کاروان امام حسین به سوی آخرین منزل پیش میرفت
که چهار مسافر از مقابل پیدا شدند
یکی از آنها نافع بن هلال بود،
او و همراهانش به خدمت امام رسیدند
امام از وضعیت کوفه پرسید و او جواب داد
_سران و اشراف کوفه با رشوه های کلان کیسه های خود را پر کردند و مردم دلهایشان با تو و شمشیر هایشان بر علیه توست
از این پس نافع در خدمت امام قرار گرفت...
#نافع_بن_هلال۱
#آشنایی_با_کربلایی_ها
-عروةُالوثقی!
کاروان امام حسین به سوی آخرین منزل پیش میرفت که چهار مسافر از مقابل پیدا شدند یکی از آنها نافع بن ه
امام پس از آگاه شدن از وضعیت کوفه و شهادتِقیسبنمسهر
خطاب به یارانش فرمود:
《اینک کار به اینجا رسید که ملاحظه می کنید، و دنیا تغییر کرده و زشت گردیده و نیکی آن روی گردانیده و از آن جز ته جرعه بی ارزشی باقی نمانده
آیا نمی بینید که به حق عمل نمی کنند و از باطل دست نمی کشند؟
در چنین وضعی مومن از دنیا روی برتاباند و مشتاق لقای الهی باشد؛ همانا من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و محنت نمی دانم》
انگاه از میان اصحاب نافع برخاست و با شهامت گفت:
_به خدا قسم ما از مرگ و لقای الهی روگردان نیستیم و درکار خود با بینش و بصیرت استواریم و با دوستان تو دوستی و با دشمنان تو دشمنی میکنیم
#نافع_بن_هلال۲
#امام_حسین #محرم #آشنایی_با_کربلایی_ها
از هفتم محرم محاصره امام تنگ تر شد
و از دسترسی ایشان به آب جلوگیری شد
پس امام ۲۰ سوار را مامور کرد تا آخرین توشه آب را از #فرات بردارند
پس نافع به سوی فرات رفت
و عمروبنالحجاج پیش امد و گفت:
_تو کیستی؟ و چه میکنی؟
نافع خود را معرفی کرد و گفت:آمده ام آب بنوشم
عمرو گفت: بنوش گوارای وجودت
نافع گفت : به من اب میدهی ولی پسرِپیامبر و خاندان او را تشنه میگذاری؟
نافع منتظر پاسخ او نماند و دیگر یاران امام را که در تاریکی ایستاده بودند را صدا زد تا برای برداشتن آب جلو بیایند
آنگاه نیمی از آنها با دشمن درگیر شدند و نیمی دیگر مشغول پر کردند مشک های آب شدند
#آشنایی_با_کربلایی_ها
#نافع_بن_هلال۳
#امام_حسین #محرم #علقمه
_عروهالوثقی
-عروةُالوثقی!
از هفتم محرم محاصره امام تنگ تر شد و از دسترسی ایشان به آب جلوگیری شد پس امام ۲۰ سوار را مامور کرد
دست در دست امام:
چون پاسی از شب گذشت حسین(ع) به تنهایی از خیمه خود بیرون آمد و به طرف اردوی دشمن رفت .
« نافع » که پیوسته ملازم و مراقب امام بود با شتاب شمشیر خود را برداشت و بی صدا در پی امام راه افتاد، چون اندکی از اردو دور شدند.
امام متوجه پشت سر شدند و فرمودند:
کیست؟
آیا نافع بن هلال هستی؟
نافع پیش دوید و عرض کرد : آری ، ای پسر پیامبر
امام فرمود: این وقت شب برای چه بیرون آمدی ؟
عرض کرد: از اینکه شب هنگام به طرف اردوی دشمن می رفتید نگران شدم!
امام فرمود: آمدم تا این تپه ها را بازدید کنم مبادا کمین گاهی برای دشمن شود.
انگاه امام ( ع ) پس از بررسی تپه های مورد نظر در حالی که دست نافع را در دست داشت به طرف خیمه گاه خود بازگشت.
و در طی مسیر خطاب به نافع فرمود:
《به خدا قسم فردا مرگ و شهادت همه ما قطعی و وعده ای اجتناب ناپذیر است. اینک ای نافع آیا از این تپه ها نمی گذرد تا خود را نجات دهی؟》
و نافع با جانی آکنده از عشق و شور و تأثر پاسخ داد: مادرم به عزایم بنشیند اگر چنین کنم ! مولایم، من با هزار نفر برابری می کنم، و شمشیرم با هزار شمشیر، و اسبم بـا هـزار اسب؛ سوگند به خدا هرگز از تو جدا نمی شوم تا در نبرد با دشمنان تو شمشیرم بشکند، و اگر شمشیر نداشته باشم با آنها با سنگ می جنگم!
#آشنایی_با_کربلایی_ها #نافع_بن_هلال۴
#محرم #امام_حسین #اصحاب_امام
_عروهالوثقی
-عروةُالوثقی!
دست در دست امام: چون پاسی از شب گذشت حسین(ع) به تنهایی از خیمه خود بیرون آمد و به طرف اردوی دشمن رف
پس روز عاشورا دلاورانه می جنگید و صفوف تحت امر شمر را را میشکافت تا اینکه محاصره شد و هر دو دست اورا شکستند و درحالی که خون از سرش می ریخت اورا نزد ابن سعد بردند
پس ابن سعد گفت: وای برتو نافع چرا به خود رحم نکردی و خود را به این روز انداختی؟
شمر به ابن سعد گفت اورا بکش
و ابن سعد پاسخ داد تو اورا اورده ای خودت اورا بکش
نافع بی واهمه با لحنی نیرومند گفت:
به خدا قسم اگر تو از مسلمانان بودی بر تو ناگوار میبود که خدا را با خون ما ملاقت کنی، سپاس خدای را که مرگ و شهادت مارا به دست شریرترینِ آفریدگان قرار داده است!
و لحظه ای بعد با شمشیر ان جنایتکار روج پاک و پر ایمان نافع بن هلال به بهشت خدا پر کشید.
#محرم #امام_حسین #آشنایی_با_کربلایی_ها #نافع_بن_هلال۵