eitaa logo
اشعار و نکات مذهبی
30 دنبال‌کننده
65 عکس
24 ویدیو
4 فایل
Admin: @MrKhatami
مشاهده در ایتا
دانلود
برسد پای من به کرب و بلا ظاهرا از ریا ابا دارم باطنا ادعا…. ادا… دارم کفر من هست حُبِ دیده شدن شرم از روی انزوا دارم های و هوی مرا نگاه نکن پولِ خُردم سر و صدا دارم این نداری تمام دارایی ست راضی ام من که فقر را دارم هر چه دارد کریم ، مال گداست هرچه دارم من از شما دارم 👈پیش مردم مرا خراب مکن 👈به همه گفته ام تو را دارم لنگ محشر نمیشوم چونکه از طریق آبله به پا دارم 👈برسد پای من به کرب و بلا 👈با ابوالفضل حرف ها دارم آه… من هم شبیه ام بنین حسرت و آه کربلا دارم خنده آمد سری به او بزند گفت ام البنین عزادارم از پسرهای من سپر برگشت من‌ ولی داغ بوریا دارم گفت آب و غذا نخورده حسین چقَدَر گریه ی قضا دارم
علیه السلام ( علیه السلام) طفل باشی غم بسیار ببینی سخت است غنچه باشی ستم خار ببینی سخت است غربت و غارت و داغ و عطش و در به دری نصف روز این همه آزار ببینی سخت است اربا اربا تن داماد و اذان گوی حرم به زمین دست علمدار ببینی سخت است روی تل بر سر و سینه زدن و بی کسیِ....... دختر حیدر کرار ببینی سخت است زیر پا و ته گودال امان از گودال یک تن و آن همه اشرار ببینی سخت است بعد از آن بوسه لب عمه ما خونی بود مثل او حنجر خونبار ببینی سخت است بین یک خیمه آتش زده بابایت را با تن خسته و تبدار ببینی سخت است سر هجده پسر فاطمه را بر سر نی با دو تا چشم گهربار ببینی سخت است روضه ام حرف رباب است اگر حرمله را در همه عمر تو یکبار ببینی سخت است به خدا هیچ کجا سخت تر از شام نبود عمه ات را سر بازار ببینی سخت است پایکوبی و کف و هلهله و خنده و رقص دور یک مشت عزادار ببینی سخت است بین نامحرم و بر ناقه و طفلت به بغل مادرت را که گرفتار ببینی سخت است دختران علی و فاطمه بازو بسته وسط مجلس اغیار ببینی سخت است طفل باشی ولی همبازی خود را دیگر خسته و دست به دیوار ببینی سخت است نیمه شب به رخت زجر که سیلی بزند همه جا را پس از آن تار ببینی سخت است
ارمني هم اگر حساب كني باز از تو دست بر نميدارم
📝 شعر مداحی محمدحسین پویانفر من حرم لازمم 📝 ───|🌒💎🌒💎🌒|─── 👈من حرم لازمم ، دلم تنگ است 👈روزگارم ببین بهم خورده ▲◀▶▼◀▶▲ تو عراقی و من هم ایرانم سرنوشت اینچنین رقم خورده ▲◀▶▼◀▶▲ در شلوغیِ این فراز و نشیب نشد از دستِ تو جدا دستم ▲◀▶▼◀▶▲ از همه چهار گوشه ی دنیا من به شش گوشه ی تو دل بستم ▲◀▶▼◀▶▲ گره ی کور دارم اما با گوشه چشمِ تو بهترم آقا ▲◀▶▼◀▶▲ نذر کردم درست شد کارم مادرم را بیاورم آقا ▲◀▶▼◀▶▲ چشمِ تر، گردنِ کج آوردم رحمت اللهِ واسعه نظری ▲◀▶▼◀▶▲ جدّ سلطانِ طوس ادرکنی پیش تو آمد آهوی زخمی ▲◀▶▼◀▶▲ منم آنکه زیارت مخصوص در خراسان هوای تو کردم ▲◀▶▼◀▶▲ 👈عرفه میهِمان نمیخواهی؟ 👈هوس کربلای تو کردم ───|🌒💎🌒💎🌒|─
علیه السلام شاعر: آرش براری منزهی, به ستایش شدن نیاز نداری وجود مطلقی و مطلقاً نیاز نداری حسین! نام تو بهر معرفی تو کافی است معرفی و به حرف و سخن نیاز نداری سراسر دو سرا سرزمین مادری توست تو در دل همه هستی وطن نیاز نداری بخاطر خودمان گریه می‌کنیم برایت وگرنه گریه‌کن و سینه‌زن نیاز نداری منم که در همه عمرم نیازمند تو هستم تو هیچوقت به امثال من نیاز نداری گذشتی از سر و جان و تن و تمام وجودت برای وصل خدا به بدن نیاز نداری تمامی شهدا قبل تو کفن شده بودند تو سید الشهدایی کفن نیاز نداری
علیه السلام علیه السلام ( علیه السلام) سلام الله علیها شاعر : بار بلا به شانه کشیدم به کودکی از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی 👈از خیمه گاه تا ته گودال قتلگاه 👈دنبال عمه هام دویدم به کودکی 👈آن شب که در مقابل من عمه را زدند 👈فریاد الفرار شنیدم به کودکی 👈عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی 👈من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی 👈آن شب که درخرابه سر آمد میان مان 👈چون عمه ام رقیه خمیدم به کودکی با کعب نی لباس همه پاره پاره شد بدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی یک سرخ مو زقافله ما کنیز خواست این را به گوش خویش شنیدم به کودکی 👈در مجلس شراب که شخصیتم شکست 👈من آستین صبر جویدم به کودکی
