چند خط روضه(:
میگن یه آقایی بود،هر سال تاسوعا مشک بر می داشت و سقایی می کرد.
این آقا یه بچه فلج مادر زادی هم داشت!.👩🦽
مثل هر سال رفت مشک بر داره و سقایی کنه خانمش بهش میگه: کجا؟
میگه: برم مثل هر سال آب بدم دست مردم
زنش میگه: این همه رفتی چیشد؟ چیزی گیرت اومد؟ بچه امونو ببین مثل یه تیکه گوشت افتاده یه گوشه امسال همه همسن و سالاش میرن مدرسه اما..😭
میگه: اگه امسال بچه ی من خوب نشه من همین مشک رو جلوی مردم پاره پاره میکنم.😔
میگن وقتی داشته به مردم آب میداده بهش میگن بروخونت ببین چیشده و...
مشک رو رها میکنه و به سمت خونه راهی میشه..
وقتی میرسه میبینه دختر ۷ ساله ایی که از بچه گی فلج مادر زاد بود الان داره می دوه میاد سمت باباش..🏃🏻♀
پدره با زانو میوفته زمین..
به دخترش میگه بابا چه اتفاقی افتاده؟!
دخترش میگه بابا دیدم یه آقای رشید داره میاد سمتم
گفت دخترم بلند شو..
گفتم نمیتونم،پاهام جون نداره..
گفت میتونی بلند شو..
میگفت یه لحظه احساس کردم پاهام جون گرفت پاشدم..😢😍
بابا رو به دخترش گفت اون آقا چیز دیگه نگفت؟
دخترش میگه چرا بابا گفت..
موقه رفتن بر گشت به من گفت به بابات بگو؛
دیگه نگه مشک رو پاره پاره میکنم..
یه بار مشکم رو جلو ی همه پاره پاره کردن..
آبروی من جلوی رباب رفت..😭✋🏻
یاحسین...
#نهم محرم..
#تاسوعای حسینی
#یا ابالفضل العباس
چند خط روضه(:
میگن یه آقایی بود،هر سال تاسوعا مشک بر می داشت و سقایی می کرد.
این آقا یه بچه فلج مادر زادی هم داشت!.👩🦽
مثل هر سال رفت مشک بر داره و سقایی کنه خانمش بهش میگه: کجا؟
میگه: برم مثل هر سال آب بدم دست مردم
زنش میگه: این همه رفتی چیشد؟ چیزی گیرت اومد؟ بچه امونو ببین مثل یه تیکه گوشت افتاده یه گوشه امسال همه همسن و سالاش میرن مدرسه اما..😭
میگه: اگه امسال بچه ی من خوب نشه من همین مشک رو جلوی مردم پاره پاره میکنم.😔
میگن وقتی داشته به مردم آب میداده بهش میگن بروخونت ببین چیشده و...
مشک رو رها میکنه و به سمت خونه راهی میشه..
وقتی میرسه میبینه دختر ۷ ساله ایی که از بچه گی فلج مادر زاد بود الان داره می دوه میاد سمت باباش..🏃🏻♀
پدره با زانو میوفته زمین..
به دخترش میگه بابا چه اتفاقی افتاده؟!
دخترش میگه بابا دیدم یه آقای رشید داره میاد سمتم
گفت دخترم بلند شو..
گفتم نمیتونم،پاهام جون نداره..
گفت میتونی بلند شو..
میگفت یه لحظه احساس کردم پاهام جون گرفت پاشدم..😢😍
بابا رو به دخترش گفت اون آقا چیز دیگه نگفت؟
دخترش میگه چرا بابا گفت..
موقع رفتن بر گشت به من گفت به بابات بگو؛
دیگه نگه مشک رو پاره پاره میکنم..
یه بار مشکم رو جلو ی همه پاره پاره کردن..
آبروی من جلوی رباب رفت..😭✋🏻
یاحسین...
#نهم محرم..
#تاسوعای حسینی
#یا ابالفضل العباس
هدایت شده از "حـواݪے عــ❤️ــۺـڨ"🇵🇸
چند خط روضه(:
میگن یه آقایی بود،هر سال تاسوعا مشک بر می داشت و سقایی می کرد.
این آقا یه بچه فلج مادر زادی هم داشت!.👩🦽
مثل هر سال رفت مشک بر داره و سقایی کنه خانمش بهش میگه: کجا؟
میگه: برم مثل هر سال آب بدم دست مردم
زنش میگه: این همه رفتی چیشد؟ چیزی گیرت اومد؟ بچه امونو ببین مثل یه تیکه گوشت افتاده یه گوشه امسال همه همسن و سالاش میرن مدرسه اما..😭
میگه: اگه امسال بچه ی من خوب نشه من همین مشک رو جلوی مردم پاره پاره میکنم.😔
میگن وقتی داشته به مردم آب میداده بهش میگن بروخونت ببین چیشده و...
مشک رو رها میکنه و به سمت خونه راهی میشه..
وقتی میرسه میبینه دختر ۷ ساله ایی که از بچه گی فلج مادر زاد بود الان داره می دوه میاد سمت باباش..🏃🏻♀
پدره با زانو میوفته زمین..
به دخترش میگه بابا چه اتفاقی افتاده؟!
دخترش میگه بابا دیدم یه آقای رشید داره میاد سمتم
گفت دخترم بلند شو..
گفتم نمیتونم،پاهام جون نداره..
گفت میتونی بلند شو..
میگفت یه لحظه احساس کردم پاهام جون گرفت پاشدم..😢😍
بابا رو به دخترش گفت اون آقا چیز دیگه نگفت؟
دخترش میگه چرا بابا گفت..
موقع رفتن بر گشت به من گفت به بابات بگو؛
دیگه نگه مشک رو پاره پاره میکنم..
یه بار مشکم رو جلو ی همه پاره پاره کردن..
آبروی من جلوی رباب رفت..😭✋🏻
یاحسین...
#نهم محرم..
#تاسوعای حسینی
#یا ابالفضل العباس