eitaa logo
کانال ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡍ߭ ܥ݆ܣߊ‌ܝ‌ܥ‌‌ܘ ܩܫࡎࡐ‌ܩܢ ܫܠࡅ࡙ܣܩܢ ߊ‌ܠܢܚܠߊ‌ܩܢ
3.5هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
7.3هزار ویدیو
376 فایل
🌺براے بهره‌منـבے از پیامبر ص و سایر ائمه(علیهم السلام) نیز بایـב از واسطه‌ے ؋ـیض الهے بهره‌منـב گشت و از בریچه‌ے وجوב حجت زماט از انوار سایر معصومین(علیهم السلام) بهرـہ منـב شـב.تمام سعاבت و شقاوت انساט בرگرو معر؋ـت امام زماט عج اللـہ است‌ 🌼 @cyber_2017
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀🌺🍀🌼🍀🌸🍀🌺🍀🌼🍀 🌸🍀🌺 🍀🌼 🌸 ❇️قضاوت های امیرالمومنین علیه السلام - تاثير استخوان 🔷جواني نزد عمر رفت و ميراث پدر را از او طلب كرد و اظهار داشت كه او هنگام فوت پدرش در مدينه كودكي بوده است. عمر بر او فرياد زد و او را دور نمود. جوان از نزد عمر بيرون رفت و از دست او تظلم مي‌كرد. اتفاقا حضرت امير عليه‌السلام به جوان رسيد و چون از قضيه آگاه شد به همراهان خود فرمود: جوان را به مسجد جامع بياوريد تا خودم در ماجرايش تحقيق كنم. 🔶جوان را به مسجد بردند. علي عليه‌السلام از او سوالاتي كرد و آنگاه فرمود: چنان درباره شما حكم كنم كه خداوند بزرگ به آن حكم نموده و تنها، برگزيدگان او بدان حكم مي‌كنند سپس بعضي از اصحاب خود را طلبيده به آنان فرمود: بياييد و بيلي نيز همراه بياوريد، مي‌خواهيم به طرف قبر پدر اين كودك برويم. چون رفتند، آن حضرت به قبري اشاره كرد و فرمود: اين قبر را حفر كنيد و ضلعي از اضلاع بدن ميت را برايم بياوريد، و چون آوردند حضرت آن را به دست كودك داد و به وي فرمود: اين استخوان را بو كن. كودك از استخوان بو كشيد، ناگهان خون از دو سوراخ بيني او جاري شد، علي عليه‌السلام به كودك فرمود: تو پسر اين ميت هستي. عمر گفت: يا علي! با جاري شدن خون، مال را به او تسليم مي‌كني؟ 🔶حضرت فرمود: اين كودك سزاوارترست به اين مال از تو و از ساير مردم و آنگاه به حاضران دستور داد استخوان را بو كنند، و چون بو كشيدند، هيچ گونه تاثيري در آنها نگذاشت و دوباره كودك از آن بو كشيد و خون زيادي از بيني او خارج شد، پس مال را به كودك تسليم نمود و فرمود: به خدا سوگند نه من دروغگو هستم و نه آن كسي كه اين اسرار را به من آموخته است. 📚مناقب، سروي، ج 1، ص 491. 🍀🌺🍀🌸🍀🌼 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🍀🌾🍃🌷🌿🥀🕊 🌟بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌟 ⚖️ ⚖️ 🔻طعمۀ شير🔺 📜شيرى را در گودالى انداخته بودند، مردم براى تماشاى شير ازدحام نمودند، يك نفر در نزديكى گودال ايستاده بود، ناگهان قدمش لغزيد و دست به ديگرى زد و دومى به سومى و سومى به چهارمى و همه در گودال افتاده طعمۀ شير شدند. اين ماجرا در يمن اتفاق افتاد، امير المؤمنين-عليه السلام-نيز آنجا تشريف داشت، خبر به آن حضرت رسيد، پس دربارۀ آنان چنين قضاوت نمود، كه اولى طعمۀ شير بوده و به علاوه بايد يك سوم ديه به دومى بپردازد، و دومى نيز دو سوم ديه به سومى و سومى ديۀ كاملى به چهارمى بايد بپردازد. رسول خدا-صلّى اللّه عليه و آله-از اين قضاوت خبردار گرديده فرمود: «ابا الحسن به حكم خدا داورى نموده است». 📝مؤلف: علت اين تفصيل اين است كه نفر اول خودش افتاده، به علاوه افراد ديگرى را با خود انداخته، از اين جهت ديه‌اى طلب ندارد؛ زيرا مرگش مستند به خودش بوده است. و سبب مرگ نفر دوم ممكن است يكى از سه چيز باشد، كشيدن نفر اول و يا افتادن نفر سوم و يا چهارم بر روى او كه خودش عامل آن بوده است بنابراين، احتمال استناد قتلش به نفر اول ١/٣ است و امام-عليه السلام-هم ١/٣ ديه‌اش را به عهدۀ نفر اول قرار داده است، و اما نفر سوم ممكن است علت مرگش كشيدن و افتادن نفر چهارم بر روى او باشد كه خودش عامل آن بوده و يا افتادن نفر اول و يا دوم بر روى او كه عاملش نفر دوم بوده است و امام-عليه السلام-نيز دو سوم ديۀ او را بر عهدۀ نفر دوم گذاشته است. و اما نفر چهارم تمام علّت مرگش مستند به نفر سوم بوده، بنابراين، تمام ديه‌اش بر عهدۀ نفر سوم مى‌باشد چنانچه امام-عليه السلام-حكم نموده است. 📚 . قضاوتهای امیر المؤمنین علیه السلام (ترجمه)، صفحه 47 / ارشاد مفيد، قضاياه-عليه السلام-فى حال حياة النبى-صلّى اللّه عليه و آله-ص ١٠٥. . 🌷🥀🌾🌷🌾🥀 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🍀🌾🍃🌷🌿🥀🕊 🌟بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌟 ⚖️ ⚖️ 🔻اتهام به قتل🔺 📜مردي را در خرابه اي ديدند كه كاردي خون آلود در دست داشت و همان نزديكي كشته اي بود كه در خون خود مي غلطيد. مرد را دستگير كردند و نزد حضرت علي (ع) بردند. علي (ع) فرمود : چه مي گويي؟ متهم گفت:من آن مرد را كشته ام علي (ع) طبق اقرارش دستور داد از او قصاص بگيرند. ناگهان مردي شتاب زده نزد حضرت علي (ع) آمد و گفت من آن مقتول را كشته ام. اميرالمومنين (ع) به مرد اول فرمود: چطور بر عليه خود اقرار كردي؟ متهم گفت: زيرا توانايي انكار نداشتم ، چون افرادي مرا در خرابه با كارد خون آلود بر بالين كشته ديده بودند ، بيم آن داشتم اگر اقرار نكنم مرا بزنند حقيقت مطلب اين است كه من در نزديكي آن خرابه گوسفندي ذبح كردم و با كارد خوني براي قضاي حاجتي داخل در خرابه شدم ، كشته اي را ديدم پس رفتم و به او نگاه مي كردم كه اين گروه وارد خرابه شدند و مرا دستگير نمودند. علي (ع) به بعض حاضرين فرمود اين دو نفر را نزد فرزندم حسن ببريد و از او حكم مسئله را بخواهيد. حضرت امام حسن (ع) در پاسخ آنان فرمود: به اميرالمومنين (ع) بگوئيد گر چه اين مرد مسلماني را كشته ، ولي جان ديگري را احياء نموده است و خداوند مي فرمايد: ((وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا هر كس جاني را احياء كند مثل اين است كه همه مردم را احياء كرده است)). هر دو آزاد مي شوند و خون بهاي مقتول از بيت المال پرداخت مي گردد. 