نشسته بود یکی روز خواجه ی دو سرا
کنار تربت پاک خدیجه ی کبرا
به یاد آن همه مهر و وفای آن بانو
گرفته بود ز اندوه در بغل زانو
در آن میانه ابوجهل و دار و دسته ی او
شدند حمله ور از کین به جسم خسته ی او
عبا به گردن آن شهریار پیچیدند
چنان که مرگ نبیّ را به چشم خود دیدند
رخش کبود شد و بسته شد ره نفسش
که خواست طایر جان پر بگیرد از قفسش
به زعم آن که نبیّ رفت دیگر از دنیا
گریختند ز اطراف آن رسول خدا
خدای عزّوجلّ زنده خواست أحمد را
نگاه داشت در آن عرصه ها محمّد را
بدون آنکه شود ستمگران خائف
گرفت با بدن خسته اش ره طائف
خبر رسید که از مکّه أحمد آمده است
به سوی مردم طائف محمّد آمده است
به پیشباز نبیّ اهل شهر صف در صف
به جای لاله گرفتند سنگ ها در کف
ز خون به آینه ی کردگار زنگ زدند
بر آن وجود مقدّس ز کینه سنگ زدند
شکست آینه ی وجه ذات ذوالمننش
فتاد روی زمین، تاب رفت از بدنش
چو گشت نقش زمین آن بزرگ آیت نور
غلامی آمد و آورد بهر او انگور
گشوده شد به تبسّم رسول، هر دو لبش
غلام گشت مخاطب به یا أخاالعربش
صدای حضرتش از بس ملیح و زیبا بود
به یا أخاالعرب خود دل غلام ربود
غلام گفت سرم باد خاک این درگاه
أقولُ أشهد أن لا اله الّا اللّه
نبیّ گرفت ره مکّه با لبی خندان
غلام گفت که ای جان عالمت قربان
ألا نگاه بد از آفتاب رویت دور
چه شد که دست نبردی به جانب انگور
رسول گفت که ای پای تا به سر همه شور
مرا چه حاجت بر چند دانه ی انگور
ز مکّه آمده ام تا به طائف این همه راه
که بشنوم ز تو یک لا اله الّا اللّه
مرا به راه هدایت به دوش، دِین تو بود
مراد من همه ذکر شهادتین تو بود
ألا کسی که به اسلام ناب پیوستی
خدا گواست که مدیون این رسول استی
به خاطر تو جبین نبی زسنگ شکست
مباد آنکه دهی دین خویش را از دست
پس از تحمّل یک عمر زحمت و محنت
گذشت و أجر رسالت نخواست از أمّت
جواب تهمت و دشنام با متانت داد
کتاب و عترت خود را به ما أمانت داد
پس از رسول به قرآن چه زجرها دادند
به اهل بیت گرامیش أجرها دادند
به داغدار مدینه ترحّم آوردند
به جای لاله بر او بار هیزم آوردند
ز باب خانه ی زهرا شراره گشت بلند
غلاف تیغ به بازویش بست بازوبند
به پاس أجر رسالت شکست پهلویش
نشان غصب فدک ماند بر گُل رویش
علی که جان نبیّ بود مثل شمع شد آب
گرفت أجر رسالت به دامن محراب
به سجده کرد ز زخم جبین گل افشانی
گرفت رنگ خدایی ز خون پیشانی
گرفت أجر رسالت حسن پس از پدرش
دوبار دست ز جان شست و پاره شد جگرش
یکی به کوچه که شد نقشِ خاک، مادر او
یکی ز زهر که در کوزه ریخت همسر او
چه احترام از او روی دوش یاران شد
تن مقدّسش از تیر لاله باران شد
پس از حسن که حیاتش گذشت در غربت
گرفت أجر رسالت حسین از أمّت
ز تیر و تیغ و سنان زخم ها به پیکر داشت
نشان أجر رسالت ز پای تا سر داشت
سلام ما به شهیدی که سیّد الشّهداست
سلام باد به خونی که خون بهایش خداست
سلام ما به حسین و به اشگ دیده ی او
سلام بر گلوی از قفا بریده ی او
سلام بر تن پاک خون نشسته ی او
سلام باد به پیشانی شکسته ی او
سلام باد به غم های ناشمرده ی او
سلام بر لب و دندان چوب خورده ی او
سلام بر جگری کز عطش چو آتش تافت
سلام باد بر آن سینه ای که نیزه شکافت
سلام بر مه افتاده زیر سمّ ستور
سلام باد به خورشید روی خاک تنور
سلام بر تن صد پاره ای که عریان ماند
سلام بر سر ببریده ای که قرآن خواند
سلام ما به قیام حسین و صبر حسن
سلام "میثم" بر زائرین قبر حسن
"غلامرضا سازگار"
#شعر
#مدح_و_روضه
#رسول_الله
@Arshiv_Gholam
@hosenih
عَنْهُ عَنْ أَبِي يُوسُفَ النَّجَاشِيِّ عَنْ يَحْيَى بْنِ مَالِكٍ عَنِ الْأَحْوَلِ وَ غَيْرِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السّلام) قَالَ:
إِظْهَارُ الشَّيْءِ قَبْلَ أَنْ يُسْتَحْكَمَ مَفْسَدَةٌ لَهُ.
