eitaa logo
شیخ غلامعلي بدرلو
1.1هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
301 فایل
یاهو زَكَاةُ الْعِلْمِ بَذْلُهُ لِمُسْتَحِقِّهِ وَ إِجْهَادُ النَّفْسِ فِي الْعَمَلِ بِهِ تصنیف غررالحکم، حدیث ۱۳۲ http://eitaa.com/Arshiv_Gholam ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/Sheikh_Gholamali
مشاهده در ایتا
دانلود
دلواپسم هنوز علي اكبر نيامده آرام بـخشِ خاطرِ مُضطر نيامده از حال و روزِ خويش مرا بي خبر گذاشت مـعراج رفته با دلم آخـر نيامده يك سيبِ بوسه از لبِ پيغمبري نداد شايـد كه وقـتِ ميوه ي نوبر نيامده در موجِ تلخِ هلهله ها جز من از كسي شكـرانـه ي "لِـرَبِّكَ وَانْـحَرْ" نيامده در خيمه ختمِ نادِ عـلي نذر كرده ام از چيست بر اجـابـتِ مـادر نيامده؟ نيزه انـارِ پهلوي حَورائيش كه ريخت يك دانه اش به دامنِ هـاجـر نيامده مقراض هـا حريـرِ تنش را بُرش زدند چيزي به جـز حصير از او در نيـامده مي خواستم كه پا نَكِشد بر زميـن نشد كاري به غيـرِ گريه ز مـن بـر نيامده وقتي حريفِ اين همه زخمش نمي شوم عمرم چـرا به پـايِ سـرش سر نيامده؟ تابـوتِ مـرگِ حاصلِ عـمرم تمـامِ عمر بـر شانـه بود، حـسِ به بـاور نيامده هر چـه كنارِ هم بـه عبا چيدمش هنوز خيـلي شبـيـهِ اكبـرِ مـن در نيامده "عليرضا شريف" @Arshiv_Gholam
آنان که عابدند به وقت اذان خوشند آنان که زاهدند به یک تکّه نان خوشند از هر دو تا نگار یکی ناز می‌کند عشّاق روزگار یکی در میان خوشند نانی که می‌پزند به همسایه می‌رسد این خانواده با خوشی دیگران خوشند این سفره دارها که شدم میهمان شان بعد از بیا، برو ست، ولی با بمان خوشند ما می‌خوریم و اهل کرم شکر می کنند با این حساب بیشتر از میهمان خوشند جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده عشّاق با معامله‌های گران خوشند با اخم خویش راه فرار مرا ببند صیّاد اگر علی ست همه با کمان خوشند در نقطه نقطه دل شیعه حرم زدند بر بام خانه مشعل دارالکرم زدند وقتی دخیل‌ها گره این درند و بس این خانواده نیز گدا پرورند و بس اینان که سنگ را به نظر فضّه می کنند از کودکی قبیله‌ی شان زرگرند و بس در آستان شمع که طور مقدّس ست پروانه‌ها همیشه مقرّب ترند و بس دل دادن و ندادن ما دست ما نبود اینان به شیوه‌ی خودشان دل برند و بس بگذار بشکنند دلم را یکی یکی اینجا فقط شکسته دلی می خرند و بس ارباب زاده‌ها همه ارباب می شوند چون بنده زاده‌ها که همه نوکرند و بس این خانواده ای که مرا صید کرده اند حالا اسیر زلف علی اکبرند و بس وقتی میان کوچه ما راه می‌رود یک شهر در زیارت پیغمبرند و بس ای بهترین؛ یگانه‌ترین آفریده ها پیغمبر تمام پیمبر ندیده ها بیدار بود از سر شب تا سحر، پدر می زد صدات با همه جای جگر، پدر آهویی و به دام تو افتاده است شیر عمّه اسیر توست، ولی بیشتر، پدر لیلا زیاد محضر آن دو نمی‌رسید تا خوب ارتزاق کند از پسر، پدر خیلی نیاز داشت زبان واکنی علی خیلی نیاز داشت بگویی پدر، پدر تو یوسفی و دور مشو از مقابلش وابسته است بر روی تو آنقدر پدر پیش پدر رسیدی اگر قد بلند کن در آرزوی سرو رشید است هر پدر ای مظهر صفات نبی؛ هیچ کس به تو این قدر احترام نکرده مگر پدر به به، به این مقام که پایین پا پسر به به، به این مقام که بالای سر پدر از