"السّلامُ علیکَ یا مُسلم بنُ عَقیل"
باور نمی کردم گُذرها را ببندند
من را که می بینند درها را ببندند!
خورشید بودم زیر نور ماه رفتم
جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم
در شهر کوفه کوچه گردی کم نکردم
این چند شب یک خواب راحت هم نکردم
من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت
این کوچه های تنگ، آخر گیرم انداخت
امروز جان دادم اگر، جانت سلامت
دندان من افتاد، دندانت سلامت
حالا که می آیی کفن بردار حتماً
ای یوسف من! پیرهن بردار حتماً
حالا که می آیی ستاره کم بیاور
با دخترانت گوشواره کم بیاور
حیرانم أمّا هیچ کَس حیرانِ من نیست
باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست!
اینجا برای خیزران لب را نیاری!
آقا خدا ناکرده زینب را نیاری!
اصلاً ببین گُل ها توان خار دارند؟!
پرده نشینان طاقت بازار دارند؟!
من راضی ام انگشتر من را بگیرند
وقت کنیزی دختر من را بگیرند
اینجا برای نعل، پا دارند آنقدر!
کُنج تنور خانه جا دارند آنقدر!
مهر و وفا که نه، جفا دارند، أمّا،
اینجا کفن نه، بوریا دارند أمّا،
باید مسیر تو چرا اینجا بیاُفتد؟
حیف از سر تو نیست زیر پا بیاُفتد؟
#شعر
#روضه
#حضرت_مسلم
@Arshiv_Gholam
منم و خون جگری ها و پریشانی ها
گويیا وقف سکوت است غزل خوانی ها
شهرری، صور گرفتاری مسلم بزنند
برکت ریخته در گریه ایرانی ها
من نوشتم که بیا، کاش قلم می شد دست
حال، من مانده ام و بار پشیمانی ها
میزبان در پی قتل من و من در پی تو
بعد از این وای به احوال نیستانی ها
این همه سنگ در این شهر نشسته به کمین
نگرانم که چه آید سر پیشانی ها
حافظ آشفته شود بین غزل خوانی ها
بیدل، آئینه پرستیده ز حیرانی ها
رونق سجده در این شهر دلیلی دارد
مُهر شد نام تو بر سر در پیشانی ها
#شعر
#روضه
#حضرت_مسلم
@Arshiv_Gholam
هیچ کس مثل من اینگونه گرفتار نشد
با شکوه آمدم و بى کس و بى یار نشد
حال و روز من آواره تماشا دارد
تکیه گاهم به جز این گوشه دیوار نشد
روزه دارم من و لب تشنه و سر گردانم
بین این شهر کسى بانى افطار نشد
دست بر دست زنم دل نگرانم چه کنم
مثل من هیچ سفیرى خجل از یار نشد
گر زنى سینه سپر کرده برایم صد شکر
سینه اش سوخته از داغى مسمار نشد
اهل این شهر همه سنگ زن و سر شکنند
میهمانى سر سالم سوى دربار نشد
واى اگر که هدفى روى بلندى باشد
دیده اى نیست که با لخته خون تار نشد
به سر نیزه پریشان شده مویم أمّا
خواهرم در پى ام آواره بازار نشد
پیکر بى سرم از پا به سر دار زدند
این بلا بر سر من آمد و تکرار نشد
"قاسم نعمتی"
#شعر
#روضه
#حضرت_مسلم
@Arshiv_Gholam
سیر و سلوک من شده آواره بودن
بیچاره بودن با وجود چاره بودن
هر کس کسی دارد ولیکن من ندارم
کاری به جز زانو بغل کردن ندارم
من دوست دارم کوچه گرد شب شدن را
شب تا سحر دلواپس زینب شدن را
رفتند أمّا یک نفر دور و برم بود
آن یک نفر هم سایه ی پشت سرم بود
گشتم ولی این شهر پروانه ندارد
انگار جز طوعه کسی خانه ندارد
این شهر بی درد است، یک زن اهل درد است
طوعه پناهم داد، خیلی طوعه مرد است
چه مردم نامهربانی داشت کوفه
ای کاش ده تا مثل هانی داشت کوفه
در کوفه دیگر حرمت مهمان شکسته
این چند روزه آنقدر دندان شکسته
اینجا وفا دارد، وفاهای دروغی
بازار هم دارد، چه بازار شلوغی!
بازار، دنبال وفا رفتم، جفا داشت
أمّا خدا را شکر دیدم بوریا داشت
حالا که دستم بسته شد یاد علیّ ام
معلوم شد امروز داماد علیّ ام
از بام نه از چشمشان افتادم آخر
دیدی چه کاری دست زینب دادم آخر؟!
گفتم سرم را طوعه می گیرد به دامان
أمّا سرم را کوفیان دادند به طفلان
مانند قربانی تنم را می کشیدند
دست مرا بستند و از پا می کشیدند
می خواستم خونم به پای ربّ بریزد
گل در مسیر محمل زینب بریزد
"علی اکبر لطیفیان"
#شعر
#روضه
#حضرت_مسلم
@Arshiv_Gholam
ز راه آمده از خانهیِ خدا برگرد
اگر خودم به تو گفتم بیا، نیا برگرد
تو را به حیدر کرار بگذر از کوفه
برای خاطر خیرالنّساء بیا برگرد
برای قامت اکبر، دو تا عبا بردار
که جا نمیشود این تن به یک عبا برگرد
خدا به خیر کُند شمر چکمه پوشیده
در انتظار تو اِستاده بی حیا برگرد
یزید، به دستش گرفته چوب منتظر است
که بر لبت بزند ضربه با عصا برگرد
اگر به کوفه بیایی رُباب می بیند
که می رود سر طفلش به نیزه ها برگرد
«سعيد خرازي»
#شعر
#روضه
#حضرت_مسلم
#امام_حسین
@Arshiv_Gholam