_من در مقابل چشمان همه بارها قنداق تورا؛ محکم در آغوشم فشردمت و باهم چرخیدیم دور سر حسین...
و آرام در گوشت لب زدم:
بگو مادر با من زمزمه کن فدایت حسین جان
فدایت زندگیم...هستیام...جانوروحم....
بنفسی انت پسر فاطمه
و تو چشمانت باز بود خیره در صورت من خوب میفهمیدی معنای حرفایم را...
کار هر روز من شده بود اینکه در آغوشم بگیرمت و بچرخیم دور فرزندان فاطمه..
باهم زمزمه کنیم《بنفسیانت》
#وفات_حضرت_ام_البنین
#حضرت_عباس
#یا_زهرا
#روضه_مادری
-عروةُ الوثقی
من حسرت زده کوچه بنی هاشم بودم و هستم...
پدرت علی آن در نیم سوخته را ترمیم کرده بود و دیگر خبری از ان میخ خونین هم نبود
اما؛هر بار رد نگاه کودکان فاطمه را میگرفتم به در میرسیدم...
من چرا نبودم؟ کم سنی ام؟ زن بودنم؟
هرچه بود و نبودها را بد به رخم میکشید...و مدیونم میکرد.
#وفات_حضرت_ام_البنین
#حضرت_عباس
#روضه_مادری
_عروة الوثقی
-عروةُالوثقی!
من حسرت زده کوچه بنی هاشم بودم و هستم... پدرت علی آن در نیم سوخته را ترمیم کرده بود و دیگر خبری از
از خدا یک باب گشایشی خواسته بودم؛ برای رفع این غم از چهرهی حسین و زینب...
یک برطرف کننده رنجها از کودکان زهرا...
و خدا تورا به من داد...
کاشف الکرب عن وجه الحسین
حسین؛
_نگاهت که میکرد چهره اش شاداب میشد.
_کافی بود تورا مقابلش میدید هر خستگی و غمش پر میکشید.
#وفات_حضرت_ام_البنین
#روضه_مادری
#حضرت_عباس
_عروة الوثقی
بدنیا آمدی...
نوزاد را گذاشتم در آغوش علی...
خوب تورا بویید و بوسید و دستانت را بر لبانش گذاشت...
اشک هایش بر صورت او و دستان تو جاری شد...
ام البنین: اقای من سرورم... طفلت را چه شده؟
علی : دستانش را قطع میکنند!
ام البنین : برای چه آقا؟
علی: برای دفاع از حسین!
_نوری به دلم تابید؛ برای دفاع از حسین.
اما همان نور به اشک نشست...مگر حسینم چه میشود؟
ام البنین:حسینم سر به سلامت میماند اگر عباسم فدایش شود؟
کاش علی میگفت آری..که بگویم هزار عباسم فدای حسین...
ولی علی روضه کربلا خواند...
_سقا به مشک آب برای حرم نداشت...
_سر بشکسته
_دو دیده خون
_روی گلگون و صورت نیلی
سر بر زمین گذاشتم تا صدایم را زمین بشنود و بر غربت حسینم؛ همراه من گریه کند...
_حسین:دستانش...
راست ایستادم اشکم را پاک کردم ... اشک حسین را هم با دستانم زدودم...
ام البنین: فدای سرت حسینم... دوچشم و دو دست و سرش فدای حسینم...
پرسیدم از مولایم: حسینم به سلامت میماند؟
علی گریست...
وای حسینم...
#وفات_حضرت_ام_البنین
#روضه_مادری
#حضرت_عباس
#امام_حسین
_عروة الوثقی
تو از غصه کوچه و مادرت بود که کنار علقمه زانو خم کردی و شکستی...
والا پهلوان ها در جنگ درنمیمانند...
چه رسد که بمیرند..
هرگز نمیمیرند..
#روضه_مادری
#حضرت_عباس
#وفات_حضرت_ام_البنین
_عروة الوثقی
تو فدایی حسین بودی...
فدای دستان بهشتی تو بشوم که در راه امامت شمیر کشید و گاه به امر امامت تنها بر شمشیر مشت شد بی آنکه بجنگد..
و حالا؛ ماندن یاد حسین شده رسالت ما زن ها...
علمت روی دوش من است
روی دوش خواهرت زینب
روی دوش رباب و حتی رقیه....
#وفات_حضرت_ام_البنین
#حضرت_عباس
#روضه_مادری
_عروة الوثقی
_ام البنین پرچم حسین را بر دوش میکشید
رسالت او بود که راوی کربلا باشد در مدینه...
و این رسالتی هر زنیست در تاریخ... روایت عاشورا و خدمت به فرزندان فاطمه و شیعه پروری...
اورا ام البنین میخوانند چرا که مادر ۴ پسر بود، چهار شهید کربلا.../
_امروز هر زن، هر مادر، هر دختر، باید از خود بپرسد:
من کجای تغییر مسیر تاریخ به سوی #ظهور مظهر همه ی خوبی ها ایستاده ام؟
من برای امام زمانم چه کار کردم؟
#وفات_حضرت_ام_البنین
#روضه_مادری
#امام_زمان
#حضرت_عباس
#یا_زهرا
_عروة الوثقی