eitaa logo
کانال نوحه و روضه مداح دلسوخته(عرشیان عشق)
5.2هزار دنبال‌کننده
381 عکس
349 ویدیو
119 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته : کانال مداح اهل بیت (ع) حاج یوسف ارجونی http://eitaa.com/yousofarjo مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
مدح هر چه گشتم شهر کوفه مالک اشتر نداشت مسلم درمانده غیر طوعه همسنگر نداشت شهر بود و قصه ی مسلم فروشی بلال در وجودش ذره ای از غیرت مادر نداشت انتظارم از سلیمان بیش از اینها بود حیف هیچ کس مانند او حرف مرا باور نداشت نامه بود از جانبش هر روز دستت می رسید کفتر نامه برش ای کاش اصلا پر نداشت پرسه می زد در پی تیر سه شعبه حرمله کاش که بازار کوفه دیگر اهنگر نداشت لشگر ابن زیاد از معجزات سکه است ابن مرجانه میان چنته غیر از زر نداشت تشنه ی خون تمام بستگان حیدر اند کوفه ی نامرد دست از کشتن من برنداشت در عجب از حکم قاضی القضات کوفه ام تیغ می زد بر تو گرچه دست بر خنجر نداشت پرده را بالا زدند از پیش چشمان ترم دخترت را دیدم اما بر سرش معجر نداشت زجر های شهر می آیند چنگم می زنند حرف دارم می زنم با کینه سنگم می زنند از دل از دشمنی لبریز می ترسم حسین از سپاه شهر نفرت خیز می ترسم حسین پیرمردان حریصی را به چشمم دیده ام از عصای چوبی ناچیز می ترسم حسین خنجر کندی نشانم می دهد شمر لعین از همین تیغ نگشته تیز می ترسم حسین دختران خویش را قول غنیمت داده است خیلی از خولی و چشم هیز می ترسم حسین در ضمیر من لبانت خودنمایی می کند از وجود خیزران هم نیز می ترسم حسین طاقت دیدن ندارم کوره ای از آتشم میروم پیش قدم های تو قربانی شوم مسلم اما پیرو اسلام اینان نیستم تا بفهماند به عالم من مسلمان نیستم بر سر دار بلا با سر نه با پا می برد پیکرم را دشمنت برعکس بالا می برد این بدان معنی ست که حرمت ندارد این بدن بی عبا و بی عمامه بی ردا و پیرهن محض خوشنودی امثال سنان و حرمله پیکرم را می برند آخر به سوی مزبله با غم غربت چه بر روز من آوردی حسین کاش می شد از میان راه برگردی حسین
مدح سر به دیوارِ غصه، بغضم را مستحقِ نگاه می بینم جگر گُر گرفته ی خود را زخمی تیغِ آه می بینم زودتر از شما سفیرت را راهیِ قتلگاه می بینم گریه گاهی به مرد می چسبد به درِ بسته خورده ام آقا غم تو آمد و غم خود را دیگر از یاد بُرده ام آقا غمم این بود بچه هایم را دستِ دشمن سپرده ام آقا... باغ پُر میوه ای ندیدم من! دیدنی نیست این خزان برگرد کوفه با تو پدرکُشی دارد! جانِ مولا به شهرمان برگرد شمر تا چکمه را نپوشیده به مدینه حسین جان برگرد سرِ ارباب من سلامت باد به فدای سرت شکست سرم نذر کردم مدینه برگردد نذر آن خواهرت شکست سرم کوچه ای تنگ هم مقصر بود از غمِ مادرت شکست سرم کوفه با کوچه های باریکش زخم دیروز را نمک می زد جایِ مزد دعای بارانت تیشه بر ریشه ی فدک می زد کوفه با ازدحام بازارش اشک های مرا محک می زد میهمان را که سر نمی بُرند! میزبانی چنین! کجا دیدی!؟ کودکان سنگ می زنند به من بازی روزگار را دیدی!؟ بغلش کن، ببوس رویش را دخترم را اگر شما دیدی ⏹
