eitaa logo
کانال ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡍ߭ ܥ݆ܣߊ‌ܝ‌ܥ‌‌ܘ ܩܫࡎࡐ‌ܩܢ ܫܠࡅ࡙ܣܩܢ ߊ‌ܠܢܚܠߊ‌ܩܢ
3.4هزار دنبال‌کننده
16.4هزار عکس
8.7هزار ویدیو
386 فایل
🌺براے بهره‌منـבے از پیامبر ص و سایر ائمه(علیهم السلام) نیز بایـב از واسطه‌ے ؋ـیض الهے بهره‌منـב گشت و از בریچه‌ے وجوב حجت زماט از انوار سایر معصومین(علیهم السلام) بهرـہ منـב شـב.تمام سعاבت و شقاوت انساט בرگرو معر؋ـت امام زماט عج اللـہ است‌ 🌼 @cyber_2017
مشاهده در ایتا
دانلود
کمی محبت نسبت به امام معصوم1_50130269.mp3
زمان: حجم: 3.06M
💠موضوع #کمی_محبت_به_امام زمان باعث میشه که گناه کنی 🎙حجت‌الاسلام دارستانی 🍀🌺🍀🌸🍀🌼 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀🌼🍀🌺🍀🌸🍀🌼🍀🌺🍀🌸🌺🍀🌸 🍀🌼 🌺 ✳️ مسلمان شدن جوان یهودی امام رضا ( ع ) از پدرانش نقل می کند که : جوانی یهودی پیش ابوبکر آمد و گفت : السلام علیک یا ابابکر ! مردم به او هجوم آوردند و گفتند : چرا او را خلیفه نخواندی ؟ ! ابوبکر گفت : چه می خواهی ؟ گفت : پدرم بر دین یهود مرده و اموال زیادی بر جای نهاده است ، ولی ما جای آنها را نمی دانیم . اگر جای آن اموال رل بگویی ، به دست تو مسلمان می شوم . و غلامت می گردم و یک سوم مالم را به تو می دهم و یک سوم آن را به مهاجر و انصار می بخشم و یک سوم دیگر را خودم بر می دارم . ابوبکر گفت : ای خبث ! جز خدا ، هیچ کس از غیب خبر ندارد . ابوبکر برخاست و رفت . یهودی پیش عمر رفت و بر او سلام کرد و گفت : پیش ابوبکر رفتم و از او چیزی را سو ال کردم ولی مایوس برگشتم ، و اکنون از تو می پرسم و جریان را گفت . عمر نیز گفت : غیر از خدا کسی غیب را نمی داند . عاقبت ، جوان یهودی در مسجد پیامبر پیش علی ( ع ) رفت و گفت : السلام علیک یا امیرالمو منین ! و این سخن را به گونه ای گفت که ابوبکر و عمر نیز شنیدند . مردم او را زدند و گفتند : ای خبیث ! چرا بر علی ، همچون ابوبکر سلام نمی کنی ، مگر نمی دانی که ابوبکر خلیفه است . یهودی گفت : به خدا سوگند از طرف خود این گونه نگفتم ، بلکه در تورات اسم او را این گونه دیدم . حضرت فرمود : چه می خواهی ؟ جوان گفت : پدرم بر دین یهود مرد و اموال زیادی را باقی گذاشت ولی جای آن را به ما نگفت . اگر آنها را بیرون بیاوری به دست تو ایمان می آورم . حضرت فرمود : به آن چه می گویی پایبند هستی ؟ جوان گفت : بلی خدا و ملایکه و تمام حاضران را شاهد می گیرم . حضرت برگ سفیدی خواست و چیزی در آن نوشت . سپس فرمود : ( آیا می توانی خوب بنویسی ؟ ) . جوان یهودی گفت : بلی . فرمود : لوحه هایی را با خودت بردار و به طرف یمن برو ، وقتی آنجا رسیدی صحرای برهوت را بپرس . وقتی که آنجا رفتی ، هنگام غروب خورشید ، بنشین . کلاغ هایی می آیند که منقارشان سیاه و سروصدا می کنند و دنبال آب می روند . وقتی که آنها را دیدی اسم پدرت را ببر و بگو : ای فلانی ! من فرستاده وصی محمد ( ص ) هستم ، با من سخن بگو ! پدرت جوابت را می دهد از گنجینه ها سو ال کن ، جایش را می گوید و هر چه گفت بنویس . وقتی که به خیبر برگشتی ، هر آنچه در آنها نوشته ای عمل کن ) . یهودی رفت تا این که به یمن رسید و در جایی که علی ( ع ) فرموده بود نشست و کلاغ های سیاهی آمدند و صدا کردند . جوان یهودی نام پدرش را برد . پدرش جواب داد و گفت : وای بر تو چه چیزی تو را به اینجا آورده ؟ چون اینجا یکی از جاهای اهل جهنم است . پسرش گفت : آمدم جای گنج ها را از تو بپرسم که کجا مخفی کرده ای . گفت : در فلان باغ در فلان مکان در فلان دیوار . جوان همه را نوشت . آن گاه پدرش گفت : وای بر تو ! از محمد ( ص ) پیروی کن . کلاغ ها برگشتند . و جوان یهودی به سوی خیبر روانه شد و غلامان و نوکران و شتر و جوال ها را برداشت و دنبال آنچه نوشته بود رفت و گنج هایی که در ظرف های نقره و ظرف های طلا بود را بیرون آوردند ، سپس آنها را بر دراز گوش بار کردند و خدمت علی ( ع ) آوردند . جوان نزد علی ( ع ) شهادتین را گفت و مسلمان شد و گفت : براستی که تو وصی محمد ( ص ) هستی و به حق امیرالمو منین هستی ، چنانچه این گونه نامیده شده ای . این کاروان و درهم ها و دینارها را در جایی که خدا به تو دستور داده مصرف کن . مردم جمع شدند و گفتند : این را چگونه دانستی ؟ حضرت فرمود : ( از رسول خدا ( ص ) شنیده ام . اگر می خواهید بالاتر از این را نیز به شما خبر دهم ) . گفتند : بلی . فرمود : ( روزی با رسول خدا ( ص ) زیر یک سقف نشسته بودیم ، و من شصت و شش جای پا شمردم که همه آنها مال ملایکه بودند و تمام جای پای آنها را می شناختم و اسم و خصوصیات و زبان یک یک آنها را هم می دانستم ) 📚 منبع.کتاب ۳۲۰ داستان از معجزات و کرامات امام علی (ع ) 🍀🌺🍀🌸🍀🌼🍀 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀🌺🍀🌸🍀🌼🍀🌺🍀🌸🍀🌼🌸🍀🌼 🍀🌺 💢 عقد برادری با عثمان بن مظعون پیامبر عالیقدر اسلام صلی الله علیه و آله بعد از هجرت به مدینه و قبل از جنگ بدر (هشت ماه پس از هجرت) در یک آیین و مراسم اسلامی بین هر دو نفر از اصحاب خود عقد اخوت و برادری برقرار کرد تا چون دو برادر مراقب و یار یکدیگر باشند؛ البته آن حضرت در این کار خداپسندانه شخصیت و روحانیت طرفین را مراعات می‌نمود و از این رو برای خود، علی بن ابی طالب را انتخاب کرد و او را برادر خویش قرار داد، و بین ابوبکر و عمر عقد اخوت خواند و «ابو الهیثم بن تهیان» را با «عثمان بن مظعون» برادر قرار داد. (۱). * 📚طبقات الکبری، ج ۳، ص ۴۴۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۲۰؛ مستدرک حاکم، ج ۳، ص ۳۲۳. 🍀🌸🍀🌺🍀🌼🍀 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
10.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹اهمیت تغییر ومرتکب نشدن به گناه قبل ازظهور امام عصر(عج) 🎙استاد #پناهیان #تلنگر #اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 🍀🌺🍀🌸🍀🌼 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀🌺🍀🌸🍀🌼🍀 🌸🍀🌼 🍀🌺 🍀 💠 💚🌟💚🌟💚🌟💚🌟💚🌟💚🌟💚 💠 آمادگي براي ظهور امام زمان(عج) وقتی با خود می‌اندیشی که علی(ع) آن بزرگمرد تاریخ بشریت، آن امام متقین و آن قله بلند معارف الهی و مظهر عدل و راستی را چرا آزردند، چرا خلافتش را غصب کرده و او را خانه نشین کردند و چرا همسرش فاطمه زهرا(س) را که به تنهایی به دفاع از ولایت پرداخته بود، میان در و دیوار نهادند، تا جایی که آن کوه صبر را این گونه به شکوه در آوردند که فرمود: «خردمندانه تر آن دیدم که خار در چشم و استخوان در گلو، صبر پیشه کنم و کردم، در حالی که به یغما رفتن میراثم را به تماشا نشسته بودم»[1]، به خود می‌گویی ای کاش بودم و دعوت حضرت زهرا(س) را بی پاسخ نمی‌گذاشتم، آنگاه که آن مظلومه مغصوبه[2]یک به یک به در خانه یاران و صحابه می‌رفت تا به یاری علی(ع)- امام زمان خویش- برخیزند. وقتی می‌شنوی عدم حمایت امت، چگونه امام حسن مجتبی(ع)، آن امام غریب را به پذیرش صلح و تحمل حکومت معاویه پلید و نیرنگ باز، ناچار ساخت، وقتی ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین(ع)، آن یادگار رسول خدا را به یاد