#عهد بستهایم
با شهیدان که #پرچم را
به مهدی (عج) برسانیم ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#پرچم_ایران_امانت_شهداست
از ما زمینیان به شما آسمان سلام
مولای دلشکسته امامِ زمان سلام
این روزها هزار و دو چندان شکسته ای
حالا کجایِ روضۀ بابا نشسته ای؟
رخت سیاه داغ پدر کرده ای تنت
قربانِ ریشه های نخ شال گردنت
آماده می کنی کفن و تربت و لحد
مَردِ سیاه پوش، خدا صبرتان دهد
گویا دوباره بی کس و بی یار وخسته ای
این روزها کنار دو بستر نشسته ای
انگار غصه دارِ جراحات سینه ای
گاهی به سامرایی و گاهی مدینه ای
یک بار فکرِ زهر و دلِ پُر شراره ای
یک بار فکر واقعه ی گوشواره ای
با این که بر سرِ پدرِ دیده بسته ای
اما به یاد مادر پهلو شکسته ای
آن مادری که بال و پرش درد می کند
هم کتف و شانه هم کمرش درد می کند
هم بین خانه گفت و شنودش اشاره شد
هم آسمانِ روسریش پر ستاره شد
دو ماه و نیم کارِ حسن مو شکافیُ
دو ماه و نیم بازوی مادر غلافیُ
دو ماه و نیم گونه ی زخمیِ ماه تر
از چادرِ سیاهِ سرش سیاه تر
#شاعر علی زمانیان
#عهد بستهایم
با شهیدان که #پرچم را
به مهدی (عج) برسانیم ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#پرچم_ایران_امانت_شهداست
می رسد از هر طرف، تسلیتِ شیعیان
عرضِ ارادت کنند، محضرِ صاحب زمان
صاحبِ عزا مهدی و دل به غمش مبتلاست
سینه زنانِ حسن، مقصدشان سامراست
امشب زائرها را میخری
سیدی ایها العسکری
مولانا مولانا یا حسن!
لحظه ی آخر شد و تشنه لبی یا حسن!
جان به فدایت کنم، غرقِ تبی یا حسن!
آه جگر سوزِ تو، شعله زده بر جهان
آندم آخر فقط، ناله زدی بی امان
مهدی آمد بالای سرت
شد کفن آن جسمِ اَطهرت
مولانا مولانا یا حسن!
بارِ غمت مانده بر، دوشِ تمام جهان
شد اثرِ زهرِ کین، بر رُخت آقا عیان
سامرِ شد کربلا، ناله کنان عالمین
ذکرِ لبِ عسکری، جان به فدایِ حسین
دست و پا میزدی یا حسن!
گریه می کردی بر بی کفن
مولانا مولانا یا حسن!
#حاج_اسماعیل_دولابی_ره:
در آخرالزمان شلوغی خیلی زیاد است
به نحوی که «یکفُرُ بَعضُهُم بِبَعضٍ وَ یَلعَنُ بَعضُهُم بَعضا»ً گروهی گروه دیگر را تکفیر میکند و جمعی جمع دیگر را لعنت میکند.
از عشق کربلا مستم
دلتنگ سامرا هستم
به دو تا ضریح شش گوشه
ان شالله میرسه دستم
سامرا از لطفش دستمو باز میگیره
قلبم پایینِ پای این حرم جا گیره
فدایی امام هادی و فرزندش
با عشق اِمامِنَا العسکری میمیره
السلام علیکم، اهل بیت النبوه
و مَعدِنُ الرِساله
و مَعدنَ العِلم
با اذنِ صاحب امشب
باید گفت از این مطلب
تسلیت یا حضرتِ حجت
وِلیَّ الخائفِ المُهَذَّب
شرمنده هستم از لطف تو من
ممنونم
برای تو میگذرم از هر چی
از جونم
فدای شال و عزات و اشکات
میبینی
من برای غربتِ بابای تو
گریونم
السلام علیکَ، عین الله فی ارضِ
حُجَّتَ الله فی خَلقِ
وَ مَعدنَ الحِلم
السلام علیکم، اهل بیت النبوه
و مَعدِنُ الرِساله
و مَعدنَ العِلم
#علامه_حسن_زاده_آملی_ره:
گوشتان به دهان #رهبری باشد
چون ايشان #گوششان به دهان
حضرت #حجت_بن_الحسن (عج) است.