اظهار چيزى قبل از آنكه محكم و قطعى گردد باعث تباهى آن است.
المحاسن، ج2، ص 603
#حدیث
#المحاسن
#امام_صادق
@Arshiv_Gholam
سینه ها پُر شده از غصّه و تشویش، بمان
عالم آل محمّد، نفسی بیش بمان
نفست گشته بریده، به خودت می پیچی
مثل یک مارگزیده به خودت می پیچی
نوکرت از غم و از غربت تو می میرد
خواهرت نیست، سرت را روی دامن گیرد
ناله ی یا ولدی با تن بی حال مزن
بین این حجره ی در بسته، پر و بال مزن
جمع کن بقچه ی خود را، کفنت را تا کن
پسرت آمده چشمان ترت را وا کن
تو که نورت به زمین و به زمان می تابید
چه شده این همه خاکی شده ای، ای خورشید؟!
یک دو باری که نه، تکرار شده تا پنجاه
هی نشستی به زمین، ناله زدی "وا اُمّاه"
یاد یک کوچه دوباره، چه بهم ریخته ای
خاک ها را به سرت، تا به حرم ریخته ای
خیره بر در شدی و سرخ شدی، می سوزی
چشم بر میخ در حجره چرا می دوزی؟!
خوب شد با همه ی غربتت آمد پسرت
نیزه ای زخم نزد بر جگر محتضرت
بین این حجره ی در بسته بگو دشمن کیست؟
پیکر محترمت، زیر سم مرکب نیست
قاتلت چکمه که نگذاشت به روی پر تو
پیش چشمِ حرمت داد نزد بر سر تو
قاتلت پنجه بر این طره ی مویت نکشید
خنجری کند به اطراف گلویت نکشید
"محمّد جواد شیرازی"
#شعر
#روضه
#امام_رضا
@Arshiv_Gholam
@hosenih
هی چشم می چرخانی امّا گنبدی نیست
گل دسته ای صحن و سرایی مرقدی نیست
از نوحه خوان و خادم و زائر ردی نیست
یک چندم باب الرّضا رفت آمدی نیست
زائر ندارد قدر انگشتان یک دست
آقای ما اینگونه تنها و غریب است
خوابیدم و در خواب سقّاخانه دیدم
صحن و سرا و گنبدی شاهانه دیدم
دور و برش شمع و گل و پروانه دیدم
برخاستم از خواب یک ویرانه دیدم
ای کاش قبر خاکی اش تعمیر می شد
ای کاش خوابم زودتر تعبیر می شد
ای کاش او هم مرقد و صحن و سرا داشت
ای کاش یک گلدسته و گنبد طلا داشت
ای کاش دنیایی شبیه کربلا داشت
یا لاأقل قدری برای گریه جا داشت
ای به فدای غربتش جان و تن من
یک شمع حتّی بر مزارش نیست روشن
جانم فدای او که غم بسیار دیده
در کوچهها با مادرش آزار دیده
آثار خون را بر در و دیوار دیده
هی داغ پشت داغ از مسمار دیده
من شک ندارم مجتبی در کوچه جان داد
تا دید مادر پشت در از پای افتاد
جانم به قربانش که غم شد لشکر او
در اوج غربت قاتلش شد همسر او
ای شیعیان شد تیرباران پیکر او
مِنْ بعد وای از حال زار خواهر او
در زوزه سگ ها صدای شیر گم شد
آنقدر تیر آمد که روی تیر گم شد
امّا خدا را شکر این آقا کفن داشت
یک تکّه چوب تیر خورده روی تن داشت
هنگام تشییع جنازه یک بدن داشت
یا لاأقل هنگام مردن پیرهن داشت
وقت کفن دور و برش اقوام بودند
در کربلا امّا فقط احشام بودند
غصّه نخور آقا که غم می بازد آخر
