eitaa logo
-عروةُ‌الوثقی!
1.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
38 فایل
بسم‌الله !- چقدرزیباست‌زمزمه‌آرام‌آب، کهـ‌درگوشم‌مۍخواند: چقدرخوش‌است‌اقبالم. آرۍ،من‌همان‌جوانه‌روییده‌شده درکنارآبشارم. -تبلیغ؛‌[‌ @HosnaE006 ] -بیسیم‌ِکانال📻 https://harfeto.timefriend.net/17178852949420 'عروة الوثقی"محکم؛استوار
مشاهده در ایتا
دانلود
خانوووووووم....شــماره بدم؟ خانوم خوشــــــگله برسونمت؟ خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟ این‌ها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید. بیچــاره اصـلا" اهل این حرف‌ها نبود. این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد. روزی به امامزاده‌ی نزدیک دانشگاه رفت، شـاید می‌خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی. دخترک وارد حیاط امامزاده شد، خسته، انگار فقط آمده بود گریه کند. دردش گفتنی نبود. رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد، وارد حرم شد و کنار ضریح نشست. زیر لب چیزی می گفت انگار. خدایا کمکم کن... چند ساعت بعد، دختر که کنار ضریح خوابیده بود، با صدای زنی بیدار شد. خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی مردم می‌خوان زیارت کنن. دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند. به سرعت از آنجا خارج شد و وارد شــــهر شد، امــــا، اما انگار چیزی شده بود، دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد. انگار محترم شده بود، نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی‌کرد! احساس امنیت کرد، با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه! فکر کرد شاید اشتباه می کند!، اما اینطور نبود. یک لحظه به خود آمد، دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته... .
در حدیث معروفی که از امام علی نقل شده امده است که: روزی در یکی از باغات فدک بودم به حضرت فاطمه ( ع ) منتقل شده بود، ناگهان زن بیگانه ای را دیدم که بی پروا وارد شد ، در حالی که من بیلی در دست داشتم و مشغول کار بودم ... _گفت ای فرزند ابوطالب ! حاضری با من ازدواج کنی وتورا از این بیل زدن بی نیاز کنم ، و خزائن زمین را به تو نشان دهم ، تا در تمام عمر خود و بعد از آن برای فرزندانت ثروت داشته باشی ؟ ! _ گفتم : توکیستی که از خانواده ات خواستگاریت کنم ؟ ! گفت : من ... __ بقیش رو بعدا میزارم😁 هشتگ های جدید رو میبیند😁
-عروةُ‌الوثقی!
#داستان_هایی_از_زندگانی_ائمه #داستان۱ #پارت۱ در حدیث معروفی که از امام علی نقل شده امده است که: روز
گفت: من دنیا هستم _ به او گفتم: برگرد و همسری غیر از من انتخاب کن و سپس امام اشعاری می خوانند که، که مضمون آن این است: امام مردم را به شدت از فریب دنیا برحذر می داند و آگاهی خود را از ناپایدار بودن زندگی در این جهان بیان میکند. و به او می گوید که برو و کس دیگری را فریب ده، که من تو را به خوبی می شناسم... ممکن است بعضی این روایت را تشبیه تمثل یا مجاز تعبیر کنند اما، اگر ظاهر روایت را حفظ کنیم می توان گفت که امام حقیقت دنیا را در عالم مکاشفه به صورت زن زیبای فریبنده ای دیدند... *منبع: کتاب پیام قرآن => جلد۱/ ششمین منبع معرفت: شهود در احادیث اسلامی* https://eitaa.com/ArwaalWaghti