به نظرم خیلی زشته
یه نفر به اصطلاح #مداح از
#گردنبند و #ساق_دست استفاده کنه!!!
رشد تو این دستگاه
#تهجد و #شب_زندهداری میخواد
نه بازی و ....!
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ، حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیر
أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذى لا إِلـهَ إِلاّ هُو الرَّحْمنُ الرَّحیمُ ، الْحَىُّ الْقَیُّومُ ، بَدیعُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ ، مِنْ جِمیعِ ظُلْمى وَ جُرْمى و إِسْرافى عَلى نَفْسى وَ أَتُوبُ إِلَیْه...
"اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً"
بازهم تنها شدم خیلی دلم را غم گرفت
بازهم معصیتم من را ز آقایم گرفت
هر زمانی دور ماندم از هوای روضه ها
زندگی ام را سراسر غصه و ماتم گرفت
*الان چند روزه ماه صفر تموم شده، خیلی دلم برا روضه ها تنگ شده...*
بهر دیدار جمال یار بی همت شدیم
*قدیما بیشتر دلم برات تنگ میشد، الان اگه روزها و هفته ها و ماهها بگذره و این روضه ها نباشه دلم برات تنگ نمیشه، قربون غریبیت برم آقا ،یابن الحسن آقاجان...*
بهر دیدار جمال یار بی همت شدیم
یوسف زهرا دلش از عالم و آدم گرفت
«دلم گرفته، دل من از عالم و آدم گرفته
کدوم گناهم منو از تو و تو رو ازم گرفته»
وای بر آنکه سرِ این سفره نان خورده ولی
با غریبه رفت و آن را مونس و همدم گرفت
راه ظلمت رفتم و در بین راه آقا رسید
داشتم گم میشدم دست مرا محکم گرفت
*آقاجانم! هر جا اومدم گم بشم تو اومدی... بذار یه حرف دیگه بزنم.دیدی یه بچه گم میشه بیشتر از همه مادر غصه میخوره، اینجوری بگو:...*
«گم شدی بنده ی گمراه، بگو: یا زهرا...»
راه ظلمت رفتم و در بین راه آقا رسید
داشتم گم میشدم دست مرا محکم گرفت
خوش بر احوال گدایی که دَمِ جان دادنش
یک نفس ذکر حسین بن علی را دم گرفت
*میگه: شهید حسین زاده تسبیح دستش گرفته بود همینجور مدام ذکر میگفت، گفتم چی میگی؟ میگه: دیدم هر دونه که تسبیح که میندازه میگه: "السلام علیک یا ابا عبدالله" گفتم این چه ذکریه؟ گفت: اینقدر میگم تا دَمِ جون دادنم یه بار بهم اجازه بدن بگم: "السلام علیک یا اباعبدالله"
میگه: لحظه ای که تیر خورد بالا سرش بودم دیدم با همون حالش، داره جون میده، این پاهاش رو آروم آروم جمع کرد دستای بی رمقش رو به سینه اش گذاشت، گوشم رو آوردم دَمِ دهنش ببینم لحظه ی آخر چی میگه ؟ دیدم داره آروم آروم زمزمه میکنه: "السلام علیک یا اباعبدالله"
شهید مرتضی زارع از همین شهدای مدافع حرم، پدرش میگه: خوابش رو دیدم... مرتضی چه خبر؟ وقتی تیر خوردی دردی هم حس کردی یانه؟ میگه: یه نگاهی بهم کرد، گفت: درد چیه؟ همچین که زمین افتادم دیدم یکی آغوشش رو برام باز کرده تو بغل حسین افتادم...
