-عروةُالوثقی!
🕚حدود ساعت ۱۱ بعد از این حملات، امام(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرا
🕛حدود ساعت ۱۲:۵۰ | اذان ظهر
حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد.
چون که نوشتهاند امام(ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم.
یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمیشود.»
حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر میکنی نماز شما قبول میشود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمیشود؟»
به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد.
امام(ع) از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو میگذارم.»
امام(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند.
گروهی از اصحاب به امام(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند.
زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند.
نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»
#روایت_لحظه_به_لحظه_عاشورا
#نماز_ظهر_عاشورا
#محرم #امام_حسین #عاشورا
_عروهالوثقی
-عروةُالوثقی!
🕛حدود ساعت ۱۲:۵۰ | اذان ظهر حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشتهاند امام(ع) خطاب به
🕐 حدود ساعت 13
30 نفر از اصحاب امام تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند.
بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنیهاشم رسید.
نخستین نفر، حضرت علیاکبر، پسر امام حسین بود.
البته برخی عبدالله بن مسلم بن عقیل را نخستین شهید بنیهاشم میدانند که ظاهرا جناب عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانهای شهید شد.
شهادت او بر جوانان بنیهاشم گران آمد، دستهجمعی بر اسب سوار شده و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود:
«ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید؛ به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»
#محرم #امام_حسین #علی_اکبر
#روایت_لحظه_به_لحظه_عاشورا
#یاحسین
_عروهالوثقی
اَعْظَمَ اللّه اُجُورَنا و أجورکم بِمُصابِنا بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ وَ جَعَلَنا وَاِیّاکُمْ مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَعَ وَلِیِّهِ الْامامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّد عَلَیْهِمُ السِّلام
السلامعلیکیااباعبدالله
_عروهالوثقی
-عروةُالوثقی!
🕐 حدود ساعت 13 30 نفر از اصحاب امام تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشت
🕑 حدود ساعت 14
عاقبت امام حسین و حضرت عباس تنها ماندند.
عباس اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمهها کرد.
دشمن بین دو برادر فاصله انداخت.
عباس دلاور در حالی که با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد.
اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعهقطعه برادر رساند.
دشمن کمی به عقب رفت.
امام برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و
فرمود: «اکنون دیگر پشتم شکست.»
#روایت_لحظه_به_لحظه_عاشورا
#یاحسین #محرم #عاشورا
_عروهالوثقی