بس نشسته موی تو را شانه کرده است حالا دلش به گیسوی تو خانه کرده است حاضر شدم برای اویس قرن شدن شهر مدینه رفتن و دور از وطن شدن حاضر شدم برای تو از خویش بگذرم دیگر مرا بس ست گرفتار من شدن ما را که نیست جرات پیشت نشستن و با ابروی کشیده‌ی تو تن به تن شدن لب‌های تو همین که به خود آب می زند نزدیک می‌شود به عقیق یمن شدن میل رسول دیدن تو چاره ش آینه ست پس واجب است محو درین خویشتن شدن تنها تو می‌توانی ازین کارها کنی ابن الحسین بودن و ابن الحسن شدن ما هر دوتا برای دو تا کار آمدیم من عبد تو شدن، و تو هم ربّ من شدن دل آن زمان که خانه مهر تو می‌شود اقرار می‌کند به بهشت عدن شدن ای خاک پای مرکب تو کیمیای من جنّت برای مردم و خاکت برای من وقتی که نیست خاک رهت، سر برای چه؟ وقتی که نیست در حرمت، پر برای چه؟ اهل کرم مقابل در ایستاده اند با این وجود پس، زدن در برای چه؟ وقتی تو سفره حسنی پهن کرده ای پس سر زدن به سفره دیگر برای چه؟ گر تو ادامه علی کوفه نیستی پس آمده ست این همه لشگر برای چه؟ ای خاک بر سر همه، تاج سرم شکست افتاده زیر پا علی اکبر برای چه؟ مغرب نیامده ست هنوز ای مؤذّنم بالای نیزه رفته ای آخر برای چه؟ ما سعی می‌کنیم ولی یک عبا کم ست أصلاً شدی تو چند برابر برای چه؟ عمّه اگر برای من و تو نیامده ست پس دست برده است به معجر برای چه؟ ای سایه تو بر سر عمّه، بلند شو به احترام معجر عمّه بلند شو "علی اکبر لطیفیان" @Arshiv_Gholam
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست هر جا تب عشق است، دل در به دری هست دیروز گدایان همه دنبال تو بودند هر جا که شلوغ است یقیناً خبری هست اجداد من از دیر زمان عاشق عشقند دیدید که در طینت ما هم هنری هست بازار مرا با قدمت گرم نکردی یک چند غلامی که بیایی ببری هست در غیبت شه روی به شهزاده می آرند صد شکر که در خانه ی آقا، پسری هست هر جا قد و بالای رشیدی ست، یقیناً دنبال سرش نیم نگاه پدری هست یا حضرت ارباب، دمت گرم و دلت شاد یا حضرت ارباب کرم، خانه ات آباد داریم همه محضر تو عرض سلامی تو شاهی و ما نیز هر آن چه تو بنامی تا خانه ی آباد شما بنده پذیر است ویرانه ترینم نکنم میل غلامی ای قامت قد قامت تو عین قیامت قربان قدت صد قد و بالای گرامی تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟! پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟ تو مستحب الطّاعة ترین واجب مایی هر چند امامت نکنی، باز امامی هر کس که هوای پدری داشته باشد با عشق تو باید پسری داشته باشد انگار رسول است، نمایی که تو داری انگار بتول است، صدایی که تو داری بد نیست که هر روز عقیقه بنمایی با این قد انگشت نمایی که تو داری باید که برای تو کرم خانه بسازند از بس که زیاد است گدایی که تو داری از شش جهت کعبه دل لطف تو جاری است از سفره ی پر جود و سخایی که تو داری تو آن قدر از خویشتن خویش گذشتی که منتظر توست، خدایی که تو داری فردای قیامت به خدا خوب ترینند در بین شهیدان، شهدایی که تو داری کاری نکن ای دوست مرا از تو بگیرند بگذار که عشّاق به پای تو بمیرند ای سیر کمالات همه تا سر کویت ای آب حیاتم، نمی از آب وضویت ابن الحسنت گفته حسین بس که کریمی مانند حسن جود بود عادت و خویت عالم همه حیران ابوالفضل و حسینند ماتند