همه ی شهدا رو آقا سرشون رو بغل میکنه، اما قربون خودش برم ....این صورتش رو گذاشت رو خاک گرم کربلا، ای حسین....*
از همان روزی که آمد مادرم در روضه ها
با دلی محزون به دستانش دو تا پرچم گرفت
پرچمِ نام حسین و پرچمِ نام حسن
آه با نام حسن جان گونه هایم نم گرفت
زخمیِ یک کوچه بود و ناله میزد زیر لب
مادرم را ضربه ای سیلی از این عالم گرفت
*امام صادق به یکی گفتن: کجا بودی چند روزه؟ عرضه داشت: آقاجان! تو خونم روضه ی حسین داشتم، فرمودند: ماهم خبر داشتیم مگه ندیدی ما رو دَمِ در خوش آمد می گفتیم؟ عرضه داشت: آقاجان! جای شما صدر جلسه است چرا دَمِ در؟ فرموده باشند، آخه برا ما زشته، مجلسی که مادرِ ما فاطمه میاد ما باید دَمِ در باشیم، به مادر خوش آمدی بگیم. امشب هم امام زمان دَمِ در ایستاده...*
زخمیِ یک کوچه بود و ناله میزد زیر لب
مادرم را ضربه ای سیلی از این عالم گرفت
«الهی بشکند دست مغیره
میان کوچه ها بی مادرم کرد»
میخوام عرضه بدارم: آقاجان! یا امام حسن عسکری! ؛اسم مبارکِ شما حَسنِ، اما چه گنبد و بارگاه و حرمی دارید، اما قربون غربت امام حسن مجتبی برم، یه حرف دیگه هم بگم، آقا جانم! شنیدم عمه جان شما قبرش کنار قبر شماست، کسی جسارت به عمه ی شما نکرده ،کسی عمه ی شما حکیمه خاتون رو نزده، کسی مادرتون رو نزده، قربون اون حسنی برم که جلو چشمش به مادرش زهرا جسارت کرد...
«به یک ضربت دو سیلی خورد زهرا»
یادم نمیرود که همه داد میزند
طوری بزن که علی بی پسر شود
بر درب حرم داشت لگد میزد، حیف
در بر سپرم داشت لگد میزد، حیف
از بین لگدها لگدی کُشت مرا
محسن پسرم داشت لگد میزد، حیف
هیچکی نبود بگه.این گل که پرپرِ
این زن که میزنید ناموس حیدرِ
دلم با مدینه نمیشه صاف
بازم زندگیمُ بهم بِباف
با دستی که رفته زیر غلاف
علی بمیره
از عمد مادر رو پیش پسر زدن
از عمد با لگد محکم به در زدن...
*اینقدر امام حسن عسکری تو حجره، صدا زد: جگرم! یه کسی که زهر خورده بشدت تشنه میشه، بشدت ناتوان و ضعیف میشه...*
شرم دارم که بگویم سخن از تشنه لبی
تشنه آن بود که میگفت به لشکر جگرم
*صدا زد: مهدی جان پسرم بیا، آقا اومد ظرف آبی برداشت دیگه اینقدر دستای آقا میلرزید از ضعف و ناتوانی، نتونست آب رو بخوره، لذا آقا اومد این ظرف آب رو برداشت جلو دهان مبارک حضرت گرفت، نمیدونم آقا خورد یا نه، اما میگه همچین که این ظروف گرفت جلو دهان مبارک، این ظرف به دندانهای مبارک میخورد...
امام رو خود امام باید بهش نماز بخونه و کفن و دفنش رو انجام بده، خود امام زمان ،اومد پدر رو نماز خوند و بدن مبارک رو داخل قبر گذاشت، این یه امام بود، یه امام دیگم کربلا سراغ دارم همچین که بدن رو داخل قبر گذاشت، بنی اسد دیدن آقا بیرون نمیاد، آقاجان! چی شده؟ بنی اسد! هر کشته ای رو خاک میکنند طرف راست صورت رو به خاک میذارن، اما من چه کنم بابام سر به بدن نداره...*
"بِسم الله الرَّحمن الرَّحیم"
"اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً"
یا صاحب الزمان...
