eitaa logo
-عروةُ‌الوثقی!
1.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
39 فایل
بسم‌الله !- چقدرزیباست‌زمزمه‌آرام‌آب، کهـ‌درگوشم‌مۍخواند: چقدرخوش‌است‌اقبالم. آرۍ،من‌همان‌جوانه‌روییده‌شده درکنارآبشارم. -تبلیغ] -بیسیم‌ِکانال📻 https://harfeto.timefriend.net/17178852949420 'عروة الوثقی"محکم؛استوار
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از -عروةُ‌الوثقی!
لو لم بیق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یلی المهدی🪴؛
همۀ ما و همۀ ملت باید پاسدار باشد و پاسدار از اسلام و قرآن کریم باشد. -آسیدروح‌الله‌خمینی
قسمت پانزدهم: بچه شرور ما با چشم های سرخ و یاد کرده اش بهم خیره شد ...... کریس وارد دبیرستان که شد تحت تاثیر یکی از گروههای کنگ اونجا قرار گرفت - عضوشون شده بود .... نمی دونم مواد هم مصرف میکردن یا نه .... اما چند بار توی جیب هاش سیگار پیدا کرده بودم ... با لالا هم همون جا آشنا شد .... خیلی بهم نزدیک بودن... نیمه شب به بعد برمی گشت .... حتی چند بار مست بود .... باورم نمی شد. مگه چند سالش بود که از اون سی شروع کرده بود؟... می گفت اونها من رو درک میکنن بین ما پیمان برادری بسته شده .... ماها به تیم هستیم .... به خانواده ایم.... من اونجا از ادم .... سرش پر شده بود از این کلمات ... مگه ما چی بودیم؟ ... زندان بانش بودیم؟ - ما خانواده اش بودیم .... پدر و مادرش ...... بغض سنگینی راه گلوش رد بست .... و چشم هاش بیشتر از گذشته میلرزید .... انگار منتظر کوچک ترین اشاره برای بارش دوباره بودن . رابطه اش با پدرش چطور بود؟ .... نگاه پر از دردش از پنجره به بیرون دوخته شد. .... و سکوت ناخوش آیندی فضا رو پر کرد .... ثانیه ها به سختی می گذشت. نگاهش با حالت معناداری برگشت روی من..... اینکه شوهرم نتونست بهتون اعتماد کنه و حقیقت رو بگه .... باعث شده بهش مشکوک بشید؟ ... شما بچه دارید کارآگاه؟ ... سرم رو به علامت رد تکان دادم ...... اگه بچه داشتید حسن ما رو درک می کردید .... و میدونستید هیچ پدر و مادری نمی تونن به بچه خودشون اسیب بزنن ... نمی دونستم توی اون شرایط چی بهش بگم .... بهش بگم من خانواده هایی رو دیدم که پدر یا مادر ..... قاتل فرزند خودشون بودن؟ .... با .... توی اون لحظات کاری جز سکوت کردن به ذهنم نرسید استیو مرد خوبیه واقعا به مرد خانواده است .... از وقتی کریس به دنیا اومد با همه وجود برای ما و آینده بچه مون تلاش میکرد و نمی تونست تحمل کنه که پسرش دست به چنین کارهایی می زنه. از هر راهی جلو اومدیم . اما فایده نداشت ... حتی پیش مشاور رفتیم استیو عاشق کریس بود ... عاشق پسرش بود .... مخصوصا بعد از آشنایی با آقای ساندرز ... کریس دیگه اون بچه شرور قبل نبود ... عوض شده بود . درسش .... رفتار و اخلاقش... دوست هاش - همه چیزش .... این به سال و نیم .... بهترین سالهای تمام عمرمون بود ..... یک سال و نیمی که چقدر زود به پایان رسیده بود ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت شانزدهم: صحنه سازی بزرگ اوبران پایین پله ها ایستاده بود و داشت با تلفن حرف میزد از خانواده مقتول خدا حافظی کردم و از در خارج شدم اون هم با فاصله پشت سرم . حدس بزن چی شده؟ - هیچ دانش آموزی به نام لالا توی مدرسه نیست .... یا بهتره بگم هیچ دختری که چنین رژ بفتش پر رنگی بزنه . اول با خودم گفتم شاید بزرگ تر از مقتول بوده .... با به دانش آموز سابق ... اما مثل اینکه ازش هیچ پرونده ای توی مدرسه نیست .... نه پرونده ای . نه هیچ اثری ..... در ماشین نیمه باز توی دستم خشک شد..... خانم تادنو گفت پسرش توی گنگ با اون دختر آشنا شده .... پس احتمالا کنگ دبیرستانی » نبوده ..... کنگی بوده که فقط با دبیرستان ارتباط داشته و برگشتم سمت خونه مقتول و زنگ رو به صدا در آوردم ... پدرش در رو باز کرد .... بدون لحظه ای مکث شما ... لالا رو با چشمهای خودتون دیده بودید؟ ..... به شدت جا خورد ... مشخص بود هنوز همسرش فرصت نکرده بود تا در مورد حرف زدنش با من... چیزی به شوهرش بگه ...... می دونم سعی در کتمان ارتباط اونها داشتید اما در حال حاضر صحبت با این دختر برای ما واقعا مهمه ... امیدوار بودم بتونیم از طریق مدرسه پیداش کنیم ... ولی اینطور که میگن دانش آموز اونجا نیست. شوک و غم از دست دادن پسرش .... و سوالهای پشت سر هم من .... شرایط دردناکی بود برای اینکه بتونه روی خودش و رفتارش تسلط داشته باشه .. به سختی میتونست آشفتگی درونش رو کنترل کنه .... اما چشم های سرخش فریاد می زد ... فکر میکنید لالا توی قتل پسرم دست داشته؟. چه درد عمیقی توی وجودش بود .... حسی رو که هرگز توی چهره پدرم ندیده بودم .... حسی که برای چند لحظه - رفتار بی پروای من رو مهار کرد ..... هنوز چیزی مشخص نیست آقای تادئو .... این وظیفه ماست که تمام اطرافیان مقتول و روابطش رو بررسی کنیم. هنوز از ارتباط این دختر با قتل چیزی نمی دونیم ...... سکوت خاصی فضا رو پر کرد .... و در این بین همسرش هم به ما ملحق شد. .... غرورش مانع می شد تا بتونه با بعضی که توی گلوش داره حرف بزنه ..... من از دور دیده بودمش. اما مارتا از نزدیک اون رو دیده ..... چند باری کریس رو تعقیب کردم تا ببینم با چه افرادی میچرخه و چه کار میکنن .... محل تجمع شون بیشتر سمت پارکینگ و انباری پشتی دبیرستان بود .... گاهی اوقات هم بیرون از مدرسه .... آخر پارک ..... که به ساختمون قدیمیه خیلی ساله دست نخورده و کسی اونجا رفت و آمد نداره . پارکینگ و انباری مدرسه؟ .... قطعا واسطه ها و خرده مواد فروشهای مدرسه بودن .... پس چرا توی جستجوی مدرسه هیچ خبری ازشون نبود .... نه از کنگ ... نه از لالا .... نه اثری از خراب کاری هاشون... نه حتی ته مونده به نخ سیگار - کجا رفته بودن؟ .... کنگ خود مدرسه و اون گنگ... آقای نادنو داشت دوباره با دروغ چیزی رو مخفی می کرد؟ .... با دبیرستان مرکز به صحنه سازی بزرگ بود؟ ... ه گنگهای دبیرستانی گنگهایی هستند که فقط شامل دانش آموزان همان مدرسه می شوند و به راحتی عضو دیگری نمی پذیرند. این گنگها میتوانند با سایر باندها و گنگها در ارتباط باشند اما عموما به صورت مستقل عمل میکنند و عضو یا زیر مجموعه باندهای قاچاق یا گروه های سازمان یافته محسوب نمی شوند اگر چه عموما با خود سلاح سرد دارند و حمل سلاح گرم و سبک نیز بین آنها دیده می شود. بازه سنی اعضا عموما بین ۱۴ تا زیر ۱۸ سال است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به طُ از دور سلام 🙂🖤
شب جمعه دعای خیر برای رفقاتون یادتون نره 😇🤍
امـام‌صـادق علیه‌السلام: محبوب‌ترین بنده نزد خدای عزوجل کسی است که راستگو و مراقب نمازش باشد..! •📚 أمالی‌صدوق• 📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ ؛ خبرنگار آمریکایی این تک بیت را معنا بخشید : آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم ، احساس سوختن به تماشا نمیشود .
