🔴مژده به جوانان !
《امام جوان و یاران جوان》روایتی زیبا به مناسبت روز جوان و ولادت حضرت علی اکبر ع
⬅️نیروهای جوان در #حکومت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
《 امام علی (علیه السلام)
فرمودند
⬅️ #یاران مهدی جوان اند و در میان آنها #پیرمرد وجود ندارد مگر به اندازه #سُرمه در چشم و #نمک در غذا.
📙 الغیبة، طوسی، ص۴۷۶
🗞 اباصلت هروی از امام #رضا -علیهالسلام- پرسید:
⬅️ #قائم شما هنگامی که #خروج می کند چه #علاماتی دارد؟
حضرت فرمودند:
📌نشانه اش این است که در #سن پیری است ولی #ظاهر و #چهره_اش جوان است، به گونه ای که بیننده می پندارد #چهل ساله یا #کمتر است.
و یکی دیگر از #علامات او این است که با #گذشت شب و روز #پیر نمیشود تا آن که #اجلش فرا رسد
📙 کمال الدین و تمام النعمة باب۵۷ حدیث۱۲
《 امام #صادق - عليهالسلام - فرمودند :
⬅️ اگر قائم علیه السلام قیام کند مردم او را #انکار می کنند، زیرا او به صورت #جوانی رشید به سوی آن ها باز خواهد گشت؛
هیچ کس بر #اعتقاد به او پایدار نخواهد ماند مگر #مؤمنی که خداوند در عالم ذَر نخستین از او #پیمان گرفته باشد
📙 غیبت نعمانی باب۱۲ حدیث۲۰
🔴 #امام_جوان_و_یاران_جوان
🌾🍃🥀🍂🍁🍃🌷🍂🌻🍁🍃
🌻🍁🍃🌷
🥀🍂
🌾
#چهل داستان و چهل حدیث از امام رضا علیه السلام
🔹عبداللّه صالحی
💎امام همچون دریا و علومش قطرات آن
🔖مرحوم علاّمه مجلسی و برخی دیگر از بزرگان آورده اند:
یکی از اصحاب حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام به نام علیّ بن ابی حمزه بطائنی حکایت کند:
❇️روزی در محضر مبارک آن حضرت بودم، که تعداد سی نفر غلام حبشی در آن مجلس وارد شدند.
پس از ورود، یکی از ایشان به زبان و لهجه حبشی با امام رضاعلیه السلام سخن گفت و حضرت نیز به زبان حبشی و لهجه محلّی خودشان پاسخ او را بیان نمود و لحظاتی با یکدیگر به همین زبان سخن گفتند.
🔶آن گاه حضرت مقداری پول - درهم - به آن غلام عطا نمود و مطلبی را نیز به او فرمود؛ و سپس همگی آن ها حرکت کردند و از مجلس خارج شدند.
من با حالت تعجّب به آن حضرت عرضه داشتم: یاابن رسول اللّه! فدایت گردم، مثل این که با این غلام به زبان حبشی و لهجه محلّی صحبت می فرمودی؟!
او را به چه چیزی امر نمودی؟
🔷امام علیه السلام فرمود: آن غلام را در بین تمام همراهانش، عاقل و با شخصیّت دیدم، لذا او را برگزیدم و ضمن تذکّراتی، به او توصیه کردم تا کارها و برنامه های سایر غلامان و دوستان خود را بر عهده گیرد و در حقّ آن ها رسیدگی کند؛ و نیز هر ماه مقدار سی درهم به هر کدام از ایشان بپردازد.
و او نیز نصایح مرا پذیرفت؛ و مقدار دراهمی به او دادم تا بین دوستانش طبق توصیه تقسیم نماید.
علیّ بن ابی حمزه بطائنی افزود: سپس حضرت مرا مخاطب قرار داد و فرمود: آیا از گفتار و برخورد من با این غلامان و بندگان خدا تعجّب کرده ای؟!
🔹و آن گاه حضرت به دنبال سؤال خویش اظهار داشت: تعجّب نکن؛ برای این که منزلت و موقعیّت امام، بالاتر و مهمّتر از آن است که تو و امثال تو فکر می کنی.
