#اربعین_حسینی
زمزمه ، نوحه و سنگین
«ماجرای سفر»
*زِ جا برخیز ای برادرِ من
آمده زِ سفر خواهرت زینب
چهل روز از دوریِ تو گذشت
آمد از غم تو جانِ من برلب
چه گویم من ، از چهل منزل
چه گویم از ، درد و داغِ دل
برادر جان ـ ( ای برادر جان ) 3
*چه گویم از ماجرایِ سفر
من چگونه دهم شرح غمها را ؟
زِ دشت پُر خون و کوفه یِ غم
یا زِ شام بلا یا اسارتها ؟
هر آنکس نا مِ تو را می بُرد
به قصد کُشتن کُتک میخورد
برادر جان ـ ( ای برادر جان ) 3
*چِها آمد بر سرم زِ مِحَن
وقت دیدن تو ای مَهِ تابان
زمانی که دیده ام شده ای
بر سرِ نیزه قاری قرآن
برادر جان ـ ( ای برادر جان ) 3
*اگر پُرسی از سه ساله یِ خود
ناله دارم ازآن کُنجِ ویرانه
فقط گویم جان سپرده زِ غم
روی شمع رُخَت همچو پروانه
رُخش نیلی همچو مادر بود
کبودیها یش به پیکر بود !
برادر جان ـ ( ای برادر جان ) 3
شاعر:
#حاج_اصغر_محمودنژاد