قسمت هفدهم جادوگر خانم تادئو مشغول چهره نگاری صورت لالا بود ... که اوبران از پشت شیشه بهم اشاره کرد ... با فاصله از اتاق ایستادیم .... آقای تادئو درست میگفت... اثری از گنگ توی مدرسه نبود اما توی اون ساختمون چرا .... همه جا رو به دقت تمییز کرده بودن .... اما نه اونقدر تمییز که مشخص نشه قبلا پاتوق شون بوده ... و به چیز جالب دیگه .... نه تنها از این کنگ اون اطراف خبری نیست .... بلکه توی کل منطقه هیچ اثری از گنگ ها با مواد فروشهای رهگذر نیست. با شنیدن این جمله نا خودآگاه چشمم برق زد... مگه میشه اطراف به دبیرستان نشه هیچ اثری از مواد فروشها و گنگها پیدا کرد؟ پس دانش آموزها مواد و کارت شناسایی جعلی شون رو از کجا میارن؟ ... نگاه و چهره اوبران هم به اندازه من متعجب بود ... دبیرستانی که بچه هاش به هیچ کار پر خطری دست نمی زنن؟ ..... چطور همه جا اینقدر تمییزه؟ ... از مدرسه و خیابونهای اطرافش گرفته ... تا اتاق و خونه کریس تادئو ..... حتی توی لپ تابش هم اثری از هیچ چیز نبود ... نه تصویر و فیلم خاصی نه هیچ رد و نشان دیگه ای .... جز پروژه های دبیرستانی و به سری کتاب های الکترونیکی ..... اونقدر همه چیز عجیب بود که انگار با پرونده موجودات فضایی سر و کار داشتیم ... به نظرت از کجا باید شروع کنیم؟ ... صدای اویران رشته افکارم رو پاره کرد. فعلا سابقه مدیر دبیرستان رو چک کن ... مطمئنم اگه همه چیز به اون خدم نشه .... بازم جواب خیلی از سوال هامون پیش اونه ... میخوام همه چیز رو در موردش بدونم ... حتی بی اهمیت ترین نکته ها رو .... بگو سابقه گروههای اون منطقه و دبیرستان رو هم چک کنن منم دنبال محل کنگ ها می گردم ..... محاله هیچ ارتباطی بین دانش آموزها و مواد فروش ها نباشه . اگر واحد مواد مخدر هیچ خبری ازشون نداره .... شک نکن خودشون پخش کننده مواد اون منطقه آن ..... جمله ام تموم نشده .... کوین از دایره مواد پشت سرم بود ..... میدونی توماس ... گاهی از خودم می پرسم چرا توی پرونده های مشترک به این عوضی کمک می کنی؟ ... ولی بعدش که خوب فکر میکنم به این نتیجه میرسیم که برعکس تو ... من به پلیس خوبم... با حالت خاصی زل زدم بهش... حالتی که مخصوص خودش بود ...... باز اینجا یکی اسم جادوگر رو برد ... سر و کله ات پیدا شد... شبیه ضرب المثل فارسی - موی کسی را آتش زدن با عجب نجیب زاده ای بود حيف .... اگه واقعا جادو بلد بودم به فکری برای این اخلاق کند تو میکردم .... خوب که نمیشی ...... حداقل شاید درصد عوضی بودنت کمتر می شد. ... فایلی رو که دستش بود انداخت روی میز .... و رفت سمت تخته اطلاعات جنایی - گوشه تخته به علامت سوال کشید ... با به مربع دورش .... اومدی واحد ما نقاشی تمرین کنی؟ ... به خودتون تخته و ماژیک ندادن؟ ...