eitaa logo
اشعار و نکات مذهبی
30 دنبال‌کننده
65 عکس
24 ویدیو
4 فایل
Admin: @MrKhatami
مشاهده در ایتا
دانلود
سکینه بنت الحسین یکی از دختران داغ دیده امام حسین (ع) در عاشوراست. مادر حضرت سکینه حضرت رباب و علی اصغر برادر آن حضرت بود. بر اساس گزارش‌های موجود در مقاتل، سکینه در واقعه کربلا حضور داشته است. بنابر نقل این منابع، در روز عاشورا، امام حسین (ع) برای آخرین وداع، از میدان جنگ به سوی اهل بیت خود بازگشت و با آنان وداع کرد سپس نزد دختر خود سکینه رفت که در گوشه‌ای نشسته و می‌گریست. امام حسین (ع) او را به صبوری دعوت کرد و در آغوش کشید، اشک از چشمان او پاک کرد. در کتب تاریخی آمده است که آن حضرت در روز پنج ماه ربیع الاول سال ۱۱۷ هجری قمری وفات یافته‌اند. متن روضه وفات حضرت سکینه متن روضه وفات حضرت سکینه (س) حجت الاسلام میرزامحمدی اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُم * تا دم مرگ اینو دائما هر وقت مشرف میشی به زیارت میگی “آقاجان نکنه این زیارت آخرین زیارت ما باشه …” به خدا اربعین که اومدن آخرین زیارتشون شد” دیگه نتونستن کربلا برگردن …” انقده کنار این قبور مطهر ناله زدن،سه روز اونقده ضجه زدن که امام سجاد فرمود: دیدم عمه ها و خواهرام دارن جون میدن” دستور دادم سوار شن به سمت مدینه حرکت کنیم ” همه سوار شدن” اما دیدن سکینه هنوز از کنار قبر بابا جدا نشده ….” الله اکبر ، روز یازدهمم آخرین نفری که از گودال جدا کردن همین دختر بود …”چی جوری جداش کردن؟؟ من از شما می پرسم ، مگه یه بچه ی ۱۳ ساله چقدر نیرو لازم داره که او رو از کنار بدن بابا جدا کنن؟؟؟ اما نوشتن :*فَجتَمَعَ عِدَّةٌ مِنَ الأعراب،فجروها عن جسد ابیها ….* به خدا نمی شه بعضی عبارات رو ترجمه کرد،اما خیلی ساده بگم،یعنی این نازدانه رو کشون کشون از کنار گودال بردن …..” اربعینم که وقتی آخرین نفر،خواست با تربت بابا خداحافظی کنه،دید دیگه کسی نمونده باهاش حرف بزنه رو کرد به خاک گرم کربلا،فرمود: اَلا یا کربلا نُودِعکِ جِسماً بَلا کَفَنٍ وَ غُسلٍ دَفِینا …..“ قافله رسید به مدینه،روز جمعه بود وارد مدینه نشدن” بشیر آمد وارد مدینه شدهی صدا زد “یا اَهْلَ یَثْربَ لامُقامَ لَکْمْ بِها” تو خونه هاتون دیگه نمونید ….” چرا ؟؟؟ آخه:*قُتِلَ الْحُسَیْن فَاَدْمُعی مِدْرارٌ …..*فقط یه جلوش رو اشاره کرد” چه جوری کشتنش؟؟ اَلجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءمُضَرَّجٌ ، وَالرَّأسُ عَلَی الْقَناهِ یُدارُ ….“ قافله به استقبال آمدن به دنبال بشیر آمدن بیرون مدینه به استقبال قافله ی ابی عبدالله ….” چی جوری وارد مدینه شدن بماند، هر کی رفت سراغ یه بانویی” زن ها اومدن نزد سکینه . همه کنار قبر پیغمبر جمع شدن دیدن دختر علی زینب سلام الله علیها ؛یه پیراهن پاره پاره،یه پیراهن غرق به خون،سوراخ سوراخ رو، رو قبر پیغمبر پهن کرد” سفره ی روضه رو پهن کرد … دیدن دیگه نمی شه با زینب حرف زد … اومدن سراغ سکینه … گفتن آی بانو از کربلا تا مدینه کجا به شما بیشتر سخت گذشت؟ فرمود هیچ جا برا ما مجلس یزدید نمی شد …. سر بریده ی بابای غریبم میان تشت … همه مشغول لهو و لعب،خوشگذرانی و می گساری بودن،ما رو به طنابی بسته بودن……ای حسین …… ⚑⚑⚑⚑⚑ حجت الاسلام انصاریان اسب عربی که خیلی تیزهوشه مخصوصا اگر تمرینشم دیده باشند؛چرا من هر چی با محبت رکابش رو میکشم اسبم حرکت نمیکنه؟باید یه مانعی جلوی مرکبم باشه،خم شد؛چون سر و گردن اسب جلو تره راکب که نشسته جلو رو میبینه اما اگر مانعی باشه باید خم بشه یه مقدار عقب گردن رو نگاه کنه،ابی عبدالله خم شد،دید دختر سیزده سالش دست اسب رو گرفته،نمیذاره بره ….” پیاده شد،روی خاک نشست،سکینه رو بغل دست خود نشوند،آنقدر ابی عبدالله با ادبه که سکوت کرد ببینه بچش چی میگه؟بابا کجا میخوای بری؟عزیز دلم میدان؛بابا از صبح تا حالا که میرفتی برمیگشتی،این بارم برمیگردی؟نه عزیز دلم دیگه برنمیگردم …..”
شعر وفات حضرت سکینه (س) اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد بزرگی کن، ببوس این دختر کوچک‌تر خود را لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست برو در نهر علقم، کن خبر آب‌آور خود را ز دورادور، می‌دیدم گلویت عمه می‌بوسید مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را به همراه مسافر آب می‌پاشند، ‌من ناچارم به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟ علی انسانی ⚑⚑⚑⚑⚑ ← شعر وفات حضرت سکینه → تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت چون عمه ات به صبر نداری قرینه ای در آسمان صبر فروزنده کوکبی بین تمامی اُسرار رکن زینبی دشمن ذلیل عزّو وقار سکینه است فریاد کربلای حسینی به سینه است در مکتب مجاهدت و صبر و ابتلا ایثار و استقامت و ایمان گزینه است هر چند درد و رنج اسارت کشیده ای تو خصم را به بند حقارت کشیده ای روی تو آفتاب تماشای باب بود آئینه تمام نمای رباب بود در منطق تو معجزه نطق مرتضی پیغام تو حیا و عفاف و حجاب بود از سنگ و تازیانه که در شکوه نیستی در قتلگه ز بردن چادر گریستی در مجلس یزید که قلبت کباب بود دیدی میان طشت طلا آفتاب بود نامحرمت به دور و غمت بی حساب بود بر چهره آستین و دو دستت حجاب بود فریاد و آه و اشک و غم از گریه تو سوخت حتی دل یزید هم از گریه تو سوخت گاهی صدای گریه اصغر شنیده ای گه ناله در شهادت اکبر کشیده ای گاهی به روی خار مغیلان دویده ای گه حنجر بریده به گودال دیده ای در هر بلیّه حمد الاهیت بر لب است الحق تو را مقاومت و صبر زینب است ای یادگار فاطمه ای دختر حسین همگام زینبینی و هم سنگر حسین در راه شام راهنمایت سر پدر منزل به منزلی تو پیام­آور حسین هر خانه ای که هست رباب و سکینه اش باشد صفای روضه شهر مدینه اش تو مصحف حسین و بهشت است دامنت بر صفحه جمال فروزنده احسنَت پامال حرمتت شده از جور دشمنان با تازیانه آیه نوشتند بر تنت تو راز ناشنیده ز بابا شنیده ای تو قاصد پیام گلوی بریده ای ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو دشمن حقیر منزلت و اقتدار تو پیوسته باد