🔶سپس فرمود: آنچه را که در این مجلس مشاهده کردی، همانند قطره ای است در منقار پرنده ای که از آب دریا برگرفته باشد.
آیا برداشتن یک قطره از آب دریا، در کم و یا زیاد شدن آب دریا تأثیری دارد؟!
بعد از آن، امام رضا علیه السلام افزود: توجّه داشته باش که همانا امام و علوم او، همچون دریای بی منتهائی است که پایان ناپذیر باشد و درون آن مملوّ از انواع موجودات و جواهرات گوناگون خواهد بود، و چون پرنده ای قطره ای از آب آن را بردارد، چیزی از آب آن کم نخواهد شد.
و همچنین امام، علومش بی منتها است؛ و هر کسی نمی تواند به تمام مراحل علمی و اطّلاعات او دست یابد.**
📚قرب الإسناد: ص 144، بحارالأنوار: ج 26، ص 190، ح 2.***
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌷🌿🌹🍂🌻🍁🌼🍂🌺🍁🕊
🌻🍁🌺🍁
🌹🍂
🌼
#چهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق علیه السلام
عبداللّه صالحی
#کرامت و نصیحت در سفر زیارتی
🔷ابوجعفر محمّد هلالی - پیر مردی 128 ساله - حکایت کند:
در آن سالی که حضرت ابوعبداللَّه، امام صادق علیه السلام به شهر حیره منتقل شده بود، جهت زیارت و ملاقات آن حضرت عازم آن دیار گشتم.
هنگامی که وارد حیره شدم، کثرت و انبوه جمعیّت که برای دیدار حضرت آمده بودند، مانع شد که من خود را به حضرت برسانم و تا سه روز به درون منزل راه نیافتم.
و چون روز چهارم شد مقداری خلوت شد، جلو رفتم، آن گاه حضرت مرا دید و به نزدیک خود دعوت نمود.
پس از گذشت ساعتی به همراه حضرتش جهت زیارت قبر حضرت امیرالمؤمنین، امام علیّ علیه السلام عازم آن دیار شدیم، پس مقداری از مسافت را که پیمودیم، امام صادق علیه السلام از جادّه کناره گرفت و در گوشه ای نشست و خاک زمین را نرم کرد؛ و سپس در آن خاک نرم ادرار نمود، بعد از آن با آبی که همراه داشت، وضو ساخت و دو رکعت نماز به جا آورد و دست به دعا بلند نمود.
و چون دعایش پایان یافت، حرکت کردیم و در مسیر راه، حضرت نکاتی چند مطرح نمود:
دریا، همسایه شناس و همسایه پذیر نیست؛ پادشاه، آشنا و دوست نمی شناسد؛ سلامتی و تندرستی قابل تخمین و قیمت نیست، چه نعمت های مهمّ و ارزشمندی که در اختیار انسان ها است؛ ولی قدر آن ها را نمی دانند.
همچنین امام علیه السلام در ادامه فرمایشات خود افزود: همیشه پنج چیز را سرلوحه برنامه زندگی خود قرار دهید تا سعاتمند و رستگار باشید:
برای هر کاری استخاره کنید، به وسیله شادمانی و شادابی جذب برکت و رحمت نمائید، خود را به وسیله بردباری و صبر و استقامت آرایش دهید، در هر حال از دروغ پرهیز و دوری نمائید؛ و در معاملات اجناس را به طور کامل دریافت و پرداخت کنید.**
📚بحارالأنوار: ج 47، ص 94، ح 106، به نقل از نوادر علیّ بن أسباط.
🌼🍁🌺🍂🌸🍂
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌸🍂🌺🍁🌼🍂
#چهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق علیه السلام
💢مناظره با شامی به وسیله شاگردان
🔶مرحوم شیخ طوسی رضوان اللّه تعالی علیه به نقل از هشام بن سالم حکایت فرماید:
روزی به همراه جماعتی از اصحاب حضرت ابو عبداللّه، امام جعفر صادق علیه السلام ، در مجلس و محضر مبارکش نشسته بودیم، که شخصی از اهالی شهر شام اجازه گرفت و سپس وارد مجلس شد و سلام کرد.
🌹امام علیه السلام جواب سلام او را داد و فرمود: بنشین.