📚 . قضاوتهای امیر المؤمنین علیه السلام (ترجمه)، ارشاد مفيد، قضاياه-عليه السلام-فى حال حياة النبى-صلّى اللّه عليه و آله- . 🌷🥀🌾🌷🌾🥀 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌟بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌟 ⚖️ ⚖️ 🔻حیله برامیرمؤمنان 🔘هنگامی كه رسول خدا صلی الله علیه و آله از مكه به مدینه هجرت نمود، امیرالمومنین علیه السلام را در مكه وكیل و نایب خود گرداند، تا آن حضرت امانت ها و سپرده هایی را كه مردم نزد پیامبر داشتند به صاحبانشان رد نموده ، آنگاه به مدینه رود. در آن روزهایی كه علی علیه السلام امانت ها را به مردم تحویل می داد، حنظله بن ابی سفیان ، عمیر بن وائل ثقفی را تطمیع نمود تا نزد آن حضرت رفته و هشتاد مثقال طلا از او مطالبه كند، و به وی گفت : اگر علی از تو گواه بخواهد ما گروه قریش برای تو شهادت خواهیم داد، و صد مثقال طلا به عنوان پاداش به وی داد كه از جمله آنها گردن بندی بود كه به تنهایی سیزده مثقال طلا وزن داشت . عمیر نزد امیرالمومنین علیه السلام رفت و از آن حضرت مطالبه سپرده نمود. علی علیه السلام هر چند ودایع و امانات را ملاحظه كرد، سپرده ای به نام عمیر ندید و دانست كه او دروغ می گوید، پس او را موعظه نمود تا از ادعایش ‍ دست بردارد ولی اندرزها سودی نبخشید و عمیر همچنان برگفته خود ثابت بود و می گفت : من بر ادعای خود گواهانی از قریش دارم كه آنان برایم گواهی می دهند؛ مانند ابوجهل ، عكرمه ، عقبه بن ابی معیط، ابوسفیان و حنظله . امیرالمومنین علیه السلام فرمود: این نیرنگی است كه به تدبیر كننده اش بر می گردد. و آنگاه دستور داد همه شهود حاضر شده در خانه كعبه بنشینند و به عمیر رو كرده و فرمود: اكنون بگو بدانم امانت را چه وقت تسلیم پیامبر صلی الله علیه و آله نمودی ؟ عمیر: نزدیك ظهر بود كه سپرده را به او تحویل دادم و او آن را از دستم گرفته به غلام خود داد. و آنگاه ابوجهل را طلبیده همان سوال را از او پرسید، ولی ابوجهل گفت : مرا حاجتی به پاسخ گفتن نیست ، و بدین وسیله خود را رها كرد. پس از آن ابوسفیان را به نزد خود فراخواند و همان سوال ها را از او پرسید ابوسفیان گفت : نزدیك غروب آفتاب بود كه عمیر امانتش را تسلیم پیامبر صلی الله علیه و آله نمود و آن حضرت مال از او گرفت و در آستین خود قرار داد. نوبت به حنظله رسید او گفت : به خاطر دارم كه آفتاب در وسط آسمان بود كه عمیر ودیعه را به پیامبر داد و آن حضرت امانت را در پیش رو گذاشت تا وقتی كه خواست برخیزد، آن را به همراه خود برد. و سپس عقبه را احضار كرد و كیفیت را از او جویا شد، وی گفت : به هنگام عصر بود كه عمیر امانتش را تحویل پیامبر صلی الله علیه و آله داد و آن حضرت امانت را فورا به منزل فرستاد و پس از او عكرمه را خواست و چگونگی را از او پرسش نمود، عكرمه گفت : اول روز بود كه عمیر امانت را به پیامبر تحویل داده پیامبر آن را تحویل گرفت و فورا به خانه فرستاد. و عمیر آنجا نشسته بود و تمام جریانات و تناقض گویی های آنان را می شنید. آنگاه امیرالمومنین علیه السلام به عمیر رو كرده فرمود: می بینم رنگ صورتت زرد شده و حالت دگرگون گشته است ! عمیر گفت : الان حقیقت حال را به شما خواهم گفت : زیرا شخص حیله گر، رستگار نخواهد شد. به خدا سوگند من هرگز امانتی را نزد محمد نداشته ام و تنها عامل محرك من حنظله و ابوسفیان بوده اند و اینكه دینارهایی كه مهر هند، زن ابوسفیان بر آنها نقشین است نزد من موجود می باشند كه آنها را به عنوان پاداش به من داده اند. و آنگاه امیرالمومنین علیه السلام فرمود: بیاورید شمشیری را كه در گوشه خانه پنهان است ، شمشیر را آوردند. علی علیه السلام شمشیر را به دست گرفت و به حاضران نشان داد و فرمود: آیا این شمشیر را می شناسید؟ گفتند: آری ، این شمشیر حنظله می باشد، از آن میان ابوسفیان گفت : این شمشیر از حنظله سرقت شده است . امیرالمومنین به وی فرمود: اگر راست می گویی پس غلام تو مهلع ؛ سیاه چكار كرد؟ ابوسفیان گفت : او فعلا برای انجام ماموریتی به طائف رفته است . آن حضرت فرمود: ای كاش ! می آمد و تو یك بار دیگر او را می دیدی و اگر راست می گویی او را احضار كن بیاید. ابوسفیان خاموش شده سخنی نگفت سپس آن حضرت به ده نفر از غلامان اشراف قریش فرمود تا محل معینی را حفر كنند، چون حفر كردند ناگهان به جسد كشته مهلع برخوردند، آن حضرت فرمود: آن را بیرون بیاورید، جسد را بیرون آورده و به طرف خانه كعبه حمل كردند، مردم از مشاهده پیكر بیجان مهلع در شگفت شده سبب قتلش را از آن حضرت پرسیدند. امام علیه السلام فرمود: ابوسفیان و پسرش این غلام را تطمیع كرده وبه پاداش آزادیش او را وادار نمودند تا مرا به قتل برساند تا این كه در راهی برایم كمین كرد و بناگاه به من حمله نمود و من هم مهلتش نداده گردنش را زدم و شمشیرش ‍ را گرفتم . و چون مكر و نیرنگ آنان در این دفعه بجایی نرسید خواستند بار دیگر حیله ای به كار برند ولی آن هم نقش بر آب گردید.📚قضاوتهای امیر المؤمنین علیه السلام (ترجمه)، ارشاد مفيد @Asheghan_Amiralmomenin
