هدایت شده از قرارگاه جهادی حضرت معصومه س
🔰جمع آوری کمک های نقدی
🌿 برای جبهه مقاومت و خرید و ارسال مستقيم ملزومات به ویژه دارو از طریق کشورهای ثالث توسط جهادگران
📍شبا بنام ودجا
IR140150003512801150343481📍کارت بنام قرارگاه جهادی حضرت معصومه س
6273817010143158ترجیحا ارسال فیش به آی دی @jahadgar_qom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید مقاومت
سفر به سلامت...
سلام ما رو به امام حسین علیه السلام برسونید💔
#شهید_سیدحسننصرالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنچه هم اکنون در منطقه جریان دارد!!
#وعده_صادق
#سید_حسن_نصرالله
انسانی که نماز نمیخواند
هیچ وقت نمیتواند وفادار
باشد ، کسی که با خدایش
وفا نکند به بنده چطور وفا کند ؟
باید با آنها بجنگید و شكستشان
دهید.آن خونى كه به دست شما از
كفار ریخته میشود، عذابیست از
طرف خدا.فاعل كشتن شمایید؛ اما
خدا آنها را به دست شما عذاب
میكند..!
عـلامـهمصباحیزدی
#وعده_صادق
📣 اعطای «نشان فتح» به سردار حاجیزاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه توسط فرمانده کل قوا در پی عملیات درخشان «وعده صادق»
🔰 حضرت آیتالله خامنهای فرمانده کل قوا طی مراسمی به سردار امیرعلی حاجیزاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی «نشان فتح» اعطا کردند.
▫️ اعطای این نشان به دلیل عملیات درخشان «وعده صادق» انجام شد.
▫️ نشان فتح، بهعنوان نماد عملیاتهای پیروزمندانه رزمندگان اسلام و فاتحان این عملیاتها انتخاب شده است.
این نشان، از سه برگ درخت نخل و گنبد مسجد جامع خرمشهر و نیز پرچم جمهوری اسلامی ایران تشکیل شده است.
#وعده_صادق
#خونخواهی_هنیه_عزیز
بسم الله الرحمن الرحیم -
[انشا ٔالله از فردا پارت گذاری یک داستان بلند رو در کانال عروه الوثقی در نظر داریم]
-نویسنده این داستان یکی از شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) هستند!
و دربردارنده موضوعاتی مثل:
#غرب_شناسی | #اسلام_هراسی | #ایران_از_نظر_مردم_جهان | #مهدویت | هست!
#او_می_آید
قسمت اول؛ اولین شعاع نور
همیشه همین طوره .... از یه جایی به بعد میبری .... و من .... خیلی وقت بود بریده بودم ..... صداش توی گوشم می پیچید .... گنگ و مبهم .... و هر چی واضح تر میشد بیشتر اعصابم رو بهم می ریخت .....
هی توم .... با تونم توم .... توماس .... چشمات رو باز کن دیگه .....
عصبی شده بودم .... دیگه داشت با تمام وجود روی مغزم راه میرفت .... اونم با کفش های میخ دار .... اما. قدرت تکان دادن دستم با باز کردن دهنم رو هم نداشتم .... به زحمت تکانی به خودم دادم شاید دست از سرم برداره اما فایده نداشت .... حالا دیگه داشت با لگد می زد به تخت
به زحمت لای چشمم رو باز کردم .... اولین شعاع نور بدجور چشمم رو سوزوند ..... لعنتی هیچ جور بی خیال من نمیشد .... به زور دوباره لاشون رو باز کردم. .... تصویر مات چهره اوبران در
برابرم نقش بست. بلند شدم و نشستم ..... سرم داشت میترکید .... انگار داشتن توش سرب داغ می ریختن .... به اطراف نگاه کردم .....
من اینجا چه غلطی می کنیم؟ .....
هنوز مغزم کار نمی کرد .... با تمسخر بهم نیشخند زد ..... تو اینجا چه غلطی میکنی؟ ... همون غلطی رو که نباید بکنی .... تا کی میخوای اینطوری زندگی کنی؟
.... می دونی دیروز .....
دیگه صداش مثل چنگک روی شیارهای مغزم کشیده میشد .... معده ام بدجور داشت بهم می پیچید.
نتونستم خودم رو کنترل کنم ..... لعنت به تو توماس .... سلول رو به گند کشیدی .... من احمق رو باش که واست قهوه آورده بودم .....
برو گمشو لوید .... دست از سرم بردار .....
چند قدم رفت عقب .... نگاش نمی کردم اما سنگینی نگاهش رو حس میکردم .... اومدم بلند بشم که
روی استفراغ خودم سر خوردم و محکم وسط سلول پخش زمین شدم ..... دستم رو گرفتم به صندلی و خودم رو کشیدم بالا .....
