eitaa logo
🇮🇷کانال عاشقان چهارده معصوم علیهم السلام🇮🇷
3.2هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
7.1هزار ویدیو
372 فایل
🌺برای بهره‌مندی از پیامبر ص و سایر ائمه(علیهم السلام) نیز باید از واسطه‌ی فیض الهی بهره‌مند گشت و از دریچه‌ی وجود حجت زمان از انوار سایر معصومین(علیهم السلام) بهره مند شد.تمام سعادت و شقاوت انسان درگرو معرفت امام زمان عج الله است‌🌼 @cyber_2017
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾🍃🌷🌿☘️ ☘️ 🌷 #یاران_عاشورایی 🕊خوش بوتر از گل ها: جون بن خوی🌷 🕊امام حسین (علیه السلام) در کناره میدان نبرد ایستاده بود. جون بن خوی، غلام حضرت جلو رفت و گفت: « مولای من، اذن میدان می دهی؟» امام مهربانانه فرمودند: «ای جون، خدا پاداش خیرت دهد! تو با آمدی، رنج سفر را پذیرفتی. در حق ما خاندان نیکی کردی؛ اما اکنون رخصت بازگشت می دهم. برگرد . اینجا زخم است و مرگ. مبادا آسیب ببینی!» چون در خود شکست. سر بر پای امام نهاد و ملتمسانه گفت : « مولای من، عزیز پیامبر، در شادی ها و فراخی ها با شما بودم و اکنون در سختی ها تنهایتان بگذارم! هرگز، می دانم سیاهی پیر و بی نسبم. می دانم بوی تنم خوش نیست؛ اما بگذارید خون سیاه من با خون پاک شما در آمیزد.» سید الشهدا (علیه السلام) لبخندی زدند و اجازه میدان فرمودند. هنگامی که جون در نبرد با دشمن بر زمین افتاد. امام سر او را بر زانوی خود گذاشتند و فرمودند: «خدایا رویش را سفید و بویش را دلاویز فرما و با نیکان محشورش گردان و میان او و آل محمد، آشنایی و هعمنشینی برقرار کن!» ده روز بعد از عاشورا، بنی اسد در عبور دوباره از کنار مدفن شهیدان، بویی خوش و غریب حس می کردند. این رایحه خوش پیکر جون بود 📚 محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج2، ص719 تا 721 🌷🍃🌾🌿☘️ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌾🍃🌷🌿☘️ ☘️ 🌷 #یاران_عاشورایی 🕊معلم شهید عاشورا: بریربن حضیر 🔹سیدالقراء کوفه می گفتند. کودکان و جوانان کوفه در مسجد به طنین دلنشین قرآنش گوش می سپردند. بریر با شنیدن خبر حرکت امام حسین (علیه السلام) خود را به مکه رساند و تا کربلا همسفر امام خویش شد. هنگامی که سپاه حر با کاروان امام روبه رو شد، امام در جمع اصحاب فرمودند: « یاران من! آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل پروا نیست؟! من مرگ را جز کامیابی و زیستن با ستمکاران را جز ناکامی نمی دانم.»آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل پروا نیست؟! من مرگ را جز کامیابی و زیستن با ستمکاران را جز ناکامی نمی دانم.» بریر با صدای گیرایی گفت : «فرزند شایسته رسول! این منت خداست بر ما که نگاه تو باشد و جان سپردن ما، کدام شکوه و شوکت از این فراتر که بدنهایمان قطعه قطعه بر خاک افتد , و شفاعت جد تو در قیامت پناهمان باشد.» شب عاشورا بریر در جمع اصحاب شوخی و مذاح می کرد. گفتند: « بریر، هیچگاه این گونه ندیده بودیمت!» بریر گفت: «میان ما و دوست،شمشیری فاصله است. ای کاش این فاصله زودتر برخیزد. در این حال مگر جز شادی رسم دیگری می شناسید؟!» 