مظلوم بر ظلم و ستم می تازد آخر
دنیا به آل فاطمه می نازد آخر
شیعه برای تو حرم میسازد آخر
من شک ندارم مقصد این راه نور است
ای همسفر برخیز ایّام ظهور است
"محمود یوسفی"
#شعر
#روضه
#امام_حسن
@Arshiv_Gholam
@hosenih
نَه اینکه حرف تو باشد نَه اینکه حرف من است
حسین گفتن ما از عنایت حسن است
یکی مدینه یکی کربلا به ظاهر لیک
حکایت دو برادر دو روح و یک بدن است
مدینه رفته که با مجتبی شود محشور
به کربلا برسد با حسین هم وطن است
نه هر که لایق خونین بدن شدن بوده است
نه هر غریب سزاوار خون جگر شدن است
که گفته صلح به معنای ترس از جنگ است؟
که گفته رزم توان یکی از این دو تن است؟
تفاوتی است میان رباب با جَعدِه
که فرق این دو برادر زِ فرق این دو زن است
گمان کنم به دلیل همین تفاوت نیز
میان این دو برادر غریب تر حسن است
اگر غلط نکنم من به احترام حسین
به روز حشر حسن هم شهید بی کفن است
"پیمان طالبی"
#شعر
#مدح_و_روضه
#امام_حسن
@Arshiv_Gholam
رسید موعد داغی که سخت، سوزان بود
غمی که در اثرش فاطمه پریشان بود
رسید لحظه و ساعات آخر مردی
که اوج دغدغه اش یاری فقیران بود
رسید روز وداع رسول خوبی ها
همان که بر همگان رحمتی فراوان بود
به یاد "یا ابتا" گفتنش به پیغمبر
دو چشم أمّ أبیها عجیب گریان بود
دوباره یاد اُحد بود و یاد دندانش
دوباره خسته ازین لشگر دو رویان بود
همان زمان که بنای سقیفه بر پا شد
دمِ شهادت خاتم، زمانِ هجران بود
اگرچه زهر گرفت از وجود او طاقت
ولی هنوز رخش مثل شمس تابان بود
چقدر تشنه شد و سوخت لحظه ی آخر
همان نبیّ که دلیل نزول باران بود
هنوز جای همان سنگ های اهل جفا
به روی بال و پر خسته اش نمایان بود
هنوز اهل کسا مست عطر او بودند
هنوز خانه پر از خاطرات جانان بود
چقدر حیف نگاهش اگر که بسته شود
همان نگاه که اوج یقین سلمان بود
چقدر حیف نفس های آخرش باشد
همان نفس که معطّر به عطر قرآن بود
کلامِ راه گشا را نبیّ به لب آورد
رسید نطفه حرامی و گفت هذیان بود
چقدر خون به دل پاک و خسته اش کردند
چقدر خسته ز شرّ فلان و بهمان بود
رسول رفت و فدک غصب شد در آن اوضاع
امان ز حال علی، سخت نابه سامان بود
رسول رفت و در این خانه چادر زهرا
میان دود لگدمالِ حزب شیطان بود
رسول رفت و علی را کشان کشان بردند
بتول در عقبش بین راه بی جان بود
رسول رفت و به بازوی او غلاف زدند
همان دمی که در آن کوچه راه بندان بود
رسول رفت و به اشک بتول خندیدند
سه ماه فاطمه از خلق، روی گردان بود
پس از رسول فقط بود جنگ حیدر صبر
جهاد فاطمه رفتن به بیت الأحزان بود
"محمّد جواد شیرازی"
#شعر
#روضه
#رسول_الله
@Arshiv_Gholam
@hosenih
رشد.mp3
17.12M
مراسم ختم مرحوم علّامه مصباح (رحمه اللّه)