علیه السلام سلام الله علیها شاعر: وقتی رسید قافله در مجلس یزید بالا گرفت قائله در مجلس یزید اشک سر بریده درآمد که پاگذاشت زینب میان سلسله در مجلس یزید زینب رسید و دور و برش جمع خسته‌ای با پای پر ز آبله در مجلس یزید داغ رباب تازه شد آن لحظه‌ای که دید بالا نشسته حرمله در مجلس یزید با کینه‌ای به قدمت تاریخ کفر، داشت با دین سر مقابله در مجلس یزید دف‌‌ها به روی دست، و کِل می‌کشید مست مطرب میان هلهله در مجلس یزید بزم شراب بود و چه کردند پای تشت رقاصه‌ها پِیِ صِله در مجلس یزید ای وای بین جام شراب و سر امام چندان نبود فاصله در مجلس یزید 👈بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید شد اشک چشم، بغض و بدل کرد این چنین آتش‌فشان به زلزله در مجلس یزید صحبت که از خرید و فروش کنیز شد افتاد باز ولوله در مجلس یزید خون خورد زینب و جگرش پاره‌پاره شد از دست إبن آکله در مجلس یزید
این گونه نمی شود بیاید بزند هرکس وسط معرکه آید بزند امروز یزید را ادب خواهم کرد بابایِ من را کسی نباید بزند بابا - یزید ضربه دستش شتاب داشت
علیه السلام سلام الله علیها شاعر: شکوهی در میان دختران داشت سری بالاتر از هفت آسمان داشت اگر چه سن و سالش غنچه می زد ولی گل بود و قلبی مهربان داشت میان هق هق و لالایی و اشک دو تا چشم سیاه روضه خوان داشت نه یار و یاوری نه هم زبانی نه هم بازی میان کودکان داشت سر بازار شام و کوچه هایش نه از سیلی نه از طعنه امان داشت 👈(از آن شب که ز روی ناقه افتاد 👈شبانه روز درد استخوان داشت) 👈دقیقاً شکل زهرا راه می رفت 👈(دقیقا مثل او قدی کمان داشت) سه سالش بود درد استخوان داشت به جای زینت مو یا گل سر فقط خون لخته ای بر گیسوان داشت نشسته خار خشکی در کف پاش نشان کعب نی بر بازوان داشت به لطف آن همه مهمان نوازی کبودی روی برگ زعفران داشت همین که لب ز لب برداشت دق کرد ز بس لب جای چوب خیزران داشت تنی ترد و شکسته مثل شیشه که یک خط در میانش ارغوان داشت بنفش و زرد، نیلی، ارغوانی خرابه نیمه شب رنگین کمان داشت زن غساله رویش آب می ریخت و آیه آیه کوثر بر زبان داشت
علیه السلام سلام الله علیها شاعر: 👈دختر اگر یتیم شود پیر می شود از زندگی بدون پدر سیر میشود هم سن و سال ها همه او را نشان دهند دل نازک است دختر و دل گیر می شود باشد شبیه مادر خود نافذ الکلام این شهر با صدایش چه تسخیر می شود فریادهای یا ابتایش چو فاطمه در سرزمین کفر چو تکبیر می شود وقتی که گیسوان سری پنجه می خورد هر تاب آن چو حلقه زنجیر می شود اصلاً رقیه نه، به خدا مَرد بی هوا با یک شتاب ضربه زمین گیر می شود هرگز کسی نگفت گلویش کبود شد این جاست روضه صاحب تصویر می شود دشمن به او نگاه خریدار می کند خوب شاه زاده بوده و تحقیر می شود فرزند خارجیست کفن احتیاج نیست بیهوده نیست این همه تکفیر می شود دادند جای غسل، تیمم تنش... چرا؟ خون از شکاف زخم سرازیر می شود
علیه السلام سلام الله علیها شاعر: زیباترین مسافر دنیا خوش آمدی درآمدی به دیدنم اما خوش آمدی این شهر بارقیه ی تو قهر کرده است هم صحبت سه ساله ی تنها خوش آمدی سرمای این خرابه فراموشمان شده دلگرمی خرابه نشینها خوش آمدی ای کشتی شکسته ی زخمی و سوخته با این طبق به دامن دریا خوش آمدی 👈خیلی شدم شبیه به مادربزرگ خویش 👈حالا برای دیدن زهرا خوش آمدی رگهای گردنت چقدر نامرتبند با تو چه کرده اند چرا ناخوش آمدی لکنت زبان گرفته ام از ترس حرمله با بابا ب بابا با بابا ب با خوش آمدی