همه چیز توی یه جمله خلاصه می شه؛
"طرف باید اهلت باشه"
خیلی حرف توی این جمله ی کوتاه هست.
یعنی اگه اهلت باشه، می شناسه تورو
اگه تورو بشناسه خوب بلده کجا صداش رو
برات بالا ببره و کجا پایین بیاره
چه حرفایی رو درِ گوشِت بگه
و چه حرفایی رو جار بزنه
خوب می دونه چی حالت رو خوب می کنه و چی بد
اهلت که باشه، اون سر دنیا هم که بره اهله
اهلت که نباشه، بغل دستتم نا اهله...
May 11
از رایجترین و دردناکترین احساسات انسانی احساس حذفشدگیست(exclusion)
ما معمولاً عضو چند حلقه از دوستان نزدیک هستیم و گاه حس میکنیم که از این حلقهها بیرون ماندهایم.
پرسش دردناک این است:
آیا من به اندازه ی کافی نزدیک نبودم؟
و ناگهان میفهمیم
چقدر به دوست نزدیک محتاجیم..
امید داشتن و کنار نکشیدن تو زندگی، یه بازهٔ زمانی خیلی قشنگ رو میسازن.
یه مرز باریک بین چیزای ناامید کنندهای که پیش اومدن و چیزای بهتری که قراره رقم بخورن...
این مرز خیلی بهمون کمک میکنه، باعث میشه از روزای ناامیدی خودمون رو بیرون بکشیم و با تمام وجود یه راهی پیدا کنیم برای ادامه دادن و به جلو حرکت کنیم:))
یه حسیه که بهمون تلنگر میزنه و باعث میشه حتی تو بدترین روزا دوباره از نو شروع کنیم. اگه کوچکترین چیزی شبیه این رو دارین تو وجودتون حس میکنین،
بزارین خودشو بیرون بکشه و نجاتتون بده..
به نظرم، آزاردهندهترین وجه «تنهایی»، خودِ تنهایی نیست!
افراد بالاخره راهی برای پُرکردنِ اوقاتشان پیدا میکنند.
آزاردهندهترین وجه «تنهایی»، احساسِ تعلقنداشتن است.
آدمِ تنها برای این پرسش جوابِ خوشایندی ندارد:
چرا من به هیچکس/هیچجا تعلق ندارم؟