باغ شهادت بهار تو تا روز حشر گریه “میثم” نثار تو قلب حسین و چشم و چراغ مدینه ای سرتا قدم جلال و وقار و سکینه ای غلامرضا سازگار ⚑⚑⚑⚑⚑ ای دسته گل وحی به گلزار مدینه قرآن حسین ابن علی بر روی سینه بر عمۀ سادات همانند و قرینه دریای کمالی و وقاری و سکینه هم فرش‌نشین استی و هم عرش مقامی همه عمه و هم خواهر و هم دختِ امامی سر تا قدم آیینۀ پا تا سرِ زهرا زهرا به تو بالد که تویی کوثرِ زهرا هم کوثر زهرایی و هم دختر زهرا با زینب کبرا شده هم سنگر زهرا گردون شرف را ز ازل قائمه‌ای تو در شرم و حیا فاطمۀ فاطمه‌ای تو هنگام دعا مرغ سحر با تو سخن گفت هفتاد و دو تابنده قمر با تو سخن گفت خورشید به بالای شجر با تو سخن گفت از حنجر ببریده پدر با تو سخن گفت ای نهضت سالار شهیدان به تو مدیون تـو دختر قرآنی و قرآن بـه تو مدیون نه نام سکینه، که وجود تو سکینه است سر تا قدمت راضیه، مرضیه، امینه است مهر تو به طوفان بلا نوح و سفینه است جز زینب و کلثوم چه کس بر تو قرینه است؟ تو قلب حسین‌استی و تو روح ربابی در هُـرم عطش مـادر آیینه و آبی پیغمبر و زهرای مطهر به تو نازد هنگام سخنرانی، حیدر به تو نازد عباس و حسین و علی‌اکبر به تو نازد بر شانۀ بابا علی اصغر به تو نازد در کوفه گشودی لب خود را به تکلم دیدم پـدرت زد بـه سرِ نیزه تبسم دیدی پدرت سر به کف دست نهاده چون شعله کشیده سر و چون کوه، ستاده بـر رفتن میدان ز حرم کرده اراده تنها تـو ورا کردی، از اسب پیاده پای فرسش را بـه کف دست گرفتی انگار که یک لحظه از او هست گرفتی
این ابیات را هدیه می کنیم به خادم الرضا مرحوم حضرت آیة الله رئیسی : هر کس گره ای دارد رو به این حرم آرد تا کسی نپندارد ما بی کس و بی یاریم ما ابا الحسن داریم ما سائل این کوییم،سر سپرده ی اوییم جز به درگه ایشان سر فرو نمی آریم ما ابا الحسن داریم ما گدای سلطانیم، مور این سلیمانیم عمریست بر این درگاه ماهمه نمک خواریم ما ابا الحسن داریم ریزه خوار این خوانیم، مور این سلیمانیم نوکران درباریم ما اباالحسن داریم ✍ حاج علی انسانی
علیه السلام پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش پسری اشک فشان است به حال پدرش پدری جام شهادت به لبش بوسه زده پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش پسری را که بُود نبض دو عالم در دست شاهد داغ پدر آه و دل و چشم ترش حسن عسکری از زهر جفا می سوزد حجة بن الحسن از غم شده گریان به برش چار ساله پسری مانده و صد ها دشمن که خداوند نگه دارد، از هر خطرش دشمن افکنده ز پا نخل امامت را باز کند اندیشه به نابودی یکتا ثمرش خانه ای را که عدو دست به غارت زده است آتش ظلم بر افروخته از بام و درش آه از آن روز که شد غیبت مهدی آغاز  غیبتی را که بُود خون شهیدان اثرش آنکه امروز جهان زنده و قائم از اوست بار الها که "مؤید" نفتد از نظرش مرحوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کیماییست عزاداری ارباب حسین «علیه‌السلام» پس نباید زکسی منت اکسیر کشید
2024_09_28_11_06_38.mp3
30.86M