صبا اگر گذری اُفتدت به کشور دوست
بیار نفحه ای از گیسوی مُعَنبَرِ دوست
به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از برِ دوست
*یابن الحسن!...*
وَ گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برای دیده بیاور غباری از دَرِ دوست
مَنِ گدا و تمنایِ وصلِ او هیهات
مگر به خواب ببینم خیالِ منظر دوست
دلِ صنوبری ام همچو بید لرزان است
ز حسرتِ قد و بالایِ چون صنوبرِ دوست
*امشب شبِ شهادتِ پدرت اومدیم یه حرفی بزنیم بهت آقا...*
اگرچه دوست به چیزی نمی خرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سَرِ دوست
*صدا بزن: یابن الحسن...*
اول به نام عشق به نامت به نام حُسن
ما که تَحَیُّریم همه در مقام حُسن
روی تو حَسن خوی تو حَسن ای تمام حُسن
نامت حَسن شده که باشی امام حُسن
دلدادگان نام توییم از قدیم ها
هم نام مجتباست کریمِ کریم ها
ای ذوالفقار منتظر در نیام تو
ای قبلۀ نرفته به بیت الحرام تو
آیینه ی تمام قدِ ده امام تو
روزِ ظهور آید و رُکنِ قیام تو
آری جهاد معنی ذکر قنوت توست
فریادِ مهدی ات ز حدیثِ سکوت توست
آه ای غریب! از وطنت دور بوده ای
در بندِ حلقه های زر و زور بوده ای
در خانه ات اگر چه که محصور بوده ای
خورشید اسیرِ بند نشد، نور بوده ای
زندانِ تنگ خانه ات آری حرای توست
دیدیم سامرا همه اش کربلای توست
ای دل ز داغ غربت آقا چه می کنی
آتش میانِ سینه ی مولا چه می کنی
دنیای بی امام، تو حالا چه می کنی
ای سَم! به جانِ زاده ی زهرا چه می کنی
آه ای غریب داغِ تو تا بی کرانه رفت
دشمن به زهرِ خود جگرت را نشانه رفت
*همچین که گوشه کنار محفل داری گریه میکنی، زیر لب بگو: یابن الحسن! ماه صفر تموم شد، بعضیا زود لباس سیاه شون رو درآوردن، اما من نگه داشتم، گفتم شب شهادت بابات میام، نکنه غافل باشم، امام زمانم شهادت باباش گریونه، من لبم خندون باشه، آقا جان سرت سلامت...*
ای باغ حُسن دست خزان کرد پرپرت
هر آنچه داشت دشمنت آورد بر سرت
از زهر کینه آب شده جسم اطهرت
گفتند تشنه لب شده ای روز آخرت
گفتی به زیر لب تو در آن لحظه یا حسین
ای تشنه لب تر از همه ی تشنه ها حسین
لب تشنه بود سنگ به لبهای او زدند
دستی به آیه های خدا بی وضو زدند
نیزه به رویِ مخزنِ راز خدا مگو زدند
با خنجری که کُند شده بر گلو زدند
کردند بی ملاحظه با آن بدن چکار
میخواهد این تنِ پُرِ نیزه کفن چکار
*قربون مظلومیت برم آقا، حرمت رو خراب کردند، بازم شیعه ها، ایرانیها، عرب وعجم نداره، همه آمدند براش زود بارگاهش رو درست کردند...
الهی برات بمیرم، ما دوتا حَسن داریم، یکی حرم داره، یکی یه سایه بون هم بالا قبرش نداره...
وقتی امام حسن عسکری رو زهر دادن، تاریخ میگه: رعشه به بدن حضرت انداخت، میلرزید بدن، غلامش رو صدا زد: برو تو حجره جگر گوشه ی من مهدی رو بگو بیاد، میگه: وارد حجره شدم دیدم یه آقازاده صورت رو خاک گذاشته داره مناجات میکنه، برا باباش دعا میکنه، گفتم آقازاده باباتون صداتون میکنه، همچین که صورتش رو از روی خاک برداشت، چهره پر از نور بود...اومد کنار بابا، بله باباجان! صدا زد: پسرم! تشنه ام...
