هـی فاجعه پشت فاجعه رخ می داد
غم مـژده ی روزهـای فرُّخ می داد
پا در دل معرکـه شبی «یوز» گذاشت
باید به جنون «موش» پاسخ می داد
#محمدجواد_منوچهری
#عضوکانال
#مرگ_بر_اسرائیل
صهیون شده خار و دست برتر هستیم
چون پیرو ذوالفقار حیدر هستیم
افتاده به تنگ و چنگ، چون میداند
ما بر سر قول فتح خیبر هستیم
#حسن_صیاد
#عضوکانال
#وعده_صادق
#القدس_لنا
#شعر_مقاومت
من به خود میگویم:
چه كسی باور كرد، جنگلِ جانِ مرا
آتشِ عشقِ تو خاكستر كرد؟
#حمید_مصدق
مرا از حبس آغوشت چه اصراری به آزادی؟
برای ماهیان تُنگ، آزادی گرفتاریست…
#سعید_صاحب_علم
رنگ از رُخ یک مَرد پریدن یعنی ...
خون خوردن و آبرو خریدن یعنی ...
از قطره ی اشک پدرم فهمیدم
که«کارد به استخوان رسیدن»یعنی ...
#ساحل_مولوی
#عضوکانال
من از شمشیر ابرویت نوشتم شعر و فهمیدم
که روزی کشته خواهم شد در این «بیت المقدسها»
#رسول_مختاری_پور
دل که بی عشق شد از خَلق جهان دور افتاد
مُرده را موج ز دریا به کنار اندازد
#طاقتی_تبریزی
خاطرش نیست ولی خوب به خاطر دارم
که در آغوش خودم "قول نرفتن" میداد...
#محمد_عزیزی
عاشق شدم و پِی نشانی بودم
دنبال شریک زندگانی بودم
هرجا که قدم گذاشتم ٬ نه ! گفتند
چون «کارگر ساختمانی» بودم
#ساحل_مولوی
#عضوکانال