پس از آن که نشست، حضرت او را مخاطب قرار داد و فرمود:
ای مرد شامی! خواسته ات چیست؟
و برای چه به این جا آمده ای؟
آن شخص اظهار داشت: شنیده ام که شما نسبت به تمام علوم و به همه مسائل آشنا و عالم هستی، لذا آمده ام تا مناظره کنم.
حضرت فرمود: در چه موردی؟
عرضه داشت: پیرامون قرآن؛ و حروف مقطّعه و إعراب آن.
حضرت فرمود: مطالب خود را در این رابطه با حمران بن أعین در میان بگذار.
مرد شامی گفت: می خواهم با شخص خودت مباحثه و مناظره نمایم، نه با دیگران.
امام علیه السلام فرمود: مسائل خود را با حمران مطرح کن، چنانچه بر او غلبه کردی، بر من نیز غالب خواهی شد.
پس از آن، شامی با حمران مشغول مذاکره و مناظره گردید، به طوری که خود خسته و عاجز گشت.
حضرت فرمود: ای مرد شامی! او را چگونه یافتی؟
پاسخ داد: او را شخصی متخصّص و آشنا یافتم، هر آنچه سؤال کردم، جواب کاملی شنیدم.
سپس عرضه داشت: چنانچه ممکن باشد می خواهم با خودت پیرامون علوم عربی مناظره نمایم؟
امام صادق علیه السلام اشاره به أبان بن تغلب نمود و اظهار داشت: آنچه می خواهی با این شخص مناظره کن.
مرد شامی کنار أبان بن تغلب رفت و در مناظره با او مغلوب شد، این بار به حضرت گفت: می خواهم در علم فقه مناظره کنم.
🌸حضرت در این مرحله یکی دیگر از شاگردان خویش را به نام زراره، معرّفی نمود و به مرد شامی فرمود: با او مناظره کن، که تو را در مسائل، قانع می نماید.
و چون با زراره مباحثه و مناظره کرد، نیز مغلوب گشت و شکست خورد؛ حضرت را مخاطب قرار داد و گفت: این بار می خواهم با خودت درباره علم کلام مناظره نمایم.
امام علیه السلام این بار نیز به یکی دیگر از شاگردان خود به نام مؤمن طاق خطاب نمود و فرمود: ای مؤمن طاق! با این مرد شامی در آنچه که می خواهد مناظره نما.
پس او طبق دستور حضرت با مرد شامی در علم کلام مناظره نمود و بر او غالب گردید.
و بر همین منوال با هشام بن سالم در توحید و خداشناسی؛ و بعد از آن با هشام بن حکم پیرامون امامت و خلافت مناظره انجام گرفت و مرد شامی شکست خورد.
و امام جعفر صادق علیه السلام شادمان بود و تبسّم می نمود.
سپس شامی اظهار داشت: مثل این که، خواستی به من بفهمانی، که در بین شیعیان شما این چنین افرادی وجود دارند که در علوم مختلف آشنا و مسلّط می باشند؟!
حضرت فرمود: این چنین فکر کن.
و پس از صحبت هائی حضرت فرمود: خداوند متعال حقّ و باطل را در کنار یکدیگر قرار داد؛ و پیامبران و اوصیاء را فرستاد تا بین آن دو را جدا سازند؛ و انبیاء را قبل از اوصیاء منصوب نمود تا فضیلت و عظمت هر یک بر دیگری روشن شود.
مرد شامی در این لحظه گفت: خوشا به حال کسی که با شما همنشین باشد.
امام علیه السلام در پایان فرمود: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل با رسول خدا - صلوات اللّه علیهم - همنشین بودند؛ و اخبار و جریانات را از طرف خداوند متعال برای آن حضرت می آوردند.
سپس مرد شامی اظهار داشت: یاابن رسول اللّه! آیا ممکن است، که من هم جزء شیعیان شما قرار گیرم؟
و مرا نیز از علوم و برکات خود بهره مند فرمائی؟
حضرت هم او را پذیرفت و به هشام فرمود: مسائل مورد نیاز او را تعلیمش بده، که برایت شاگردی شایسته باشد.*
📚اختیار معرفةالرّجال: ص 275، ح 494.***
🌸🍂🌺🍁🌼🍂
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