده صدایت در آسمانِ شهر آوایِ تو مانده بر رویِ پیشانیِ ایتامِ مدینه مثل همیشه جایِ لبهایِ تو مانده *امشب فقط زهرای تو یتیم نشد.. تمام عالم یتیم شدند.. ما هم مثل ایتام آمدیم درِ خانه ت..* بر رویِ پیشانیِ ایتامِ مدینه مثل همیشه جایِ لبهایِ تو مانده نور علی نورِ دلِ غمگینِ زهرا در ظلمتِ این قوم، زهرایِ تو مانده رفتی برایش ناله مانده.. درد مانده رفتی علی در بینِ صد نامرد مانده *امشب زهرای اطهر چه حالی داره..؟! ماه صفر تمام شد.. از الان باید رزق فاطمیه رو بگیری ..* آقا تو رفتی بیت الأحزان را ندیدی سینه زدن بر خاکِ سوزان را ندیدی رفتی ندیدی ناله های دخترت را *آتش شعله می کشید .. والنارُ تَصعُر .. هی بین در و دیوار صدا میزد:"یا رسول الله! ما یُفعَلُ بِابنَتِک.." بیا بیین با دخترت چه می کنند ؟* رفتی ندیدی ناله های دخترت را خون گریه ها و ربنای دخترت را *یا رسول الله نبودی ببینی بچه هاشو جمع کرد.. عزیزای دل مادر میخواد دعا کنه.. دستای کوچیکشون رو بلند کردند.. یه وقت دعا کرد «اللهم عجل وفاتی سریعا ..»* رفتی ندیدی بعدِ تو حرمت شکستند دستانِ حیدر را میان کوچه بستند رفتی سفارشهایِ تو روی زمین ماند بعد از تو زهرا و امیرالمومنین ماند *لحظه هایِ آخر پیغمبر شروع کرد به گریه کردن گفتند:آقا چرا گریه می کنید؟فرمود: «کَاَنّی بِفاطِمَه..» انگار دارم دخترم فاطمه رو میبینم.. از دست امت چه ها می کشه..* بعد از علی تنها و بی یاور حسن شد خونین جگر، خونین دهن، خونین کفن شد رفتی ندیدی ماجرای کربلا را رفتی ندیدی پیکرِ در بوریا را در کربلا اجرِ رسالت اینچنین بود جسمِ حسینت پاره پاره بر زمین بود بی اعتنا از گریه زینب گذشتند از رویِ جسمش با سُمّ مرکب گذشتند بی اعتنا از گریه زینب گذشتند از رویِ جسمش با سُمّ مرکب گذشتند اینجا میان روضه ها زینب قدم زد آتش به جانِ شعرهایِ محتشم زد این کشتۀ افتاذۀ بی سر حسین است *یا رسول الله زینب با تو حرف می زد: "یا رسول الله! صلّی عَلی مَلیکُ السماء...هذا حُسَینٌ بِالعَراء..." حسیین..* این کشتۀ افتاذۀ بی سر حسین است این که نمانده از تنش پیکر، حسین است این که سپاهی ریخته رویِ تن او این شاهِ بی سردار و بی لشکر، حسین است این خیمه ای که گیسوی حورش طناب است حالا اسیرِ شعله ها و آفتاب است *لحظۀ آخر امام حسین با گوشۀ چشم به خیمه ها نگاه میکرد .. آروم صدا میزد: من هنوز زنده ام ..* این پیکری که زینتِ دوش نبی بود *"یومٌ عَلی صدرِالمصطفی...و یوم علی وجه الثَّری..." این پیکری که زینتِ دوش نبی بود حالا تمامِ پیکرش شد خاک آلود شاعر : مجتبی شکریان همدانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ مَن آذاها فَقَد آذانى وَ مَن سَـرَّها فَقَد سَـرَّنى حفاظت از رسول(ص) به حفاظت از دخترش است... پس آن‌کس كه فاطمه(س) را سيلى زد، گويا که با رسول(ص) چنين كرده‏ است .