⚖️ ⁉️ 💫از ابوبکر سؤ ال شد معناى این آیه چیست که خداوند در قرآن مى فرماید:(وَفاکِهَةً وَاَبّاً( ابوبکر معناى اَبّْ را ندانست و گفت کدام آسمان بر من سایه افکند؟ و یا کدام زمین مرا به پشت گیرد، یا چه کنم در مورد کتاب خدا که چیزى را ندانسته بگویم ، اما فاکهة که معناى آن را مى دانیم (یعنى میوه ) اما معناى اَبّْ را خدا داناتر است .سخن ابوبکر به سمع على (علیهالسلام ) رسید فرمود:عجبا! آیا او نمى داند که اَبّ یعنى علوفه و چراگاه ؟! و قول خداوند که مى فرماید:(وَفاکِهَةً وَاَبّاً ) بیانگر شمردن نعمتهاى الهى بر بندگانش است ، نعمتهایى از غذا که براى آنان و حیواناتشان آفریده است که به وسیله آن ، جان خود را زنده نگه مى دارند و بدن خود را نیرومند مى سازند. (فاکهة یعنى: میوه ها براى انسانها، اَبّ یعنى: علوفه وچراگاه براى حیوانات 📚کتاب قضاوتهای حضرت علی (ع) 🏴🏴🏴🏴🏴 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🍃🌾🌿🌷🍃🥀🕊 🥀🌿🌾 🌷🍃 🍃 ⚖️ ⚖️ 🔹مردي را در خرابه‌اي ديدند كه كاردی خون آلود در دست داشت، و در همان نزديكي نيز كشته‌اي بود كه در خون خود مي‌غلتيد، مرد را دستگير كرده و نزد حضرت اميرالمؤمنین عليه‌السلام بردند. آن حضرت به متهم فرمود: چه مي‌گويي؟ 🗡متهم گفت: من آن مرد را كشته‌ام، علي عليه السلام طبق اقرارش دستور داد از او قصاص بگيرند. ناگهان مردي شتابزده نزد آن حضرت آمده و گفت: من آن شخص را كشته‌ام. 🕊اميرالمؤمنين به مرد اول فرمود: چطور شد بر عليه خودت اقرار كردي؟ متهم: زيرا توانايي انكار نداشتم، بدان جهت كه افرادي مرا در خرابه‌اي با كاردي خون آلود بر بالين كشته‌اي ديده بودند، و بيم آن داشتم كه اگر اقرار نكنم مرا بزنند. حقيقت مطلب اين است كه من در نزديكي آن خرابه گوسفندي را ذبح كرده، پس در حالي كه كارد خون آلودي در دست داشتم به منظور قضاي حاجت داخل در خرابه شدم ناگهان كشته‌اي را ديدم كه در خون خود مي‌غلتيد، بالين او رفته حيرت زده به او نگاه مي‌كردم كه ناگهان اين گروه وارد خرابه شده مرا به آن حال ديده دستگيرم نمودند. 🌟اميرالمؤمنین عليه‌السلام به حاضران فرمود: اينها را به نزد فرزندم حسن ببريد و از او حكم مسأله را بپرسيد. ✨حضرت امام حسن عليه‌السلام در پاسخ آنان فرمود: به اميرالمؤمنینبگوييد اگر اين مرد مسلماني را كشته، ولي جان ديگري را از مرگ نجات داده است، و خداوند مي‌فرمايد: و من احياها فكانما احيا الناس جميعا؛ هر كس جاني را احيا كند مثل اين است كه همه مردم را احيا كرده است. هر دو آزاد مي‌شوند. و خونبهاي مقتول از بيت المال پرداخت مي‌گردد. 📚فروع كافي، ج 7، ص 289. تهذيب، ج 10، ص 173، حديث 19. 🏴🏴🏴 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
☘️🌷🍃🌾🌿🥀🕊 🌷🍃🌾 🥀☘️ 🌿 ⚖️ ⚖️ ⁉️چنین کسى از اولیاء الله است 🔰فرستاده پادشاه روم از ابوبکر پرسید؛ چه کسى امیدى به بهشت ندارد و از آتش و خدا نمى ترسد، و رکوع و سجود بجا نمى آورد، و مردار و خون مى خورد و فتنه را دوست مى دارد، و با حق دشمن است و بر نادیده گواهى مى دهد؟ ابوبکر به او پاسخ نداد و عمر به او گفت : بر کفرت افزوده شد. 💎امیرالمؤمنین علیه السلام باخبر گردید، پس فرمود: چنین کسى از اولیاء الله است ؛ زیرا تنها امیدش به خداست نه بهشت او، و از خدا مى ترسد نه از آتش او و از ظلم خدا نمى ترسد بلکه از عدالتش ، و در نماز میت رکوع و سجود بجا نمى آورد و ماهى و ملخ مى خورد با اینکه آنها مرده اند، کبد مى خورد و آن خون است . و بر بهشت و دوزخ گواهى مى دهد با این که آنها را ندیده است 📚قضاوتهای امیرالمومنین علی علیه السلام//آیت الله علامه حاج شیخ محمد تقی تستری ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌱🌷🌿🥀🍃🌾🕊 🥀🌿🌾 🌱🍃 🌷 ⚖️توطئه اى كه فاش گرديد 🔖موضوع: قضاوت 📜در زمان خلافت خلیفه دوم، دو نفر امانتى را نزد زنى به وديعت گذاشتند و به وى سفارش نمودند كه تنها با حضور هر دوى آنان وديعه را تحويل دهد. 🔹پس از مدتى يكى از آن دو به نزد زن رفته و مدعى شد كه دوستش مرده است و وديعه را مطالبه نمود. زن در ابتدا از دادن سپرده امتناع ورزيد ولى چون آن مرد زياد رفت و آمد مى نمود و مطالبه مى كرد، وديعه را به وى داد. پس از گذشت زمانى مرد ديگر به نزد زن آمده و خواستار وديعه گرديد، زن داستان را برايش بازگو نمود؛ اما مرد قبول نکرد و در نتیجه با هم اختلاف پیدا کردند، لذا -برای قضاوت- نزد خلیفه رفتند. 🔸خلیفه به زن گفت: تو ضامن وديعه هستى. (و باید غرامت بدهی) 🔷اتفاقا اميرالمومنين عليه السلام در آن مجلس حضور داشت؛ زن از خلیفه خواست تا امیرالمومنین عليه السلام بين آنان داورى كند. خلیفه قبول کرد و گفت: يا على، ميان آنان قضاوت كن. 💠اميرالمؤمنين عليه السلام به آن مرد رو كرد و فرمود: مگر تو و دوستت به اين زن سفارش نكرده ايد كه سپرده را به هر كدامتان به تنهايى ندهد؟ اكنون وديعه نزد من است، برو ديگرى را به همراه خود بياور و آن را تحويل بگير. 🔶به این ترتیب امیرمؤمنان صلوات الله علیه زن را ضامن وديعه نكرد و از اين راه توطئه آن دو مرد را آشكار نمود؛ زيرا حضرت علی عليه السلام مى دانست كه آن دو مرد با هم تبانى كرده و خواسته اند هر دو نفرشان از زن ودیعه را مطالبه كنند تا او به هر دو غرامت بپردازد. 📚منبع: كتاب قضاوتهاي اميرالمؤمنين عليه السلام نوشته: آيت الله شيخ محمد تقی تستری ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌱🌾🌷🍃🥀🌿 🌷🍃🌱 🥀🌿 🌾 ⚖️امام علی(ع) چگونه با «أرّه» قضاوت کرد؟⁉️ ❇️محدّثين و مورّخين حكايت كرده اند: ⚜️در زمان حكومت عمر بن خطّاب، دو نفر زن بر سر كودك شيرخواره اى نزاع و اختلاف كردند؛ و هر يك مدّعى بود كه كودك فرزند اوست؛ بدون آن كه دليلى بر ادّعاى خود داشته باشند. عمر در قضاوت اين مسأله و بيان حكم فرو ماند، كه آيا كودك را به كدام يك از آن دو زن بدهد. به همين جهت از اميرالمؤمنين على عليه السلام درخواست كرد تا چاره اى بينديشد و براى رفع مشكل اقدامى نمايد. 