#عشق_در_جاده_خدا
#قسمت_پنجاه_وششم
گوشی رو قط کردم.
شیما خانم(مادر النا):پارمیس جان شب شده برو خونه عزیزم.
-نه شیما خانم من می مونم.
شیما خانم:نه شما برو ما همه کار ها رو میکنیم.
-آخه..
النا :آخه نداره؛تو برو.
-باشه.
شیما خانم:خداحافظت.
-فقط اینکه مادرم گفتن به مامان رها خبر میدن.
شیما خانم:از طرف من تشکر کن ازشون.
-چشم.
النا :خداحافظ
-خدانگهدار
یه تاکسی گرفتم و رفتم خونه تا وارد شدم مامان بدو اومد سمتم.
مامان :سلام .
-سلام
مامان:به مادرش گفتم،،،،،بنده ی خدا داشت سکته می کرد.
-آخی،
مامان :خدا بهش صبر بده.
دوباره قلبم شکست و شروع کردم به گریه.
-هنوز هیچی نشده دلم واسش تنگ شده....
مامان :آه
رفتم توی اتاق و لباسم و عوض کردم.
دراز کشیدم روی تخت.
گوشیم و در آوردم.
رفتم داخل گالری،چقدر عکس با رها داشتیم.
چه خاطرات قشنگی...
همونطور که داشتم عکس ها رو نگاه می کردم خوابم برد.....
صبح با صدای مامان بیدار شدم.
ادامه دارد.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان زیبای دختر شہید دربارهے حجاب🖤✨
ما نمیگذریم از اون کسی که پا روی خون باباهای ما بگذاره😭🖤
#پیشنہاد_دانلود
#آبـے
پیامبࢪ اسلام﴿ﷺ﴾فࢪمودند:
هࢪشــ🌙ــب پیش از خواب:
💠یڪ باࢪ قࢪآݩ ࢪا ختم ڪنید
﴿=سہ مࢪتبہ سوࢪه مباࢪکہ توحید✨﴾
💠پیامبࢪاݩ ࢪا شفیع خود گࢪدانید:
﴿=۱مࢪتبہ:اللھم صڵ علے محمد و آڵ محمد و عجڵ فࢪجهم،اللھم صڵ علے جمیع الانبیاء و المࢪسلیݩ﴾🦋
💠مؤمنیݩ ࢪا از خود ࢪاضے کنید:
﴿=۱مࢪتبہ:اللھم اغفࢪ للمؤمنیݩ و المؤمناٺ﴾🤲🏻
💠یڪ حج و یڪ عمࢪه بہ جاے آوࢪید:
﴿=۱مࢪتبہ:سبحاݩ اللھ و الحمدللھ و لا الہ الا اللھ و اللھ اکبࢪ﴾💚
💠اقامہ هزاࢪ ࢪکعٺ نماز
﴿=۳مࢪتبہ:یفعڵ اللھ ما یشاء بقدرتہ و یحکم ما یࢪید بعزتہ﴾🌹
༺#عادت_به_کارهای_خوب༻
📌کمال زن چیست؟!
🔰علامه جوادی آملی:
ما خیال میکنیم کمال زن در این است که برای ما برود مدال بیاورد، کمال زن در مادر شدن است، در فرزند تربیت کردن است، کمال زن در اصلاح جامعه است، زن از همین حقیقت خلق شده است.
🔰 تفاوتی در خلقت انسانها و تفاوتی در خلقت زن و مرد نیست، هزاران آدم آمدند و رفتند، هیچ دلیلی بر تفاخر نیست مگر عمل صالح، به جای این که بفرماید از یک شخص واحد فرمود از یک نفس واحد آفرید، تفاوت بین زن و مرد نیست، اما در برخی از ویژگیها زن نسبت به مرد گاه مساوی مرد است، گاه بیشتر از مرد میبرد، گاه کمتر از مرد است، این ویژگیهای زن و مرد یک اختلافی است برابر خلقتهایی که دارد، او باید مادر بشود و این مادری عاطفه لازم دارد، هرگز مرد این توان را ندارد که فرزند رئوف و مهربان تربیت کند.
🔰 الان باب شده بچهها را ببرند مهد کودک و این خطر است، همین که پدر و مادر بزرگ شدند و سالمند شدند او هم آنها را به خانه سالمندان میبرد چون مهر و عاطفه نچشید.
🔰هفت سال کودک باید در دانشگاه عاطفه باشد، تنها کسی که میتواند عاطفه را به جامعه ببرد، تنها کسی که میتواند عاطفه را به جان انسان تزریق کند آغوش مادر است، این عواطف که کم شود و زندگی گذشت و قرضالحسنهای کم شود و بانکهای ربوی زیاد شود، نتیجهاش همین ده دوازده میلیون پروندهای است که در دستگاه قضا هست.
سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:
این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران...
به نظرنتون کارخوبیه؟؟
کیا موافقن؟؟؟
کیامخالف؟؟؟؟
اکثر دانشجویان مخالف بودن!!!
بعضی ها میگفتن: کارناپسندیه....نباید بیارن...
بعضی ها میگفتن: ولمون نمیکنن ...گیر دادن به چهار تا استخوووون... ملت دیوونن!!"
بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته!!!
تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های امتحان جلسه ی قبل نبود...
همه ی سراغ برگه ها رو می گرفتند.
ولی استاد جواب نمیداد...
یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکار کردی؟؟؟ شما مسئول برگه های ما بودی؟؟؟
استاد روی تخته ی کلاس نوشت: من مسئول برگه های شما هستم...
استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم؟
همه ی دانشجویان شاکی شدن.
استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین؟
گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم
درس خوندیم
هزینه دادیم
زمان صرف کردیم...
هر چی که دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت...
استاد گفت: برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟
یکی از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با برگه ها برگشت ...
استاد برگه ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد.صدای دانشجویان بلند شد.
استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن!
دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم.
برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید،
پس چطور توقع دارید مادری که بچه اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظره همین چهارتا استخونش نباشه!!؟؟
بچه اش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه.
چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد!
و همه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن!!
تنها یک نفر موافق بود ....
کسی که سالها منتظر برادر شهیدش بود🍃🌸🍃