eitaa logo
اَرِنی
5.2هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
121 ویدیو
0 فایل
‹ ﷽ › متولـد :¹⁴⁰¹.¹⁰.⁹ { #کیفیتی‌که‌لمس‌می‌کنید } - اَرِنی؟! + یعنی چی؟ - "ببینمت!" + لن ترانی! - یعنی چی؟ + هرگز نخواهی دید... . 🌚ارتباط با ادمین: @fadayymahdyy 🌚تعرفه تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/2880635157Cda2e57c40b
مشاهده در ایتا
دانلود
ای کاش طبیبی برسد حاذق و عاشق احوال عمـومی دلم سـخت خراب است ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @Arenyy
آتش به سراپای یقینم زد و رفت هی ضربه به پایه های دینم زد و رفت گفتم پدری می کند این عشق ولی رستم شد ویکباره زمینم زد و رفت ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @Arenyy
ای آنکه شروع خوب و پایانت بد یک لحظه دوا ،سپس چو دردی ممتد دیگر نخورم فریبت ای عشق، بفهم من با تو بهشت هم نخواهم آمد ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @Arenyy
تاریکی دنیای من   علت دارد غم هات دوباره آفتابی شده اند
تاریکی دنیای من   علت دارد غم هات دوباره آفتابی شده اند
یا رود شده ،با نَوسان می گذرد یا چشمه شده، نرم و روان می گذرد باران تویی و تندی و نم نم باتو هرجور بگیری تو،همان می گذرد
با رنگ شراب می رود دیده ی من چون نقش بر آب می رود دیده ی من هرشب ز غمت چو کودکی نا آرام با گریه به خواب می رود دیده ی من
باران نزده ست ،ابرمان اخته شده هر لحظه حیات در رگش لخته شده باید که بسوزی و بسازی ای دشت امسال ،درِ بهارمان تخته شده
مانند همه،نه بیشتر نه کم زد نه مثل طلبکار پدر محکم زد هرچند که ما سفره نداریم،بهار مرد است ،سری به خانه ما هم زد
از بس که دویده قامتش تا شده است یک گوشه فقط غرق تماشا شده است یکبار نشد شِکوه کند از غم خود کفشی که غریبانه لبش وا شده است
گفتیم که بر وفق مراد است عزیز بر درد درون مان ضماد است عزیز یک لنگه ی این عشق دو پا را بلعید این کفش به پای مان گشاد است عزیز
از بس که دویده قامتش تا شده است یک گوشه فقط غرق تماشا شده است یکبار نشد شِکوه کند از غم خود کفشی که غریبانه لبش وا شده است
همراه منی و هرکجا می آیی تاول زده و نمانده دیگر پایی در جا زدن ارمغان بودن با توست ای ریگ درون کفش من،تنهایی ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄ @Arenyy
ای رود نیا که در بَرَش جا ندهد اصلا به کسی منزل و ماوا ندهد عمریست که مانده پای مرداب خودش نیلوفر عاشق به کسی پا ندهد
از چک چک وچک چکی که خواندی باران تا چَک که به صورتش نشاندی باران برخاسته از بستر و راهی شده است خواب از سر مرداب پراندی باران
من قطره ام و قرار دریا بگذار یک پنجره را به روی من وا بگذار یک عمر دویده ام به دنبال سرت ای مرگ برای یک نفر جا بگذار
هر گوشه سخن ز ناز شستت ای مرگ افتاده ز پا،هر آنکه مستت... ای مرگ در داخل گرمابه ی دنیا دیریست افتاده رگ خواب به دستت ای مرگ
با شعلهٔ آرامِ تبش خوابیده با سوزشِ تبخالِ لبش خوابیده مادر که نهاده سر به دارِ قالی بر روی تکالیف شبش خوابیده
عمامه به سر،نبسته خواندی سید در شعله دمی نشسته خواندی سید این بار نماز خویش را چون زهرا س با بال و پَری شکسته خواندی سید
ابر آمد و با بغض دروغین می رفت بی فکر تو ای کویر غمگین می رفت ای کاش که قطره قطره باران می شد یک آب خوش از گلوت پایین می رفت
یک قطره به لب های سرابی نچکید بر این همه آه و دم گلابی نچکید اندازه ی یک برکه دو دستش پُربود از گوشه ی مُشت ابر آبی نچکید
نه،نام و نشان تو نمی داند؛ ابر خطی ز تو انگار نمی خواند؛ ابر دلخوش به حضور او نباشی ،آخر این ماه به‌ پشت تو نمی ماند؛ابر
دیریست به آسایش خود پا زده است با رنج، دَم از رِفق و مُدارا زده است تاریخ گواه است که در خوردنِ غم مادر همهٔ رکوردها را زده است
دیریست به آسایش خود پا زده است با رنج، دَم از رِفق و مُدارا زده است تاریخ گواه است که در خوردنِ غم مادر همهٔ رکوردها را زده است
راهی شده بود و قصد شیدایی داشت جانی به لب از هجوم تنهایی داشت آواز به لب شُر شُر و شُر شُر این رود کوهی ست؛ ولی لهجه ی دریایی داشت