📚 نک: محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج2، ص878 تا 885 🌷🍃🌾🌿☘️ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🌾🍃🌷🌿☘️ ☘️ 🌷 #یاران_عاشورایی 🕊رسته از تردید: زهبر بن قنین بجلی 🔹روزی که از مکه بیرون آمد، سر همراهی امام حسین (علیه السلام) نداشت و می گفت :« من بر دین عثمانم و مرا با حسین و علی کاری نیست.» کاروان زهیر و کاروان سیدالهشدا (علیه السلام) هم زمان از مکه به سمت کوفه راه افتادند. زهیر در طول مسیر از رویارویی با اباعبدالله ابا داشت. زهیر در منزل زرود، خیمه افراشته بود که کاروان امام رسید. امام پرسیدند:« اینجا خیمه گاه کیست؟» گفتند: «زهیربن قیبن بجلی.» امام حسین (علیه السلام) فرمودند: «سلام مرا به او برسانید و بگویید فرزند فاطمه به همراهی ات می خواند.» همسر زهیر سفره انداخته بود که از پشت خیمه صدای پیک امام برخاست.: «سلام ای زهیر. مولایم حسین تو را دعوت کرده است.» دست زهیر لرزید. مانده بود که بر سر دو راهی یقین و تردید و رفتن و ماندن، کدام را برگزیند! همسرش نهیب زد: « برخیز مرد! فرزند فاطمه تو را دعوت کرده است!» 🔸زهیر برخاست و نزد امام رفت. مولا به اشتیاق کسی که مسافرش را پس از سالها هجران زیات می کند، از او استقبال کردند. حرفهایی رد و بدل شد و از خیمه امام که بیرون آمد، دیگر خبری از تردید در چهره زهیر نبود. اینک او فرمانده جناح راست سپاه فرزند فاطمه (سلام الله علیها) بود. 📚 نک: محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج2، ص878 تا 885 🌷🍃🌾🌿☘️ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🍃🌾🌿🌷☘️🥀 🌷🍃🥀 🌿🌾 🍀 🌟حبیب ابن مظاهر در دوره امام حسین(ع) ❇️در کوفه پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ قمری، حبیب و جمعی از بزرگان شیعیان کوفه، همچون سلیمان بن صُرَد، مسیب بن نَجَبَه و رفاعة بن شداد بَجَلی، از بیعت با یزید خودداری کردند و برای امام حسین(ع) نامه نوشتند و آن حضرت را برای قیام بر ضد امویان به کوفه دعوت کردند[۱۹] (ببینید:نامه‌های کوفیان به امام حسین(ع) نامه نخست) و زمانی که مسلم بن عقیل به کوفه آمد، به یاری او شتافتند. حبیب به همراه مسلم بن عوسجه به طور پنهانی در کوفه برای مسلم بن عقیل از مردم بیعت می‌گرفتند و در این راه از هیچ اقدامی دریغ نمی‌کردند.[۲۰] هنگامی که ابن زیاد به کوفه آمد و بر مردم سخت گرفت و مردم مسلم را تنها گذاشتند، قبیله بنی اسد، حبیب و مسلم بن عوسجه را پنهان کردند تا به آنها آسیبی نرسد. آنها ازکوفه به سوی امام حسین(ع) رهسپار شدند و روزها از چشم جاسوسان و مأموران ابن زیاد پنهان می‌شدند و شبها حرکت می‌کردند تا به اردوی امام ملحق شدند. سرانجام روز هفتم محرم، در کربلا، به کاروان امام پیوستند.[۲۱] 🕌در کربلا 💠نوشتار اصلی: واقعه عاشورا 🌟حبیب با رسیدن به کربلا همین که مشاهده نمود یاوران امام اندک و دشمنان او بسیارند، به امام حسین(ع) عرض کرد: «در این نزدیکی، قبیله‌ای از «بنی اسد» هستند، اگر اجازه دهید پیش آن‌ها رفته، آنان را به یاری شما دعوت کنم، شاید خداوند هدایتشان کند.» بعد از اینکه حضرت اجازه داد، با عجله خود را به آنان رسانید و شروع به نصیحت و موعظه کرد. اما عمرسعد با فرستادن سپاهی، مانع از پیوستن آنان به امام شد.