eitaa logo
-عروةُ‌الوثقی!
1.2هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
2.4هزار ویدیو
38 فایل
بسم‌الله !- چقدرزیباست‌زمزمه‌آرام‌آب، کهـ‌درگوشم‌مۍخواند: چقدرخوش‌است‌اقبالم. آرۍ،من‌همان‌جوانه‌روییده‌شده درکنارآبشارم. -تبلیغ؛‌[‌ @HosnaE006 ] -بیسیم‌ِکانال📻 https://harfeto.timefriend.net/17178852949420 'عروة الوثقی"محکم؛استوار
مشاهده در ایتا
دانلود
_من در مقابل چشمان همه بارها قنداق تورا؛ محکم در آغوشم فشردمت و باهم چرخیدیم دور سر حسین... و آرام در گوشت لب زدم: بگو مادر با من زمزمه کن فدایت حسین جان فدایت زندگیم...هستی‌ام...جان‌و‌روحم‌‌‌‌‌.... بنفسی انت پسر فاطمه و تو چشمانت باز بود خیره در صورت من خوب میفهمیدی معنای حرفایم را... کار هر روز من شده بود اینکه در آغوشم بگیرمت و بچرخیم دور فرزندان فاطمه.. باهم زمزمه کنیم《بنفسی‌انت》 -عروةُ الوثقی
من حسرت زده کوچه بنی هاشم بودم و هستم... پدرت علی آن در نیم سوخته را ترمیم کرده بود و دیگر خبری از ان میخ خونین هم نبود اما؛هر بار رد نگاه کودکان فاطمه را میگرفتم به در می‌رسیدم... من چرا نبودم؟ کم سنی ام؟ زن بودنم؟ هرچه بود و نبودها را بد به رخم میکشید...و مدیونم میکرد. _عروة الوثقی
-عروةُ‌الوثقی!
من حسرت زده کوچه بنی هاشم بودم و هستم... پدرت علی آن در نیم سوخته را ترمیم کرده بود و دیگر خبری از
از خدا یک باب گشایشی خواسته بودم؛ برای رفع این غم از چهره‌ی حسین و زینب... یک برطرف کننده رنج‌ها‌ از کودکان زهرا... و خدا تورا به من داد... کاشف الکرب عن وجه الحسین حسین؛ _نگاهت که میکرد چهره اش شاداب میشد. _کافی بود تورا مقابلش میدید هر خستگی و غمش پر میکشید. _عروة الوثقی
بدنیا آمدی... نوزاد را گذاشتم در آغوش علی... خوب تورا بویید و بوسید و دستانت را بر لبانش گذاشت... اشک هایش بر صورت او و دستان تو جاری شد... ام البنین: اقای من سرورم... طفلت را چه شده؟ علی : دستانش را قطع میکنند! ام البنین : برای چه آقا؟ علی: برای دفاع از حسین! _نوری به دلم تابید؛ برای دفاع از حسین. اما همان نور به اشک نشست...مگر حسینم چه می‌شود؟ ام البنین:حسینم سر به سلامت میماند اگر عباسم فدایش شود؟ کاش علی میگفت آری..که بگویم هزار عباسم فدای حسین... ولی علی روضه کربلا خواند... _سقا به مشک آب برای حرم نداشت... _سر بشکسته _دو دیده خون _روی گلگون و صورت نیلی سر بر زمین گذاشتم تا صدایم را زمین بشنود و بر غربت حسینم؛ همراه من گریه کند... _حسین:دستانش... راست ایستادم اشکم را پاک کردم ... اشک حسین را هم با دستانم زدودم... ام البنین: فدای سرت حسینم... دوچشم و دو دست و سرش فدای حسینم... پرسیدم از مولایم: حسینم به سلامت میماند؟ علی گریست... وای حسینم... _عروة الوثقی
تو از غصه کوچه و مادرت بود که کنار علقمه زانو خم کردی و شکستی... والا پهلوان ها در جنگ درنمی‌مانند... چه رسد که بمیرند.. هرگز نمیمیرند.. _عروة الوثقی
تو فدایی حسین بودی... فدای دستان بهشتی تو بشوم که در راه امامت شمیر کشید و گاه به امر امامت تنها بر شمشیر مشت شد بی آنکه بجنگد.. و حالا؛ ماندن یاد حسین شده رسالت ما زن ها... علمت روی دوش من است روی دوش خواهرت زینب روی دوش رباب و حتی رقیه.... _عروة الوثقی
_ام البنین پرچم حسین را بر دوش میکشید رسالت او بود که راوی کربلا باشد در مدینه... و این رسالتی هر زنیست در تاریخ... روایت عاشورا و خدمت به فرزندان فاطمه و شیعه پروری... اورا ام البنین میخوانند چرا که مادر ۴ پسر بود، چهار شهید کربلا.../ _امروز هر زن، هر مادر، هر دختر، باید از خود بپرسد: من کجای تغییر مسیر تاریخ به سوی مظهر همه ی خوبی ها ایستاده ام؟ من برای امام زمانم چه کار کردم؟ _عروة الوثقی