🔰حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام هر دو زن را دعوت به صبر و سكوت نمود و با موعظه از ايشان خواست تا حقيقت امر را بازگو نمايند، ليكن آن ها قانع نشدند و هركدام بر ادّعاى خود پافشارى نموده و متقاضى دريافت كودك بودند. حضرت با توجّه به اهميّت قصّه ، دستور داد تا ارّه اى بياورند، زن ها تا چشمشان به ارّه افتاد اظهار داشتند: يا علىّ! مى خواهى چه كنى ؟ 💠امام علىّ عليه السلام فرمود: مى خواهم كودك را با ارّه از وسط جدا نمايم و سهم هر يك را بدهم . هنگامى كه كودك را آوردند، يكى از آن دو زن ساكت و آرام ماند و ديگرى گفت: خدايا! به تو پناه مى برم ، يا علىّ! من از حقّ خود گذشتم و كودكم را به آن زن بخشيدم . در همين لحظه، حضرت امير عليه السلام اظهار نمود: ((اللّه اكبر!))؛ و خطاب به آن زن كرد و فرمود: اين كودك براى تو و فرزند توست . 🔹و سپس افزود: چنانچه اين بچّه مال آن ديگرى مى بود، مى بايست دلش به حال كودك خود مى سوخت و اظهار ناراحتى مى كرد. در اين هنگام زنى كه آرام و ساكت بود، به دروغ و بى محتوائى ادّعاى خود اعتراف كرد؛ و گفت: كه من حقّى در اين كودك ندارم . و در نهايت عمر از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به جهت حلّ اين مشكل مهمّ، تشكّر و قدردانى كرد. 📚منبع: كتاب سلونى : ج 2، ص 253، فضائل قمّى : ص 95، إرشاد مفيد:110، س5 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌱🌾🍃🌷🍁🥀🍂🕊 🌷🍃🍁 🌱🍂 🥀 ⚖️ ⚖️ موضوع: قضاوت و دادرسی به سبک و سیاق علوی 📕شیخ صدوق در کتاب «من لا يحضره الفقيه» نقل می‌کند: روزی مردى در زمان خلافت اميرالمؤمنين علیه السلام بر ايشان وارد شد و چند روزى ميهمان آن حضرت بود. آنگاه دعوائى با كسى عنوان كرد و از حضرت استعلام حكم نمود در صورتى كه قبلاً يعنى روز اول عنوان نكرده بود. 💠حضرت امير المؤمنین علیه السلام فرمود: آيا تو با كسى مخاصمهاى دارى و بشكايت آمده اى؟ گفت: آرى، حضرت فرمود: از نزد ما برو، زيرا رسول خدا(ص) نهى فرمود از اينكه يكى از طرفين دعوى بدون حضور ديگرى ميهمان قاضى باشد 📚من لا يحضره الفقيه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌾🍃🍂🌱🍁🌷🍃🥀🍂🕊 🌷🍁🌾 🥀🍂 🌱 ⚖️ 📝:قباله‌ای که امیرالمؤمنین علیه السلام نوشت ❇️شریح قاضی می گوید: خانه ای را به هشتاد دینار خریدم، به نام خود قباله کردم و گواهان بر آن گرفتم. 💎خبرش به امیرالمؤمنین علیه السلام رسید، مرا احضار کرد و فرمود: ای شریح! شنیده ام خانه ای به هشتاد دینار خریده ای و بر آن قباله نوشته و چند نفر گواه گرفته ای!؟ گفتم: آری، درست است. 💠امام علیه السلام نگاه خشمگین به من کرد و فرمود: شریح از خدا بترس به زودی کسی (عزرائیل) به سوی تو خواهد آمد. نه به قباله ات نگاه می کند و نه به امضای آن گواهان اهمیت می دهد و تو را از آن خانه حیران و سرگردان خارج می کند و در گودال قبرت می گذارد. ✔️ای شریح! خوب تأمل کن! مبادا این خانه را از مال دیگران خریده باشی و بهای آن را از مال حرام پرداخته باشی؟ که در این صورت، در دنیا و آخرت خویشتن را بدبخت ساخته ای. ❇️سپس فرمود: ای شریح! آگاه باش! اگر وقت خرید خانه نزد من آمده بودی برای تو قباله ای می نوشتم، که به خرید این خانه حتی به یک درهم هم رغبت نمی کردی من این چنین قباله می نوشتم: 📜این خانه ای است که بنده خوار و ذلیل، از شخص مرده ای که آماده کوچ به عالم آخرت است، خریداری کرده که در سرای فریب (دنیا)، در محله فانی شوندگان و در کوچه هلاک شدگان قرار دارد، که دارای چهار حد است: 1️⃣حد اول آن؛ به پیشامدهای ناگوار (آفات و بلاها) منتهی می شود. 2️⃣و حد دوم؛ به مصیبتها (مرگ عزیزان و...) متصل است. 3️⃣و حد سوم؛ به هوسهای نفسانی و آرزوهای تباه کننده اتصال دارد. 4️⃣و حد چهارمش؛ شیطان گمراه کننده است و درب این خانه از حد چهارم باز می گردد. این خانه را شخص فریفته آرزوها از کسی که پس از مدت کوتاهی می میرد به مبلغ خارج شدن از عزت قناعت و داخل شدن در پستی خریده است. 👌آری نگاه انسانهای وارسته نسبت به زندگی پست همین است. 📚بحارالانوار، ج 33، ص 458 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌹🍂🌷🍁🌼🍂🌻🍁 🌻🍁🌹 🌷🍂 🌼 ⚖️ ⚖️ 📌جلوگيري از دو دفعه قصاص 🔸مردي مرد ديگري را كشت ، برادر مقتول قاتل را نزد عمر برد، عمر به وي دستور داد قاتل را بكشد، برادر مقتول قاتل را به قدري زد كه يقين كرد او را كشته است. 🔹اولياي قاتل او را برداشته به خانه بردند و چون رمقي در بدن داشت به معالجه‌اش پرداختند و پس از مدتي حالش خوب شد. برادر مقتول چون قاتل را ديد دوباره او را گرفت و گفت: تو قاتل برادر من هستي بايد تو را بكشم، مرد فرياد برآورد تو يك بار مرا كشته‌اي و حقي بر من نداري. مجددا نزاع را به نزد عمر بردند، عمر دستور داد قاتل را بكشند، ولي نزاع ادامه يافت تا اين كه به نزد حضرت امير عليه‌السلام رفته و از او داوري خواستند. علي عليه‌السلام به قاتل فرمود: شتاب مكن، و خود آن حضرت به نزد عمر رفت و به وي فرمود: حكمي كه درباره آنان گفته‌اي صحيح نيست. عمر گفت: پس حكمشان چيست؟ 💠علي عليه‌السلام: ابتدا قاتل شكنجه‌هايي را كه برادر مقتول بر او وارد ساخته از او قصاص مي‌گيرد و آنگاه برادر مقتول مي‌تواند او را بكشد.برادر مقتول با خود فكري كرد كه در اين صورت جانش در معرض خطر است پس از كشتن او صرفنظر كرد. [1] . 🔸و همين خبر را ابن‌شهر آشوب در مناقب با اندك اختلافي نقل كرده و در آخر آن مي‌گويد: عمر دست به دعا برداشت و گفت: سپاس خداي را، يا اباالحسن! شما خاندان رحمتيد، و آنگاه گفت: اگر علي نبود عمر هلاك مي‌شد. 