eitaa logo
اَرِنی
5.2هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
109 ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰¹.¹⁰.⁹ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } - اَرِنی؟! + یعنی چی؟ - "ببینمت!" + لن ترانی! - یعنی چی؟ + هرگز نخواهی دید... . 🌚ارتباط با ادمین: @fadayymahdyy 🌚تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم گرفته از این آسمان بی‌پیغام دلم گرفته برایم کبوتری بفرست!
بی‌محابایی چنان رگبار تند نوبهار رحم کن! گنجشک حیرانی که می‌بینی منم!
میکُشی با چشمهای قهوه ای رنگت مرا روی میزت قهوه ی قاجار می خواهی چه کار؟!
چشم تو هر طرف افتاد فقط کشته گرفت مثل چاقو که بیفتد به کفِ ناشی‌ها
با من و قلبم کمی از عشق صحبت کن فقط! با کشاورزانِ قحطی دیده از باران بگو
از کمانداران اَبروی تو کو راه فرار؟ صیدِ از هر سو گریزانی که می‌بینی، منم
موجی و بر تکه‌سنگی خُرد، سیلی می‌زنی با به‌خاک‌افتادگان، زورآزمایی بیش از این؟
به کنعانم مَبر ای بخت،من یوسف نمی خواهم ببر آنجا که کوی اوست،در زندان و چاهم کن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فالی زدم این آمد: "گفتم غم تو دارم..." از قصه ی ما حافظ، عمری ست خبر دارد
تلخ است که لبریز حقایق شده است زرد است که با درد موافق شده است شاعر نشدی وگرنه می فهمیدی پاییز بهاریست که عاشق شده است
صدبار به سنگ کینه بستند مرا از خویش غریبانه گسستند مرا گفتند همیشه بی ریا باید زیست آیینه شدم، باز شکستند مرا
در زندگی مطالعهٔ دل غنیمت است خواهی بخوان و خواه مخوان! ما نوشته‌ایم
نیمی از عمر هدر رفت در این شهر و هنوز به تلف کردن آن نیم دگر مشغولم ...!!!
هر کس نشان من ز تو پرسد همین بگوی دیوانه‌ ای که عاقبت از آبرو  گذشت ‌    ‌‌‌
نه دل بردن بلد هستم، نه روی دل نشستن را گمانم از منِ ساده، بخاری در نمی آید!
از آن گیسو که در دستِ رقیبان رایگان می‌گشت اگر یک تار مو هم می‌فروشی من خریدارم...
یک گره بر بخت من زد، یک گره بر روسری هر کدامش وا شود،من روزگارم محشراست!
مثل قاتل که سر صحنه جرمش برود کاش می آمد و می دید چه با ما کرده!
از قاصدان سراغ گرفتم، گریستند گفتند: نامه‌های تو را پاره می‌کند
امشب ز فراق دوست خوابم نَبَرَد هم دل به سوی شمع و کتابم نبرد از بس که دو دیده،  آب حسرت بارد بیدار نشسته‌ام که آبم نبرد
در شهر هزار شعله افروخته ای این ناز و ادا را ز که آموخته ای ؟ انگار که خیاط عروسک هایی چشم همه را به سمت خود دوخته ای
عمر من صرف شد از عشق نفهمیدم هیچ کاش می شد که تو دستور زبانم باشی
کافر باشد که با لب چون شکرت امکان گنه یابد و پرهیز کند
زاهد دلسنگ را از گوشه‌ی محراب خود ساکن میخانه کردی، دلربایی بیش از این؟
با نگاهت همه زندگی‌ام بر هم ریخت عشق شد ساده ترین شکل فروپاشی‌ها