eitaa logo
-عروةُ‌الوثقی!
1.1هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
40 فایل
بسم‌الله !- چقدرزیباست‌زمزمه‌آرام‌آب، کهـ‌درگوشم‌مۍخواند: چقدرخوش‌است‌اقبالم. آرۍ،من‌همان‌جوانه‌روییده‌شده درکنارآبشارم. {تبیلغ| @Abmin_Kaf} -بیسیم‌ِکانال📻 https://harfeto.timefriend.net/17178852949420 'عروة الوثقی"محکم؛استوار
مشاهده در ایتا
دانلود
کاروان امام حسین به سوی آخرین منزل پیش می‌رفت که چهار مسافر از مقابل پیدا شدند یکی از آنها نافع بن هلال بود، او و همراهانش به خدمت امام رسیدند امام از وضعیت کوفه پرسید و او جواب داد _سران و اشراف کوفه با رشوه های کلان کیسه های خود را پر کردند و مردم دلهایشان با تو و شمشیر هایشان بر علیه توست از این پس نافع در خدمت امام قرار گرفت...
-عروةُ‌الوثقی!
کاروان امام حسین به سوی آخرین منزل پیش می‌رفت که چهار مسافر از مقابل پیدا شدند یکی از آنها نافع بن ه
امام پس از آگاه شدن از وضعیت کوفه و شهادتِ‌قیس‌بن‌مسهر خطاب به یارانش فرمود: 《اینک کار به اینجا رسید که ملاحظه می کنید، و دنیا تغییر کرده و زشت گردیده و نیکی آن روی گردانیده و از آن جز ته جرعه بی ارزشی باقی نمانده آیا نمی بینید که به حق عمل نمی کنند و از باطل دست نمی کشند؟ در چنین وضعی مومن از دنیا روی برتاباند و مشتاق لقای الهی باشد؛ همانا من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و محنت نمی دانم》 انگاه از میان اصحاب نافع برخاست و با شهامت گفت: _به خدا قسم ما از مرگ و لقای الهی روگردان نیستیم و درکار خود با بینش و بصیرت استواریم و با دوستان تو دوستی و با دشمنان تو دشمنی میکنیم
از هفتم محرم محاصره امام تنگ تر شد و از دسترسی ایشان به آب جلوگیری شد پس امام ۲۰ سوار را مامور کرد تا آخرین توشه آب را از بردارند پس نافع به سوی فرات رفت و عمرو‌بن‌الحجاج پیش امد و گفت: _تو کیستی؟ و چه میکنی؟ نافع خود را معرفی کرد و گفت:آمده ام آب بنوشم عمرو گفت: بنوش گوارای وجودت نافع گفت : به من اب میدهی ولی پسرِ‌پیامبر و خاندان او را تشنه میگذاری؟ نافع منتظر پاسخ او نماند و دیگر یاران امام را که در تاریکی ایستاده بودند را صدا زد تا برای برداشتن آب جلو بیایند آنگاه نیمی از آنها با دشمن درگیر شدند و نیمی دیگر مشغول پر کردند مشک های آب شدند _عروه‌الوثقی
-عروةُ‌الوثقی!
از هفتم محرم محاصره امام تنگ تر شد و از دسترسی ایشان به آب جلوگیری شد پس امام ۲۰ سوار را مامور کرد
دست در دست امام: چون پاسی از شب گذشت حسین(ع) به تنهایی از خیمه خود بیرون آمد و به طرف اردوی دشمن رفت . « نافع » که پیوسته ملازم و مراقب امام بود با شتاب شمشیر خود را برداشت و بی صدا در پی امام راه افتاد، چون اندکی از اردو دور شدند. امام متوجه پشت سر شدند و فرمودند: کیست؟ آیا نافع بن هلال هستی؟ نافع پیش دوید و عرض کرد : آری ، ای پسر پیامبر امام فرمود: این وقت شب برای چه بیرون آمدی ؟ عرض کرد: از اینکه شب هنگام به طرف اردوی دشمن می رفتید نگران شدم! امام فرمود: آمدم تا این تپه ها را بازدید کنم مبادا کمین گاهی برای دشمن شود. انگاه امام ( ع ) پس از بررسی تپه های مورد نظر در حالی که دست نافع را در دست داشت به طرف خیمه گاه خود بازگشت. و در طی مسیر خطاب به نافع فرمود: 《به خدا قسم فردا مرگ و شهادت همه ما قطعی و وعده ای اجتناب ناپذیر است. اینک ای نافع آیا از این تپه ها نمی گذرد تا خود را نجات دهی؟》 و نافع با جانی آکنده از عشق و شور و تأثر پاسخ داد: مادرم به عزایم بنشیند اگر چنین کنم ! مولایم، من با هزار نفر برابری می کنم، و شمشیرم با هزار شمشیر، و اسبم بـا هـزار اسب؛ سوگند به خدا هرگز از تو جدا نمی شوم تا در نبرد با دشمنان تو شمشیرم بشکند، و اگر شمشیر نداشته باشم با آنها با سنگ می جنگم! _عروه‌الوثقی
-عروةُ‌الوثقی!
دست در دست امام: چون پاسی از شب گذشت حسین(ع) به تنهایی از خیمه خود بیرون آمد و به طرف اردوی دشمن رف
پس روز عاشورا دلاورانه می جنگید و صفوف تحت امر شمر را را میشکافت تا اینکه محاصره شد و هر دو دست اورا شکستند و درحالی که خون از سرش می ریخت اورا نزد ابن سعد بردند پس ابن سعد گفت: وای برتو نافع چرا به خود رحم نکردی و خود را به این روز انداختی؟ شمر به ابن سعد گفت اورا بکش و ابن سعد پاسخ داد تو اورا اورده ای خودت اورا بکش نافع بی واهمه با لحنی نیرومند گفت: به خدا قسم اگر تو از مسلمانان بودی بر تو ناگوار می‌بود که خدا را با خون ما ملاقت کنی، سپاس خدای را که مرگ و شهادت مارا به دست شریرترینِ‌ آفریدگان قرار داده است! و لحظه ای بعد با شمشیر ان جنایتکار روج پاک و پر ایمان نافع بن هلال به بهشت خدا پر کشید.