📚[1] فروع كافي، ج 7، ص 360 مناقب، سروي، ج 1، ص 497. تهذيب، ج 10، ص 278، حديث 1. من لا يحضر، ج 4، ص 128، حديث 14. 🌼🍁🌺🍂🌸🍂 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌱🌹🍂🌷🍁🌼🍂🌺🍁🌻🍂 🌷🍁🌺🍂 🌼🍂🌹 🌻🍁 🌸 ⚖️ ⚖️⚖️ 📌 اين حكم خداست 💠رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از مردی اعرابی، ماده شتری به چهار صد درهم خريداری نموده بود، و هنگامی كه اعرابی پول را تحويل گرفت، فرياد بر آورد: درهمها و شتر، مال من است. اتفاقا ابوبكر از آنجا عبور می كرد، پيامبر به ابوبكر فرمود: بين من و اعرابی قضاوت كن! 🔹ابوبكر گفت: اعرابی از شما گواه می خواهد. عمر نيز از آنجا عبور می كرد و سخنان ابوبكر را در آن باره تكرار نمود. در اين موقع امام علی عليه‌السلام از دور نمايان گرديد، پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اعرابی فرمود: قبول داری اين جوان كه می آيد بين ما قضاوت كند؟ گفت: بلی. 💠حضرت علی آمد، اعرابی ادعای خود را مطرح كرد. 💎اميرالمومنين عليه‌السلام به اعرابی فرمود: شتر را به پيامبر تسليم كن! 🍃اعرابی اعتنا نكرد تا اين كه آن حضرت سه بار گفتار خود را تكرار نمود ولی نتيجه ای نبخشيد، در اين هنگام علی عليه‌السلام اعرابی را با يك ضربه شمشير، دور كرد. پس اهل حجاز گفتند: كه با آن ضربه، سر او را پراند و اهل عراق گفتند: عضوی از او را قطع كرد. 🔶و آنگاه علی عليه‌السلام به پيامبر عرضه داشت: يا رسول الله! ما شما را در وحی تصديق می كنيم چگونه در چهار صد درهم تصديق ننمائيم؟!(۴۷۳) . 〽️و در خبری آمده: كه پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ابوبكر و عمر رو كرده و به آنان فرمود: اين حكم خداست نه آنچه كه شما به آن حكم كرديد. ✍️مؤ لّف: ❇️گرچه اميرالمؤمنين عليه‌السلام از خلقت هستی حيرت آور خدا و نفس پيغمبر است و محال است كه آن دو و ديگران به مقام و منزلت او برسند همچون ثری و ثريا الا اين كه آنان به قدر ساير صحابه پيغمبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم توجه نداشته اند. و اين خزيمه بن ثابت است كه در نظير چنين قضيه ای برای پيامبر گواهی ناديده داد، و پيامبر به وی فرمود: چگونه گواهی ناديده می دهی؟ 🔷عرضه داشت: يا رسول الله! ما شما را در وحی و اخبار آسمانی تصديق می كنيم، چگونه ممكن است در خبرهای زمين تصديق ننمائيم. پس رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گواهيش را پذيرفت و يك شهادتش را جای دو شهادت قرار داد و به همين جهت ذوالشهادتين لقب يافت. 📚۴۷۳- مناقب، سروی، ج ۱، ص ۴۹۰ نویسنده: آيت الله شيخ محمد تقى تسترى 🌺🍂🌼🍁🌸🍂 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌱🌹🍂🌷🍁🌼🍂🌺🍁🌻🍂 🌷🍁🌺🍂 🌼🍂🌹 🌻🍁 🌸 ⚖️ ⚖️ ⭕️ عفو از حد 🌀مردی نزد اميرالمؤمنين عليه‌السلام آمده و به دزدی خود اعتراف نمود. امام عليه‌السلام به وی فرمود: آيا چيزی از قرآن می دانی؟ گفت: آری، سوره بقره را می دانم. فرمود: دستت را در عوض آن سوره به تو بخشيدم. اشعث گفت: آيا حدی از حدود خدا را تعطيل می كنی؟ 🔰حضرت علی عليه‌السلام به وی فرمود: تو از احكام خدا چه می دانی؟ و آنگاه فرمود: اگر مثبت حد، گواه و شاهد باشد امام نمی تواند از آن درگذرد، ولی اگر مثبت حد، اقرار خود جانی باشد امام اختيار دارد می تواند او را عفو كند و يا به او حد بزند 📚من لا يحضر، كتاب الحدود، حد السرفه حديث ۹. 🌺🍂🌼🍁🌸🍂 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌱🌹🍂🌷🍁🌼🍂🌺🍁🌻🍂 ⚖️ ⚖️ 📌حیله گری با امیرالمؤمنین! 🔰هنگامی که رسول خدا - صلی الله علیه و آله - از مکه به مدینه هجرت نمود، امیرالمؤمنین - علیه السلام - را در مکه وکیل و نایب خود گرداند، تا آن حضرت امانتها و سپرده هایی را که مردم نزد پیامبر داشتند به صاحبانشان رد نموده، آنگاه به مدینه رود.در آن روزهایی که علی - علیه السلام - امانتها را به مردم تحویل می داد، حنظله بن ابی سفیان، عمیر بن وائل ثقفی را تطمیع نمود تا نزد آن حضرت رفته و هشتاد مثقال طلا از او مطالبه کند، و به وی گفت: اگر علی از تو گواه بخواهد ما گروه قریش برای تو شهادت خواهیم داد، و صد مثقال طلا به عنوان پاداش به وی داد که از جمله آنها گردن بندی بود که به تنهایی سیزده مثقال طلا وزن داشت. عمیر نزد امیرالمؤمنین - علیه السلام - رفت و از آن حضرت مطالبه سپرده نمود. علی - علیه السلام - هر چند ودایع و امانات را ملاحظه کرد، سپرده ای به نام عمیر ندید و دانست که او دروغ می گوید، پس او را موعظه نمود تا از ادعایش دست بردارد ولی اندرزها سودی نبخشید و عمیر همچنان برگفته خود ثابت بود و می گفت: من بر ادعای خود گواهانی از قریش دارم که آنان برایم گواهی می دهند؛ مانند ابوجهل، عکرمه، عقبه بن ابی معیط، ابوسفیان و حنظله. امیرالمؤمنین - علیه السلام - فرمود: این نیرنگی است که به تدبیر کننده اش بر می گردد. و آنگاه دستور داد همه شهود حاضر شده در خانه کعبه بنشینند و به عمیر رو کرده و فرمود: اکنون بگو بدانم امانت را چه وقت تسلیم پیامبر صلی الله علیه و آله نمودی؟