ابوالفضل و حسین از گل رویت پایین قدم های حسین جای کمی نیست جا دارد اگر غبطه خورد بر تو عمویت این قدر مزن آب به سرخی لب خود حیف است که پیچیده شود این همه بویت حیف از تو مرا عبد و غلام تو بدانند باید که مرا عبد غلامان تو خوانند ای زاده ی زهرا! جگرت می رود از دست امروز که دارد پسرت می رود از دست ای کاش که بالای سرش زود بیایی گر دیر بیایی ثمرت می رود از دست بد نیست بدانی؛ اگر از خیمه می آیی با دیدن اکبر کمرت می رود از دست افتادنت از زین پدرت را به زمین زد برخیز و گر نه پدرت می رود از دست برخیز که عمّه نبرد دست به معجر بر خیز به جان من و این عمّه ات، اکبر "علی اکبر لطیفیان" @Arshiv_Gholam
مرید مادر من قبله مراد شدی بگو چکار کنم کم شدی زیاد شدی گرفت بر جگر من شرار سوختنت کریم من! وَسِعَت کُلِّ شَئ گشته تنت به صورت تو رسیدم به صورت افتادم مرا ببین سر پیری به زحمت افتادم به مسجد تن تو نیزه رفت و آمد کرد عجیب حال مرا گردن خمت بد کرد علی سابق من مصطفای حاضر من کمی تکان بده لبهات را به خاطر من تو دست و پا که زدی کوفه خنده کرد به من صدا زدم ولدی کوفه خنده کرد به من تو سر نداری، من از غم تو سرگردان بلند شو به حرم عمّه را برش گردان "سیّد پوریا هاشمی" @Arshiv_Gholam
مجلس ختم حسین است! علی محتضر است! داغ جان دادن اولاد به قلب پدر است این علی نیست فقط احمد و حیدر هم هست روضه اش بین محرّم رمضان و صفر است یا پسر مرده شده یا که برادر مرده هرکجا دیدی اگر دست کسی بر کمر است! پر شده کلّ بیابان ز علیّ بن‌ حسین سه پسر دیگر از این‌ لحظه هزاران‌ پسر است سر زخمش سر مولاست که‌رفته به سجود پهلویش‌ پهلوی زهراست که در پشت در است یک طرف تیغ زیاد و طرفی نیزه زیاد یک طرف کم‌ شده و یک طرفش بیشتر است در عبا قطعه به قطعه علی اکبر چیدند یا که در طشت حسن این همه پاره جگر است صحبت معجر زینب شد و پا شد آقا چه کند؟ زینب کبرای حرم در خطر است ای جوانان بنی هاشمی آماده شوید که دگر‌ موقع تشییع تن دو نفر است "سیّد پوریا هاشمی" @Arshiv_Gholam
وقتی دخیل ها گره این درند و بس این خانواده نیز گداپرورند و بس اینان که سنگ را به نظر فضّه می‌کنند از کودکی قبیله ی شان زرگرند و بس در آستان شمع که طور مقدّس ست پروانه ها همیشه مقرّب ترند و بس دل دادن و ندادن ما دست ما نبود اینان به شیوه ی خودشان دل برند و بس بگذار بشکنند دلم را یکی یکی اینجا فقط شکسته دلی می‌خرند و بس ارباب زاده ها همه ارباب میشوند چون بنده زاده ها که همه نوکرند و بس این خانواده ای که مرا صید کرده اند حالا اسیر زلف علی اکبرند و بس وقتی میان کوچه‌ی ما راه می رود یک شهر در زیارت پیغمبرند و بس ای بهترین؛ یگانه ترین آفریده ها پیغمبر تمام پیمبر ندیده ها "علی اکبر لطیفیان" @Arshiv_Gholam
بار من را کمرم نه سر زانو برداشت کاسه‌ی زانوی من در طلبت مو برداشت در خداحافظی‌ات بود که من افتادم آه راحت نتوان چشم ز آهو برداشت آهوی خوش قد و بالای حرم، می‌کُشَمَش نیزه‌زن را که رسید از رویت ابرو برداشت هر چه کردم به خدا روی به قبله نشدی علّتش نیزه‌ آن بود که پهلو برداشت دیدم از دور کسی رَختِ تو را می‌پاید آمدم زودتر از من، همه را او برداشت زخم‌های بدنت از دو طرف مرتبط اند هرکسی نیزه‌ای از پشت زد از رو برداشت بینِ میدان نشد أمّا وسطِ خیمه که شد آخرش عمّه‌ تو دست به گیسو برداشت به خدا خسته شدم آه کجایی اکبر کاسه‌ی زانوی من در طلبت مو برداشت عاقبت توی عبایی جگرم را بردم با چه وضعیّتی آخر پسرم را بردم @Arshiv_Gholam