( ) ✅ سختی هایی که شهدا کشیدند. ✅ اتمام حجت لطفا گوش کنید. قم مدرسه معارف (هدی) ۱۴۰۳/۷/۷
امام رضا علیه السلام با گریزی به روضه فاطمه زهرا سلام الله علیها و روضه اباعبدالله الحسین علیه السلام تلاش کرد نَیُفتَد ولی ز پا افتاد شبیهِ مادر خود بین کوچه ها افتاد چه خوب شد که مسیرِ عبور ،خلوت بود کسی ندید که آقایِ ما کجا افتاد شبیهِ چادرِ خاکی،عبا شده خاکی به پایِ خویش نیفتاد،  بی هوا افتاد عبایِ رویِ سرش دورِ زانویش پیچید براش روضه ی کوچه چه خوب جا افتاد میانِ حجره ی در بسته دست و پا می زد چه آتشی به دلِ حضرتِ رضا افتاد کسی مزاحمِ جان دادنِ امام نشد به یادِ چکمه و گودالِ کربلا افتاد میانِ آن همه قاتل ، یکی جلو آمد به ضربِ نیزه ی او شاه ،از صدا افتاد کنارِ گودیِ گودال مادرش می دید محاسنِ پسرش دستِ بی حیا افتاد به اسب ها همگی نعل تازه کوبیدند به این دلیل بدن بین ِ بوریا افتاد میانِ کوچه و بازار بسکه رقصیدند سرِ بریده ی آقا ز نیزه ها افتاد ایتا eitaa.com/basir_v
-عباس علیه‌السلام شاعر: داوود رحیمی بازویت را به زمین میکِشی و میکُشی ام این چنین پازدنت، پازده بر دلخوشی ام ای علمدار رشیدم چه به هم ریخته ای! دست و پا میزنی و غم به دلم ریخته ای سرو بودی همه ی برگ و برت زرد شدند تا که دستان تو افتاد همه مرد شدند! چه کس اینگونه به خود حقِّ جسارت داده؟ به روی قرص قمر ردِّ عمود افتاده دستت افتاده و یک تیر به چشمت زده اند نقش بر خاک شدی و همه شان آمده اند بلبل خوش سخنم بال و پرت ریخته اند روبهان شیر شدند و به سرت ریخته اند ماه شب های سیاهم به چه روز افتادی؟ همه ی پشت و پناهم به چه روز افتادی سرو رعنای برادر چقدر خم شده ای! شاه شمشاد قدان!خردشدی، کم شده ای جانِ داداش بیا قلب حرم را نشکن قوّت زانوی زینب! کمرم را نشکن آب اگر ریخت عزیزم به فدای سرِ تو کمر من شد اگر خم به فدای سر تو تو اگر آب نیاری هم عزیزی عباس و اگر دست نداری هم عزیزم عباس هیچ کس آب نمیخواست فقط خیمه بیا دختر فاطمه تنهاست فقط خیمه بیا تو بمانی همه ی قوم سرم میریزند پاشو عباس، نباشی به حرم میریزند
-عباس علیه‌السلام قسمت می دهم ای یار بیا برگردیم جان شش ماهه!علمدار بیا برگردیم ترسم این است بمانی تو و تکرار شود کوچه و سیلی و دیوار... بیا برگردیم خواهر غم زده ام باز بلا می بیند می برندش سوی بازار بیا برگردیم خیمه بی پشت و پناه است رقیه تنهاست پسر حیدر کرار بیا برگردیم جان عباس به من رحم کن و خیمه بیا قسمت می دهم ای یار بیا برگردیم
اشکِ چشم حسین را دیدند گل باغ حسین را چیدند (گل یاس حسین را چیدند) آی مردم بلند گریه کنید که به آقا بلند خندیدند
دلم شکسته و در سینه ام نوایی نیست به بینوایی من هیچ بینوایی نیست تمام زندگی من تویی امام رضا مرا بجز تودر این شهر آشنایی نیست کبوتر حرم آستان قدس توام بجز هوای تو در سر مرا  هوایی نیست به حلقه های ضریحت دلم گره خورده است دخیل عشق توام من در این ریایی نیست کسی به گوش دل من میان صحنت گفت به    باصفایی این آستانه جایی نیست