حجت بن الحسن! سرت سلامت آقا، کجا برا بابات مجلس عزا گرفتی؟
اگه ما بشنویم یکی سر قبر بابامون رفته، یه خوره آب ریخته دوتا خرما پخش کرده، هرجا ببینمش احترامش میکنیم، میگیم این کسی که یه کاری برای قبر بابامون کرده...
یابن الحسن! این مَردم برای بابات اومدن زار میزنند، امشب آقا یه نگاهی بکن.
تاریخ میگه امام زمانِ من وشما کاسه ای رو آب کرد جلوی دهان بابا میگرفت، اما اینقد بدن رعشه داشت، نمیتونست آب رو بخوره، هی این لبِ کاسه ی ظرف آب به دندون حضرت میخورد....
آقا میدونم نتوستی درست آب بخوری، اما هرجوری بود آقازاده ات آب رو جلو دهانت گرفت، من بمیرم برا جَدِّ غریبت، گفت: آب دارن میبرن برا حسین تو گودال، بدن زخمی، لبا مثل دوتا چوب خشک بهم میخوره، گفتن: الان به حسین آب میدن، اما دیدن نامرد آب رو میریخت رو زمین، میگفت حسین من این آب رو میریزم اما نمیزارم قطره ای به لبهات برسه...*
هرچه ميگفت كه من تشنه لبم، سنگ زدند
ناله اش در دل كوفي اثري داشت نداشت
زهر افتاده به جانِ جگرم ، مهدی جان
لرزه انداخت ز پا تا به سرم مهدی جان
به لب خشک پدر جرعه ی آب گوارا برسان
که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان
قدح آب همینکه به لبم شد نزدیک
غم لبهای حسین زد شررم مهدی جان
قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد
کشته از صحنه ی دیوار و درم مهدی جان
لحظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود
واقعه ی کرب و بلا در نظرم مهدی جان
زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب ؟
خون قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان
میدرخشید رخ ماه تو به یاد آوردم
سر نورانی هجده قمرم مهدی جان
*یابن الحسن! آقاجانم ..میخوام عرض کنم برا شما سخت بود تو سن خردسالی باباتون رو از دست دادید ..اما آقاجان باباتون رو کفن کردید ..شما سن وسالی نداشتید براشما سخت گذشت ..اما برا باباتون راحتر بود موقع جوندادن سرش روپاهای شما بود ..دستِ کوچیکتون رو صورت بابا بود، چون برا همه باباها سخته یه وقت زمین خوردن یا جوندادن بچه هاشون رو ببینن ..بابا برات دعا کرد یابن الحسن ..شما اومدی بالاسر بابا، اما کربلا به حسین چی گذشت ..گاهی اومد کنار بدن علی اکبر صورت روی صورت علی گذاشت "ولدی.." یه جایی هم قنداق بچه اش رویِ دستش بود، یه وقت دید بچه اش داره رو دستش بال بال میزنه... یابن الحسن! سر بابات روی زانوهات بود دست میکشیدی بابات آروم آروم باهات حرف میزد دلت رو آروم میکرد.. میگفت:عزیزم غصه نخور.. من دارم میرم، بابا تو هم باید از چشمای نامحرمای زمانه دور بشی، یه روزی میاد تو میای اولین کاری میکنی بابا انتقام سیلی مادرم رو بگیر پسرم ..توکسی هستی که مادرم بین در ودیوار صدات زد .. میرسه روزی که تکیه به کعبه میدی صدا میزنی: من پسر حسینم .."انا بقیة الله" عزیزم انتقامحلقوم بریده جدت رو بگیر بابا...