نمی دونم چرا توی اشغال رو اخراج نمی کنن؟ .....
سرم رو آوردم بالا و بهش نگاه کردم .... انزجار خاصی توی چشم هاش موج می زد ..... به پرونده جدید داریم .... زودتر خودت رو تمییز کن قبل از اینکه سروان توی این کثافت ببیندت .
قهوه رو گذاشت کنارم و رفت بیرون .... و من هنوز گیج بودم..... اونجا .... توی سلول چه غلطی می کردم؟
#او_می_آید۱
[و أهل معصیتی لاأویسهم
من رحمتی إن تابو افأناأحبهم..]
و اما اهل گناهان ،
ازرحمتم ناامید شان
نمیکنم واگر توبه کنند،
دوست شان دارم!
-عروةُالوثقی!
قسمت اول؛ اولین شعاع نور همیشه همین طوره .... از یه جایی به بعد میبری .... و من .... خیلی وقت بود ب
قسمت دوم؛ برداشت اول
قهوه رو برداشتم و رفتم بیرون .... افسر پشت میز زل زده بود بهم .... چهره اش جدید بود ... نهایتا بیست و چند ساله ... سرم تیر میکشید ... تحمل نگاهش رو نداشتم. به چی زل زدی تازه کار؟ ...... هیچی قربان ...
و سریع سرش رو انداخت پایین ... قهوه رو گذاشتم روی میزش و رفتم رختکن .... شلوارم رو عوض کردم و بدون اینکه برم سمت دفتر راهم رو گرفتم طرف در خروجی ... هی کجا میری؟ .....
با بی حوصلگی چرخیدم سمتش -
می بینی دارم میرم بیرون . کور نیستم دارم میبینم .... منظورم اینه کدوم گوری میری؟ .... همین چند دقیقه پیش بهت گفتم به پرونده جدید داریم......
منتظر نشدم جمله اش تموم بشه .... رفتم سمت خروجی .... توی ماشین منتظرت میمونم ......
در ماشین رو باز کرد .... تا چشمش به من افتاد با عصبانیت پرونده های دستش رو پرت کرد روی صندلی
عقب ...
با معده خالی؟ ... همین چند دقیقه پیش هر چی توی شکمت بود رو بالا آوردی هنوز هیکلت بوی کند.
میده .... اون وقت دوباره ... هر احمقی میدونه قهوه .... هر چقدرم قوی خماری رو از بین نمی برد ....
شیشه های ماشین رو کشید پایین و با عصبانیت زل زد توی صورتم ....
می دونی چیه نوم؟... من به احمقم که نگران سلامتی تونم و اینکه معلق یا اخراجت نکنن .. اما همه
اش تا الان بود دیگه واسم مهم نیست .... هر غلطی میخوای بکنی بکن .... دیگه نمی تونم پشت
سرت راه بیوفتم و کثافت کاری هات رو جمع کنیم .....
با بی حوصلگی چشمم رو چرخوندم و نیم نگاهی بهش انداختم ......
من ازت خواسته بودم کثافت کاری هام رو جمع کنی؟ -
تکیه دادم به صندلی و چشم هام رو بستم ......
وقتی رسیدیم صدام کن ......
صحنه جرم ...
مقتول کریس تادئو .... ١٦ ساله - سفید پوست .... دانش آموز دبیرستانی ... ساعت تقریبی قتل ۹ صبح
.... برداشت اول از علت مرگ... خونریزی شدید بر اثر برخورد ضربات متعدد چاقو .... دو ضربه به شکم .....
سه ضربه به پهلو
#او_می_آید۲
باید با دیگران، چنان رفتار کنیم که سزاوار آنیم؛ نه الزاما آن گونه که سزاوارش هستند👥
#شهید_عباس_دانشگر
"حرکت"، جوهرهی اصلی انسان است
و گناه زنجیر!
من سکون را دوست ندارم؛
عادت به سکون، بلای بزرگِ پیروان حق اسـت!
سکونم مرا بیچاره کرده...
خدایا!
به حرمت پای خستهی رقیه سلام الله علیها
به حرمـت نگاه خستهی زینب سلام الله علیها
به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر عج الله به ما حرکت بده!
#شهید_عباس_دانشگر
هدایت شده از -عروةُالوثقی!
لو لم بیق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یلی المهدی🪴؛
-عروةُالوثقی!
ـفرازیازمناجاتشعبانیه ـ❤️🌱ـ
جای من و تو در منظومه عاشورائیان کجاست؟
#امام_زمان
#عاشورا
-❤️🌱-