عمیر: نزدیک ظهر بود که سپرده را به او تحویل دادم و او آن را از دستم گرفته به غلام خود داد. و آنگاه ابوجهل را طلبیده همان سوال را از او پرسید، ولی ابوجهل گفت: مرا حاجتی به پاسخ گفتن نیست، و بدین وسیله خود را رها کرد. پس از آن ابوسفیان را به نزد خود فراخواند و همان سوالها را از او پرسید ابوسفیان گفت: نزدیک غروب آفتاب بود که عمیر امانتش را تسلیم پیامبر صلی الله علیه و آله نمود و آن حضرت مال از او گرفت و در آستین خود قرار داد. نوبت به حنظله رسید او گفت: بخاطر دارم که آفتاب در وسط آسمان بود که عمیر ودیعه را به پیامبر داد و آن حضرت امانت را در پیش رو گذاشت تا وقتی که خواست برخیزد، آن را به همراه خود برد. و سپس عقبه را احضار کرد و کیفیت را از او جویا شد، وی گفت: به هنگام عصر بود که عمیر امانتش را تحویل پیامبر - صلی الله علیه و آله - داد و آن حضرت امانت را فورا به منزل فرستاد و پس از او عکرمه را خواست و چگونگی را از او پرسش نمود، عکرمه گفت: اول روز بود که عمیر امانت را به پیامبر تحویل داده پیامبر آن را تحویل گرفت و فورا به خانه فاطمه فرستاد. و عمیر آنجا نشسته بود و تمام جریانات و تناقض گوییهای آنان را می شنید. آنگاه امیرالمومنین - علیه السلام - به عمیر رو کرده فرمود: می بینم رنگ صورتت زرد شده و حالت دگرگون گشته است! عمیر گفت: الان حقیقت حال را به شما خواهم گفت: زیرا شخص حیله گر، رستگار نخواهد شد. به خدا سوگند من هرگز امانتی را نزد محمد نداشته ام و تنها عامل محرک من حنظله و ابوسفیان بوده اند و اینکه دینارهایی که مهر هند، زن ابوسفیان بر آنها نقشین است نزد من موجود می باشند که آنها را به عنوان پاداش به من داده اند. و آنگاه امیرالمؤمنین - علیه السلام - فرمود: بیاورید شمشیری را که در گوشه خانه پنهان است، شمشیر را آوردند. علی - علیه السلام - شمشیر را به دست گرفت و به حاضران نشان داد و فرمود: آیا این شمشیر را می شناسید؟ گفتند: آری، این شمشیر حنظله می باشد، از آن میان ابوسفیان گفت: این شمشیر از حنظله سرقت شده است. امیرالمؤمنین به وی فرمود: اگر راست می گویی پس غلام تو مهلع؛ سیاه چکار کرد؟ ابوسفیان گفت: او فعلاً برای انجام ماموریتی به طائف رفته است. آن حضرت فرمود: ای کاش! می آمد و تو یک بار دیگر او را می دیدی و اگر راست می گویی او را احضار کن بیاید. ابوسفیان خاموش شده سخنی نگفت سپس آن حضرت به ده نفر از غلامان اشراف قریش فرمود تا محل معینی را حفر کنند، چون حفر کردند ناگهان به جسد کشته مهلع برخوردند، آن حضرت فرمود: آن را بیرون بیاورید، جسد را بیرون آورده و به طرف خانه کعبه حمل کردند، مردم از مشاهده پیکر بیجان مهلع در شگفت شده سبب قتلش را از آن حضرت پرسیدند. امام - علیه السلام - فرمود: ابوسفیان و پسرش این غلام را تطمیع کرده وبه پاداش آزادیش او را وادار نمودند تا مرا به قتل برساند تا این که در راهی برایم کمین کرد و بناگاه به من حمله نمود و من هم مهلتش نداده گردنش را زدم و شمشیرش را گرفتم. و چون مکر و نیرنگ آنان در این دفعه بجایی نرسید خواستند بار دیگر حیله ای به کار برند ولی آن هم نقش بر آب گردید (21)! 📚قضاوتهای امیرالمؤمنین علی علیه السلام آیت الله علامه حاج شیخ محمد تقی تستری 🌺🍂🌼🍁🌸🍂 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin
⚖️ ⚖️ 💬ابن‌عباس مي‌گويد: روزي عمر در زمان خلافتش براي اداي فريضه صبح به مسجد آمد ديد كسي در محراب خوابيده است، عمر به غلام خود گفت: او را براي نماز خواندن بيدار كن، غلام پيش رفت، ديد لباس زنانه به تن دارد، تصور كرد زني از انصار است او را حركت داد، ولي حركت نكرد، معلوم شد مردي است در لباس زنان كه سرش بريده شده است.عمر دستور داد كشته را در گوشه‌اي از مسجد قرار دهند و نماز صبح به جاي آورد، پس از نماز به حضرت امير عليه‌السلام عرضه داشت: نظرتان در اين قضيه چيست؟آن حضرت فرمود: بگو كشته را دفن كنند و منتظر باش تا كودكي را در همين محراب ببيني. عمر گفت: از كجا مي‌گويي؟علي عليه‌السلام: برادر و حبيبم رسول خدا صلي الله عليه و آله مرا از اين ماجرا خبر داده است. و چون نه ماه گذشت روزي عمر براي نماز صبح وارد مسجد شد، ناگهان صداي گريه طفلي به گوشش رسيد. گفت: راست گفته خدا و رسول خدا و پسر عم رسول خدا، و آنگاه به غلام خود گفت: نوزاد را از ميان محراب بردارد و پس از اداي نماز، طفل را آورد و در پيش روي حضرت علي عليه‌السلام گذاشت. اميرالمومنين فرمود: دايه‌اي از انصار پيدا كنند تا از طفل نگهداري نمايند. تولد كودك در ماه محرم بود و به غلام عمر فرمود: دايه طفل را پس از نه ماه در روز عيد فطر بياوريد. 🔸دايه طفل را در موقع مقرر، دايه طفل را در موقع مقرر، نزد حضرت امير عليه‌السلام آورد، حضرت به او فرمود: كودك را در محل نماز عيد ببر و بنگر هر زني را كه كودك را از تو گرفت و صورتش را بوسيد و به وي گفت: اي ستمديده، فرزند زن ستمديده! و اي فرزند مرد ستمگر! او را بگير و به نزد من بياور! 🔹دايه، طفل را در آن جا برد، ديد زني از پشت سر او را صدا مي‌زند و مي‌گويد: تو را به حق محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله اندكي توقف كن! دايه ايستاد آن زن رسيد و طفل را از او گرفت و صورتش را بوسيد و به او گفت: اي مظلوم، فرزند مظلومه! و اي فرزند مرد ظالم! چقدر به كودك مرده من شباهت داري، و آن زن بسيار زيبا بود، و هنگامي كه طفل را به دايه رد كرد و خواست برود، دايه دامنش را چسبيد.زن گفت: مرا رها كن! دايه گفت: تو را رها نمي‌كنم تا به نزد علي بن ابيطالب ببرم، زن مضطرب شد و گفت: علي مرا در ميان مردم رسوا مي‌كند و اگر چنين كني در روز قيامت با تو مخاصمه خواهم كرد، دايه حرفش را گوش نكرد و خواست او را ببرد در اين موقع زن به دايه گفت: مرا رها كن تو را به خانه مي‌برم و دو برد يمني و يك حله صنعايي و سيصد درهم هجري به تو مي‌دهم، دايه قبول كرد و با زن به خانه رفت، و اموال را گرفت، آنگاه به دايه گفت: اگر طفل را در روز عيد قربان بازآوري همين هدايا را به تو خواهم داد. و چون مردم از نماز عيد برگشتند اميرالمؤمنين عليه‌السلام دايه را طلبيده به وي فرمود: اي دشمن خدا! سفارش مرا چه كردي؟دايه گفت: كسي را نديدم.