می‌آوری، و وقتی که تداوم و استمرار این بی توجهی شیعیان را در زمان سایر ائمه (علیهم السلام) نسبت به حق امام زمان خود و یاری اهل بیت(ع) با وجود آن همه ابراز علاقه و احترام- در مقابل آن همه ظلم به حق ایشان، می‌شنوی، دلت به درد می‌آید. بغضی ناخودآگاه راه گلویت را می‌بندد. گوشه خلوتی جست وجو می‌کنی و آرام آرام اشکی گرم بر گونه‌هایت می‌لغزد و به خاک می‌افتد. در اندیشه فرو می‌روی. نکند تو هم همان کاری را با امام زمانت بکنی که روزگاری آنان با ولی زمان خود انجام دادند. حزنی پنهان و غمی جانسوز در دل داری که حتی در مناسبت‌ها و ایام شادی و خوشی هم رهایت نمی‌کند. همه اسباب خوشی فراهم است. اما باز یک چیزی کم است. یک کسی. کسی که جای خالیش را در اعماق قلبت و با تمام وجودت احساس می‌کنی. شاهد و مطرب و می‌جمله مهیاست، ولی عیش بی یار میسر نشود، یار کجاست؟ کسی که عالم درد فراق او را نه یک روز، نه دو روز بلکه هزار و صد و هفتاد و اندی سال است که تحمل می‌کند و چون شمع می‌سوزد. کسی که امروز برای تو همان علی(ع)، حسن و حسین(ع)، سجاد(ع)، باقر(ع)، صادق(ع)، کاظم(ع)، رضا(ع)، جواد(ع) و هادی(ع) و عسکری(ع) است که در زمانشان نبوده ای و حسرت بودن در آن زمان‌ها را به دل داری. دلت برایش تنگ شده است. احساس دوری می‌کنی. احساس می‌کنی بی او زندگیت رنگ و بو ندارد. احساس می‌کنی حلاوت و شیرینی زندگی واقعی را نچشیده‌ای. احساس می‌کنی مدام درحال فریب خود بوده ای. احساس می‌کنی آن قدر غرق در بازیهای دنیوی شده‌ای که فراموشت شده قدر و منزلتت چیست. احساس می‌کنی فراموشت شده که نباید خود را جز به بهشت بفروشی. نه! اصلاً فراموشت شده که طاووس اهل جنت را چه غریبانه در انتظار روز موعود، در خلوت خود، در گوشه بیابانها و صحراها تنها رها کرده‌ای. آیا ممکن است به خاطر همه اینها او تو را دوست نداشته باشد، صدایت را نشنود و به تو محل نگذارد؟ دلت می‌خواهد عاشق او باشی. می‌خواهی اسمش که بیاید آرام و قرار از کف بدهی. شنیده‌ای که امام صادق (ع) فرمودند: «اگر در زمان او (عج) بودم، تمام عمرم را به او خدمت می‌نمودم.»[3] می‌خواهی به او خدمت کنی. نه! اصلا می‌خواهی جانت را فدایش کنی. دلت می‌خواهد به او بگویی حاضری تمام دار و ندارت، هست و نیستت، و بود و نبودت را بدهی تا او تو را هم در زمره نوکران و خدمتگزاران خود بپذیرد. یعنی می‌شود او دستی از سر مهر بر سر و گوش تو بکشد؟ یعنی می‌شود او تو را هم یار خود بخواند؟ یعنی می‌شود از تو اظهار رضایت کند؟ یعنی می‌شود او تنها یک لحظه، یک چشم بر هم زدن، نیم نگاهی از سر محبت و پذیرش اعمال به تو بیندازد تا تو شفای همه دردها و آلام درونت را بیابی و تا این گونه ناکام- به معنای واقعی کلمه- از دنیا نروی. چه خوشبختی و چه نعمتی بالاتر از این برای کسی متصور است؟ شنیده‌ای که مولای متقیان علی(ع) در گفتاری خطاب به مردم[4] فرموده‌اند که « از جمله حقوق امام بر مردم، وفای به عهد وپیمان، و بیعت خود با امام و پاسخ دادن بی درنگ به دعوت وی و گوش به فرمان او بودن است. » دلت می‌خواهد گوش به فرمان امام زمانت باشی. دلت می‌خواهد کاری کنی و برایش کم نگذاری، اما نمی‌دانی چگونه و چه کاری. با خود می‌گویی: «درست است که ما در عصر غیبت به سرمی بریم، اما آیا این به آن معناست که دیگر ما هیچ وظیفه‌ای نسبت به امام برعهده نداریم، یا اینکه ایشان برای این زمان برنامه و تکلیفی برای ما معین کرده اند؟»... . 🍀🌺🍀🌸🍀🌼🍀 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا