eitaa logo
• الشَغَف •
106 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
93 فایل
بـسـمـ ربـــ یوسف الــزهـرا♥ شـروعــ مــونـ : ¹¹'⁹'¹⁴⁰⁰ "الشَغَفْ" یعنی نهايتِ مرحله‌ىِ عشق؛ نفوذِ عشق تا پرده‌یِ دل { یا منجی }♥️ کانال وقف صاحب الزمان♥️ کــپــی؟ فقط از پست هایی که کپی ممنوع نیست حلالت رفیق😉 کانال همسایه @BarayeAgaahi
مشاهده در ایتا
دانلود
-من نظرم راجب شما منفیه. پا تند کردم و از رستوران اومدم بیرون. دنبالم میومد و صدام میزد. سوار تاکسی شدم و رفتم سمت خونه‌. وقتی رسیدم همسایمون خونمون بود. دخترش که پنج ساله بود رو بغل کردم و بوسش کردم. چقدر این دختره بامزه هست آخه..... -سلام. شیدا خانم:سلام عزیزم. -خوبین؟! شیدا خانم:فدات شم خوشگلم. مامان از آشپزخانه بیرون اومد و گفت:چی شد؟! -سلام. مامان:علیک سلام،چی شد؟! -هیچی بهش گفتم جوابم منفیه. مامان کپ کرد،از موقیعت استفاده کردم و با هستی(دختر همسایه)رفتم داخل اتاق. -چطوری هستی خانم؟! هستی خیلی بامزه گفت:خوبم خاله جونی. گونش رو بوسیدم و بهش عروسک دادم. -بازی کن تا بیام. یک دست لباس برداشتم و رفتم داخل اتاق مامان اینا. لباس هام رو عوض کردم و رفتم داخل اتاقم. هستی داشت با عروسک بازی میکرد....... موهام رو شونه کردم و یک رژ صورتی پر رنگ زدم..... هستی:خاله چه خوشگل شدی. -فدات بشم من نفسم. یکم با هستی بازی کردم و بعد نشستم پای گوشی. همه دوستام کنجکاو شده بودن که با کی بیرون بودم. النا هم تو گروه به همشون گفته. خداروشکر مزاحمه دیگه پیام نداده بود. گوشیم رو گذاشتم کنار و با هستی رفتیم داخل حال. مامان:مامان سپهر زنگ زد. -خب؟! کنار شیدا خانم نشستم. مامان:خیلی ناراحت شدن. -چیکار کنم؟! مامان:کارت درست نبوده پارمیس. -خیلی هم درست بوده مامان جان. مامان چپ چپ نگاهم کرد و رفت داخل آشپزخانه. شیدا خانم خندید و گفت:خیلی زوده هنوز ازدواج کنی دختر. لبخندی زدم و گفتم:منم همین رو میگم والا. ادامه دارد...............