eitaa logo
اَرِنی
4.9هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
127 ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰¹.¹⁰.⁹ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } - اَرِنی؟! + یعنی چی؟ - "ببینمت!" + لن ترانی! - یعنی چی؟ + هرگز نخواهی دید... . 🌚ارتباط با ادمین: @fadayymahdyy 🌚تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
به ولله که تو باید بیشتر از من که بهت میگم مواظب باشی! یادت رفته دکتر گفت اگه حتی یکم ناپرهیزی کنی ممکنه بچه توی همین هفت ماه از بین... کلمه آخرش رو خورد و روی صندلی نشست و همون‌طور که صورتش بدجور قرمز شده بود موهاش رو توی چنگش گرفت. راست می‌گفت! من بعضی وقت‌ها یادم می‌رفت که توی چه شرایطی‌ام و یه سرماخوردگی ساده‌ام ممکنه چه بلایی سر هر دومون بیاره مخصوصاً توی شرایط سختی که من داشتم! از حرف‌هاش بیشتر از این‌که فکرش رو می‌کردم ترسیدم و تا چند دقیقه که اون همون‌طور موهاش رو توی چنگش گرفته بود نفس‌نفس می‌زدم و هیچ کاری از دستم بر نمی‌اومد. نمی‌دونم چه مدت گذشته بود که بغضِ گلوم رو قورت دادم و نفسِ عمیقی کشیدم تا شاید بهتر بشم. آروم از تخت پایین اومدم و سمت امیرعلی رفتم. با این‌که فهمید کنارش وایسادم ولی عکس‌العملی از خودش نشون نداد. این روزها خیلی پریشون بود و همش به‌خاطر حرف‌های دکتر بود که یک ماهِ پیش بهش زده بود. آروم خم شدم و روی تک‌‌تک انگشت‌هاش رو بو*..یدم؛ بعد از این‌که واسه ده‌تا انگشتش این‌کار رو کردم سرم رو بلند کردم و آروم دستش رو از توی موهاش بیرون کشیدم. با احتیاط کنار پاهاش نشستم و سرم رو بالا بردم تا بتونم صورتش رو ببینم. با چهره جدی‌اش که دیگه واسه همه عادی قلمداد می‌شد لبخندی زدم. هنوز حالش خوب نبود ولی بهتر از قبل شده بود. مثل همیشه توی این شرایط شیطونی‌ام گل کرد و مظلوم سرم رو زیر صورتش بردم. لبخندی گوشه لبش جا خوش کرد. با دیدن لبخندش آروم رو بهش گفتم: - من رو می‌بخشی؟!
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس شمع دانست که جان دادنِ پروانه ز چیست ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @Arenyy
تو چراغِ آفتابی، گل آفتابگردان نکند به ما نتابی، گل آفتابگردان! گلِ آفتابِ ما را لب کوه ،سر بریدند نکند هنوز خوابی، گل آفتابگردان !؟ ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @Arenyy
از بیشه ای دوردست صدایی مرا میخواند از درونم نیز نوایی عاشق که میشوی باید بباری باید جاری شوی من به شهر مهتاب می روم سکون عشق مرا خواهد کشت! ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @Arenyy
‏‏گرچه از هردو جهان هیچ نشد حاصل ما‏ ‏‏غم نباشد ، چو بود مهـر تو اندر دل ما‏ :) ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @Arenyy
چیستم؟ خاطرهٔ زخم فراموش شده؟ ‏لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم..! ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @Arenyy
‌رفتی و دل ربودی، یک شهر مبتلا را تا کی کنیم بی تو، صبری که نیست ما را ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @Arenyy
به دست خالی خود زل زدم میان قنوت چقدر روزی ما انتظار شد؟ کافی‌ست ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @Arenyy
من غزل می‌بافتم هر روز با موهای او از حسودی دید شاعر می‌شوم کوتاه کرد ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @Arenyy
چال می افتد کنار گونه ات وقتی تبسم میکنی نامسلمان،شهر را این چاله کافر کرده است ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @Arenyy
حال بـحران زده‌ام، معـجزه میخواهد و بس مثـلا سر زده یـک روز بیـایی،نروی ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @Arenyy
گفتی ز سرت فکر مرا بیرون کن! جانا، سرم از فکر تو خالیست، دلم را چه کنم…؟ ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @Arenyy