[۲۲] ☀️در عصر تاسوعا حبیب بن مظاهر قبل از روز عاشورا، کسی را که از طرف عمر بن سعد برای امام حسین(ع) نامه آورده بود، موعظه کرد که به طرف ستم‌پیشگان نرو.[۲۳] در عصر تاسوعا، حبیب به قصد موعظه سپاه دشمن که می‌خواستند به خیمه‌های امام حمله کنند، به ذکر اوصاف امام و یارانش پرداخت و ایشان را از جنگ برحذر داشت.[۲۴] 🌑در شب عاشورا در شب عاشورا، نافع بن هلال، حبیب را از نگرانی زینبدختر امام علی(ع)، درباره وفاداری یاران امام آگاه ساخت. نافع و حبیب، اصحاب امام حسین را گرد آوردند و همگی نزد امام رفتند و اعلان کردند که تا آخرین قطره خون خود از خاندان پیامبر(ص) حمایت خواهند کرد.[۲۵] ⚔️در روز عاشورا صبح عاشورا، امام حسین(ع) حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ نیروهای خویش ساخت، زهیر بن قین را در جناح راست و حضرت ابوالفضل(ع) را با پرچم در قلب لشکر قرارداد.[۲۶] 🕊امام حسین(ع) در سخنرانی خود، حسب، نسب، فضایل خویش و حدیث "هذانِ سَیّدا شَبابِ اَهلِ الْجَنَّةِ" را یادآور شد و فرمود در میان شما افرادی هستند که این حدیث را از پیامبر(ص) شنیده‌اند. در این هنگام شمر گفت: من خدا را با شک و تردید عبادت کرده باشم اگر بدانم تو چه می‌گویی. حبیب بن مظاهر در پاسخ او گفت: به خدا من چنان می‌بینم که تو با هفتاد شک و تردید خدا را عبادت می‌کنی، شهادت می‌دهم که راست می‌گویی و نمی‌فهمی چه می‌گوید، چراکه قلب تو سیاه و مهر شده است.[۲۷] در ابتدای درگیری که لشکریان عمر سعد مبارزه می‌طلبیدند حبیب و بریر به سوی میدان شتافتند اما امام حسین آنها را منع کرد. زمانی که ابوثمامه وقت نماز را به امام یادآوری کرد امام فرمود: از آنان بخواهید دست از جنگ بردارند تا نمازبخوانیم. حصین بن نمیر (حصین بن تمیم) گفت: نمازتان قبول نیست. حبیب بن مظاهر گفت: خیال می‌کنی نماز خاندان رسول قبول نیست و نماز تو قبول است ‌ای شرابخوار. و حبیب بر او حمله کرد و با شمشیر به صورت اسب حصین زد، او بر زمین افتاد و یارانش حمله کرده، او را از چنگ حبیب نجات دادند.[۲۸] مسلم بن عوسجه پس از جنگ، در حالی که به خون آغشته بود و لحظات آخر عمرش را سپری می‌کرد، و برزمین افتاده بود، امام حسین(ع) با حبیب نزد او آمدند. امام فرمود: ای مسلم خدا تو را بیامرزد، سپس آیه « فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلوا تَبْدیلاً»[۲۹] را قرائت کرد. حبیب نزد او آمد و گفت: «کشته شدن تو بر من بسی مشکل است ولی تو را به بهشت مژده می‌دهم» مسلم بن عوسجه با صدای ضعیف گفت: خداوند تو را به خیر بشارت دهد. آنگاه حبیب به او گفت: اگر شهادتم نزدیک نبود، دوست داشتم آنچه برایت مهم است به من وصیت کنی تاحق دینی و خویشاوندی خود را ادا کرده باشم. مسلم بن عوسجه به امام اشاره کرد و به حبیب گفت: «تو را وصیت می‌کنم به امام حسین(ع)، خدای رحمتت کند تا جان در بدن داری از اودفاع کن و از یاری‌اش دست مکش تا کشته شوی.» حبیب بن مظاهر گفت: به وصیت تو عمل می‌کنم و چشم تو را روشن می‌گردانم.[۳۰] 🌷🍃🌾🌿🥀☘️ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🍃🌾🌿🌷☘️🥀 🌷🍃🥀 🌿🌾 🍀 #یاران_عاشورایی 🔺🔻🔺رجز حبیب در روز عاشورا ♦️حبیب روز عاشورا رَجَزی که در حمله‌هایش می‌خواند چنین بود: اَنا حَبیبُ وَ اَبی مُظَهِّرفارِسُ هَیجا و حَرْبُ تُسَعِّراَنتُم اَعَدُّ عُدَّةٍ وَ اَکثَروَ نَحنُ اَوفی مِنکُم وَ اَصْبَروَ نَحنُ اَعلی حُجَّةٍ وَ اَظْهَرحَقّاً وَ اَتقی مِنکُم وَ اَعذَرمن حبیبم و پدرم مظهر است، جنگاور میدان کارزار و آتش شعله ور نبردم تعداد شما بیشتر و بالاتر است ولی ما در راه حق از شما وفادارتر و بردبارتریم. حجت مان برتر و آشکارتر است در حقیقت از شما باتقواتر و پذیرفته تریم.[۳۱] شهادت 🕌مرقد حبیب بن مظاهر در حرم امام حسین(ع) 🔸حبیب بن مظاهر، با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر می‌زد، و ۶۲ نفر از افراد دشمن را کشت. در این هنگام بدیل بن صریم عقفانی به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس بدیل بن صریم سرش را از تن جدا کرد.[۳۲] ✨امام حسین(ع) خود را به بالین او رساند و فرمود: «اَحْتَسِبُ نَفْسی و حماة اَصحابی» پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار می‌برم.[۳۳] در بعضی مقاتل است که حضرت فرمود: ای حبیب، مردی با فضیلت بودی که در یک شب قرآن را ختم می‌کردی.[۳۴] حبیب بن مظاهر فرزندی به نام قاسم داشت. قاسم وقتی به بلوغ رسید بدیل بن صریم را کشت.[۳۵] 🔳مدفن قبیله بنی اسد هنگام دفن شهدای کربلا حبیب را، که از بزرگان و مورد احترام آنان بود، در ده متری قبر امام حسین(ع) به طور مستقل و جداگانه به خاک سپردند. بعدها این مرقد در داخل حرم امام حسین(ع) و در رواق جنوبی قرار گرفت.[۳۶] 📚[۱۹]. مفید، الارشاد، ص۳۷۸ [۲۰]. محسن الامین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۵۵۴ [۲۱]. سماوی، ابصارالعین فی انصارالحسین، ص۱۲۸ [۲۲]. الامین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۵۵۴ [۲۳]. سماوی، ابصارالعین فی انصارالحسین، ص۱۳۰ [۲۴]. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۸۴ [۲۵]. موسوعة کلمات الامام الحسین علیه‌السلام، ص۴۰۷ـ۴۰۸ [۲۶]. خوارزمی، مقتل الحسین ج۲ ص۷ [۲۷]. مفید، الارشاد، ص۴۵۰ [۲۸]. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص۱۲۴ [۲۹]. احزاب، ۳۳ [۳۰]. سید بن طاووس، لهوف، ص۱۳۳ [۳۱]. سماوی، ابصارالعین فی انصارالحسین، ص۱۳۳ [۳۲]. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص۱۲۴ [۳۳]. ابی مخنف، وقعه الطف، ص۲۶۵ [۳۴]. شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص۱۲۴ [۳۵]. سماوی، ابصارالعین فی انصارالحسین، ص۱۲۷ [۳۶]. قائدان، عتباب عالیات عراق، ص۱۲۲ 🍃🌷🌿🥀☘️🌾 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Asheghan_Amiralmomenin ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