روضه و توسل ویژۀ روزهای پایانی ماه صفر و شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه حوادثی است که قلبِ مدینه میلرزد مدینه چون دل اُمت به سینه میلرزد سپاهِ شب شده مستِ تصرف خورشید نسیم شعله شد و در فضا شراره کشید تمام وسعتِ ملک خدا شبِ تار است چه روی داده که خورشید هم عزادار است زِ کوه و دشت و بیایان خدا خدا شنوم ز جن و انس و ملک وا محمدا شنوم اجل دریده گریبانُ و اشک افشاند امینِ وحی خداوند نوحه میخواند پیام میرسد از خشت خشتِ خانۀ وحی که منقطع شده از آسمان ترانه ی وحی برونِ خانه اجل گشته گرم اذنِ دخول درون خانه چکد خونِ دل زِ چشم بتول الا الا ملک الموت ! ماتم آوردی زِ آسمان به زمین یک جهان غم آوردی زدیدن رخ تو گشته رنگ فاطمه زرد چه سخت حلقه به در می زنی،نزن برگرد! چگونه می کنی ای پیک مرگ دقّ الباب؟ که آسمان به سر خاکیان شده ست خراب برو به سینۀ حیدر شرر نزن دیگر به جانِ فاطمه سوگند! در نزن دیگر عقب بایست! بگیر احترام این در را برو یتیم مکن دختر پیمبر را برو که طعنه بر این باب، دیو و دد نزند به باب خانۀ توحید ، کس لگد نزند پیمبرُ و علی و فاطمه کنار هم اند تو ایستاده و این هر سه اشکبارِ هم اند نبی زخون دل خویش چهره می شوید درون خانه ی دربسته با علی گوید: که یا علی بنشین با تو راز دارم من به سینه شعله ی سوز و گداز دارم من پس از رسول مقامت زکینه غصب شود فراز منبر من دشمن تو نصب شود خدای ، امر به صبرت کند در این اندوه جواب داد علی: من مقاومم چون کوه دوباره گفت پیمبر که ای امام مبین شوی به شهر مدینه غریب و خانه نشین فلک زغربتِ تو آه می کشد زِ نَهاد به باب خانه ات آتش زنند از بیداد جواب داد : همانا به صبر می کوشم به حفظ دین خود این جام زهر می نوشم رسول گفت چو کردی تحمل آن همه را به پیشِ چشم تو سیلی زنند فاطمه را تو ایستاده و با چشم خود نگاه کنی درون سینه ی خود حبس سوز و آه کنی در آن میانه علی سخت در خروش آمد کشید ناله و خون در دلش به جوش آمد اگرچه بود وجودش پر از شراره ی خشم به روی فاطمه چشمی گشودُ گفت به چشم! شاعر : *میدونید کجا دادِ علی بلند شد ؟!.. اینجا چشم گفت ، صبر کرد .. شبی که فاطمه رو خاک کرد ، کنارِ قبر گفت فاطمه : تا قيامت نه، پس از واقعه محشر هم ناله يا اَبَتايش نرود از يادم! ..* الا رسول خدا خون به سینه ام جوشید که گفته هات همه جامه ی عمل پوشید دری که بود به دارُالزیاره ات مشهور دری که گرد از آن می زدود گیسوی حور دری که بود پر از بوسه های جبرائیل دری که حرمت از آن می گرفت عزرائیل دری که نور فشاند به چشم عرش علا ببین چگونه از آن دود می رود بالا به باغ وحی، خزان دست باغبان را بست که چیده گشت از آن میوه و درخت شکست چه ننگ ها که خریدند یا رسول الله زِ عترت تو بریدند یا رسول الله چو امتت طلبیدند حبّ دنیا را برای غصب خلافت زدند زهرا را قسم به عزّت قرآن! قسم به ذات خدا! سر حسین تو روز سقیفه گشت جدا چه تیرها همه از