فاطمیّه 1399
مدرسه علمیّه رشد
#صوت
#سینه_زنی
#علامه_مصباح_یزدی
@Arshiv_Gholam
19.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ "بُنیّ"
محرّم 1400
شیخ غلامعلي بدرلو
هیئت محبّین حضرت زهرا (سلام اللّه عليها)
#فیلم
#سینه_زنی
@Arshiv_Gholam
تمام بار خویش را به چشم تر کشیده ام
خمیده و کشان کشان عبا به سر کشیده ام
میان این مسیرِکم، رسیده جان من به لب
دوبار آمدم جلو، ولی سه چار بار عقب
اگرچه زهر خورده ام به زور، چند خوشه ای
سرم که تاب می خورد، نمی خورد به گوشه ای
دگر همین نفس زدن، حریف من نمی شود
دوای این جگر به جز حسن حسن نمی شود
روی زمین که خورده ام به زخم من نمک نخورد
کسی کنار من میان کوچه ها کتک نخورد
رسیده ام به حجره و عصای دست من در است
میان گوش من فقط، صدای وای مادر است
ندیده چشم تار من هجومی از چهل نفر
نخورده روی پهلویی، دری شکسته بی خبر
سلام من به حیدر و به ناله های سد شده
سلام من به فاطمه، به چادر لگد شده
نخواستم که چاره ای به زخم بال و پر کنید
غریب مانده ام، فقط جواد را خبر کنید
جواد من بیا که بی قرار و غرق خواهشم
لبی که خشک تر شده به روی خاک میکشم
اگر که سینه می زنی برای کربلا بزن
اگر که دست و پا زدم، حسین را صدا بزن
حسین را زدند نیزه های تیز این و آن
حسین را زدند با عصا و چوب خیزران
حسین را زدند پیش چشم تار مادرش
حسین را زدند و می کشید ناله خواهرش
"رضا دین پرور"
#شعر
#روضه
#امام_رضا
@Arshiv_Gholam
@hosenih
14.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حاضری با ضایعاتی یا راننده وانت یا فلافلفروش ازدواج کنی؟
🔰 بدون شرح
"ممکنه این مسئله کلیّت نداشته باشه ولی اجمالا یک واقعیّتیه که برخی از بچّه مذهبی ها بهش مبتلاء هستن"
#فیلم
#ازدواج
#سبک_زندگی
@Arshiv_Gholam
در جامعه اسلامی همه ی چیز هایی که برای انسان، برای فکرش، برای قلبش، برای روحش، برای جسمش خوب است در دسترس و اختیار همه است...هرچه که برای انسان بد است، در اختیار هیچ کس نیست.
نائب المهدی امام خامنه ای
طرح کلی اندیشه اسلامی، ص 395
#کتاب
#طرح_کلی_اندیشه_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#رهبر
@Arshiv_Gholam
تقوا یعنی این، برحذر بودن، بِهوش بودن، دقیقاً توجّه به چپ و راست خود داشتن، تا انسان اشتباه نکند، تا به منطقه ی ممنوعه وارد نشود، تا عقب نماند، تا سرعتش از حدّ نصاب پایین تر نیفتد، این معنای تقواست...چقدر تقوا پیشه کنیم؟...حد ندارد "فاتّقوا اللّهَ مَا استَطَعتُم".
نائب المهدی امام خامنه ای
تفسیر سوره تغابن، ص 140 و 141
#کتاب
#تفسیر_سوره_تغابن
#سید_علی_خامنه_ای
#رهبر
@Arshiv_Gholam