سر بابا تو بغلت بود آروم آروم باهات حرف میزد تا اینکه از دنیا رفت ....من یه دختری سراغ دارم هرچی سر بریده رو بغل گرفت هی سر رو میگردوند میگفت: بابا! تابه حال نشده باهات حرف بزنمجوابمو ندی ...*
با لبت بازی کنم اما نه بازی چون یزید
او به چوب خیزران و من با دست کوچکم
حسین...
النَّبِیُّ أَولی بِالمُؤمِنينَ مِن
أَنفُسِهِم وَ أَزواجُهُ أمَّهاتُهُم...
(اَحمقِ پَلَشت) را تفسیر کردند!
دیدند معنی اش میشود آن کسی
که به همسرِ پیامبر میگوید حرامزاده!
اینکه همسر پیامبر،
اینگونه خطاب شود
که مداحی نیست!
خیانت است، خیانت
.
سامرا ، باز با صفا شده ای
درحریمت برو بیا داری
اربعین پا به پایِ کرب و بلا
زائر و دسته ی عزا، داری
باز هم گنبدِ طلائی تو
مثلِ مشهد ز دور معلوم است
همه دانند زیرِ این گنبد
مدفن دو امام معصوم است
معرفت حکم میکند اینجا
وقتِ گریه به رسمِ جود و کَرَم
همه یادی کنیم این شبها
از تمام مدافعانِ حرم
تا ابد یادمان نخواهد رفت
راهِ ما در مسیرِعاشوراست
در کنارِ دعایِ صاحبمان
امنیت زیرِ سایۀ شهداست
همه دلخوشیِ ما این است
لااقل یک حَسن حرم دارد
* تو زندان بود، برا آقا نامه نوشت: زندگی برام سخت شده، وضع مالیمخرابه، زند ان برامخیلی سخته... آقا امام حسن عسکری جواب دادن: امروز نماز ظهر رو توی خانه میخونی....
همین اتفاق هم افتاد، اما وقتی وارد خانه شد، دیدن از طرف امام حسن عسکری هدیه آوردن، کیسه های طلا ...
اون شاعر متوکل توتاریخ نوشتن: خواست زنش وضع حمل کنه وضع مالیش خوب نبود، به همه میخواست رو بزنه اِلا امام عسکری، تو راه کاخ بود، تاریخ نوشته: پیکی آمد صداش زد از طرف امام حسن عسکری...گره کارش باز کرد؛ فرمود :آقا سلام رسوند و فرمود: مشکل داشتی دَرِ خانه ی ما بیا، دَرِ خانه ی غیر از ما نرو...*
همهدلخوشی ما این است
لااقل یکحسن حرم دارد
صبح وظهروغروب سفره بپاست
بسکه صاحب حرم،کَرَم دارد
اهل بیتِ رسول این ایام
به غم و غصه ها اسیر شدند
راستی بین بچههای علی
اینحَسنها چه زود پیر شدند
چشم خود باز کرد و با گریه
پسر خویش را نگاهی کرد
دست انداخت دورِ گردنِ او
لب او را رویِ لبش آورد
زیر لب گفت : الوداع پسرم
بعداز این موسم جدائی هاست
این بیابان نشینی ماها
همه اش ارث مادرت زهراست
بعد از آنکه زدند مادر را
جایِ او کُنجِ بیت الاحزان شد
شادی از خانواده ی ما رفت
بیت الاحزان شبی که ویران شد
عصمت الله پشت در افتاد
پایِ دشمن به خانه اش واشد
آنقدر با غلاف کوبیدند
استخوانهایِ بازویش تا شد
محسنِ بی گناه را کشتند
دادِ صدیقه را در آوردند
فضه و جَدِّ ما به پشتِ در
جسم ششماهه را دفن میکردند
*تاریخ نوشته: مثل فردا حمله کردن به خانه ی امام عسکری نذاشتن امام زمان اقامه ی عزا کنه، مادرِ امام زمان رو به اسارت بردن ..زندانی کردن ..