چلّه ی سقیفه شتافت گلویِ اصغر و قلب حسین هر دو شکافت سقیفه در حرم کربلا شراره کشید زگوش دخترکان تو گوشواره کشید سقیفه کرد تن عترت تو را نیلی سقیفه فاطمه ها را دوباره زد سیلی همین که حق وصی تو غصب شد به ملا سر حسین، جدا شد به دشت کربُبَلا شاعر : روزها و ساعاتِ پایانی ماهِ صفرِ .. این دو سه روزِ آخر هر کاری کردی سفره داره جمع میشه .. گرچه این چشمه ی جوشان اشک و ناله مون آرام نمیشه تازه شروع گریه برا مادرِ ساداتِ .. آماده ای روضه بخوانم ؟! یه جمله عرض توسل و التماسِ دعا .. درِ حجره باز شد ، نفسایِ آخرِ پیغمبر دیدن حسین اومد رو سینه ی پیغمبر قرار گرفت .. هی صورتشُ به سینه ی مبارک میکشه .. بی بی ما هنوز دستش سالمه ، اومد حسینُ از رو از زو بدن برداره .. پیغمبر چشم های مبارکشُ باز کرد ، فاطمه جان بزار حسین رو سینه م باشه .. حسین رو سینه مِ آرام جان میدم .. بریم کربلا.. حاجتمند و گرفتار زیاد ، مریضا رو فراموش نکنید .. یه وقتی هم زینب کنار گودال صدا زد یوم علی صدر المصطفی .. یه روز رو سینه ی پیغمبر دیدمت .. يَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ اَلسَّمَاءِ هَذَا حُسَيْنٌ بِالْعَرَاءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ يَا مُحَمَّدَاهْ وَ بَنَاتُكَ سَبَايَا وَ ذُرِّيَّتُكَ قَتْلَى تَسْفِي عَلَيْهِمُ اَلصَّبَا . فَأَبْكَتْ كُلَّ صَدِيقٍ وَ عَدُوٍّ . حسین .....
«اِنَّ اَلرَّجُلَ لَیَهجُر» اولین بر بالین پیامبر(ص) اتفاق افتاد...
روضه و توسل ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج محمد طاهری جانِ عالم فدایِ پیغمبر بی نگاهش نبود طی طریق شان او را نگفته‌ایم درست وصفِ او را نخوانده‌ایم دقیق عالمی بی تلالو نورش به ضلالت همیشه محکوم است به فدایش که بین اُمت خویش هم غریب است و هم که مظلوم است عقل ما عاجز است از درکش *مگه کسی میتونه پیامبرِ خدا رو توصیف کنه وقتی امیرالمومنین در وصفِ رسول خدا می فرماید أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ ..* عقل ما عاجز است از درکش علت خلق کائنات است او بی وجودش همیشه گمراهیم چون که تنها ره نجات است او کیست جز حضرت محمد (ص) که در دل عرش قرة العین است بین ذات خدا و حضرت او فاصله کم ز قاب قوسین است عمر چل سالۀ رسالت او آیه در آیه مهربانی بود گرچه بر خاک بود شصت و سه سال اهل اینجا نه ، آسمانی بود اوست آنکه در شب معراج با خداوند همکلام شده است بعد از ابلاغ روز عید غدیر کار او با جهان تمام شده است لحظۀ رفتن از علی می‌گفت دین اسلام روح تازه گرفت وقت وارد شدن به خانۀ او ملک الموت هم اجازه گرفت *فاطمه دید صدایِ دربِ خانه میاد ، درُ باز کرد به هیبتِ یه جوانِ عربی اجازه میدید وارد منزل بشم ، حضرتِ زهرا فرمودند خیر ، بابام حالِ خوبی ندارند کسی رو به ملاقات نمی پذیره .. وقتی اومد پیغمبر سوال کرد فاطمه جان کی بود در میزد؟.. وقتی عرضه داشت؛ پیغمبر فرمود این