سر دارالعماره زار و بی جانم، حلالم کن نوشتم که بیا اما پشیمانم، حلالم کن نکردم لحظه‌ای گریه برای غربتم اصلاً برای غربتت اینگونه گریانم، حلالم کن فقط یک پیرزن در کوفه از مسلم حمایت کرد اسیر خدعه‌های ابن مرجانم، حلالم کن سر فرزند یک بدکاره عهد خود رها کردند من از این قوم کوفی روی گردانم، حلالم کن هر آن کس حرف حق گوید، دهانش سنگ خواهد خورد به فکر زینبین و سنگ بارانم، حلالم کن علی اکبر، علی اصغر، نبینی داغ اولادت فدای بچه‌هایت جان طفلانم، حلالم کن همینکه بی هوا چشمم به چوب خیزران افتاد میان ظرف آب افتاد دندانم، حلالم کن به قطره قطره خونی که میان مشت من پُر شد نوشتم بر زمین، با دست لرزانم حلالم کن اگر این آب، خونی شد فدای کام عطشانت مُواساتم شد اینگونه که عطشانم، حلالم کن شهیدانت همه بر روی پایت جان دهند اما غریبانه اسیر درد هجرانم، حلالم کن اراذل با منِ مسلم چه‌ها کردند در کوفه به یاد خواهرت خیلی پریشانم، حلالم کن تنم را بر زمین در پشت مرکب می‌کشند اما برای پیکرت پاره گریبانم، حلالم کن زبانم لال این‌ها تشنه‌ی تاراج تو هستند بخوان این نکته را از جسم عریانم، حلالم کن ✍
پیغمبر درد بود و هم‌درد نداشت از کوفه به‌جز خاطره‌ای سرد نداشت می‌گفت: خدایا که بگوید به حسین... این شهر هزارکوچه، یک مرد نداشت؟ ✍
سلام ای نازنین شاه و حبیبم بیابان گرد تنهای غریبم   نوشتم که بیا، شرمنده هستم من از این نامه ها شرمنده هستم   تمام قول ها از دم دروغ است سرِ آهنگران خیلی شلوغ است   نوشتند و تو را ای یار خواندند ولیکن پای این پیمان نماندند   ولایت در وجودم منجلی بود گناهم بردن نام علی بود   هر آنچه کوشش و همت نمودند شنیدی که حریف من نبودند   تمام دشمنان را خوار کردم شبیه مرتضی پیکار کردم   امان دادند، عهد خود گسستند به کعب نیزه دندانم شکستند   از اولاد زنا نیرنگ خوردم من از زن های کوفه سنگ خوردم   صدای العطش آمد به گوشم خبر داری نشد آبی بنوشم   خدا را شاکرم آبی نخوردم فدای کام خشکت، کام خشکم   سر دارالعماره گریه کردم به یاد شیرخواره گریه کردم   عجب جشنی به پا شد عید قربان سرم از تن جدا شد نذر جانان   تنم را بین هر کوچه کشیدند به روی سینه ام طفلان دویدند   همه دارایی ام را غصب کردند سرم را روی نیزه نصب کردند   در این شهر جفا و نا امیدی کنار مزبله ماندم، شنیدی؟!   نگویم مابقی ماجرا را نگویم کوچه ی قصاب ها را   به زیر نور مهتاب و ستاره تنم آویخته شد بر قناره   نیا کوفه که کوفه قحط آب است نفاق و خدعه هاشان بی حساب است   نیا تا دخترت در تب نیفتد نظر بر سایه ی زینب نیفتد   رقیه طاقت دوری ندارد توان درد مهجوری ندارد   نیا تا شمر شمشیری نسازد نیا تا حرمله تیری نسازد   برای دیدنت در انتظارند برای کشتنت برنامه دارند   نیا تا پیکرت عریان نماند سنان در پهلوی قرآن نماند   تو آقا زاده ی بنتُ الرسولی نده گیسوی خود را دست خولی   خلاصه ای امیر هر دو عالم حلالم کن، حلالم کن، حلالم