🌱🌹🍂🌷🍁🌼🍂🌺🍁🌻🍂 ⚖️ ⚖️ 🔖ودیعه 📝مردی دو دینار و دیگری یک دینار نزد شخصی به ودیعت نهادند، یک دینار آنها تلف شد. - علیه السلام - درباره آنان فرمود: یک دینار از دو دینار موجود به صاحب دو دینار اختصاص دارد و دینار دیگر نیز بالمناصفه بین آن دو تقسیم می شود. 📙و نظیر این خبر است روایتی که شیخ صدوق و شیخ طوسی به امام صادق علیه السلام نسبت داده اند که دو نفر بر سر دو درهم با یکدیگر نزاع می کردند، یکی از آنان هر دو درهم را از خود می دانست و دیگری یکی از آنها را. آن حضرت - علیه السلام - فرمود: کسی که مدعی یک درهم است اعتراف دارد که از درهم دیگر حقی ندارد، و درهم دیگر که مورد نزاع است بین آنان بالمناصفه تقسیم می شود. 📕و همچنین نظیر آن را شیخ کلینی و صدوق و طوسی به امام محمد باقر علیه السلام نسبت داده اند که از آن حضرت پرسیدند، مردی غلامی از دیگری خریده و فروشنده دو غلام به خریدار تسلیم نموده تا یکی از آنها را انتخاب کرده برای خود نگهدارد و دیگری را به صاحبش رد نماید و فروشنده قیمت غلام را نیز از مشتری تحویل گرفته است. خریدار هر دو غلام را به طرف منزل می برده، اتفاقا یکی از آن دو در بین راه گریخته است. آن حضرت فرمود: مشتری غلام موجود را به صاحبش رد می کند و نصف قیمتی را که به فروشنده داده پس می گیرد و برای یافتن غلام جستجو می کند، اگر آن را یافت باز اختیار دارد هر کدام از آن دو را که می خواهد نگهدارد و آن نصف قیمت را که از فروشنده گرفته باز به وی رد نماید، و اگر غلام را پیدا نکرد از مال هر دو رفته، نصفش از فروشنده و نصفش از خریدار. 📚قضاوتهای امیرالمؤمنین علی علیه السلام آیت الله علامه حاج شیخ محمد تقی تستری 🌼🍁🌺🍂🌸🍂 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌷🍁🌼🍂🌹🍁🌺🍂🌻🍁🌸🕊 🌺🍂🌹 🌻🍃 🌸 ⚖️ ⚖️ 🗞حکمهای گوناگون 📌پنج نفر را در حال زنا گرفته نزد عمر آوردند، عمر دستور داد بر همه آنها حد جاری کنند، اتفاقا 💠امیرالمؤمنین - علیه السلام - در آنجا حاضر و به قضیه ناظر بود، پس به عمر رو کرده، فرمود: این حکم که درباره آنان گفتی صحیح نبود. عمر گفت: پس خودتان بر آنان اقامه حد کنید. 🔷امام - علیه السلام - یکی را پیش کشیده گردنش را زد و دومی را سنگسار نمود و به سومی صد تازیانه زد و به چهارمی پنجاه تازیانه، و پنجمی را فقط چند تازیانه. عمر در حیرت شده و مردم نیز در شگفت. عمر گفت: یا اباالحسن! بر پنج نفر که همگی مرتکب یک جرم شده بودند هیچ حد مختلف جاری کردی؟ آن حضرت - علیه السلام - فرمود: اما نفر اول که گردنش را زدم کافر ذمی بود که از شرایط ذمه خارج شده و حکمش کشتن است؛ و نفر دوم که او را سنگسار کردم خودش زن داشت و زنایش محصنه بود و حکمش سنگسار است؛ و نفر سوم که به او صد تازیانه زدم زن نداشت و نفر چهارم که به او نصف حد زدم غلام بود و حکمش نصف حد است؛ و نفر پنجم که او را تعزیر نمودم دیوانه بود و حدی نداشت ولیکن لازم بود به چند تازیانه تنبیه شود (36). 💬بالمناسبه نقل می شود که: عبدالرحمن بن حسان بن ثابت و عبدالرحمن بن حکم بن ابی العاص یکدیگر را به زنا متهم کردند، ماجرایشان به معاویه رسید. معاویه به فرمانبردار خود، مروان دستور داد تا آنان را تنبیه کند. مروان، عبدالرحمن بن حسان را هشتاد تازیانه زد، و عبدالرحمن بن حکم را بیست تازیانه، بعضی به عبدالرحمن گفتند: این تبعیضی که مروان بین تو و بردارش روا داشته فرصتی است که مراتب را به معاویه گزارش کرده تا مروان را مجازات کند. عبدالرحمن بن حسان در پاسخ آنان گفت: به خدا سوگند چنین نخواهم کرد؛ زیرا مروان به من حد مردان آزاد زده و برادرش را نصف حد برده، و با اشاعه این سخن، دل مروان را به درد آورد! 📚قضاوتهای امیرالمومنین علی علیه السلام آیه الله علامه حاج شیخ محمد تقی تستری 🌼🍁🌺🍂🌸🍂 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌷🍁🌼🍂🌹🍁🌺🍂🌻🍁🌸🕊 🌺🍂🌹 🌻🍃 🌸 ⚖️ ⚖️ 💢این حکم خداست!! ❇️رسول خدا (ص) از مردی اعرابی ، ماده شتری به چهارصد درهم خریداری نموده بود ، و هنگامی که اعرابی پول را تحویل گرفت، فریاد برآورد : درهمها و شتر مال من است. اتفاقا ابوبکر از آنجا عبور می کرد، پیامبر به ابوبکر فرمود : بین من و اعرابی قضاوت کن! 🔹ابوبکر گفت : اعرابی از شما گواه می خواهد. عمر نیز ازآنجا عبور کرد و سخنان ابوبکر را در آن باره تکرار نمود. در این موقع علی (ع) از دور نمایان گردید، پیامبر (ص) به اعرابی فرمود : قبول داری این جوان که می آید بین ما قضاوت کند؟ گفت : بلی 🔆حضرت علی (ع) آمد ، اعرابی ادعای خود را مطرح کرد. ❇️امیرالمومنین به اعرابی فرمود : شتر را به پیامبر تسلیم کن! 🍃اعرابی اعتنا نکرد تا این که آن حضرت سه بار گفتار خود را تکرار نمود ولی نتیجه ای نبخشید، در این هنگام علی (ع) اعرابی را با یک ضربه شمشیر ، دور کرد. پس اهل حجاز گفتند : که با آن ضربه سر او را پراند و اهل عراق گفتند : عضوی از او را قطع کرد. 🔸و آنگاه علی (ع) به پیامبر عرضه داشت : یا رسول الله ! ما شما را در وحی تصدیق می کنیم چگونه در چهارصد درهم تصدیق ننمائیم.؟!(1) 📚1 - مناقب سروی ج 1 ص 490 🌼🍁🌺🍂🌸🍂 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌷🍁🌼🍂🌹🍁🌺🍂🌻🍁🌸🕊 🌺🍂🌹 🌻🍃 🌸 ⚖️ ⚖️ 💢 تاثیر استخوان 🔰جوانی نزد عمر رفت و میراث پدر را از او طلب کرد و اظهار داشت که او هنگام فوت پدرش در مدینه کودکی بوده است. عمر بر او فریاد زد و او را دور نمود. جوان از نزد عمر بیرون رفت و از دست او تظلم می کرد. اتفاقا حضرت امیر - علیه السلام - به جوان رسید و چون از قضیه آگاه شد به همراهان خود فرمود: جوان را به مسجد جامع بیاورید تا خودم در ماجرایش تحقیق کنم. ❇️جوان را به مسجد بردند. علی - علیه السلام - از او سوالاتی کرد و آنگاه فرمود: چنان درباره شما حکم کنم که خداوند بزرگ به آن حکم نموده و تنها، برگزیدگان او بدان حکم می کنند سپس بعضی از اصحاب خود را طلبیده به آنان فرمود: بیایید و بیلی نیز همراه بیاورید، می خواهیم به طرف قبر پدر این کودک برویم. چون رفتند، آن حضرت به قبری اشاره کرد و فرمود: این قبر را حفر کنید و ضلعی از اضلاع بدن میت را برایم بیاورید، و چون آوردند حضرت آن را به دست کودک داد و به وی فرمود: این استخوان را بو کن. کودک از استخوان بو کشید، ناگهان خون از دو سوراخ بینی او جاری شد، علی - علیه السلام - به کودک فرمود: تو پسر این میت هستی. عمر گفت: یا علی! با جاری شدن خون، مال را به او تسلیم می کنی؟ حضرت فرمود: این کودک سزاوارترست به این مال از تو و از سایر مردم و آنگاه به حاضران دستور داد استخوان را بو کنند، و چون بو کشیدند، هیچ گونه تاثیری در آنها نگذاشت و دوباره کودک از آن بو کشید و خون زیادی از بینی او خارج شد، پس مال را به کودک تسلیم نمود و فرمود: به خدا سوگند نه من دروغگو هستم و نه آن کسی که این اسرار را به من آموخته است 📚قضاوتهای امیرالمومنین علی علیه السلام آیت الله علامه حاج شیخ محمد تقی تستری 🌼🍁🌺🍂🌸🍂 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌷🍁🌼🍂🌹🍁🌺🍂🌻🍁🌸🕊 🌺🍂🌹 🌻🍃 🌸 ⚖️ ⚖️ 📌گواهی مرد خصی 💬قدامه بن مظعون شراب نوشیده او را نزد عمر آوردند، دو نفر بر آن گواهی دادند؛ یکی عمر و تمیمی که خصی بود، و دیگری معلی بن جارود، یکی از آنان گواهی داد که او را در حال نوشیدن شراب دیده، و دیگری که او را در حال قی کردن شراب. عمر جمعی از اصحاب رسول خدا - صلی الله علیه و آله - را طلبیده تا او را در حل این مشکل یاری دهند، امیرالمؤمنین - علیه السلام - نیز با آنان تشریف آورد. عمر به آن حضرت رو کرده و گفت: یا اباالحسن! نظر شما در این قضیه چیست؟ زیرا شما همان کسی هستید که پیامبر خدا - صلی الله علیه و آله - در حقتان فرموده: یا علی! قضاوت تو از تمام این امت صحیح تر، و دانشت زیادتر می باشد و اکنون این دو شاهد در شهادتشان اختلاف است. 💎حضرت امیر - علیه السلام - فرمود: در گواهیشان اختلافی نیست. و آن کسی که برقی کردن شهادت داده بر آشامیدن گواهی داده است؛ زیرا قطعا شراب نوشیده که آن را قی کرده است. باز عمر گفت: آیا گواهی مرد خصی پذیرفته می شود؟ 🌹امام - علیه السلام - فرمود: آری. نداشتن ریش مانند نداشتن بعض از اعضای دیگرست و زیانی به شهادت نمی رساند 📚 فروع کافی، کتاب الشهادات، باب النوادر، حدیث 2. 🌼🍁🌺🍂🌸🍂 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌸🍂🌷🍁🥀🍂🌻🍃🕊 :⚖️ 📌سوال قیافه شناسی 🔖مالک بن دحیه می گوید: روزی من و عده ای دیگر نزد امیرالمؤمنین علیه السلام بودیم، سخن از اختلاف اخلاق و رفتار و اندام مردم به میان آمد، آن حضرت - علیه السلام - فرمود: این اختلاف در اثر تفاوت طینت و خاک خلقت آنها می باشد؛ زیرا آنان قطعه ای بوده اند از زمین شور و شیرین و خاک درشت و نرم پس ایشان به قدر نزدیک بودن زمینهایشان با هم نزدیک بوده و به قدر اختلاف و جدایی آن با همدیگر تفاوت دارند؛ پس چه بسا افراد نیکو منظر، کم عقل؛ و بلند قد، کوتاه همت؛ و نیکو کردار، بدقیافه؛ و کوتاه قد، دور اندیش؛ و سرگشته دل، پریشان عقل، و سخنور، قوی القلب است (191) 📚191) نهج البلاغه، قضاوتهای امیرالمؤمنین علی علیه السلام آیه الله علامه حاج شیخ محمد تقی تستری ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌷🍁🌼🍂🌹🍁🌺🍂🌻🍁🌸🕊 🌺🍂🌹 🌻🍃 🌸 ⚖️ :⚖️ 📌سه نفر در تقسیم هفده شتر با هم نزاع می کردند، اولی مدعی یک دوم و دومی یک سوم و سومی یک نهم بودند و به هر ترتیب خواستند شترها را قسمت کنند که کسری به عمل نیاید نتوانستند. 📍خصومت به نزد حضرت علی (ع) بردند. علی (ع) به آنان فرمود : مایل نیستید من یک شتر از مال خودم بر آنها افزوده و آنها را بین شما تقسیم نمایم؟ گفتند : بله 🔶پس یک شتر بر آنها افزود و مجموعا هیجده شتر شدند و آنگاه یک دوم آنها را که نه شتر باشد به اولی و یک سوم را که شش شتر باشد به دومی و یک نهم را که دو شتر باشد به سومی داد و یک شتر باقیمانده خود را نیز برداشت * ✅* - نکته ریاضی این تقسیم این است که آن سه نفر سهامی را که برای خود تعیین کرده بودند مقدام یک هیجدهم از واحد صحیح کمتر بود، و در حقیقت آن یک هیجدهم به نسبت سهامشان بر سهم هر کدام زیادتر بود، اولی 9 شتر از 17 شتر را مالک بود نه 8/5 از 17 و همچنین دومی و سومی، و چون زیادیها دقیق بود و سائلین به نکات ریاضی آشنایی نداشتند از این جهت حضرت بدون تفصیل و توضیح از راه بسیار ساده ای مشکلشان را حل کرد. 📚منبع: شرح بدییه این مقری 🌸🍂🌺🍁🌼🍂 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🍁🌻🌱🌷🌺🍂🕊 🌸🍂🥀 🌷🍁 🌼 ⚖️ :⚖️ 📌تبدیل یک هشتم به یک نهم 💠حضرت امیر - علیه السلام - بر منبر خطبه می خواند، 📜 🔶مردی از آن حضرت علیه السلام پرسید؛ شخصی وفات کرده و زنی و پدر و مادری و دو دختر از خود بر جای نهاده، سهم زن چقدر می شود؟ حضرت فرمود: یک هشتم او به یک نهم مبدل گردید. و این مسأله به مسأله منبریه شهرت یافت. (سروی) در بیان تبدیل یک هشتم به یک نهم می گوید: سهم پدر و مادر، یک سوم است و سهم دو دختر دو سوم و سهم زن یک هشتم. و روشن است که در این صورت فرض مسأله از واحد صحیح زیادتر بوده، بنابراین مخرج از روی 27 تقسیم می گردد و به ترتیب 3 از 27 برای زن، و 16 از 27 برای دو دختر و 8 از 27 برای پدر و مادر بطور مساوی ( 📚1- مناقب، سروی، ج 2، ص 268 2- توضیح: چون فرض مسأله 8/1 از واحد صحیح زیادتر شده پس از هر سهمی به نسبت کاسته گردیده و مخرج از روی 27 تقسیم شده، و در نتیجه سهم زن 72/1 از 8/1 کم شده وبه 9/1 تبدیل یافته و سهم پدر و مادر 27/1 و سهم دو دختر 27/2 کم شده و به ترتیب به 27/8 و 27/16 مبدل شده اند (مترجم) و روشن است که پاسخ مسأله طبق عقیده عامه داده شده بر مبنای عول یعنی زیادی سهام از اصل ترکه و وارد ساختن نقص بر تمام ورثه ) . و چون عول در مذهب شیعه صحیح نیست از این جهت ابن شهر آشوب در ذیل روایت گفته که پاسخ آن حضرت یا بطور استفهام بوده نه حکمی جزمی، یا بنا به گفته خلفای سابق بوده ازجهت تقیه. و یا اینکه سائل، پاسخ مسأله را طبق رای کسانی خواسته که قائل به عول بوده اند.مولف 🌸🍂🌺🍁🌼🍂 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