برادرم عزرائیلِ .. از کسی اذن نمیگیره اما به حرمت این خونه از تو اذن گرفته .. ملک الموت میخواد واردِ این خونه بشه اذن میگیره .. (قربونِ این دلایِ آماده ..) پیغمبرم هر موقع میخواست وارد بشه جلو در می ایستاد دستِ ادب به سینه میزاشت می فرمود السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ .. از فاطمه اجازه میگرفت وارد میشد .. آخ بمیرم چند روزِ دیگه نه تنها اجازه نگرفتن .. یه عده جمع شدن هیزم آوردن .. رحمتِ خدا به این ناله ها .. نه اینکه اجازه نگرفتن، در این خانه را با لگد باز کردن ..* خانه‌ای در مدینه که یک عمر ملجا بی پناهی‌ همه بود داشت می‌رفت مصطفی اما دل پریشان برای فاطمه بود فاطمه، فاطمه همان که رسول داشت بر دست او نوازش‌ها *نوشته اند خم میشد رسولِ خدا دستِ فاطمه ش رو بوسه میزد .. نه این که دستُ بالا بیاره خم میشد رسول خدا..* حضرت مصطفی چه‌ها می‌دید در پس آن همه سفارش‌ها فاطمه ، آنکه نزد پیغمبر هر زمان محترم‌تر از همه بود چشم این شهر شاهد یک عمر احترام نبی به فاطمه بود چشم خود را که بست پیغمبر فاجعه زود اتفاق افتاد در دل امت رسول خدا بذر نامردی و نفاق افتاد مست قدرت شدند بعضی ها باطل آمد برای حق پوشی در فضای مدینه پاشیدند گرد مسمومی از فراموشی یادشان رفت -کمتر از یک روز- آن همه گفتۀ پیمبر را زودتر از تصور تاریخ یادشان رفت حق حیدر را اهل یثرب ، مهاجر و انصار همگی خویش را نشان دادند دست یاری علی به پیش آورد در جوابش سری تکان دادند فتنه پیچیده تر شد و آنگاه نوبت غصب حق فاطمه شد آمد از خانه او پی حقش تا به مسجد رسید ، همهمه شد خطبه ای خواند و حق خود را خواست با روایات و تکیه بر آیات شیر زن، مثل همسر شیرش زیر بار ستم رود؟ هیهات! آنچنان خطبه خواند آنجا که دست تزویر عاقبت رو شد سینۀ مسجد النبی آنروز صحنۀ کارزار بانو شد مِلک زهراست آسمان و زمین او به یک باغ احتیاج نداشت داشت با انحراف می جنگید درد تحریف دین علاج نداشت آمد آن روز که شقاوت را به تماشای مردم آوردند آمد آن روز که چهل نامرد تیغ و شمشیر و هیزم آوردند خانۀ وحی را نگاه کنید کار او به کجا کشیده شده این طرف فاطمه به پشت در و آن طرف هیزمی که چیده شده آمدند و به درب کوبیدند خانه ای که پر است از حوری لگد جمعیت به در می خورد تا بگیرند بیعت زوری در هیاهوی این همه ضربه کفر، آیینه را شکستش داد میخ میخواست ضربه ای بزند لگدی یک بهانه دستش داد آنقدر که فشار بر در بود به حرارت رسیده بود تنش همه گفتند محسنش می سوخت من نوشتم که بیشتر حسنش آنکه از چادرش ملک می ریخت نور قدیسه بود در ذاتش به کدامین گناه نا کرده گیسوانش گرفته بود آتش دست حق را به ریسمان بستند دارد از خانه میرود مولا فاطمه خواست تا که نگذارد تازیانه گرفت دستش را شاعر : .
. آن کس که برای این کاری کرده یا در راه بر علیه جنگیده به خود ننازد! اَصحابِ پیامبر؛ همان‌ جبهه‌‌‌رفته‌هایِ مُجاهد، فاطمه اش را آنگونه کُشتند! .
من میرمُ ای فاطمه جان پشتِ خونه ت هیزم میارن پا رویِ حقِ مرتضی و پا رویِ چادرت میزارن بهشتُ با بال و پرت میسوزونن به پیشِ چشم همسرت میسوزونن ای وای تو رو با پسرت میسوزونن ، فاطمه جان .. «ای وایِ من ، ای وایِ من ، ای وایِ من ..» میمونه این فاجعۀ تلخ برا همیشه تویِ تاریخ دردِ تو رو باید بپرسم از پنچه هایِ سرخ یک میخ قامت کمون دنبالِ مرتضی میری نفس نفس زنون تو کوچه ها میری زهرایِ من به زیرِ دستُ و پامیری «ای وایِ من ، ای وایِ من ، ای وایِ من ..» *دورِ بستر همه دارن گریه میکنن پیغمبر تو بستر افتاده ، امیرالمومنین ، حضرت صدیقه ، اسماء همه دارن گریه میکنن .. یه وقت دیدن در باز شد حسنین اومدن خودشونُ رو بدنِ پیغمبر انداختن .. رسولِ خدا تو حالتِ احتضارِ .. روایت داره سینۀ محتضر باید سبک باشه تا امیرالمومنین اومد بچه ها رو برداره یه وقت پیغمبر اشاره کرد بزارید باشن .. اونا رو سینۀ من باشند من راحت جون میدم .. اما دیدن همینطور که عرقِ سرد کرده پیغمبر هی نگاه به ابی عبدالله میکنه .. زیرِ گلوشُ میبوسه .. هی میگه «مالي و ليزيد؟ لا بارك الله فيه، اللهم العن يزيد» ما رو به یزید چه کار .. لعنت کرد پیغمبر قاتلین ابی عبدالله رو ..* روضه ها رو دارم میبینم دلم از این قصه ها خونه این دم آخری بزار تا، حسین رویِ سینه م بمونه یه روز میاد که با پا رو سینه ش میرن پیرهنشُ از پیکرش در میارن کاش که برن براش یکم آب بیارن «ای وایِ حسین ، ای وایِ حسین ..» حسینمُ آبش ندادن حسینمُ خاکش نکردن هنوز دارن این نانجیبا میونِ گودالُ میگردن سرش رو میبرن به رویِ نیزه ها تنش میمونه زیرِ سم مرکبا واویلا من دفنه أهل القرى *وقتی امیرالمومنین بدنِ رسول خدا رو داره غسل میده ، مولا میگه خواستم پیراهن از تن بیرون کنم ، ندا اومد علی جان ، پیراهن از تنش بیرون نیار .. از زیرِ پیراهن بدنُ غسل بده .. وقتی بدنُ به صورت میخاست بخواباند پشتِ حضرتُ غسل بده باز خطاب اومد رسولِ خدا رو به صورت رویِ زمین نگذار .. بدنُ رویِ شانه قرار داد بدنُ غسل داد .. باید بگیم یا امیرالمومنین حق هم همینه .. اما الهی بمیرم برا اون آقایی که امام زمان میگه «السلام على الخد التريب ، السلام على البدن السليب ..» قربونِ اون بدنی که پیراهن از تنش بیرون کردن .. ای حسین ..
فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ ﴿۹۴﴾ آنچه را بدان آشکار کن و از روی برتاب در راه بزرگش نه ترسی از داشت و نه هراسی از ! .
مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا ویژۀ روزهایِ پایانی ماهِ صفر تقدیم به ارواح طیبه شهدا و همۀ درگذشتگان از بس که در فراق تو دل نوحه گر شده روزم به شام غربت و غم تیره تر شده آزرده گشت خاطرت از کرده های من آقا ببخش نوکرتان دردسر شده تنها خودت برای ظهورت دعا کنی وقتی دعایِ من ز گنه بی اثر شده از شام هجرِ یار بسی توشه می برد آن کس که اهلِ ذکر و دعایِ سحر شده بودم مریض و روضۀ تو شد دوای من حالم به لطفتان چقدر خوب تر شده رفت از نظر محرّم و آقا نیامدی حالا بیا که آخرِ ماهِ صفر شده بعد از دو ماه گریه به غم های کربلا حالا زمانِ ندبه به داغی دگر شده یثرب برایِ فاطمه نقشه کشیده است یثرب چقدر بعدِ نبی خیره سر شده باید که بعد از این به غم مادرت گریست فصلِ شروع ماتم خیرالبشر شده از شعله های پشتِ در خانۀ علی است گر آتشی به کرب و بلا شعله ور شده آن روز اگر به صورت مادر نمی زدند لطمه دگر به چهرۀ دختر نمی زدند *رسولِ خدا تو بستر افتاده انگار همۀ این روزا رو داره میبینه *كأني بها وقد دخل الذل بيتها، وانتهكت حرمتها، وغصبت حقها، ومنعت إرثها، وكسر جنبها، وأسقطت جنينها ..* فاطمه جان انگار دارم میبینم خاری دیگه وارد این خونه میشه به جایِ اون عزتی که شما داشتید .. انگار دارم میبنم حرمتتُ دارن میشکنن .. حقتو ازت میگیرن ...* .