#حضرت_رقیه_س_شهادت
غیر از بیابان ها دگر جایی ندارم
آن قدر سیلی خورده ام نایی ندارم
باید بیایند و تو را اینجا ببینند
آن ها که می گفتند بابایی ندارم
در بین صحرا می کشیدم زجر و حالا
می خواهم از جا پا شوم پایی ندارم
مانند هجده سالگی مادر تو
سرو کمانم قد و بالایی ندارم
با چشم دل روی تو را باید ببینم
من تازگی چشمان بینایی ندارم
این روزها گیسوی زیبایی نداری
این روزها گیسوی زیبایی ندارم
تنها یک امشب را شدی مهمانم اما
شرمنده اسباب پذیرایی ندارم
شاعر: #شهریار_سنجری
#امام_حسین_ع_مناجات
گریه کند برای تو بی اختیار، چشم
بخشید از این جهت به بشر کردگار، چشم
نذر نگاه سوی تو میشد تمامشان
گر داشت نوکر تو هزاران هزار چشم
کمتر شود از آتش دوزخ هراس او
هر قدر بیشتر بشود آبدار، چشم
لطفاً زمان مرگ قدمرنجه کن بیا
چشمش به راه توست میان مزار، چشم
گفتند به وضوح نظر میکنی به ما
هرگاه میشود وسط روضه تار، چشم
تا که شنید زخم تنت بیشمار بود
خون گریه کرد پای غمت بیشمار، چشم
**
زینب تمام راه، نگاهش سویِ تو بود
او برنداشت از تویِ نیزهسوار، چشم
✍ #شهریار_سنجری
#امام_سجاد_ع_مصائب
غمش هم مثل اشکش بی حسابه
جلو روش آب اگه باشه عذابه
چهل ساله میگه الشام الشام
هنوزم فکر اون بزم شرابه
شده تسبیح، غم ؛ سجاده آهش
سر ظهر عطش خیسه نگاهش
میگن قد یه دریا گریه میکرد
اگه قصاب میدید بین راهش
نه تنها روضهی گودالو دیده
نه تنها پیکر پامالو دیده
چهل منزل کنار عمه زینب
زمین افتادن اطفالو دیده
✍ #شهریار_سنجری
.
#زبانحال_جامانده_های #اربعین
به #امام_حسین
بیا اجازه بده میهمان تو باشم
تمام آرزویم هست از آن تو باشم
منی که بنجلم و کس پی خریدم نیست
به چشم آیم اگر در دکان تو باشم
حسینِ فاطمه از هر که جز تو سیرم تا
فقط گرسنه ی یک لقمه نان تو باشم
گناه های من آن قدْر بر زمینم زد
پری نمانْد که در آسمان تو باشم
جهان بدون حرم جای ماندن من نیست
بیا نخواه ز جاماندگان تو باشم
من خراب کجا ؟ زائرت کجا؟ بگذار
زباله جمع کنِ آستان تو باشم
زیارت حرمت کار انبیا باشد
به کربلا ببرم در امان تو باشم
ببین در اوج جوانی خود عزیز دلم
چگونه پیر عزای جوان تو باشم
#شهریار_سنجری ✍