شکر خدا زره ز تنت در نیامده با چنگ گرگ پیرهنت در نیامده می‌خواستم که باز ببوسم لبت ولی دیدم که تیر از دهنت در نیامده یک دشت اکبر و پدری پیر و یک عبا حتّی ز عهده‌ی کفنت در نیامده دارم ز روی خاک جگر جمع می‌کنم این چند نیزه از بدنت در نیامده با یک فزع محاسن بابا خضاب شد حرفی ز دست و پا زدنت در نیامده برخیز جانم آمده از گریه بر لبم مدیون گیسوی پریشان زینبم @Arshiv_Gholam
علی زره که بپوشد همین که راه بیفتد عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد همین که اسم علی آمده است در دل میدان بس است تا گذر مرگ بر سپاه بیفتد علی اکبر لیلاست یا جوانی حیدر؟ که از جمال و جلالش شکوه ماه بیفتد جمال یوسف ما را هر آنکه دیده نوشته رواست یوسف کنعان به قعر چاه بیفتد چه هیبتی! چه وقاری! که سوی این قد و قامت هر آنکه خیره شود از سرش کلاه بیفتد علی است، مثل علی می‌دهد پناه گدا را اگر به خانه‌ی او راه بی‌پناه بیفتد اگر مؤذّن علی اکبر است، بَه چه نمازی از این اذان به سرم شور لا إله بیفتد چه بهتر است که اوّل به شاهزاده بگویی به هر دلیلی اگر کار تو به شاه بیفتد به آسمان روی و کار آفتاب کنی، گر فقط به سوی تو از سمت او نگاه بیفتد جوان اگر به جوان حسین دل بسپارد دگر نمی شود أصلاً پی گناه بیفتد تمام‌ شب سر راهش نشسته‌ام به امیدی که راه شاهزاده بر این عبد روسیاه بیفتد «داوود رحیمی» @Arshiv_Gholam
عذری نمانده است برایم کمک کنید سر تا به پا گناه و خطایم کمک کنید بالم شکسته، آنقدر افتاده‌ام به چاه أمّا هنوز سر به هوایم کمک کنید این نان شبهه‌خوردنم آخر چه‌ها نکرد! بوی علی نداشت غذایم کمک کنید از بس تمام عمر صدایش نکرده‌ام پیشش غریبه است صدایم، کمک کنید ارزان فروختم دل خود را به دیگران از دست رفته است بهایم کمک کنید هر قدر در زدم برویم وا نشد دری حالا که رانده از همه‌جایم کمک کنید این روزها نماز جماعت که می‌روم یاد نماز صحن رضایم کمک کنید عمرم به سر رسید و نشد نوبت حرم در آرزوی کرب و بلایم کمک کنید فابک علی الحسین، شب جمعه آمده پایین پایِ شاه، گدایم کمک کنید با گریه پا شد و به جوانان خیمه گفت پُر از علی شدست عبایم کمک کنید تا خیمه چند مرتبه هی می‌خورم زمین از چند جا شکسته عصایم، کمک کنید «سید پوریا‌ هاشمی» https://eitaa.com/Arshiv_Gholam
🍂پاشو از رو خاک و دست و پا نزن بابا داره دست و پا گم می‌کنه کوفه داره برای گندم ری بچّه‌هامو قدّ گندم می‌کنه🍂 https://eitaa.com/Arshiv_Gholam
زحمتی دارم اباالفضلم بیا با من بگرد من که خیلی گشتم أمّا بیش از این پیدا نشد او خلاصه آمد و من هم خلاصه چیدمش چیدم أمّا آن جوان خوش قد و بالا نشد این که برگشته حرم بین عبا بخت من است در میان یک عبا بخت بلندم جا نشد مرهمی بعد از تو بر قلب پدر پیدا نشد خواست برخیزد حسین بن علی از جا، نشد خواست جسمت را بگیرد در بغل أمّا نشد آخرش هم پیکر تو در عبایش جا نشد داد زد بابای پیرت آه زینب، اکبرم ای جوانان بني‌هاشم بیایید از حرم https://eitaa.com/Arshiv_Gholam