هدایت شده از ••بنرایتبادلاتگسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
#پارت_آینده
از ماشین پیاده شدم و رفتم خونه سهیلا
داوود منتظر شد تا وارد بشم بعد خودش بره
یه قدم دیگه مونده بود برسم در خونشون
که دو مرد جلوم ایستادن
ترسیده بودم که یکیشون گف:
-دیدی پیدات کردیم کوچولو فک کردی
می تونی فرار کنی؟
قدمی یه عقب رفتم که به جسمی برخورد کردم
برگشتم که داوود رو دیدم عصبانی
-به به داداش شجاع اومدی از خواهر کوچولوت دفاع کنی؟
دیانا تو مشت ماست
داوود غیرتی شده بوده:
-اسم خواهرمو به دهن کثیفت نیار
نمیذارم دست تو و امثال تو بیوفته
خوشحال از اینکه پشتوانه ای دارم
یهو...
دوست داری ادامشو بدونی پس منتظر چی هستی وارد کانال زیر شو👇🏻
@fereshtehchadori
رمان هیجانیه عشقی نهفته💜
هدایت شده از ••بنرایتبادلاتگسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
#پارت_آینده
از ماشین پیاده شدم و رفتم خونه سهیلا
داوود منتظر شد تا وارد بشم بعد خودش بره
یه قدم دیگه مونده بود برسم در خونشون
که دو مرد جلوم ایستادن
ترسیده بودم که یکیشون گف:
-دیدی پیدات کردیم کوچولو فک کردی
می تونی فرار کنی؟
قدمی یه عقب رفتم که به جسمی برخورد کردم
برگشتم که داوود رو دیدم عصبانی
-به به داداش شجاع اومدی از خواهر کوچولوت دفاع کنی؟
دیانا تو مشت ماست
داوود غیرتی شده بوده:
-اسم خواهرمو به دهن کثیفت نیار
نمیذارم دست تو و امثال تو بیوفته
خوشحال از اینکه پشتوانه ای دارم
یهو...
دوست داری ادامشو بدونی پس منتظر چی هستی وارد کانال زیر شو👇🏻
@fereshtehchadori
رمان هیجانیه عشقی نهفته💜