"آجرک الله .."اینخانواده عادت دارن همین روزها بود هیزم پشت در خانه أوردن، خودِ ملعونش نوشته: صدای نفس زدن های فاطمه را میشنیدم، چند قدم عقب اومدم یاد سفارشای پیامبر افتادم، اما وقتی کینه ی علی جلوچشمام رو گرفت بالگد به در زدم...*
چند تایی زدن با پا در
تاکه افتاد روی زهرا در
همه کج رفتنحتی میخ
همه لجکردن حتی در
*فریاد زهرا بلند شد: "یا ابتاه!"ناله ی دوم صدا زد: "یا امیرالمؤمنین"اما یه وقت لحنش عوض شد: "یا فضةُ خُذینی"شاید فاطمیه زنده نباشیم بذار امشب یه خورده ناله بزنیم: ...وای مادرم .. مادرم.. مادرم
*میخوای بدونی این ایام چهخبر بود؟بگم و رد شم .. مرحوم انصاری زنجانی نوشته: همسایه های خونه ی امیرالمؤمنین هر موقع هیزم میخواستن از دَرِ خونه ی علی می بردن ..
تشنه ی قدری آب بودم من
لب عطشانِ من تکان می خورد
کی به پیش نگاهت ای بابا
لب من چوبِ خیزران می خورد
عمه ات هست و مادرت هم هست
نه میانِ نگاههای حرام
وای از ماجرای بزم شراب
وای از ازدحام شهر شام
آستینها حجاب سر میشد
بین آن گیر ودار در بازار
چه کسی دیده است دعوای
زن و یک نیزه دار در بازار
*"مولانا الغریب،سیدنا المظلوم"... اونچیزی که پسر روآروممیکنه در داغ پدر همینه ..بابا رو با احترام میون قبر قراربده ...حتما ان شا ءالله اونایی که به رحمت خدا رفتن همه شون سر سفره امامحسین مهمان باشن ..قدر پدراتون رو بدونید، رفقا! اساتید میگن: قد دو خط روضه خوندن یاد بگیرید، اگه صدا هم ندارید یه جمله به کارتون میاد وقتی پدر مادر تون رو توی قبر گذاشتین دَرِ گوشش روضه بخون ..
پس با زبان گلان بضعة البتول
روکرد به مدینه که یا ایهاالرسول
این کشته فتاده به هامون حسین توست
این صید دست وپازده درخون حسین توست
*آره وقتی پسر صورت رو روی صورت پدر بذاره آروممیشه .. دلها بسوزه برا امام سجاد روز یازدهم، بی بی زینب نگاه کرد دید از همه بی تاب تر زین العابدینِ... صدا زد: پسرِ برادرم! تو اینقدر بی تابی با این دخترا چهکنم .. گفت: عمه! دست به دلم نذار نگاه کن اینا بدناشون رو دفن کردن ..اما...
سر پیراهن تو گریه ی ما را درآوردند
میان این همه کشته چرا تنها تو عریانی
*هر طوری بود بعد سه روز بدن بابا رو بین بوریا جمع کرد، هرکاری کرد نتونست بدن رو از خاک جدا کنه، لذا بوریا رو از زیر بدن رد کرد، جسم رو میان قبر قرارداد..دیدن دوباره از قبر بیرون آمد سراشیبی گودال هی خاکها رو و کنار میزنه، انگار دنبال شئ گم شده ای میگرده، یه وقت ببینن انگشت بریدهٔ حسین ... آی صدات رو برسون کربلا ..یا حسین...
سر پیراهن توگریه مارا درآوردند
میان این همه کشته چرا تنها توعریانی
خبر داری که تو رفتی بهکوچهگردی افتادم
بهمن از تو فقط هجران رسید آنهم چه هجرانی
*یه کاری با خانومکردن وقتی روز اربعین خودش رو روی قبر انداخت، صدازد: حسین! عاشورا من تو رو نشناختم الانم اگه خواهرت رو نگاه کنی دیگه زینب رو نمیشناسی...اگه نامحرما نبودن بهت نشون میدادم چهکردن با خواهرت ...
به زینب کبری "اللهم عجل لولیک الفرج